عاشورای سیاه مردم ایران چه زمانی بود؟
رویداد۲۴: انقلاب مشروطه رخداد خوشایندی برای روسیه تزاری نبود. این کشور استعمارگر بهواسطهی عقبماندگی ایران امتیازهای بسیاری از کشور ما گرفته بود و منافعش در گرو نبود قانون و نظم در ایران بود. روسیه پس از پیروزی مشروطه خواهان در استبداد صغیر، به دنبال بهانهای برای حمله به به آزادی خواهان بود و این بهانه با حضور مورگان شوستر، حسابدار محبوب آمریکایی، محقق شد.
با پیروزی انقلاب مشروطه و با لزوم بازسازی کشور، خالی بودن خزانه و نابسامانی امور مالی بزرگترین مانع برای مجلس شورای ملی بود و مانع از عمل به برنامههای اصلاحی کشور میشد. در نتیجه مورگان شوستر از طرف مجلس ایران و برای سامان دادن به اوضاع به کشور دعوت شد. روسها که گمرک ایران را به طور کامل به دست گرفته بودند از حضور شوستر خشمگین شدند. شوستر برای گرفتن مالیات از مفسدان و خانها و تجاری که کاسبان این وضع پر هرج و مرج بودند یک ژاندارمری ایجاد کرد که کارش صرفا اخذ مالیات بود. اقدام دیگر شوستر این بود که زمانی که محمدعلی شاه مخلوع سعی کرد دوباره به ایران بازگردد و سلطنت را به دست بگیرد، شوستر با اختصاص بودجه برای قشون آزادیخواه، از حضور مجدد شاه در قدرت جلوگیری کرد. با این اقدام شوستر عملا در جبهه نیروهای مقاومت قرار میگرفت. این امر باعث شد تزارها در کمال وقاحت به مجلس و دولت ایران اولتیماتوم بدهند و خواستار اخراج شوستر از کشور شوند.
آزادیخواهان در مقابل توهین روسها ایستادند، ولی ناصرالملک که میدانست روسها چه سبعیتی دارند مجلس را منحل کرد و اولتیماتوم را پذیرفت. اما روسها به رغم پذیرش اولتیماتوم، به کشور حمله کردند و پس از تصرف بندر انزلی به سمت تبریز رفتند. تبریز در این مقطع تنها بود و جانانه دربرابر اشغالگران مقاومت کرد. خطوط تلگراف قطع شده بودند و شهر در محاصره ارتش روسیه بود. با این اوصاف مردم تبریز چنان در برابر ارتش متجاوز روسیه مقاومت کردند که بارها نیروی کمکی از مسکو به تبریز ارسال شد.
مبارزان مشروطهخواه در روز نخست موفق شدند روسها را در جبهههای مختلف و در داخل شهر شکست دهند. احمد کسروی که خود در معرکه حاضر بود، در کتاب تاریخ هیجده ساله آذربایجان مینویسد: «هر کس میخواست غیرت و مردانگی را تماشا کند، میبایست در این روز به تبریز آمد. سراسر شهر شوریده و مجاهدان میکشتند و کشته میشدند و گامبهگام پیش میرفتند.»
بنابر آنچه از خاطرات مبارزان حاضر در میدان میتوان دریافت، همه میدانستند که این مقاومتها در برابر آن همه قشون مجهز به جایی نمیرسد؛ اما به تعبیر کسروی «با این همه جوشش خون و غیرت، مردم را آسوده نمیگذاشت.» دولت وقت به مجاهدین پیغام میفرستادند که «جنگ با روسها را رها کنید و حتی در این پیکار تبریز را گناهکار میشمردند.»
شاید برای وصف اوضاع آزادیخواهان تبریز در این مقطع، تنها بیانی ادبی و استعاری کارآمد باشد. «نیکوس کازانتزاکیس» در کتاب یا مرگ یا آزادی توصیفی ازمقاومت مردم کمشمار، ولی دلیر کِرت دربرابر امپراتوری عثمانی ارائه میکند که آن را میتوان در مورد مقاومت مردم تبریز نیز صادق دانست؛ توصیفی که بهویژه با تصویر مقاومت تفنگچیان تبریز علیه ارتش روسیه خوانایی عجیبی دارد: «مللی و مردمی هستند که خدا را با دعا و زاری میخوانند، برخی او را با توکل و تسلیم ندا میدهند، و گروهی نیز با کفر و ناسزا. اما کِرتیان او را با شلیک تفنگ صدا میکنند. همه بر آستان خدا میایستند و تفنگهای خود را آتش میکنند تا مگر خدا صدای تفنگشان بشنود. سلطان عثمانی که اولبار صدای تراق و تروق تفنگها را میشنود زوزهکشان فریاد میزند کهای یاغیان سرکش! و خشمگین میشود و پاشایان و سربازان و چاقوکشان خود را میفرستد. اروپائیان فریاد برمیدارند که زهی بیشرمی! و ناوهای جنگی زرهدار خود را برای سرکوبی قایقها و کشتیهای ضعیف کرت به وسط اروپا و آسیا و آفریقا میفرستند. یونان به التماس میگوید: صبر کنید و محتاط باشید و مرا به خون آغشته مکنید! اما کرتیان در جواب میگویند: یا مرگ یا آزادی.»
بیشتر بخوانید:از روسهای یزیدی تا قاجارهای اموی | تاثیرات واقعه کربلا بر مناسبات سیاسی ایران معاصر چه بود؟
در سه روز اول جنگ، ۸۵۰ تن از مهاجمان روسی به دست مجاهدین کشته شدند. اوضاع به جایی رسید که روز چهارم دست از جنگ کشیدند و منتظر نیروی کمکی شدند. کم مانده بود مردم تبریز سربازان روسی را از شهر بیرون کنند. اما کشتار زنان و کودکان توسط روسها باعث شد مجاهدان مشروطه برای حفظ جان مردم تسلیم شوند. در واقع روسها زنان و کودکان را گروگان گرفته بودند و با اعمال وحشیانهای، چون شقهشقه کردن و سوزاندن در تنور باعث ارعاب مردم تبریز میشدند.
کسروی در روزنوشتهای خود درباره روز ششم نبرد مینویسد: «امروز جنگ سختی در سوی مارالان [یکی از محلههای تبریز]بود. روسیان در این کوی در خانهها کشتار و تاراج دریغ نمیگفتند و به هر خانهای در میآمدند زن و مرد و بزرگ و کوچک زنده نمیگذاردند و بسیاری را در تنور انداخته و نفت ریخته آتش میزدند.»
این جنگهای دلیرانه به غرور روسها ضربه زد، به گونهای که پس از اشغال شهر برخوردی در نهایت کینتوزی و سبعیت با مردم و مجاهدان تبریز در پیش گرفتند. روسها ۵ روز در شهر کشتار و تاراج کردند و عده زیادی از مشروطهخواهان را به دار آویختند.
اعدام مشروطهخواهان توسط روسها
رهبری مشروطهخواهان با ثقهالاسلام بود. همان شخصیتی که وقتی پیشنهاد تسلیم کردن شهر را به او دادند برآشفت و به دولت مرکزی نوشت: «هنگامی که در زمان شکست عباسمیرزا آقا میرفتّاح جلو افتاده شهر تبریز را بهدست روس سپرد، از آن زمان صد سال میگذرد؛ و همیشه نام آقا میرفتاح به بدی یاد میشود. شما چگونه خرسندی میدهید که من در این آخر زندگی از ترس مرگ خود را به پناهگاهی کشم و دیگران را در دست دشمن گذارم؟!»
طبیعی بود که روسها وی اعدام خواهند کرد. روز دستگیری وی و همراهانش مصادف با روز عاشورا بود و همه میدانستند که ثقهالاسلام به زودی توسط دشمنان ملت اعدام خواهد شد. کسروی مینویسد: «ثقهالاسلام به همگی دل میداد و از هراس و غم ایشان میکاست و میگفت: ما را چه بهتر از اینکه در چنین روزی و در دست دشمنان ملت کشته شویم.».
اما کشتار مردم تبریز از وقتی اوج گرفت که روسها «صمدخان شجاعالدوله» دستنشانده بدنام خود را والی تبریز کردند. صمدخان در سفاکی، کمنظیر بود و به تبریز آمده بود تا کار ناتمام روسها را به پایان برساند. به دستور او خانههای باقرخان و ستارخان که محل انجمن ایالتی و سایر آزادیخواهان بود با دینامیت منفجر شد. سپس برادرزادههای ستارخان و حاجی علی دوافروش که از رهبران آزادیخواه و یکی از بنیانگذاران مرکز غیبی بود اعدام شدند. دو روز بعد نیز نایب حسن و فرزند ۱۶ ساله وی را اعدام کردند. همچنین مشهدی محمد عمواوغلی که از همراهان نزدیک حیدرخان عمواوغلی و از جمله کسانی بود که در تهران به کالسکه محمدعلی شاه بمب انداختند، به همراه یارانش اعدام شد. بنابر گزارشهای کسروی، همه مبارزان با دلیری مرگ را پذیرفته و خود به سمت چوبه دار میآمدند و واپسین جملهای که از دهان آنها خارج میشد از این قرار بود: «زندهباد ایران، زندهباد مشروطه».