گزارش رویداد۲۴ از تاریخ مبارزات ایرانیان؛
روایت فتح تهران به دست مشروطهخواهان و پایان استبداد صغیر
انقلاب مشروطه، ایران را تبدیل به یک «دولت-ملت» کرد و ساختارهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشور را به سوی مدنیت جدید سوق داد. تحولی اینچنین منافع نیروهای ارتجاعی، یعنی شاه و روحانیت وقت را در خطر میانداخت. در دوران پس از تشکیل پارلمان و استبداد صغیر با تلاش مرتجعین برای بازگرداندن اوضاع به شرایط پیش از انقلاب مواجه هستیم، اما نیروهای مقاومت در برابر آن متحد شدند و دو سنخ نیروی اجتماعی در بطن جامعه و سیاست ایران بوجود آمد؛ مشروطه خواهی و مشروعهخواهی. انقلاب مشروطه روایت پیروزی مشروطهخواهان و نیروهای مقاومت در برابر مشرعه خواهان است؛ تاریخی که کم از حماسه ندارد، روایت اتحاد نیروهای تحولخواه در برابر سلطنت و ارتجاع که دستاوردی درخشان در تاریخ معاصر آسیا محسوب میشود.
رویداد۲۴ علیرضا نجفی: «آزادی به معنی حقیقی آن بی وجود شهامت افراد و غرور ملی و استقلال فکر و سرافرازی و شجاعت اخلاقی و استواری و مقاومت در برابر ارباب قدرت وجود پیدا نمیکند و این همان است که شخص بتواند «نه» بگوید و اهل تسلیم و زبونی نباشد.» سید حسن تقی زاده
«هیچ چیز در تاریخ یک مردم مهمتر از دقایق نادری نیست که به مثابه تنی واحد بر میخیزد تا رژیمی را که دیگر نمیتواند تحمل کند، براندازد... بر شماست که یقین حاصل کنید این مردم هرگز بر نیروی سازشناپذیری که به اتکای آن خود را آزاد ساختهاند، تأسف نخواهند خورد.» میشل فوکو خطاب به مهدی بازرگان/ اردیبهشت ماه ۱۳۵۸
با صدور فرمان مشروطیت و تشکیل پارلمان، نظم جدید سیاسی در ایران آغاز شد که ملهم از ایدههای عصر روشنگری و انقلاب کبیر فرانسه بود. مجلس موسسان قانون اساسی بلافاصله پس از فرمان مظفرالدین شاه تشکیل شد تا قانون انتخابات مجلس شورای ملی آینده را تضمین کند. نمایندگان از طبقات تجار، روحانیون، اصناف بازار و پیشهوران بودند.
زمینداران که املاکی به ارزش حداقل هزار تومان داشتند و صنعتگران اصناف شناختهشده میتوانستند عضو مجلس شوند. کل کشور به ۱۵۶ حوزه انتخاباتی تقسیم شده بود. ۶۰ کرسی برای تهران و ۹۶ کرسی برای دیگران استانها تخصیص یافته بود.
تشکیل پارلمان و تدوین قانون انتخابات زمینهساز ظهور و بروز انواع گروههای سیاسی و انتشار روزنامههای رادیکال مستقل شد. انجمنهای مختلف مشروطهخواه در پایتخت ایجاد شدند و اقلیتهای دینی و قومی و همچنین گروههایی که تا آن زمان هیچ نقش مهمی در سیاست نداشتند به فعالیت پرداختند و انجمنهایی مانند انجمن زرتشتیان، انجمن یهودیان و انجمن آذربایجانیها تشکیل یافت.
اثرات تشکیل مجلس در دوران مشروطه
از زمان صدور تشکیل پارلمان تا تشکیل مجلس شورا شمار نشریات و مجلات از ۶ عنوان به بیش از ۱۰۰ عنوان رسید. یرواند آبراهامیان در کتاب ایران بین دو انقلاب میگوید «اکثر این نشریات عناوینی خوشبینانه، ملیگرایانه و رادیکال داشتند: وطن، آدمیت، ترقی، بیداری، اتحاد، امید، عصر نو. مجلات آزاد و مجاهد توسط میرزا رضا تربیت منتشر میشد. ناظمالاسلام کرمانی ندای وطن را انتشار میداد و پنج تن از اعضای کمیته انقلابی از جمله سلیمان میرزا اسکندری روزنامههای معروف حقوق، صور اسرافیل، مساوات و روحالقدس را منتشر میکردند. روشنفکران پس از سالها سکوت و سرکوب اجباری اکنون برای بیرون ریختن همه افکار سیاسی خود به انتشار مجله و روزنامه روی آورده بودند.»
مجلس شورای ملی در مهر ماه همان سال گشایش یافت. از کل نمایندگان ۲۰ درصد روحانی، ۱۵ درصد تجار و ۲۶ درصد از بزرگان اصناف صاحبان کرسی بودند و جناحبندی مجلس به سه گروه مستبدین، معتدلین و آزادیخواهان تقسیم شد. مستبدین از شاهزادگان قاجار، اشراف و زمینداران بودند. معتدلین را تجار و پیشهوران تشکیل میدادند و آزادیخواهان طبقهی روشنفکر لیبرال به رهبری سیدحسن تقیزاده از تبریز و یحیی اسکندری از تهران خواستار اصلاحات گسترده اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بودند که کمیتههایی مانند مجمع آدمیت، کمیته انقلابی و گنج فنون را تشکیل دادند.
به تعبیر ادوارد براون شرقشناس مشهور بریتانیایی، عزم آنان برای دستیابی به قانون مدون و شناختشان از قوانین اساسی غربی آنها را به «نمک» مجلس تبدیل کرده بود. در قانون اساسی مجلس به عنوان نماینده کل مردم محسوب میشد و سلطنت ودیعهای بود که نه از طرف خدا بلکه از طرف آحاد مردم به پادشاه داده شده بود.
بیشتر بخوانید: انقلاب مشروطه و تاریخ ۱۰۰ ساله مبارزه برای آزادی در ایران
بیشتر بخوانید: انقلاب مشروطه و تاریخ ۱۰۰ ساله مبارزه برای آزادی در ایران
مجلس شورای ملی پیش از به توپ بسته شدن توسط محمدعلی شاه قاجار
به گزارش رویداد۲۴ مظفرالدین شاه قانون اساسی را امضا کرد و پنج روز پس از آن درگذشت. جانشین مظفرالدین شاه، محمدعلی میرزا با فطرتی مستبدانه بود و گرچه برای وفادارای به قانون اساسی سوگند خورده بود، اما از همان ابتدا مصمم بود که آن را ساقط کند.
در سالهای ۱۲۸۶ و ۱۲۸۷ مجلس لوایحی برای اصلاح مالیات، آموزش و پرورش و امور قضایی تصویب کرد. این قوانین واکنش دو نیروی اصلی ارتجاع یعنی سلطنت و روحانیون را برانگیخت. روحانیون نگران نفوذ افکار غربی، آموزش زنان و کمرنگتر شدن نقش خود در امور قضایی بودند. نمایندگی این گروه با شیخ فضلالله نوری بود که به خاطر آنچه «دست بردن در قوانین شریعت» مینامید، به مخالفت با مشروطه و دفاع از سلطنت مطلقه برخاست.
از نظر شیخ فضلالله نوری برابری دیگر گروههای مذهبی و زنان با مسلمین در حکم وارد کردن رسوم و اعمال سرزمین کفار به جامعه اسلامی بود. شیخ فضل الله، علیه یهودیان، زرتشتیان و بهائیها سخنرانی میکرد و نگران حق رای زنان و آموزش آنان بود. شیخ فضل الله، ملکمخان را «ارمنی بیدین» میخواند و فعالیت روشنفکران لیبرال را با فعالیت کفار در صدر اسلام یکی میدانست.
بال دیگر ارتجاع سلطنتطلبان، اشراف و زمینداران بزرگ بودند که ساختار قانون اساسی را تهدیدی علیه قدرت و نفوذ خود میدانستند. قانون اساسی متأثر از قانون اساسی فرانسه و بلژیک نوشته شده بود که اصول یک نظام حکومتی پارلمانی را تثبیت میکرد و از دو متمم تشکیل شده بود؛ متمم نخست عبارت است از تساوی حقوق اهالی مملکت در برابر قانون و حفظ جان، مال، شرف و آزادی بیان. در بخش دوم نیز اصل تفکیک قوا و تکثر قدرت در قوای مقننه، مجریه و قضائیه تعبیه شده بود.
شاه و اشراف که اقتدار سلطنت را در خطر میدیدند، از پذیرفتن قانون اساسی سرباز زدند و روحانیون، رهبران مشروطه را بابیهای ملحد و کفار میخواندند. شاه که اکنون به روحانیون نزدیک شده بود، روشنفکرانی، چون ملکالمتکلمین و میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل را «خرابکاران جمهوریخواه» نامید و گفت «من لفظ مشروعه را میشناسم، اما چیزی به نام مشروطه لابد باید دستاورد همان بیگانگان باشد.»
کانونهای مقاومت ایرانیان در دوران مشروطه
در برابر جبهه ارتجاع، جامعه و اقلیتها به مثابه تنی واحد متحد شدند. کانونهای مقاومت عبارت بودند از:
۱- پیشهوران: «جان فوران» نقش پیشهوران را در انقلاب مشروطه اینگونه خلاصه میکند: «از بسطنشینی بزرگ ۱۲۸۵ تا مقاومت بیهوده در مقابل روسها در تبریز به سال ۱۲۹۰، همه جا پیشهوران پیشگام انقلاب بودند. مغازهها را میبستند، در انجمنها حضور مییافتند، با نیروهای مسلح درگیر میشدند و انبوه جماعت مشروطهخواهان را تشکیل میدادند.»
۲- دهقانان: آنها از ظلم و ستم خوانین، اشراف، علما و ملّاکین به ستوه آمده بودند. ناظمالاسلام کرمانی در کتاب تاریخ بیداری ایرانیان مینویسد: «به علاوه از وجود خود زراعتکنندگان، زن و بچه و تمامی بستگان آنها حتما باید وقف خدمت آقایان اربابان باشند، اگر احیانا زنی خوشگل یا دختری وجیهه یا اسب تندرو داشته باشند، به مجرد اینکه ارباب دید و میل به آن کرد، حتما بر صاحب بیچارهاش حرام و بر آقای ارباب حلال، بلکه واجب میشود.»
۳- زنان: در انقلاب مشروطه شاهد نخستین فعالیت منسجم سیاسی زنان هستیم. جان فوران فعالیت آنها را این گونه شرح میدهد: «زنان در طیف کاملا گسترده و چشمگیری فعالیت میکردند و بر خلاف مردان تقریبا همگی در اردوی انقلاب بودند. حضورشان در اغلب رویدادهای کلیدی از جمله بسطنشینی ۱۲۸۵ تهران، تظاهرات تبریز و مقاومت آذر و دی ۱۲۹۰ ثبت شده است. محروم کردنشان از حق رای نیز آنها را از مشارکت سیاسی و سایر اشکال فعالیت مثل تاسیس مدرسه و روزنامه باز نداشت. زنان دهها انجمنهای خاص خود را برپا کردند.»
این مورد به ویژه نگرانی بخشی از روحانیون را بر انگیخت؛ همانطور که در مذاکرات مجلس دوم میخوانیم آیتالله مدرس در مخالفت با حاجمحمد تقی نماینده همدان که مطالبهی حق رای زنان را در مجلس دوم مطرح کرده بود چنین میگوید: «از اول عمر تا حال بسیار در بر و بحر اتفاق افتاده بود برای بنده، ولی بدن بنده به لرزه در نیامده و امروز بدنم به لرزه آمد میبینم خداوند قابلیت در اینها قرار نداده است که لیاقت حق انتخاب داشته باشند.»
محمد قائد در کتاب «ظلم، جهل، برزخیان زمین» درباره مخالفت شیخ فضل الله نوری با رای زنان و مسائلی مثل تاسیس مدرسه دخترانه مینویسد: «شیخ فضل الله که جان را بر سر این چالش گذاشت، امروز اگر زنده میشد میدید بسیاری از آنچه احتمال وقوع آنها مایه وحشتش بود نه تنها واقعا اتفاق افتاده و نه تنها تحت نظام اسلامی اتفاق افتاده، بلکه در برخی از آن موارد، مثل بالا زدن شمار دختران مدرسه رفته از شماره پسران، کار به جاهای باریک میکشید.»
۴- اقلیتهای قومی: اقلیتهای قومی نقش فعالانهای در انقلاب مشروطه داشتند. حکومت قانون و به رسمیت شناختن حقوق شهروندی چیزی بود که میتوانست آنها را در برابر آزار و اذیت مسلمانان تندرو مصون بدارد. زرتشتیان و یهودیان در مجلس به قدری مورد آزار و اذیت قرار گرفتند که حق نمایندگی خود را به یکی از روحانیون ترقیخواه یعنی آیتالله بهبهانی واگذار کردند.
۵- روشنفکران: روشنفکران که غالبا متأثر از تمدن غرب و آرمانهای عصر روشنگری بودند، فعالیت چشمگیری علیه جبهه ارتجاع تشکیل دادند و با وجود آزار و اذیتهای سلطنتطلبان و روحانیون، دست از مبارزه فکری و سیاسی برنداشتند. اصول پیشنهادی آنها در مجلس مبنی بر تدوین یک بودجه سالانه دقیق رنجش بسیاری از درباریان را به دنبال داشت. این کار خوشگذرانی گروه اندک درباریان را تهدید میکرد و هزاران مستخدم شاغل آنها در باغهای وسیع، اصطبل، آشپزخانه، انبار و قصر سلطنتی را به مخاطره میانداخت.
روشنفکران همچنین مبارزه برای سکولاریسم و جدایی دین از دولت را آغاز کرده بودند. روزنامه صوراسرافیل موضوع کنارهگیری روحانیون از سیاست را مطرح کرد و مطلبی با عنوان اخاذهای برخی روحانیون که اهدافشان را با موعظههای عالی پنهان میدارند»، جنجال بزرگی را بر پا کرد. این مقاله را که در بهمن ماه ۱۲۸۵ در روزنامه صوراسرافیل منتشر شد میتوان آن را نخستین مقاله انتقادی از برخی روحانیون در ایران دانست.
پس از آن روزنامه حبل المتین، کمیته عالی بررسی مشروعیت دینی قوانین مصوبه مجلس [چیزی مانند شورای نگهبان امروزی] را صریحا نقد کرد و چنین نوشت: «این کار به همان اندازه بیمعنی است که برای بررسی دقیق اعتبار حقوقی کلیه قوانین تجاری که نمایندگان مردم تصویب کردند، یک کمیته عالی متشکل از پنج تاجر تشکیل دهیم.»
روشنفکران مشروطه شعار ولتر را سرلوحه خود قرار داده بودند: «خرافات، جهان را به آتش میکشند؛ فلسفه یا همان عقل وظیفه اطفای این آتش خانمانسوز را دارد. حمله آنها به خرافات، تعصبات و حمایتشان از علم و دستاوردهای تمدنی غرب جنجالهای فراوانی به پا کرد.»
یرواند آبراهامیان در کتاب ایران بین دو انقلاب مینویسد: «تاسیس یک مدرسه دخترانه و یک انجمن زنان توسط خانواده اسکندری سروصدای بسیاری بلند کرد. نمایندگان محافظهکار و برخی از میانهروها چنین سازمانهایی را الحادی، ضداسلامی و نوعی بدعت میدانستند. لیبرالهای آگاه پاسخ دادند که سازمانهای زنان، ضد اسلامی نیستند، زیرا در طول تاریخ اسلام هم وجود داشتند. لیبرالهای جسورتر نیز بر این عقیده بودند که قوانین دولت باید از شریعت جدا شود.»
مفاهیمی که روشنفکران میساختند و از متفکران غربی وام میگرفتند، در مبارزات مشروطه این فرصت استثنایی را مییافت که از حوزه انتزاعی صِرف به در آیند و در نبردهای اجتماعی، صیقل خورده و تعیّن پیدا کنند و به لحاظ تاریی اضمامی شوند.
قلم تیز روشنفکران مشروطه به راستی برای مرتجعان دردسر ساز بود و آنها را به وحشت میانداخت. صوراسرافیل در یکی از شمارههای نشریه خود در خطاب به آنان اینگونه نوشته بود: «اگر همه ایران هم با شما آقایان کهنهپرست هم عقیده باشند، جمعیتشان بالغ بر ۳۰ کرور نخواهد شد، ۳ هزار و یکصد کرور آدمهای دنیا که تمام با عقاید ما شریکاند شما را خواه ناخواه مجبور به قبول اصول مسلمه خواهند کرد.»
محمدعلی شاه قاجار در میان نیروهای قزاق
محمدعلی شاه که تصمیم داشت بنیاد مشروطه را بخشکاند با دعوت نکردن نمایندگان به مراسم تاجگذاری به آنها اهانت کرد و وزرا را به نادیده گرفتن مجلس تشویق کرد و به حاکمان خود در استانها دستور داد به تصمیمات انجمنهای ایالتی و ولایتی اعتنا نکنند.
او همچنین مذکراتی با دولتهای امپریالیسم آغاز کرد و قول اعطای امیتازهای بسیاری را به روسیه تزاری داد. با سر باز زدن محمدعلی شاه از پذیرش مشروطه، جبهه مقاومت در سراسر ایران متحد شد و اعترضات عمومی در تهران، تبریز، اصفهان، شیراز، مشهد، انزلی، کرمان و رشت به وجود آمد. بسیاری از مردم در مکانهای مختلف بسط نشستند. حدود ۲۰ هزار نفر از مردم تبریز پیمان بسته بودند که تا آخرین لحظه به اعتصاب ادامه دهند و تلگرافهای تهدید آمیزی به شاه میفرستادند.
در تهران انجمنهای مختلف مشروطهخواه گردهمایی گستردهای با حضور بیش از ۵۰ هزار نفر ترتیب دادند. پیروان حیدرخان عمواوغلی، نخستوزیر وقت را ترور کردند و ۳ هزار داوطلب مسلح را برای دفاع از مجلس بسیج کردند. شاه که از این رخدادها به هراس افتاده بود، شاهزادهگان را برای انجام مراسم سوگند به قانون اساسی روانه مجلس کرد و ناصرالملک نجیبزادهای لیبرال که تحصیلکردهی آکسفورد بود را به نخستوزیری برگزید. پیروزی برای خلق بود؛ شاه قانون اساسی را امضا کرد و نسبت به پذیرش اندیشه برابری، برادری و آزادی سوگند یاد کرد.
به گزارش رویداد۲۴ مجلس در بودجه پیشنهادی خود، مخارج دربار را قطع کرد که شامل کاهش حقوق و مستمری شاهزادگان نیز میشد. همچنین فضای آزاد گفتگو و روزنامهنگاری باعث ترس روحانیون مشروعهخواه از وضعیت جدید شده بود. نیروهای ارتجاع وضعیت جدید را برنتابیدند. شیخ فضلالله نوری با استفاده از ایام دهه فاطمیه چادرهایی نزدیک مجلس شورای ملی برافراشت و پیروان او با نفوذ در میان برخی فرودستان [که طبق مفاهیم مارکسیستی، لمپن پرولتاریا نامیده میشوند] طرفداران بسیاری پیدا کردند.
ملکالمتکلمین از مبارزان برجسته انقلاب فعالیتهای شیخ فضلالله نوری را چنین توصیف کرد: «اینها میخواهند استبداد را در لباس دین و شریعت دوباره زنده کنند و ظلم و ستمگری حکومت خودمختاری را به حربه تکفیر رواج دهند و به دنیا نشان دهند که ایران قابل آزادی تمدن نیست.»
شیخ فضلالله نوری که از سوی عینالدوله دولتمرد ضد مشروطه مسئول رسیدگی به دعاوی دربار شده بود و به حرم شاه عبدالعظیم کوچیده بود، سخنرانیهای آتشینی در تقبیح مشروطه و مدرنیته ایراد میکرد. بابی و بهائی خواندن مشروطهخواهان توسط شیخ فضلالله نوری، نیروهای هواخواهش را تحریک میکرد که به اقدامات خشونتآمیز دست بزند.
شیخ فضلالله نوری امام جمعه سلطنتطلب تهران را که هر دو بعد ارتجاع در او جمع شده بود را برای تشکیل سازمانی با عنوان «انجمن محمد» یاری کرد و از آحاد مسلمین خواست برای دفاع از شریعت و مقابله با مشروطه و کفر در میدان توپخانه جمع شوند.
بنابر گزارش هروی خراسانی این جمعیت از گروههای مختلف تشکیل شده بود: روحانیون و طلاب، درباریان و مستخدمان، لوتیها و اراذل و اوباش مسلح، قاطرچیها و خدمتکاران قصر سلطنتی.
ملکزاده مینویسد «این نوکران تنپرور درباری چنان مرتجعین متعصبی بودند که عناوین قاطرچی و اراذل روشنفکر را به صورت فحشی رایج در آوردند.»
شیخ فضلالله نوری در این گردهمایی ایده برابری را بدعتی خارجی خواند و اعلام کرد «روشنفکران جامعه را به سوی سوسیالیسم، آنارشیسم و نهلیسم سوق خواهند داد.» این سخنان باعث برانگیختن دوچندان نیروهای طرفدار شیخ شد که به هر عابری که اتفاقا کلاهی اروپایی به سر داشت، به عنوان مشروطهخواه بیدین یورش میبردند و آماده حمله به مجلس شورای ملی بودند.
در چنین فضایی نیروهای مقاومت بلافاصله در مقابل ارتجاعیون متحد شدند. جامعه اصناف در پشتیبانی از مشروطهخواهان اعتصابات عمومی برپا کرد و هزاران نفر داوطلب مسلح از انجمن آذربایجانیها آماده دفاع از مجلس شورای ملی شدند. یک دیپلمات انگلیسی اتحاد نیروهای مقاومت را چنین توصیف کرده: «درون و بیرون این دو ساختمان از شگفتآورترین تودهای که دیده روزگار کهن در برابر نیروی ستم اهریمن تیرهگون تاکنون ندیده بود، پر بود. اروپا رفتگان با یقه سفید آهاردار، روحانیون با عمامه سفید، سیدان با عمامه سبز و سیاه که نشانی از نیاکانشان هست، کلاه نمدیان، دهقانان و کارگران، عباپوشان بازاری، همگی در هم آمیخته و در دلشان آتش مقدس فروزان است و در جنگی به سود آزادی به امید فداکاری گام نهادند. کیست که از روی غریزه فصل آتشین اثر کارلایل درباره روز فتح باستیل را به یاد نیاورد؟»
واکنش نیروهای مقاومت باعث عقبنشینی موقت شاه شد. شاه سوگند خورد به مشروطیت وفادار باقی بماند و نیروهای طرفدار شیخفضلالله نوری و درباریان تظاهرکننده را تبعید کند و قوای قزاق را به وزرات جنگ منتقل کند، اما اندکی بعد دگرباره سوگند خود را شکست و با کمک نیروهای خارجی در خرداد ماه ۱۲۸۷ مجلس را به توپ بست.
۲۵۰ تن از مشروطهخواهان توسط قوای قزاق به فرماندهی کلنل لیاخوف در این درگیریها کشته شدند همچنین نیروهای سلطنت ارتباط تلگرافی با دیگر شهرها را قطع کردند و دفاتر انجمنهای گوناگون مشروطه و منازل مشروطهطلبان برجسته را غارت کردند. به تعبیر احمد کسروی به توپ بستن مجلس واپسین کوشش محمدعلی میرزا برای احیای استبداد بود. شاه تصور میکرد که با انهدام مجلس، مشروطه برای همیشه ریشهکن خواهد شد؛ غافل از اینکه از آتش این نبرد ققنوسی برخواهد خاست و نیروهای ارتجاع را مقهور خود خواهد کرد.
مجلس شورای ملی پس از به توپ بستن توسط لیاخوف روسی
کلنل لیاخوف و قشون قزاق در تهران
به گزارش رویداد۲۴ لیاخوف به عنوان حاکم نظامی تهران منصوب شد و فضایی شبهنظامی در شهر تهران ایجاد کرد. شاه خواستار دستگیری هشت نفر از مشروطهخواهان برجسته منجمله میرزاجهانگیرخان صوراسرافیل و ملکالمتکلمین شد. مشروطهخواهان از تحویل این هشت تن به شاه خودداری ورزیدند.
بیشتر بخوانید: آخوند خراسانی؛ فقیهی که حکومت را حق فقها نمیدانست
بیشتر بخوانید: آخوند خراسانی؛ فقیهی که حکومت را حق فقها نمیدانست
حمایت سه تن از علمای نجف از مشروطهخواهان (در راسشان آخوند خراسانی) کفه ترازو را تا حدودی به نفع نیروهای ترقیخواه سنگینتر کرد. مایکل اکسورثی مینویسد: «درست مانند جنگ تروا در ایلیاد که وقایع همزمان با مشاجرات خدایان در کوه المپ رخ میداد، کشمکش بنیادگرایان و محافظهکاران در تهران نیز به موازات کشمکش میان مجتهدان نجف پیش میرفت. اکنون مجتهد طرفدار مرتجعان یعنی شیخفضلالله نوری در برابر مجتهد حامی مشروطهخواهان یعنی آخوند خراسانی قرار داشت.»
در جبهه مشروطهخواهان مجتهدانی از جمله شیخ عبدالله مازندرانی وجود داشتند که در پاسخ مجتهد طرفدار مشروعه یعنی میرزاحسن تبریزی با زبانی تند نوشت: «ای گاو مجسم، مشروطه، مشروعه نمیشود.»
با ایجاد فضای رعب و وحشت در پایتخت روشنفکرانی، چون تقیزاده از کشور گریختند و بسیاری، چون صوراسرافیل و ملکالمتکلمین به شهادت رسیدند. قاضی قزوینی و سلطانالعلما مسموم شدند. یحییمیرزا اسکندری در اثر شکنجه جان سپرد و جمالالدین اصفهانی به همدان تبعید شد.
نیروهای ارتجاع حتی به روحانیون مشروطهخواه نیز رحم نکردند. یکی از شاهدان عینی مینویسد: «من خود ناظر آن منظره فجیع بودم و به چشم خود دیدم سربازی، ریش سفید طباطبایی را میکند و با مشت بر سر و صورت او میزد.»
بیشتر بخوانید: میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل؛ روزنامه نگار پیشگام، قربانی استبداد
بیشتر بخوانید: میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل؛ روزنامه نگار پیشگام، قربانی استبداد
قتل فجیع میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل از تلخترین رخدادهای دوران استبدادهای صغیر است. او را همراه همرزم دیرینهاش ملکالمتکلمین به باغ شاه بردند و در مقابل چشمان محمدعلی شاه خفه کرده و با خنجر سینههایشان را دریدند.
بنابر گزارش شاهدان عینی ملکالمتکلمین در واپسین لحظات حیاتش خطاب به محمدعلی شاه گفت: «بدبختانه این است حاصل سلطنت و فرمانروایی تو بر ملت ایران و این است حاصل قسمهایی که برای حفظ مشروطیت و سعادت ملت خوردی و، اما اینکه مرا به کشته شدن تهدید کردی و حکم قتلم را صادر نمودی، بدان که از کشته شدن من نتیجهای عایدت نخواهد شد و منفعتی نخواهی برد، زیرا از هر قطره خون من ملکالمتکلمینی به وجود خواهد آمد و پرچم عدالت و مشروطیت را خواهد برافراشت.»
میرزاجهانگیرخان صوراسرافیل نیز چند روز پیش از به توپ بستن مجلس متنی نگاشته بود که میتوان آن را وصیتنامه وی خواند: «ما هم از این جانبازی و فداکاری عاری نداریم و هیچ وقت نمیگوییم که چرا مغلوب مستبدین و بیدینها شدیم؛ زیرا که برادران آذربایجانی و گیلانی و فارسی و اصفهانی ما در راهند و عنقریب خواهند رسید. ما میخواهیم با بدنهای خود زیر سم اسبهای آنان را نرم و مفروش کرده، زمین تهران را برای تشریفات مقدم این مهمانهای تازه رسیده، از خون گلوی خود زینت دهیم و به آن برادرهای مهربان بگوییم و افتخار کنیم که ماییم پیش صف شهدای راه آزادی.»
زندانیان مشروطه خواه در دوران پادشاهی محمدعلی شاه قاجار
نیروهای ارتجاع پایتخت را فتح کردند، اما پایتخت تنها شهر ایران نبود و همانطور که صوراسرافیل پیشبینی کرده بود، ایرانیان در سرتاسر کشور جبهه مقاومت واحدی علیه ارتجاع تشکیل دادند. درگیریهای شدیدی در تبریز رخ داد. اعتصابات سراسری شروع شد و شهر تبریز به ۲ گروه مشروطهخواه و سلطنتطلب تقسیم شد.
بیشتر بخوانید: ستار خان؛ پیشروی انقلابیون شرقی
بیشتر بخوانید: ستار خان؛ پیشروی انقلابیون شرقی
دو قهرمان بزرگ ملی یعنی باقر خان و ستار خان نیروهای مشروطهخواه را در تبریز رهبری میکردند و رهبری سلطنتطلبان با امامجمعه محلی بود. در اینجا نیز الگوی واحدی تکرار شد؛ نیروهای ارتجاع با نفوذ بین طبقات فرودست جامعه، مردم عادی را فریب میدادند و مشروطه را نفوذ کفر، نفوذ تمدن غرب و ضدیت با خدا میخواندند.
به مدت چهار ماه انقلابیون تبریز به نبرد بیامانی علیه نیروهای ارتجاع ادامه دادند. در برابر قیام کنندگان نه تنها نیروهای شاه و مرتجعان محلی، بلکه دستههای غارتگر قرهداغچی به سرکردگی رحیمخان چلیپانلو، دستههای شاهسون زیر فرمان نصرتالخان یورتچی و دستههایی از مرند به ریاست فئودال معرف شجاع نظام، نبرد میکردند.
انقلابیون به رهبری ستارخان و باقر خان از پشتیبانی تودههای وسیع مردم تبریز برخوردار بودند و سرانجام موفق شدند ارتش شاه و مرتجعان محلی را از تبریز بیرون کنند.
در این دوران هنوز انقلاب اکتبر روسیه به وقوع نپیوسته بود اما متفکران بزرگی همچون ولادیمیر لنین که بعدها انقلاب را شکل دادند، با دقت نبرد تبریز را دنبال میکردند. لنین در مقالهای با عنوان «ماده منفجره و سیاست جهانی» در ۱۲ ژوئیه ۱۹۰۸ (۹ سال قبل از انقلاب اکتبر روسیه) نوشت: «در کشوری که هماکنون میان صاحبان هندوستان از یکسو، و دولت ضد انقلابی روسیه از سوی دیگر تقسیم شده، وضع انقلابیون ایران دشوار است، اما با نبرد سرسختانه تبریز که بارها به پیروزی انقلابیون انجامیده، به نظر میرسد ارتش شاه حتی با وجود کمک لیاخوف روسی و دیپلماتهای انگلیسی با پایداری سختی از پایین مواجهه شده است. چنین جنبش انقلابی که میتواند پایداری رزمی رزمندگان را توان بخشد و قهرمانان دیگری از میان عشایر برانگیزد و به کمک فرخواند نمیتواند از میان برود و حتی در صورت پیروزی کامل ارتجاع ایران، در چنین شرایطی خشم عظیم تودهها را دوباره علیه ستمگران برخواهد انگیخت.»
انقلابیون روسی و به ویژه ساکنان مأورای قفقاز کمک شایانی به قیامکنندگان تبریز کردند. قیام تبریز کلیه نیروهای ارتجاعی را برای مقابله به سوی خود کشاند و باعث اوجگیری جنبشهای انقلابی در سرتاسر ایران شد. ارتش شاه و دستههای فئودالهای ارتجاعی تبریز را محاصره کردند. مردم تبریز، اما با وجود قحطی و گرسنگی مقاومت کرده و نهایتا حملات را دفع کردند.
دلاوریهای مردم تبریز امید تازهای به خون نیروهای مقاومت ترزیق کرد؛ و تحسین سراسر مردم ایران را برانگیخت. نسیم شمال در وصف دلاوریهای مردم تبریز این چنین سرود:
ملت تبریز خدا یارتان
دست خدایی کمک کارتان
پر بُود این ملک ز گفتارتان
از هنر باقر و ستارتان
ریشه ظالم ز شما کنده شد
نام شما باقی و پاینده شد
خلعت مشروطه به پا کردهاید
به به از این خلعت زر تارتان
ملت تبریز خدا یارتان
دست خدایی کمک کارتان
پر بُود این ملک ز گفتارتان
از هنر باقر و ستارتان
ریشه ظالم ز شما کنده شد
نام شما باقی و پاینده شد
خلعت مشروطه به پا کردهاید
به به از این خلعت زر تارتان
یپرم خان ارمنی و سدار اسعد بختیاری
با موفقیت انقلابیون تبریز و گسترش امید در میان مشروطهخواهان، جوشش و خروشی در دیگر شهرهای ایران پدید آمد. در رشت گروهی به رهبری یپرمخان ارمنی و توسط سه ارمنی رادیکال دیگر تشکیل شد که کمیتهای به عنوان کمیته ستار تشکیل دادند و با سوسیال دموکراتها متحد شدند.
بیشتر بخوانید: سردار اسعد بختیاری؛ در خدمت و خیانت مشروطه
بیشتر بخوانید: سردار اسعد بختیاری؛ در خدمت و خیانت مشروطه
یپرمخان رشت را تصرف کرد و سپس پرچم سرخ خود را بر ساختمان شهرداری انزلی برافراشت. سپس با چریکهای قفقازی همپیمان شد و با لشکریانش به سمت تهران حرکت کرد. سردار اسعد بختیاری نیز از جنوب با صمصامالسلطنه متحد شد و پس از تصرف اصفهان نیروهایش را به سمت تهران حرکت داد.
انقلابیون در کرمانشاه نیروهای ارتجاع را از شهر بیرون راندند و در مشهد، اصناف بازار دست به اعتصابی سراسری زدند. با این جوشش و خروشی که در سراسر ایران به وجود آمده بود، جبهه سلطنتطلبان به شدت تضعیف شد و بسیاری از اشراف و تجار به سفارت عثمانی گریختند.
سرانجام در ۲۲ تیرماه، یپرمخان و صمصامالسلطنه به تهران رسیدند و پایتخت را تصرف کردند. انقلابیون اکنون بر مرتجعان پیروز شده بودند و استبداد صغیر به پایان رسیده بود. مشروطهخواهان محمدعلی شاه را از سلطنت خلع کردند و فرزند ۱۲ سالهاش احمد را به سلطنت گماشتند.
دادگاههای ویژهای برای محاکمه سلطنتطلبان و مرتجعین برپا شد و ۵ تن از مخالفان سرسخت مشروطیت از جمله شیخ فضلالله نوری اعدام شدند. مجلس جدید پیششرط دارایی نمایندگان را از ۱۰۰۰ تومان به ۲۵۰ تومان کاهش داد، اقلیتهای مذهبی را به رسمیت شناخت و نمایندگی طبقات و مشاغل را لغو کرد و در آبان ماه سال ۱۲۸۸ انقلاب مشروطه ایران پیروز شد.
از زمان انقلاب مشروطه که تاریخ رسمی ورود مدرنیته به ایران است، شاهد شکلگیری دو نیروی بنیادین اجتماعی و سیاسی در ایران هستیم؛ مشروطهخواهی و مشروعهخواهی که با وام گرفتن از مفاهیم کارل پولانی میتوان آن را نوعی جنبش دوگانه (double movement) نامید. با گذشت بیش از ۱۰۰ سال از انقلاب مشروطه، تقابل مشروعهخواهان و مشروطهخواهان همچنان ادامه دارد.
منابع:
ایران بین دو انقلاب/ یرواند آبراهامیان/ ترجمه محمد ابراهیم فتاحی/ نشر نی
تاریخ مشروطه ایران/ احمد کسروی/ نشر هرمس
تاریخ ایران/ گروهی از دانشمندان شوروی/ نشر مروارید
امپراطوری اندیشه/ مایکل اکسورثی/ نشر ققنوس
تاریخ بیداری ایرانیان/ ناظم الاسلام کرمانی/ نشر لوح
انقلاب مشروطه ایران/ نسیم خلیلی/ نشر ققنوس
ظلم، جهل، برزخیان زمین/ محمد قائد/ انتشارات طرح نو
منابع:
ایران بین دو انقلاب/ یرواند آبراهامیان/ ترجمه محمد ابراهیم فتاحی/ نشر نی
تاریخ مشروطه ایران/ احمد کسروی/ نشر هرمس
تاریخ ایران/ گروهی از دانشمندان شوروی/ نشر مروارید
امپراطوری اندیشه/ مایکل اکسورثی/ نشر ققنوس
تاریخ بیداری ایرانیان/ ناظم الاسلام کرمانی/ نشر لوح
انقلاب مشروطه ایران/ نسیم خلیلی/ نشر ققنوس
ظلم، جهل، برزخیان زمین/ محمد قائد/ انتشارات طرح نو
خبر های مرتبط