این مرد تهرانی سر عروسش را برید + راز نرگس دیروز در دادگاه فاش شد + عکس و فیلم گفتگو
پدر خوانده ساواکی که پسر خوانده و عروسش را کشته و سرهای بریده آنها را سوزانده بود دیروز پای میز محاکمه ایستاد و گفت: میخواهم تحقیقات علمی رویم انجام شود تا مشخص شود چطور بغض تبدیل به چنین جنایتی فجیع میشود.
رویداد۲۴ بیست و ششم مرداد ماه سال ۹۶ راننده یک اتوبوس که در حال عبور از خیابان شیخ بهایی بود در یک زمین خاکی با صحنه وحشتناکی روبه رو شدند. دو سر بریده که مشخص بود سوخته اند در زمین خاکی رها شده بود.
وی با پلیس تماس گرفت و پلیس پیگیر ماجرا شد. در بررسی دوربینهای مداربسته خیابان روشن شد راننده یک دستگاه لندکروز در دو روز متوالی سرها را به زمین خاکی منتقل کرده است. با به دست آمدن این سرنخ مرد ۷۷ ساله که راننده این خودرو بود ردیابی و بازداشت شد.
همایون به قتل پسر خوانده ۳۸ ساله اش به نام بهرام و عروسش نرگس اعتراف کرد و دیروز در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی قربانزاده و با حضور یک قاضی مستشار پای میز محاکمه ایستاد.
در ابتدای جلسه نماینده دادستان کیفرخواست را خواند. سپس پدر نرگس در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: میخواستم همایون قصاص شود، اما وقتی با خواهر و برادرهای بهرام صحبت کردم و فهمیدم آنها با دریافت دیه حاضر به گذشته هستند قرار شد تا همگی با دریافت ۳ میلیارد تومان از قصاص گذشت کنیم.
هادی چنانچه بتواند این پول را بپردازد من از خون دخترم گذشت میکنم. خواهر و برادرهای بهرام نیز همین شرایط را برای گذشت از قصاص مطرح کردند.
سپس همایون که سابقه کیفری در پرونده اش دارد و سرهنگ بازنشته ساواک است در جایگاه ویژه ایستاد گفت: من راهنمای تور و رییس کارخانه کشتی سازی خلیج فارس هستم و چهار لیسانس در رشتههای مدیریت، بانکداری، حسابداری و بایگانی دارم. من و همسرم، چون بچه دار نمیشدیم وقتی فهمیدیم خواهر زنم که باردار است با همسرش اختلاف دارد و قرار است از او جدا شود پیشنهاد دادیم تا فرزندشان را به ما بدهند. باجناقم قبول کرد تا در صورت پرداخت مهریه همسرش بچه را پس از به دنیا آمدن به ما بدهد. به همین خاطر چهل سال قبل وقتی که بهرام به دنیا آمد من به بیمارستان رفتم و کارهای ترخیص او را انجام دادم و شناسنامه بهرام را به اسم خودم گرفتم و او را به فرزند خواندگی قبول کردیم.
سپس همایون که سابقه کیفری در پرونده اش دارد و سرهنگ بازنشته ساواک است در جایگاه ویژه ایستاد گفت: من راهنمای تور و رییس کارخانه کشتی سازی خلیج فارس هستم و چهار لیسانس در رشتههای مدیریت، بانکداری، حسابداری و بایگانی دارم. من و همسرم، چون بچه دار نمیشدیم وقتی فهمیدیم خواهر زنم که باردار است با همسرش اختلاف دارد و قرار است از او جدا شود پیشنهاد دادیم تا فرزندشان را به ما بدهند. باجناقم قبول کرد تا در صورت پرداخت مهریه همسرش بچه را پس از به دنیا آمدن به ما بدهد. به همین خاطر چهل سال قبل وقتی که بهرام به دنیا آمد من به بیمارستان رفتم و کارهای ترخیص او را انجام دادم و شناسنامه بهرام را به اسم خودم گرفتم و او را به فرزند خواندگی قبول کردیم.
وی ادامه داد: ما سالها قبل تصمیم داشتیم فرزندی را به خانه بیاوریم و او را بزرگ کنیم، اما چون اگر دختری را به خانه میآوردیم به من نامحرم بود و اگر پسر میآوردیم به همسرم نامحرم بود تصمیم گرفتیم پسر باجناقم را به فرزندخواندگی بپذیریم. ما همه زندگی مان را برای بهرام گذاشتم، اما او و همسرش نرگس خیلی زود به دام اعتیاد افتادند و زندگی خودشان و ما را خراب کردند.
وی درباره ازدواج پسرخوانده و عروسش گفت: من زحمت زیادی برای بهرام کشیدم.۱۳ سال قبل او با نرگس آشنا شد و به خواستگاری اش رفت، اما آن زمان پدر نرگس ناپدید شده و هیچ کسی از او خبری نداشت. پسرم شرط گذاشته بود تا بعد از پیدا شدن پدر نرگس با او ازدواج کند. به همین خاطر بعد از پیدا شدن پدر نرگس آنها با هم ازدواج کردند، اما هر دو به دام اعتیاد افتادند. اعتیاد آنها در حدی بود که مغزشان را از بین برده بود. پسرم دست به هر کاری میزد. او همه وسایل خانه را میبرد و میفروخت و خرج مواد میکرد. من بارها به بهرام گفته بودم همه اموال متعلق به اوست، اما او حتی قطعات ماشین مرا باز میکرد و میفروخت.
یکبار سر همین موضوع با او درگیر شدنم. او مرا کتک زد که کتف و دندانم شکست و لب و زبانم آسیب جدی دید. آخرین بار وقتی با هم درگیر شدیم از او خشم زیادی داشتم به همین خاطر با اسلحهای که در خانه داشتم یک تیز به زیر چشم چپ او شلیک کردم. همان لحظه نرگس رسید و من یک تیر هم به سینه او زدم سپس هر دو را با تیر خلاص کشتم. من جنازهها را به حمام خانه بردم و سه شبانه روز آنها را با اره برقی مثله کردم.
وی در پاسخ به سوال قاضی درباره اینکه چرا سرها را سوزاندی گفت:، چون نمیخواستم سرها شناسایی شود. من اول میخواستم سرها را متلاشی کنم، اما دلم نیامد به همین خاطر آنها را سوزاندم. من واقعاً پسر خواندم ام را دوست داشتم، اما در مقابل عشقی که به او دادم همیشه از او خیانت دیدم. حالا از دادگاه تقاضا دارم مرا به چند روانشناس و روانپزشک معرفی کنند تا روی من تحقیقات انجام شود تا بفهمند چطور عشق تبدیل به نفرت و جنایت میشود. من میخواهم درسی برای دانشجوهای رشته روانشناسی باشم.
این متهم در حالی که اشک میریخت به عنوان آخرین دفاع گفت: من پولی که پدر نرگس درخواست کرده ندارم تا به او پرداخت کنم. من هیچ وقت در زندگی ام سه میلیارد تومان نداشته ام.ای کاش او برایم قصاص خواسته بود. در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند.
خبر های مرتبط
خبر های مرتبط