تاریخ انتشار: ۰۷:۱۹ - ۱۷ شهريور ۱۴۰۳

دولت پزشکیان و چالش «وفاق ملی»

فیاض زاهد و محمد مهاجری در یادداشتی مشترک با اشاره به چالش پیش روی دولت در ارائه تعریف وفاق ملی و پایبندی به آن، نوشته‌اند: پزشکیان و دولتش وفاق را باید در حین حفظ ماهیت و شناسنامه سیاسی خود دنبال کند.

دولت پزشکیان و چالش «وفاق ملی»

رویداد ۲۴| از روزی که پزشکیان با شعار وفاق ملی رئیس جمهور شد شاهد ارائه تعارف مختلفی درباره این مفهوم هستیم! مشخصا روزنامه‌های اصولگرا بار‌ها به ارائه تعریف در این زمینه پرداخته و نگرانی خود از اینکه تاکید بر وفاق ملی منافع سیاسی و جناحی آن‌ها را به خطر اندازد، ابراز نگرانی کردند.
همزمان انتقاداتی که خاصه در جریان چینش کابینه از سوی جریان اصلاح‌طلب به تصمیمات و اقدامات دولت پزشکیان مطرح شد، حاکی از وجود نگرانی مشابهی در جریان حامی دولت بود.
یادداشت امروز فیاض زاهد و محمد مهاجری که تحت عنوان «وفاق مفهوم ذهنی است یا واقعیت دارد؟» در راستای بروز همین چالش نگاشته شده است.
این دو فعال سیاسی در یادداشتی که «اعتماد» منتشر کرده، نوشته‌اند: «وفاق» را مسعود پزشکیان برای اولین بار نام نبرده؛ در تاریخ سیاسی ایران این واژه همیشه کاربرد داشته و شاید در آینده نیز فراوان مصرف شود. اما هیچ‌گاه، چون امروز، مهم جلوه‌گر نشده. چرا؟ چون توقع عموم این است که اجرا و ثمره‌اش عیان شود. وفاق هم مثل عشق است. همانکه حافظ گفت: «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها».
گمان‌مان این بود که وفاق از واژه‌هایی است که تصورش موجب تصدیق است، اما چنین نشد. هر کسی از ظن خود یار آن شد و هم‌اکنون در کوره سیاست، بیم آن می‌رود که ذوب شود و از آن جز نام، چیزی باقی نماند.
خب؛ اختلاف در تعریف از کجا شروع می‌شود؟ وقتی پزشکیان از وفاق می‌گوید یعنی یک قرارداد یک‌طرفه؟ یعنی فقط او است که باید با طرف مقابل همدل شود یا جناح مقابل هم وظایفی دارد؟ و اگر دارد حدش کجاست و نقطه توافق را می‌توان یافت؟
وفاق یک معامله است که مثلا طرفین بنشینند در یک بنگاه معاملات ملکی و بر سر قیمت و زمان پرداخت و موعد تحویل ملک و تاریخ سررسید چک‌ها چانه بزنند؟ یا چنین تعریفی، تنزل وفاق از یک مفهوم ارزشی به یک ضد ارزش است؟
اساسا وفاق را می‌شود روی کاغذ آورد و با ده بر یک، بیست بر دو، محاسبه کرد و به یک معادله ریاضی-سیاسی رسید؟
آیا وفاق در عالم سیاست به این معناست که چشم بر هم بگذاریم و کارنامه و عملکرد حریف را نبینیم و بگوییم ان‌شاءالله گربه است؟ و بر گذشته‌ها صلوات؟
و مهم‌تر از همه اینکه سود وفاق باید توی جیب چه کسی برود؟ پزشکیان؟ جریانی که در انتخابات باخته؟ گروه‌های سیاسی؟ کنشگران اقتصادی؟ اهالی فرهنگ و هنر؟ یا اینکه توده‌های مردم هم این وسط سهمی دارند؟ اگر دارند چقدر و همین مقدار را چه کسانی و چگونه باید پرداخت کنند؟‌
می‌بینید که چقدر این تعریف سخت است؟ و چقدر پذیرش هر تعریفی سخت‌تر از اصل تعریف؟ لابد به همین دلیل است که غربی‌ها عطایش را به لقایش بخشیده‌اند و با تشکیل سازوکار حزبی، وقتی به پیروزی قاطع می‌رسند، کل قدرت را (البته با ضوابطی و در حدود معینی) مال خود می‌کنند و تنها اگر به پیروزی بالای ۵۰ درصد نرسند، حکومتی ائتلافی تشکیل می‌دهند که در آن سهم هر یک، پای میز مذاکره روشن می‌شود؛ و برای گریز از تعریف وفاق بود که مرحوم شهید رییسی وقتی پایش به پاستور رسید، عبارت «بانیان وضع موجود» را وضع کرد و با همین حربه، اجازه نداد هیچ کس از رقبای انتخاباتی از فاصله صد کیلومتری هم به قدرت نزدیک شود.
پزشکیان، اما رییسی نشد. به انتصاب مجدد چند وزیر و مقام ارشد دولت حتی در پست‌های به شدت کلیدی تن داد و بعید نیست در سطوح میانی- از جمله استانداران و معاونان وزرا - نیز چنین کند.
حریف در این بازی وفاق چه کرده است؟ صداوسیما چه کرداری از خود نشان داده؟ امامان جمعه چه واکنشی نشان داده‌اند؟ دولت سایه چه خط و نشان‌هایی کشیده است و...
این‌ها مواردی است که در تعریف وفاق مغفولند و معلوم نیست در آینده با چه رخداد‌هایی مواجهیم و بر سفره مردم از تعریف این وفاق، چه چیزی نهاده خواهد شد؟
مهم‌ترین تهدید به بازیابی معنایی و مفهوم وفاق ملی از سوی شخص رییس‌جمهور مطرح است. مثلا او چه درک و انتظاری از این مفهوم دارد؟
ظرفیت و پتانسیلی که او را در نبردی سرنوشت‌ساز به پاستور فرستاده چگونه است؟ چون درک وی از این مفهوم نوع انتظار و خواسته و نحوه تعاملش با منتقدان را روشن می‌کند. از سویی مفهوم وفاق ملی برای مخالفان پزشکیان از دو سو قابل بازخوانی است. تعدادی از منتقدان و مخالفان وی فاقد هویت و شناسنامه سیاسی روشن هستند. آن‌ها تنها عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی و عناصری کاریکاتوری هستند. فاقد موجودیت و هویت مستقل هستند. به زبان ساده‌تر نوعی کنشگران نیابتی هستند. در سال‌های گذشته توسط نهاد‌های خاص ایجاد شده و بیشتر هویتی سایبری دارند. این دسته چشم و گوش‌شان به بالاست. اگر به آن‌ها گفته شود که با دولت پزشکیان همراهی کنند از فردا فرکانس‌های‌شان عوض خواهد شد. بدون کوچک‌ترین تاملی مطابق اوامر همراهی خواهند کرد. آن‌ها به وقت مقتضی بسان یک نیروی عمل‌کننده مخرب می‌توانند نقطه تعادل‌بخش یا اهرم فشار هم عمل کنند.
دسته دوم مخالفان سیاسی شناسنامه‌دار و البته افراطی هستند. آن‌ها نیز در فضایی گلخانه‌ای و در نتیجه دوپینگ‌های سیاسی و رانتی رشد یافته‌اند. اما آنقدر قدرتمند هستند که دیگر مانند نیروی نیابتی رفتار نمی‌کنند. از جایی که محل تحلیل ما نیست از قدرت محاط سیاسی مسلط خارج شده و حتی فرجام و آینده سیاسی مستقلی را طلب می‌کنند. آن‌ها حتی در داستان جانشینی سودای دیگری دارند. سودایی که نه به نفع انقلاب و نظام و نه به نفع منافع ایران است. این گروه در حوزه بین‌المللی هم سود‌هایی خاص دارد. گمان می‌بریم حاکمیت خطر آن‌ها را درک کرده و هسته سخت قدرت به تدریج آن‌ها را منزوی می‌کند، اما با دو مشکل روبه‌رو است؛ نفوذ آن‌ها در بدنه و تشکیلات ساختاری و قدرتمند در ارکان قدرت. هر تغییر ناگهانی برای نظام خطراتی در بر دارد. تحلیل و فهم این پیچیدگی بر درک متوازن از نحوه چگونگی تعامل با پزشکیان برای تحقق وفاق ملی موثر است.
اما نکته پایانی در این حقیقت نهفته است. پزشکیان و دولتش وفاق را باید در حین حفظ ماهیت و شناسنامه سیاسی خود دنبال کند. شاید مثلا اگر ما می‌خواستیم دولت تشکیل دهیم در انتخاب وزیر کشور تامل بیشتری می‌کردیم. وفاق به معنای بی‌رنگی نیست. پزشکیان برای نیل به یک نقطه تعادل در ابتدا باید از خاستگاه و شناسنامه سیاسی خود مراقبت کند. در غیر این صورت نه مخالفان را با خود همراه خواهد کرد و نه در بین خودی‌ها جایگاه قدرتمندی خواهد داشت.

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
نظرات شما
پیشخوان