رویداد۲۴ لیلا فرهادی: هفتاد سال پیش، زمانی که کودتای آمریکایی-بریتانیایی (که این هفته در هفتاد سالگی آن هستیم) برای برکناری نخستوزیر منتخب ایران به ظاهر در آستانه شکست بود و سرنوشت ایران معلق مانده بود، سیا آماده بود تا قید این عملیات را بزند اما یک افسر اطلاعاتی ۲۸ ساله بریتانیایی که وقایع را از یک پایگاه مخفی در قبرس دنبال میکرد، اصرار داشت این عملیات متوقف نشود.
کودتاگران در نهایت موفق شدند دکتر محمد مصدق نخست وزیر وقت ایران را که به دلیل نقشی که در ملی کردن نفت و خارج کردن نفت ایران از کنترل بریتانیا بازی کرده بود و محبوبیت بالایی داشت، بازداشت کرده و شاه را به تهران برگرداند.
بیشترین بخش کارهای اطلاعاتی، «جمعآوری داده» است. به ندرت پیش میآید که یک جاسوس مانند «نورمن داربیشایر» افسر MI6 در سال ۱۹۵۳ مسیر تاریخ را تغییر دهد. چه آنکه در پی کودتا منافع بریتانیا در کوتاهمدت احیا شد، اما شاه به یک دیکتاتور تبدیل شد و راه را برای انقلاب سال ۱۳۵۷ و دشمنی ایران و غرب هموار کرد.
با وجود گستردگی وقایعی که «داربیشایر» رقم زده و کودتایی که برنامهریزی کرده، اطلاعات کمی در مورد او و نقشش وجود دارد. او با وجود سن کمش توسط MI6 به عنوان مسئول این عملیات انتخاب شده بود، چون به زبان فارسی مسلط بود و پیش از این نزدیک به یک دهه را در ایران سپری کرده بود. داربیشایر از دور عوامل خود را جمعآوری کرد تا اعتراضات را در خیابان به راه بیندازند. این اقدامات نهایتاً مصدق را برکنار و شاه را برگرداند.
در لندن، کودتا به عنوان یک پیروزی تلقی شد که کنترل نسبی بر میادین نفتی ایران را بازگرداند و این پیام را مخابره کرد که بریتانیای پساامپراتوری همچنان میتواند در سراسر جهان نفوذ داشته باشد. به نظر میرسید که داربیشایر برای مقامات اطلاعاتی بریتانیا حیاتی بود، اما زندگی و حرفهاش به سمت یک تراژدی شخصی از مسیر خارج شد و در سال ۱۹۹۳ در گمنامی درگذشت.
مطالبی برای مطالعه بیشتر در این زمینه
ریشههای کودتای ۲۸ مرداد؛ از شکلگیری صنعت نفت تا حصر مصدق
داستان ملی شدن صنعت نفت ایران / اعتراضاتی که به یک مطالبه ملی انجامید
روزهای آخر زندگی دکتر محمد مصدق
لباس شخصیها چه کسانی هستند و خاستگاه تاریخی آنها چیست؟
تقی امیرانی کارگردان مستند «کودتای ۵۳» به گاردین گفته «نورمن داربیشایر نقشه کودتا را نوشت و نقش اصلی را در هدایت عملیات سرنگونی مصدق و بازگشت مجدد شاه بر عهده گرفت. این نمایش او بود. زمانی که سیا پس از شکست اولیه کودتا در ۱۵ آگوست آماده کنار گذاشتن ایده کودتا شد، داربیشایر به ابتکار خود اوباش را فراخواند و جریان را به نفع بریتانیا تغییر داد.»
نشریه گاردین انگلیس امسال (۱۴۰۲-۲۰۲۳) بخشی از اطلاعات طبقهبندیشده درباره کودتای ۲۸ مرداد را افشا کرده است. در این اسناد چنین میخوانیم: «خوشتیپ و چند زبانه؛ داربی شایر سرباز سابق نیروهای ویژه، MI6 نزدیکترین شخصیت به جیمز باند واقعی بود، البته یک جیمز باند با هشت فرزند.»
مصاحبه با اقوام و دوستانش نشان میدهد او مردی پیچیده بوده که ابتدا در شمال انگلستان شروع به کار کرده، اما توانسته دوستان و متحدانی را در اقصی نقاط دنیا پیدا کند. «آن لیهی» فرزند ارشد داربیشایر میگوید: «او زندگی دوگانه فوقالعادهای داشت. او یک پدر شگفتانگیز و سرگرمکننده بود. او توانایی زبانی بالایی داشت. به زبان فرانسه و فارسی مسلط بود و میتوانست آلمانی و عربی صحبت کند و او یک انسان خودساخته خارقالعاده بود. او در ۱۷ سالگی خانه را ترک کرد و هرگز به عقب نگاه نکرد.»
بچههای داربیشایر در تهران، بیروت، نیکوزیا، ژنو و لندن بزرگ شدند و در هر کجا زندگی میکردند، همیشه تعداد زیادی مهمان در خانه آنها رفتوآمد داشت: از ویلفرد تزیگر نویسنده بریتانیایی گرفته تا افسران ارشد MI6 مانند نیکلاس الیوت و کرمیت «کیم روزولت» رئیس سابق سیا در خاورمیانه که همگی در کودتای ۱۹۵۳ همدست داربیشایر بودند.
زمانی که داربیشایر در دهه ۱۹۶۰ رئیس MI6 در تهران شد، همسرش مانون و خانوادهشان بیرون از محوطه سفارت در منطقه مرفه نیاوران زندگی میکردند. «آنها آنجا در سایه کوهها در خانهای با یک استخر زندگی میکردند. «هیو سایکس» روزنامهنگار باسابقه بیبیسی که در تهران بهعنوان پسر یکی از کارکنان سفارت بزرگ شده، میگوید: «زندگی آنها خیلی راحت بود و دور شدن از دیپلماتهای دیگر فوقالعاده بود.»
سایکس میگوید «این پوشش عالی برای یک جاسوس بود. او به زبان فارسی مسلط بود و با خانوادهای بزرگ اغلب برای کمپینگ و گیاده روی به مسیرهای کوهستانی میرفت. در حالی که فرزندانش و دوستانشان در اطراف استخر بودند، داربیشایر گاهی اوقات برای ملاقات با برخی شخصیتها، به ویژه شاه، از خانه دور میشد. آنها دو بار در ماه ملاقات میکردند و گاهی اوقات اسکواش بازی میکردند.»
«آن لیهی» فرزند ارشد داربیشایر میگوید: «او سوار ماشین کوچکی بدون پلاک دیپلماتیک و بدون راننده میشد که کاملاً ناشناس بود. هر یک از بچهها یک زمانی متوجه شدند که پدرشان یک دیپلمات معمولی نیست. نیکلاس، سومین فرد داربی شایر، میگوید زمانی متوجه شده که در بیروت زندگی میکردند.» او گفته: «یکبار یک کشو را باز کردم که در آن چهار پاسپورت با عکس پدرم، اما هر کدام با نامی متفاوت قرار داشت.»
برخی از کسانی که داربیشایر را میشناختند، میگویند که او در تغییر هویت مهارت داشت، زیرا خودش فردی بیگانه (در بریتانیا) بود و عادت داشت که با این بیگانگی هماهنگ شود. در آن زمان، افسران ارشد MI6 یا پیشینه تحصیل در مدارس دولتی بریتانیا را داشتند یا دانشگاههای آکسفورد و کمبریج. داربیشایر پسر سبزیفروشی از ویگان بود که پس از شروع جنگ به ارتش پیوسته بود و توسط اداره عملیات ویژه (SOE) استخدام شده بود. او در اسکاتلند آموزش دید و در سال ۱۹۴۳ برای دور نگه داشتن آلمانیها از میادین نفتی و خطوط تدارکاتی که به جبهه شرقی باز بود، به ایران فرستاده شد که هم توسط انگلیس و هم شوروی اشغال شده بود.
داربیشایر در سه سال و نیم اول حضورش در تهران به عنوان سرباز شروع به ایجاد شبکهای از ارتباطات و تسلط به زبان فارسی کرد. او بعداً گفته که «در محافل فارسی به گونهای حضور پیدا میکرد که سایر اعضای سفارت هرگز این کار را نمیکردند.»
او در مصاحبهای که در سال ۱۹۸۵ انجام داده میگوید «آنچه در یک مهمانی از نظر یک سفیر به زبان انگلیسی مودبانه به نظر میرسد، بسیار متفاوت با آن چیزی است که گروهی از جوانان برداشت میکنند.»
امیرانی در نوامبر ۲۰۱۶ با اشاره به اوراق نوه مصدق، به نقش داربیشایر در کودتا اشاره کرده است. نورمن جوان تقریباً برای اولین بار توسط همخانهاش در تهران، «رابین زاینر» کارشناس ادیان شرقی و جاسوس بریتانیایی، به استخدام MI6 درآمد. او شخصیتی عجیب و غریب با عینکی ضخیم بود که چشمانش را بزرگ میکرد، صدای زیری داشت و به تریاک معتاد بود.
یکی از وظایف داربیشایر در تهران، مدیریت بودجه «زاینر» بود؛ او وظیفه داشت بودجهای برای جذب ماموران فراهم کند. «زاینر» او را با افرادی نظیر محمدرضا شاه پهلوی، شاه جوانی که تنها پنج سال از داربیشایر بزرگتر بود و سه برادر یعنی سیفالله، اسدالله و قدرتالله رشیدیان، تاجران انگلیسی معرفی کرد.
پس از اینکه مصدق در سال ۱۹۵۱ به نخست وزیری رسید و شرکت نفت انگلیس و ایران را ملی کرد و سال بعد دیپلماتهای انگلیسی را اخراج کرد، دولت انگلیس تصمیم گرفت که از شر او خلاص شود.
داربیشایر و یکی از دستیارانش موظف شدند طرحی را برای برکناری نخستوزیر با اسم رمز «عملیات چکمه» تنظیم کنند. زمانی که آمریکاییها در بهار ۱۹۵۳، پس از انتخاب دولت آیزنهاور، به عملیات آژاکس روی آوردند، این طرح تا حد زیادی به همان شکل باقی ماند و شاه و رشیدیان در مرکز آن قرار داشتند.
زمانی که کودتا در ۱۵ اگوست آغاز شد، همه چیز به سرعت به هم ریخت. برخی از کودتاچیان در ارتش حاضر نشدند یا وانمود کردند که بیماری دارند. شاه وحشت کرد و با یک هواپیمای کوچک به بغداد گریخت و واشنگتن اعلام کرد که آماده است این طرح را کنار بگذارد.
داربیشایر و رشیدیان حاضر به تسلیم نشدند. آنها اراذل و اوباش مزدور را به خیابانهای تهران سرازیر کردند تا با هواداران مصدق و یارانش در میان حزب توده مقابله کنند. کافی بود افسران ارتش را متقاعد کنند که به آرمان شاه بپیوندند.
کودتا، داربیشایر را به پسر طلایی MI6 تبدیل کرد و یک دهه بعد، ستاره او هنوز در حال درخشش بود. او به تهران برگشته بود و به عنوان صدای بریتانیا در گوش شاه عمل میکرد و زندگی دلپذیری را در خانه بزرگ خود در شمال تهران داشت. اما تمام زندگی خانواده او در شرف فروپاشی بود.
نوامبر ۱۹۶۴، داربیشایر برای دیدار با یک افسر اطلاعاتی بریتانیا برای بازرسی برخی از پستهای شنود الکترونیکی نزدیک مرز شوروی به سمت دریای خزر حرکت کرد. او همسرش مانون را همراه خود برده بود. در راه بازگشت در ۱۳ نوامبر، ماشین از مسیر کوهستانی باریک خارج شد و به دره افتاد. افسراطلاعاتی لندن در دم کشته شد. مانون را با برانکارد به جاده آوردند و همانجا درگذشت.
داربی شایر که پشت فرمان بود، ابتدا آسیبی ندید اما تقریباً ۱۳ ماه بعد بر اثر خونریزی درگذشت. به او گفته شده بود که اگر نتواند با زندگی جدید خود کنار بیاید، باید پست خود را ترک کند. به همین دلیل او از «مگی بورلی» یکی از دوستان خانوادگیشان که معلم بود، خواست که برای مراقبت از شش فرزندش به تهران بیاید.
این دوست داربی شایر که در حال حاضر مگی بوسول نام دارد گفته: «او به من گفته بود من در هر شبانهروز آمد و شد زیادی دارم، اما این بسیار محرمانه است.» داربیشایر با یک زن جوانتر در بخش اطلاعات سفارت به نام ویرجینیا فل آشنا شد و در آوریل ۱۹۶۶ یک عروسی مفصل در محل سفارت گرفت که هزینه آن توسط MI6 پرداخت شد.
خانم داربیشایر جدید در سن ۲۲ سالگی، ناگهان به نامادری شش فرزند و مادر دو فرزند دیگر از نورمن تبدیل شد که هر دو دختر بودند. از سال ۱۹۷۰، او مجبور بود این نقش را در شهر بیثبات بیروت انجام دهد. در آنجا خانواده یک نگهبان مسلح تنومند داشتند که برای محافظت بیرون از درب خانه میخوابید. در تمام این مدت رفتار داربیشایر عجیبتر میشد و نوشیدن مشروب او از کنترل خارج شده بود.
پیتر، دومین فرزند بزرگ داربی شایر، میگوید: «حقیقت این است که تصادف و خونریزی مغزی، هر دو نقطه عطفی برای پدر ما بود. او دیگر همان شخص نبود. این برای ما در دوران کودکی کاملاً واضح بود.»
بلافاصله پس از بازگشت خانواده به بریتانیا در سال ۱۹۷۵، این زوج از هم جدا شدند و حرفه داربیشایر در سالهای بعد از دست رفت. او هنوز هم آرزوی صعود به قله را داشت، اما شهرتش به عنوان یک خودشیفته شراب خوار بر او سایه انداخته بود و در سال ۱۹۷۹ استعفا داد.
او امیدوار بود که در خاورمیانه وارد تجارت شود، اما این برنامهها با انقلاب ایران نابود شد. بیشتر عوامل او در ایران کشته، زندانی یا ناپدید شدند. پسرش میگوید: «او پیشبینی میکرد که پس از بازنشستگی زندگی نسبتاً طلایی داشته باشد و این اتفاق نیفتاد.»
داربیشایر در ژوئن ۱۹۹۳ بر اثر حمله قلبی در حالی که چمنهای خانه ش را میزد، درگذشت. پس از سقوط شاه و انقلاب اسلامی در ایران، کودتای سال ۱۹۵۳ دیگر به درخشانی قبل نبود، اما هیچ نشانهای وجود ندارد که داربیشایر نظرش را درباره این اقدامش تغییر داده باشد. او در مصاحبه تلویزیونی اصرار داشت که بگوید اگر به مصدق اجازه میدادند بماند، کمونیستها در نهایت حکومت را به دست میگرفتند. او گفت: «در آن صورت روسیه به آنچه که همیشه میخواست، یعنی دسترسی به بنادر خلیجفارس، میرسید.»