تاریخ انتشار: ۱۹:۴۰ - ۲۵ مهر ۱۳۹۹

سپهبد فضل الله زاهدی ؛ نخست وزیر نظامی که متخصص سرکوب بود

سپهبد فضل الله زاهدی در بیشتر طول حیات خود نظامی بود و دانش سیاسی و حقوقی نداشت. سابقه نظامی وی در سرکوب اقلیت ها و عشایر اما او را به سیاست کشاند و تبدیل به نخست وزیر دولت کودتا کرد؛ همان چیزی که محمدرضا پهلوی می خواست؛ نخست وزیری نظامی که کارگزار شاه باشد.

فضل الله زاهدی نخست وزیر

رویداد۲۴ علیرضا نجفی: «زاهدی، ستوان سابق قزاق که با جنگلی‌ها جنگیده و در زمان رضا شاه به درجه سرهنگی رسیده بود، از رزم آرای تازه به دوران رسیده چنان بیزار بود که پیش از رسیدن به این نتیجه که ارتش و سلطنت با هم می‌مانند یاساقط می‌شوند، به جبهه ملی نزدیک شده بود. سرلشکر زاهدی با جانبداری از شاه، علنا به مخالفت با مصدق برخاسته اما روابط حسنه‌اش با مظفر بقایی، مکی، و کاشانی را حفظ کرده بود.» ایران بین دو انقلاب/ یرواند آبراهامیان

«در دهه پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شاه کوشید قدرت خود را تثبیت کند. او رهبران کودتا را در مقام‌های حساس گماشت؛ برای مثال سرلشکر زهدی نخست وزیر، سرلشکر تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران و سرلشکر هدایت رییس ستاد مشترک ارتش شد.» ایران بین دو انقلاب فصل سیاست توسعه ناموزون/ یرواند آبراهامیان

فضل الله زاهدی در ۲۸ اردیبهشت ماه سال ۱۲۷۱ در همدان زاده شد. پدرش نصرالله خان بصیر دیوان پیشکار امیرافخم، مالک بزرگ همدانی بود. نصرالله خان خود را از تبار زاهد گیلانی می‌دانست و به همین دلیل بعد‌ها فرزندانش نام خانوادگی خود را زاهدی گذاشتند.

فضل الله از کودکی معلم سر خانه داشت و به مکتبخانه هم می‌رفت و با فرزندان امیرافخم تمرین سوارکاری و تیراندازی می‌کرد. زاهدی کمتر از هجده سال داشت که به مدرسه نظامی وارد شد و در هجده سالگی به درجه ستوان سومی رسید.

لیونل دانسترویل ژنرال انگلیسی که فرمانده قوای دانستر، در این زمان در ایران بود و با وقوع جنگ جهانی اول ماموریت داشت برای حفاظت از چاه‌های نفت قفقاز و همچنین کمک به مخالفان کمونیست‌ها در روسیه به باکو برود. دانسترویل از طریق بغداد وارد همدان شد. او توسط جاسوسان بریتانیایی باخبر شده بود که مجاهدان نهضت جنگل قصد تصرف قزوین را دارند و می‌خواهند از آن طریق به تهران وارد شوند. دستور رسمی بریتانیای کبیر مبارزه با بلشوویسم و کمونیسم در تمام منطقه بود و بنابر همین دستور دانسترویل دست به کار شد و با ژنرال پیچخاروف فرمانده آخرین قوای روسی در ایران وارد مذاکرده شد.

روس‌ها که بر اثر انقلاب اکتبر چندین ماه بود حقوق نگرفته بودند، با دریافت پول به دانسترویل پیوستند. پیچخاروف قزوین را تصرف کرد و دانسترول که برای تامین امنیت راه‌ها به دنبال استخدام نیروی‌های ایرانی بود به توصیه بصیر دیوان، فضل الله زاهدی را در قوای خود استخدام کرد. زاهدی در این زمان ۲۲ سال بیشتر نداشت، اما فرمانده یکی از گردان‌های داوطلب ایرانی در خدمت بریتانیای کبیر شد. در سال ۱۲۹۷ پدرش بصیر دیوان درگذشت و او را فضل الله لقب دادند. زاهدی و دانسترویل نیرو‌های خالو قربان را شکست دادند و جنبش جنگب نخستین شکست بزرگ خود را تجربه کرد.

پیشرفت فضل الله زاهدی در مراتب نظامی

فضل الله زاهدی پس از تاسیس ارتش نوین ایران به دست رضاخان میرپنج وزیر جنگ وقت (که چند سال بعد تبدیل به رضاشاه پهلوی شد)، در ارتش ارتقا یافت و ملقب به سرهنگ بصیر دیوان شد. رضا خان به وی دستور داد تامین امنیت مازندران را بر عهده بگیرد. در این زمان نیرو‌های جنبش جنگل به فرماندهی احسان الله خان دوستدار در پی قیام بودند و توسط ارتش سرخ حمایت می‌شدند. زاهدی به نیرو‌های احسان الله خان حمله کرد و پس از زد و خوردی سنگین ارتش جتنگلی‌ها باز شکست خورد و احسان الله‌ها مجبور شد به قفقاز فرار کند. زاهدی غنیمت‌هایی را که از ارتش احسان الله خان ربوده بود به تهران فرستاد و به همین مناسبت در حالی که ۲۵ سال بیشتر سن نداشت به درجه سرتیپی رسید. زاهدی تا به امروز هم جوان‌ترین سرتیپ تاریخ ارتش ایران است.


بیشتر بخوانید: احسان الله خان دوستدار؛ پایان تراژیک رفیق سرخ


زاهدی که استعداد خوبی در سرکوب اقلیت‌ها از خود نشان داده بود در سال ۱۳۰۱ به همراه سرتیپ امان الله جهانبانی ماموریت یافت تا عشایر آذربایجان را خلع سلاح کند. مهمترین ماموریت زاهدی، سرکوب اسملاعیل آقا سیمیتقو از بزرگان ایل شکاک بود. سیمیتقو در چهریق اقامت داشت و شهر سلماس نیز زیر نفوذ وی بود.

جهانبانی و گروه‌های زیر نظرش از تبریز به سوی ارومیه و سلماس حرکت کردند و عشایر را خلع سلاح کردند و زاهدی نیز به چهریق رفته و آنجا را محاصره کرد. زاهدی پس از نبر با قوای سیمیتقو آن‌ها را به سختی شکست داد و اسماعیل آقا به ترکیه گریخت و سرانجام سربازان زاهدی دژ شهر را تصرف کردند. زاهدی که در این غائله خوش درخشیده بود برای تامین امنیت منطقه آذربایجان و به دستور سردار سپه دو سال دیگر در آن منطقه ماند و نهایتا در ۱۳۰۳ به همراه جهانبانی به ایران بازگشت.

فضل الله زاهدی نخست وزیر


بیشتر بخوانید: شیخ خزعل؛ مردی با میراث مبهم: خیانت یا استقلال؟


دریافت نشان ذوالفقار از دست رضا شاه پهلوی

زاهدی اکنون مورد اعتماد نظامیان بود و هر روز بیشتر در ساختار قدرت پیشرفت می‌کرد. رضاخان به پاس خدماتش به وی نشان ذوالفقار اهدا کرد و پس از بازگشت با قوایی چند هزار نفری وی را راهی بهبهان کرد. زاهدی تازه در بهبهان مستقر شده بود که دستور آمد برای سرکوب شیخ خزعل راهی بوشهر شود.

به گزارش رویداد۲۴ شیخ خزعل جوان بیست و شش ساله‌ای که با کشتن برادرش مزعل به قدرت رسیده بود و تقریبا تمام خوزستان را زیر نفوذ خود داشت. این نفوذ به حدی بود که زمانی که کنسولگری انگلستان در بوشهر تاسیس شد نه با اجازه وزارت خارجه بلکه با موافقت شیخ خزعل بود. همچنین گمرک بوشهر نیز که به لحاظ تجاری اهمیت فراوانی داشت به طور کامل در اختیاز شیخ خزعل بود. پدر خزعل رابطه خوبی با بریتانیایی‌ها داشت و خود وی نیز نماینده منافع بریتانیا در آن منطقه محسوب می‌شد. اما پس از پایان جنگ جهانی اول و زمانی که اردن و عراق از امپراطوری عثمانی جدا شدند خزعل نیز به فکر استقلال افتاد چرا که از ملک فیصل پادشاه عراق و ملک عبدالله پادشاه عمان و برادر ملک فیصل ثروتمند‌تر بود و نمی‌توانست استقلال آن‌ها را ببیند و خود زیر سلطنت ایران باشد.

قدرت گیری سردار سپه بزرگترین بیم شیخ خزعل بود و به همین مناسبت در صدد بازگرداندن احمد شاه به ایران شد و به وی نامه نوشت و درخواست کرد از راه بوشهر به ایران بازگردد. خزعل در این کار از پشتیبانی امثال سید حسن مدرس برخوردار بود و در سال ۱۳۰۳ به مجلس شورای ملی نامه شدیدالحنی نوشت و خواستار کناره‌گیری سردار سپه شد و وی را دشمن اسلام خواند.

حسن پیرنیا در پاسخ نامه، دولت رضاخان را مورد اعتماد مجلس خواند و حکومت خزعل را به تمرد از حکومت مرکزی محکوم کرد. تمام این وقایع رضاخان را مصمم کرد که از چند جهت به خوزستان نیرو بفرستند و خزعل را نابود کند. زاهدی و لشکرش از بهبهان به سوی اهواز حرکت کردند و رضاخان یک هواپیمای جنگی نیز برای پشتیبانی آنان فرستاد. زاهدی در جبهه زیدون با لشکریان خزعل جنگید و آن‌ها را مغلوب کرد. خزعل نامه‌ای به رضاخان نوشت و از وی طلب بخشش کرد و به این ترتیب رضاخان درخواست وی را پذیرفت و از جانش گذشت.

رضاخان می‌دانست با وجود شیخ خزعل در خوزستان نظم برقرار نخواهد شد و به همین دلیل زاهدی را والی خوزستان کرد و خود به تهران بازگشت. خزعل با زاهدی روابط دوستانه‌ای برقرار کرده بود و ۲۵ هزار لیره به زاهدی هدیه داده بود. زاهدی همچنین در قصر خزعل اقامت داشت و در میهمانی‌های پر زرق و برق وی شرکت می‌کرد. اما به دستور رضاشاه در فروردین ماه سال ۱۳۰۴ خزعل را دستگیر کرد و به تهران فرستاد. با دستگیری خزعل خوزستان پس از یک قرن خودمختاری به خاک ایران ضمیمه شد و نام آن از عربستان به خوزستان تغییر کرد.

زاهدی پس از استقرار نیرو‌های نظامی در خوزستان و در سال ۱۳۰۵ به تهران بازگشت و سه ماه مرخصی گرفت و با پول‌های فراوانی که در این دوره به دست آورده بود به اروپا رفت. ابراهیم صفایی در کتاب زندگینامه سپهبد زاهدی می‌نویسد: «او بسیاری شب‌ها به رستوران لیدو در شانزه لیزه می‌رفت، در این رستوران تمام وسایل تفریح و خوشگذرانی آماده بود، زنان برهنه و زیبا می‌رقصیدند و زاهدی در این رستوران سخاوتمندانه پول خرج می‌کرد.»

زاهدی پس از ریخت و پاش‌های فراوان با پول‌های باد آورده‌اش به تهران بازگشت و به فرماندهی تیپ مستقل شمال منصوب شد. زاهدی با مقام بالا و رتبه‌ای که داشت در شهر رشت صاحب نفوذ فراوان شد و میهمانی‌ها و شب‌نشینی‌های پرخرجی در آنجا برگزار می‌کرد. روحانیون و مذهبیون اقدامات زاهدی را برنمی‌تابیدند و تظاهراتی علیه او در شهر به راه انداختند که سرکوب شد و عاملین به دستور زاهدی تبعید شدند.

فضل الله زاهدی نخست وزیر

بازنشستگی اجباری فضل الله زاهدی

به گزارش رویداد۲۴ زاهدی در سال ۱۳۰۸ هحری خورشیدی به ریاست کل ژاندارمری کشور منصوب شد، ولی به علت ناکامی در سرکوب عشایر یکبار مورد خشم رضاخان قرار گرفت. اما با این حال در سال ۱۳۰۹ به ریاست کل شهربانی رسید.

زاهدی در کسوت رییس شهربانی موفق عمل کرد، اما در اسفند ماه سال ۱۳۱۰ با فرار زندانیان زندان قصر این بار به شکل جدی مورد غضب رضاشاه قرار گرفت و از ریاست کل شهربانی برکنار شد. اما رضاشاه نمی‌توانست نظامی مورد اعتمادش را به همین راحتی کنار بگذارد و در نتیجه او را بازرس مالی ارتش کرد.

در سال‌های بعد که فضای سیاسی و اقتصادی ایران میلیتاریستی می‌شد و نظامیان به صور سیستماتیک وارد اقتصاد می‌شدند، زاهدی وظیفه مهم تاسیس باشگاه افسران را بر عهده گرفت.

رضاشاه در سال ۱۳۱۶ زاهدی را برای خرید اسب‌های مجاری به مجارستان فرستاد. سفر کاری زاهدی چند ماه طول کشید و در این مدت از خوشگذرانی هم غافل نشد، اما پس از بازگشت ظاهرا لیست هزینه‌ها با آنچه زاهدی ادعا می‌کرد، مغایرت داشت و رضاشاه فهمید زاهدی مبلغ کلانی را اختلاس کرده و به همین دلیل دیگر پست مهمی به وی نداد و زاهدی از آن تاریخ تا یک بعد که بازنشسته شد تنها یک سرتیپ ساده ارتش بود.

فضل الله زاهدی پس از بازنشستگی از ارتش یک شرکت بازرگانی تاسیس کرد و به واسطه رانتی که در ساختار حکومت داشت، به واردات خودرو‌های لوکس مشغول شد. این شرکت بازرگانی حسابی برای وی سود داشت، ولی با اتفاقات شهریور ۱۳۲۰ و حمله متفقین به ایران، کار و بارش تعطیل شد و از ترس به همدان گریخت. اما انگلیسی‌ها وی را دستگیر کردند و برای مدت سه سال به فلسطین تبعیدش کردند.


بیشتر بخوانید: رضا شاه پهلوی؛ موسس ایران نوین و بنیانگذار ورود نظامیان به اقتصاد


فضل الله زاهدی در دوران پهلوی دوم

زاهدی پس از بازگشت از تبعید با موافقت محمدرضاشاه پهلوی به خدمت در ارتش بازگشت و در سال ۱۳۲۸ به جای سرتیپ صفاری رییس شهربانی کل کشور شد. در این دوران دکتر محمد مصدق در صدد رسیدن به نخست وزیری بود که با مخالفت بسیاری مواجه شده بود. یکی از این مخالفان، سپهبد حاجیعلی رزم آرا بود که زاهدی در مقابل او ایستادگی کرد و از حق مصدق برای راهیابی به مجلس دفاع کرد.

زاهدی در این سال‌ها به جبهه ملی و دکتر مصدق نزدیک شده بود و به همین دلیل در سال ۱۳۲۹ و زمانی که رجبعلی منصور به نخست وزیری رسید، وی از ریاست شهربانی برکنار شد. دکتر مصدق خطابه آتشینی در دفاع از زاهدی ایراد کرد و برکناری وی را توطئه‌ای برای استقرار استبداد در ایران دانست.

شاه زاهدی را پس از برکناری از ریاست شهربانی به عنوان عضو انتصابی خود به مجلس سنا فرستاد و در این مدت زاهدی که تحت تاثیر دکتر مصدق بود، برای ملی شدن صنعت نفت تلاش کرد. ترور رزم آرا فرصت خوبی بود برای قدرت گرفتن بیشتر زاهدی چرا که رزم آرا از دیرباز رقیب اصلی زاهدی به حساب می‌آمد و مخالف سرسخت ملی شدن صنعت نفت نیز بود.

دکتر مصدق پس از رسیدن به نخست وزیری، زاهدی را وزیر کشور کرد، اما اندک زمانی بعد و در تیرماه سال ۱۳۳۰ میان طرفداران حزب توده در ایران اختلاف پیش آمد و با دخالت پلیس چند نفر کشته شدند. دکتر مصدق که مخالف برخورد‌های پلیسی و سرکوب‌گرانه بود زاهدی را برکنار کرد. مخالفت و کینه زاهدی نسبت به مصدق از همین زمان شکل گرفت.

زاهدی پس از آن به مجلس سنا رفت و جبهه‌ای علیه مصدق تشکیل داد. جبهه زاهدی از هیچ تلاشی برای مقابله با مصدق دریغ نمی‌کرد و در نهایت که مجلس سنا با لایحه مجلس شورای ملی تعطیل شد. مخالفت‌های زاهدی با دکتر مصدق حالت دشمنی علنی به خود گرفت. برخی اینگونه روایت کرده‌اند که زاهدی و یارانش تصمیم به قتل مصدق گرفتند و در نتیجه کودتای ۹ اسفند ۱۳۳۱ زاهدی دستگیر و به جرم اقدام به قتل زندانی شد.

زاهدی خیلی زود از زندان آزاد شد و به اقداماتش علیه دولت مصدق ادامه داد. پس از قتل تیمسار افشار طوس به دست مخالفان مصدق، زاهدی باز هم تحت تعقیب قرار گرفت ولی با حمایت کاشانی به مجلس شورای ملی پناهنده شد و از محاکمه تن باز زد.

زاهدی اکنون تندرو‌ترین مخالف مصدق بود و سوابقی روشنی در خدمت به خاندان پهلوی داشت. همچنین سابقه نظامی وی و نزدیکی‌اش به آیت الله کاشانی که روحانی طرفدار شاه و ضد مصدق بود، وی را گزینه اصلی برای جانشینی مصدق می‌کرد. شاه مصدق را برکنار کرده و زاهدی را به جای وی منصوب کرد و در نتیجه آن کودتای ۲۸ مرداد رخ داد. زاهدی و فرزندش اردشیر زاهدی اعلامیه‌هایی آماده کردند و بین مردم منتشر کردند و به بسیاری از فرماندهان نظامی برای اقدام علیه مصدق رشوه دادند.

زاهدی در جریان کودتای ۲۸ مرداد به کمک دولت‌های بریتانیا و ایالات متحده و اراذل و اوباش اجیر شده توسط مخالفان دکتر مصدق به جای نخست وزیر قانونی کشور به نخست وزیری رسید.

فضل الله زاهدی نخست وزیر


بیشتر بخوانید: اردشیر زاهدی؛ آخرین سفیر ایران در آمریکا


کودتای سپهبد زاهدی علیه دکتر مصدق

به گزارش رویداد۲۴ نخست وزیری فضل الله زاهدی که هیچ سواد سیاسی نداشت، فاجعه‌ای تمام عیار برای ملت ایران بود. زاهدی بدنام بود و حتی برخی اینگونه نوشته‌اند که زمانی که انگلیسی‌ها در سال ۱۳۲۰ دفترش را اشغال کرده بودند، دفترچه‌ای حاوی اسم و عکس و شماره تمام فاحشه‌های شهر پیدا کردند که این هم به بدنامی‌های وی مضاف شده بود. زبان خارجی هم نمی‌دانست و در ارتباط‌های دیپلماتیک دچار مشکل بود.

زاهدی که از سیاست چیزی سر در نمی‌آورد تلاش کرد برای ماندن در قدرت دل اصحاب قدرت را به دست آورد. مرکز تجمع بهاییان به دستور وی اشغال شد و با اعضای حزب توده و پیروان مذهب اشتراکی برخورد شد. او با اسلامگرایان نزدیک شد و حتی نواب صفوی بنیانگذار سازمان فداییان اسلام که در دولت مصدق ۲۰ ماه در زندان بود، آزاد کرد تا فعالیت کند.

زاهدی دولت کودتا را مستقر کرد و نیرو‌های مترقی را سرکوب کرد. مسعود بهنود در کتاب از سیدضیا تا بختیار چنین می‌نویسد: «وظیفه او فراهم آوردن زمینه برای قرار گرفتن ایران زیر سیطره سیاسی، نظامی و اقتصادی آمریکا بود و طبیعتا به اجرا گذاشتن ترتیباتی که در لندن و واشینگتن کارشناسان نفتی شرکت سابق نفت انگلیس و کارتل‌های نفتی آمریکا، بر سر آن گفتگو داشتند. برای چنین کاری: سرکوب کامل کمونیست‌ها، از بین بردن کانون‌های مخالفت، اعمال سانسور کامل و انتخابات تازه مجلس در دستور کار دولت قرار گرفتند.»

دولت کودتا لایحه کنسرسیوم را به مجلس داد و آن را با حیله تصویب کرد و میراث نهضت ملی در ملی کرن صنعت نفت با این کار بر باد رفت. زاهدی نماد پایان آزادی ۱۲ ساله مردم ایران بود که با استعفای رضاشاه آغاز شده بود و با جنبش دکتر مصدق اوج گرفته بود.

اما خود زاهدی نیز بیش از حد قدرتمند بود و شاه این را برنمی تابید. در سال‌های تثبیت قدرت شاه از سال‌های ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۲، شرایط تغییر کرد و شاه به اشکال مختلف قدرت شاه متمرکزتر می‌شد؛ گاه از طریق میدان دادن به نظامیان نزدیک و گاه از طریق کنار گذاشتن آنها. یرواند آبراهامیان می‌نویسد خانواده اشراف همچون علم، علا، حکمت، ذوالفقاری، قراگوزلو، اردلان، بیات، دولو، بختیاری، هدایت و فرمانفرماییان هم در استان‌ها و هم در تهران دارای قدرت بودند. تعداد مالکان در مجلس از ۴۹ درصد در مجلس هفدهم (۱۳۳۱ تا ۱۳۳۲) به ۵۰ درصد در مجلس هجدهم (از ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۵) و ۵۱ درصد در مجلس نوزدهم (از ۱۳۳۵ تا ۱۳۳۹) افزایش یافت. علاوه بر این در فروردین ۱۳۳۴ هنگامی زاهدی نخست وزیر خواست مانع ورود خاندان ذوالفقاری به مجلس شود، شاه برای تثبیت قدرت خود زاهدی را برکنار و حسین علاء درباری قدمی را به جای وی منصوب کرد.

زاهدی با فشار شاه از پست خود استعفا داد و به ویلای بزرگ و مجلل خود که «گل سرخ» نام داشت و در شهر مونتروی سوئیس واقع بود رفت. او به خدمتش به شاه پاداشی را از وی برای تنها پسرش، اردشیر دریافت کرده بود. شهناز پانزده ساله، دختر شاه.

فضل الله زاهدی در شهریور ماه سال ۱۳۴۲ در ژنو درگذشت و پیکرش به ایران منتقل شد و در امام زاده عبدالله دفن شد. شاه به پاس خدمات زاهدی در کودتا، یکی از خیابان‌های تهران را به نام سپهبد زاهدی نامید که پس از انقلاب تغییر کرد و سپهبد قرنی نام گرفت.

منابع:
زندگی نامه سپهبد زاهدی/ ابراهیم صفایی/ انتشارات علمی/۱۳۷۳
از سیدضیا تا بختیار/ مسعود بهنود/ سازمان انتشارات جاویدان/۱۳۷۰

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
نظرات شما