تشکیل ارتش مدرن ملی و سربازگیری اجباری در ایران / ارتش رضاخانی چگونه تشکیل شد؟
رویداد۲۴ علیرضا نجفی: تصویر ثبت شده در سال ۱۳۰۵ (یکسال پس از سلطنت) که رضا شاه پهلوی برای نخستین بار قانون سربازی اجباری را اجرا کرد و نخستین سربازان وظیفه در تکیه دولت تهران جمع شدند تا به دوره آموزشی اعزام شوند.
تاریخ تشکیل ارتش مدرنی که متشکل از سربازان آموزشدیده و سلسله مراتب اداری باشد، به دوران فتحعلیشاه بازمیگردد. تا آن زمان در ایران سربازان و جنگجویان، اغلب مزدورانی بودند که به این یا آن قوم و قبیله میپیوستند و هدف اصلی از جنگ برایشان چیزی جز گرفتن غنیمت و حقوق نبود.
آخرین ارتش قدرتمند ایران که با چنین شیوهای جمعآوری و اداره شد، ارتش آقا محمدخان قاجار بود. اما نوسازی ارتشهای اروپایی، که شامل ایجاد سلسله مراتب افسری، آموزشهای علمی و نوسازی تجهیزات جنگی بود، همه معادلات را برهم زد.
ایده تشکیل ارتش مدرن دارای سلسله مراتب نظامی
ارتش مدرن از قرون شانزدهم در اروپا به وجود آمد و وقتی ناپلئون بناپارت به کشورهایی چون مصر حمله کرد، جهان اسلام از قدرت چنین ارتشی در حیرت فرو رفت. ایران نیز که در زمان آقامحمدخان با روسیه تزاری درافتاده بود، هیچ فکرش را نمیکرد که قوای روس در نتیجه نوسازی ارتش به چنین قدرتی برسند و ایران را تحقیر کنند. طبعا ارتشهای سنتی مانند آنچه در ایران وجود داشت، بسیار ضعیف و شکننده بودند و این امر خطر استثمار و فروپاشی کشور را بالا میبرد.
از همین رو بود که فرمانده دلیر فتحعلی شاه، یعنی عباس میرزا به فکر تشکیل ارتش مدرن در ایران افتاد. اما این امر تا زمان رضاشاه پهلوی محقق نشد. دلیل محقق نشدن چنین خواستهای که تقریبا تمام شاهان قاجار نیز در پیاش بودند این بود که نوسازی ارتش ادامه روند نوسازی در ساختارهای کلی بوروکراتیک، قانونی و سیاسی بود و ارتش را به تنهایی و منفک از اوضاع کلی کشور نمیشد، نوسازی کرد. به همین دلیل ناصرالدین شاه پس از نا امیدی در تشکیل ارتش ملی، از قوای روسیه خواست تا ارتشی در ایران تشکیل دهند که اقلا امنیت ایالات داخلی تامین شود.
نتیجه این درخواست تشکیل بریگاد قزاق در ایران بود که مرکب از دو فوج سواره و یک دسته موزیک بود. بعدها تشکیلات بریگاد گسترش یافت و واحدهای پیاده و آتشبار و فوجهایی در ایالات بزرگ ایران به آن افزوده شدند. بریگاد قزاق در اواخر فعالیت خود به حد دیویزیون (لشکر) ارتقاء یافت که خود به چندین تیپ تقسیم میشد و از همان دوران ناصرالدین شاه نیز شروع به سرباز گیری در ایران کرد.
بیشتر بخوانید: تاسیس ارتش نوین ایران به دست رضاشاه
شاهان قاجار برای تامین سربازان مورد نیاز خود بیشتر اوقات از ایالات مختلف، به جای مالیات سرباز میگرفتند که به این کار «بنچیهبندی» میگفتند. مالیاتگیری از دهات و قصبات، «بنچیه» نامیده میشد، اما بیشتر دهات و قصبات پولی برای مالیات دادن نداشتند و در عوض تعدادی از جوانان روستا به جای مالیات به مرکز فرستاده میشدند. به همین دلیل سران دهات و روستا و ایالات مختلف مقدار کمی مالیات پولی میدادند و مابقی مالیات خود را با دادن سرباز جبران میکردند. اگر هم در این روند کوتاهی میشد مرکز و ارتش هر ایالت به زور تعدادی از جوانان دهات و روستا را گرفته و به سربازی میفرستاد که در هر مرحله از این اقدامات دردسرها و ناکارآمدیهای فراوانی وجود داشت.
استفانی کرونین پژوهشگری سرشناس تاریخ معاصر ایران مینویسد «یکی از بزرگترین مشکلات در این شیوه، فرار سربازان بود. طبعا دهقانانی که به زور به سربازی فرستاده میشدند میلی برای ماندن نداشتند و در صورت فرار کردن خطر چندانی آنها را تهدید نمیکرد چرا که به دلیل فقدان بوروکراسی مشخص نبود چه کسانی فرار کرده و چه تبعاتی در انتظار آنهاست.»
روشنفکران مشروطه و دولتمردان وقت نیز که سالهای بود به لزوم تشکیل ارتش ملی پی برده بودند از تشکیل آن دفاع میکردند. بریگاد قزاق برای مشروطهخواهان ارتشی خارجی به حساب میآمد، چرا که نهایتا از روسیه دستور میگرفت. علاوه بر آن حمایت بریگاد از شاه در برابر مشروطهخواهان و به توپ بستن مجلس و اعدام انقلابیون وجهه این نیرو و نیروهای دیگری، چون پلیس جنوب بدبین بودند و تنها نیروی نظامی خارجی که اندک اعتباری در میان مشروطهخواهان داشت ژاندارمری بود. اعتبار ژاندارمری نیز به علت اینکه با پیشنهاد مورگان شوستر ایجاد شده بود و علیه منافع روسیه در ایران بود، مورد حمایت قرار میگرفت.
سربازی در دوره رضا شاه پهلوی
با اینکه مشروطهخواهان خواستار تشکیل ارتش ملی بودند، اما قدرتی برای اجرای آن نداشتند. همزمان تعدادی از سران ایرانی قوای قزاق که این مشکلات ارتش را از نزدیک میدیدند، نیز به فکر نوسازی ارتش بودند و یکی از این سران رضاخان بود که پس از کودتای ۱۲۹۹ سودای گرفتن قدرت را داشت.
رضاخان به مجلس دستور داد در سال ۱۳۰۴ خدمت سربازی را اجباری کند و خود با تثبیت قدرت در ۱۳۰۵ به اجرای آن نظارت کرد. وی در دورانی که وزیر جنگ بود اقداماتش را آغاز کرده بود. رضا خان ابتدا یک دانشکده افسری ایجاد کرد و سامانه آموزش نظامی در مدارس نظام و دانشکده افسری را بر اساس پیادهنظام مدرن اروپایی تدوین کرد.
در هجدهم خرداد ۱۳۰۱ از مجلس ۱۳ هزار تومان بودجه برای اعزام ۵۶ دانشجو و چهار افسر جهت تحصیلات نظامی (۳۰ نفر برای دوره یکساله و ۳۱ برای دوره ۲ ساله) به فرانسه گرفت. به گزارش رویداد۲۴ اولین گروه از این افسران در خرداد ماه سال ۱۳۰۲ به دانشکدههای افسری سن سیر (پیادهنظام)، سمور پاریس (سواره نظام)، ژیمناستیک ژوان ویل، مدرسه توپخانه پواتیه، مدرسه مهندسی ورسای و دیگر مدارس نظام فرانسه اعزام شدند.
قشونکشیهای داخلی و جنگهای نامنظم نیز به کسب تجربه بیشتر توسط نیروها کمک شایانی کرد. برقراری خدمت وظیفه ملی اجباری، دیگر تصمیم مهم رضاشاه در بخش نظامی بود. مدت آن را برای همگان ۲ سال و برای دارندگان گواهینامه تحصیلی متوسطه یا بیشتر، یک سال تعیین کرد.
اهمیت بنیانگذاری سربازی اجباری در ایران آن دوره، در حالت اجتماعی آن بود. این تصمیم، یک انقلاب اجتماعی تمامعیار در ایران آن دوره بود. چرا که در عمل نیز اجباری بود و برای نخستینبار، جوانان برخاسته از طبقات، گروههای اجتماعی و مناطق گوناگون، با هم درآمیخته شدند که گامی اساسی در تحکیم مبانی واقعی وحدت ملی و همدلی میان ایرانیان بود. تنها مخالف جدی رضاخان در آن زمان روحانیون بودند که وی آنها را به شدت سرکوب کرد و سربازگیری اجباری را با گسترش فرایند بوروکراسی که مهمترین آنها راهاندازی ثبت احوال و گرفتن شناسنامه بود آغاز کرد.
نخستین پایگاه سربازگیری اجباری در تکیه دولت تهران در سال ۱۳۰۵ شمسی برپا شد که مشمولان وظیفه احضار شدند. در آن دوره چون سربازی اجباری شده بود، از سربازی با نام «اجباری» یاد میشد و مثلا گفته میشد فلان فرد به اجباری رفته است که این جمله یعنی فرد به سربازی رفته است.
غذای سربازان در آن دوره آش بود که در بعدها در ظروف یکدست و مخصوص یه نام «یقلاوی» [واژه به صورت یغلاوی یا یغلوی و همچنین یقلوی هم ثبت شده است] سرو میشد. اصطلاح «آشخور» مربوط به همین دوره تاریخی است و اشاره به غذای سربازان دارد.
سربازگیری ارتش از نیروهای ملی از معدود اقدامات رضاشاه بود که اغلب مخالفانش نیز از آن استقبال کردند. یحیی دولت آبادی در این باره مینویسد: «شرکت نمودن تمام جوانان مملکت در خدمت سربازی در راه وطن، موافق عدل و انصاف است و موجب حسن تربیت و هیجان روح جوان و تبدیل نسل تنپرور و ناتوان و پژمرده و وظیفهنشناس به نسل توانای تن و جان زنده و وظیفهشناس خواهد بود.»
«جان فوران» جامعهشناسی برجسته آمریکایی، اقدامات رضاشاه را «استبداد نظامی» و «تجددخواهی نظامی به رهبری دولت» مینامد. بالا بردن درآمدهای دولتی از راه مالیات منظم، بانکداری و فعالیتهای گمرکی، بهبود بخشیدن به نظام ارتباطی بهوسیلهی جادهسازی و احداث نخستین خط راه آهن سراسری ایران، ایجاد خطوط تلگراف و شبکهی تلفن، اجباری کردن خدمت نظام وظیفهی عمومی و سربازگیری، ایجاد نظام قضایی و آموزشی مدرن، مشارکت دادن زنان در آموزش و پرورش و فعالیتهای اجتماعی، توسعهی شبکههای بهداشتی، درمانی و نوسازی شهرها با کشیدن خیابانهای پهن در شهرهای بزرگ، طرحهایی بودند که ارتش رضاشاه در آن به نحوی نقش فعال داشت. این اقدامات ایران را دچار تحولات عمیقی کرد و آن را از یک جامعه کهن فئودالی به سطح دولت ملتی مدرن برکشید.
با احترام رویداد24
2) رضا شاه زحمات زیادی برای ایران کشیده و نهادهای بسیاری تاسیس کرده و ایران مدرن را پایه گذاری کرده، تمام اینها دلیلی نیست که استبداد دوران رضا شاه را نادیده بگیریم. این موضوع در عمده کتب تاریخی همچون آثار عباس امانت، یرواند آبراهامیان، مایکل اکسورثی، ماشالله آجودانی و دیگر تاریخنگاران ثبت شده و موضوعی نیست که برای نخستین بار در رویداد24 مطرح شده باشد.
3) مطالب بسیاری در صفحه تاریخ درباره خدمات مدرنیزاسیون دوران رضاشاه منتشر شده و چون از جناب انوار فکت آورده نشده، دلیلی بر رد خدمات نیست. کلیدواژه «رضا شاه پهلوی» را در سایت سرچ کنید، حتما به مطالب مورد نظر میرسید.
ضمن اینکه حتما تلاش میکنیم مصاحبهای با جناب انوار ترتیب بدیم. ممنون از پیشنهاد شما
4) رویکرد سایت رویداد24 رویکردی انتقادی است و در نقد تفاوتی میان رضا شاه و محمدرضا شاه و جمهوری اسلامی و ابراهیم رئیسی و سیدمحمد خاتمی نمیبینیم. بنابراین در نوشتن تاریخ با رویکرد تعریف و تمجید چندان موافق نیستیم زیرا معتقدیم باید اسیبها نشان داده شوند تا آز آنها درس بگیریم.
5- نویسنده مطالب تاریخی سایت، در دانشگاه تهران و نه زنجان فلسفه خوانده و نگاهی تئوریک به تاریخ را روایت میکند بنابراین فقط جنبه پوزیتویستی رخدادهای تاریخ ایران مد نظر قرار نمیگیره و تلاش ما بر این هست که در این صفحه، نگاهی جامع داشته باشیم.
6- ما به هیچ عنوان با توهین و افترا به هیچ شخصیتی چه معاصر و چه تاریخی موافق نیستیم و اصولا چنین دیدگاهی رو پیش نمیبریم اما در عین حال به نقد تاریخ اعتقاد داریم. انتقاد از یک چهره تاریخی به معنای توهین به انها نیست. مثلا وقتی میگوییم «نادرشاه به هندوستان حمله کرد و طلای فراوانی غارت کرد اما این اموال و غنیمتهای به دست آمده، صرف تولید در ایران نشد» از یک نقد تاریخی صحبت میکنیم و این به معنی اهانت نیست
ممنون از توجه شما به سایت
با احترام
سردبیر رویداد24
(مجری)یک بخشی از نیروهای سیاسی معتقدند ما باید به دوران رضاشاه برگردیم چون آن موقع آزادی بوده. با این حساب شما این را رد میکنید؟
بلی. شما که خودت فلسفه خواندی. آزادی یک امر و مفهوم نسبی است. باید آزادی را تا حدودی به جامعه داد. اگر بیش از آن به جامعهای که هنوز به آن حد نرسیده آزادی بدهید، جامعه را فلج میکنید. شما اگر به بچهتان آزادی [بیحد] بدهید خودش را از بالای پشتبام به پایین پرت میکند. آزادی[نسبی] را باید بدهیم و هرکس هم که برخلاف این آزادی اقدام کند، جنایتکار است. اینکه بخواهیم خیلی چیزها را فدای آزادی قلابی کنیم اصلا [باقی] نمیماند. همین الان [فرهنگ] آپارتماننشینی هنوز در ایران نیامده. بنده در آپارتمانی زندگی میکنم که دیشب از اول شب تا ساعت سه بعد از نصف شب، داشتند میزدند و میخواندند و من هم جرات نداشتم به آنها چیزی بگویم. ولی من در سوئیس که بودم از ساعت ۹ به بعد کسی حق نداشت سر و صدا راه بیندازد و به حریم کسی تجاوز کند. نباید از این حرفهای بنده استنباط شود که من از دیکتاتوری دفاع میکنم! نخیر! بشریت به نام اینکه انسان است، آزاد است و آزادی بالاترین چیزهاست و هر چیزی هم که ضدآزادی باشد، آن خراب میشود، آزادی خراب نمیشود.
از انجا که رضا نوکر انگلیسها بود؛ ژنرال آیرونساید بود و سیاست انگلیس بعد از جنگ جهانی اول آرامش در منطقه بود؛ و از آنجا که رضا قزاقی بیسواد و گوش بفرمان بود انرا برای کودتا انتخاب کردند،تا دولت را بدست بگیرد؛این ارتش پوشالی قدرت دفاع در مقابل حملات بیگانگان به کشور را نداشت و فقط عرضه سرکوب کردن عشایر و مردم درون کشور و آزادی خواهانی همچون جوانمردان آذربایجانی، کلنل محمد تقی خان پسیان و آزادی خواهان چون میرزا کوچک خان و فرخی یزدی و مصدق...را داشت؛ وقتی ارتش زوار در رفته متفقین به ایران یورش آورد شاه مملکت که میباست حافظ و فرمانده ارتشش باشد اول از همه راه فرار رو پی گرفت و فرار را بر قرار ترجیح داد؛ و ارتش پوشالیش با آن همه امکاناتی که از بستن مالیات به قند وشکر و ...اخذ شده بود تشکیل شده بود؛ بجای دفاع از کشور پادگانها را تخلیه و فرار کردند.در حالی که ادعا میکرد ارتشش قویترین ارتشهای آسیا را داشت.
زنده یاد سردار اسعد و بختیاری و گیلانی و ترک نبود انقلاب مشروطه هم وجود نداشت اون موقع رضاماکسیم داشت کفش سرداران روس رو واکس میزد و پولیش میکرد.
ایران توانایی دفاع از خود پیدا میکرد
لطفا اول تاریخ بخونیم بعداً حرف بزنیم
اولا شما زر مفت زدی که نوشتی من پانترکم.اگه من پانترکم پس تو با خاندانت از هند مهاجرت کردی. 800سال قبل
دوما کدام منبع ذکر کرده سردار اسعد از رضامیرپنج حمایت کرده برای سرداری نیروهای دولتی که احتمالا منظورت کازاک بوده.چون نمیدونم هیچ منبع مورد اعتمادی برای این قضیه وجود نداره. رضاشاه در سال 1300 یعنی در بعد از کودتا به درجه سرتیپی رسیده .. و در قشون کازاک افرادی ایرانی با درجه بالاتر ایشون مثل سردار همایون که اولین سردار ایرانی نیروهای کازاک بوده وجود داشته ایشون نمیتونسته مقام بدست بیاره سلسله مرتب اجازه نمیداده.حتی با دست خط سردار اسعد.فرضا هم اینطور باشه.خب تو کاسه سردار اسعد گذاشت با کشتن قوم خویشش با اتهام دروغ
این مشکل باعث بوجود آمدن غرور کاذب درون جریانات یا طیف و یا گروههای یا اشخاصی میشود که مورد ستایش و چابلوسی قرار گرفته اند و در آن اشخاص و گروهها باعث بوجود آمدن حس خود برتر بینی و دگر ستیزی میشود. نادر کوروش خسرو پرویز و.....اشخاص عادی بودند که در دوره خودشان یکسری اقدامات مثبت و منفی داشتند نباید بگونه ای برخورد کرد که فلان شخصیت هیچ عیب نقصی نداشته بالمثل نجفی در مقاله اش از استبداد نظامی دوره پهلوی .شما معلومه مطالعاتتون در مورد قشون و نحوه برخورد با سربازان و افسران و درجه داران زیر دست قزاقان ناقص است.سربازان را در پادگانها افسران قزاق کتک میزدند. خورده تان را نجفی بی مورد است .مورد دیگر آش خور بودن سربازان نوشته که واقعیت داشته خبری از چلوکباب با نان داغ نبوده. در اون سالها عمده غذای مردم آش و غذاهای ابگوشتی و ....بوده چلو و پلو مربوط به همه مردم نبوده و اگر هم بود مربوط میشد به شب عید یا در هنگام مهمانی
اینو برای اون شخص هموطنی گفتم که گفتند سربازان آش نمیخوردند .آش خوری کسر شان در ان سالها نبوده عمو جان
مردم ان دوره حداقل هفته ای یکبار اش رو میخوردند جالا چه برسد به سربازخانه ها
کتاب آقای باقر عاقلی رو تهیه کنید مطالعه کنید باعث افزایش اگاهیتان در مورد تاریخ ارتش میشود موفق باشید
(در ستایش ۱۷ دی ۱۳۱۴ روز آزادی زنان ایران از قید چادر و چاقچور)
زن در ایران، پیش از این گویی که ایرانی نبود
پیشهاش، جز تیرهروزی و پریشانی نبود
زندگی و مرگش اندر کنج عزلت میگذشت
زن چه بود آن روزها، گر زآنکه زندانی نبود
کس چو زن اندر سیاهی قرنها منزل نکرد
کس چو زن در معبد سالوس، قربانی نبود
در عدالتخانهی انصاف زن شاهد نداشت
در دبستان فضیلت زن دبستانی نبود
دادخواهیهای زن میماند عمری بیجواب
آشکارا بود این بیداد، پنهانی نبود
بس کسان را جامه و چوب شبانی بود، لیک
در نهاد جمله گرگی بود، چوپانی نبود
از برای زن به میدان فراخ زندگی
سرنوشت و قسمتی جز تنگمیدانی نبود
نور دانش را ز چشم زن نهان میداشتند
این ندانستن، ز پستی و گرانجانی نبود
زن کجا بافنده میشد، بی نخ و دوک هنر
خرمن و حاصل نبود، آنجا که دهقانی نبود
میوههای دکهی دانش فراوان بود، لیک
بهر زن هرگز نصیبی زین فراوانی نبود
در قفس میآرمید و در قفس میداد جان
در گلستان نام ازین مرغ گلستانی نبود
بهر زن تقلید تیه فتنه و چاه بلاست
زیرک آن زن، کو رهش این راه ظلمانی نبود
آب و رنگ از علم میبایست، شرط برتری
با زمرد یاره و لعل بدخشانی نبود
جلوهی صد پرنیان، چون یک قبای ساده نیست
عزت از شایستگی بود از هوسرانی نبود
ارزش پوشانده کفش و جامه را ارزنده کرد
قدر و پستی، با گرانی و به ارزانی نبود
سادگی و پاکی و پرهیز یک یک گوهرند
گوهر تابنده تنها گوهر کانی نبود
از زر و زیور چه سود آنجا که نادان است زن
زیور و زر، پردهپوش عیب نادانی نبود
عیبها را جامهی پرهیز پوشاندهست و بس
جامهی حجب و حیا بهتر ز عریانی نبود
زن، سبکساری نبیند تا گرانسنگ است و بس
پاک را آسیبی از آلودهدامانی نبود
زن چون گنجور است و عفت گنج و حرص و آز دزد
وای اگر آگه ز آیین نگهبانی نبود
اهرمن بر سفرهی تقوی نمیشد میهمان
زآنکه میدانست کآنجا جای مهمانی نبود
پا به راه راست باید داشت، کاندر راه کج
توشهای و رهنوردی، جز پشیمانی نبود
چشم و دل را پرده میبایست اما از عفاف
چادر پوسیده، بنیاد مسلمانی نبود
خسروا، دست توانای تو، آسان کرد کار
ورنه در این کار سخت امید آسانی نبود
شه نمیشد گردر این گمگشته کشتی ناخدای
ساحلی پیدا از این دریای طوفانی نبود
باید این انوار را پروین به چشم عقل دید
مهر رخشان را نشاید گفت نورانی نبود
حداقل ارتش قاجار که محمدعلی خان آن را ارتش ملی نامید و احمدشاه قاجار ارتش رو مدرنیزه کرد در مقابل تجاوزات ارتش شوروی سابق ۲۰ سال جنگید
؛سیاست انگلیسبعد از جنگ جهانی اول حفظ ثبات در خاورمیانه بوده در همان سالهای بعد از جنگ جهانی اول چند نمونه از نظامی ها در کشورهای اقماری و شکست خورده جنگ اول جهانی سر کار آورده شدند در خاورمیانه رضاخان و پدر ظاهرشاه در افغانستان نمونه هایش بود تا ثبات را جهت بهره برداری از منابع خاورمیانه برای حفظ و بهره برداری منابع زیر زمینی این مناطق توسط انگلیس فراهم کنند
جناب انوار شما در یک خانواده مذهبی ـ سیاسی متولد شدید و با افراد تاریخی بسیاری از شهید مرتضی مطهری گرفته تا آریان پور، جلال آل احمد ،سید احمد فردید و به نوعی با جریانات متفاوت سیاسی مرتبط و طی این هشت دهه گذشته تحولات بسیاری را شاهد بودید.در آغاز سخن مقدمه ای از خودتان بفرمایید ، چگونه پدر شما با این که یک مجتهد بود اما طرفدار مشروطه شد؟
من در شیراز متولد شدم، پدرم مدرس معقول و منقول و با یک واسطه در فقه شاگرد شیخ مرتضی انصاری معروف بود. وی شش تا هفت ماه شاگرد میرزا حسن جلوه و در فلسفه نیز شاگرد ملاهادی سبزواری و سپس شاگرد میرزا حسن کرمانی شد. وی فلسفه متعالیه را نزد آمیرزا هاشم اشکوری از بزرگان عرفان و فلسفه آموخت حتی او حسن زنجانی را در اصول نیز درک کرده بود.
آمیرزا حسن زنجانی زبان عربی را خوب می دانست مجلاتی که در مصر چاپ و منتشر می شد را می شناخت و سر درس برای شاگردان خودش آنها را توضیح می داد پدر بعد از این درس با مفاهیم مشروطه مثل آزادی آشنا شد و به جریان مشروطه خواه پیوست. پدرم با ملک متکلمین آشنا و سپس زندانی شد و مجازات بسیار سنگینی را تحمل کرد پدرم را باغ شاه بردند و بر گردنش زنجیر آویختند.
مجازات های آن دوره با امروز قابل قیاس نیست. پدر محاکمه و از تهران به نور تبعید شد و پس از فتح تهران توسط مشروطه خواهان به دعوت میرزا حسین خان سپهسالار به تهران آمد.
چطور شد که سرانجام مشروطه منتهی به حکومت رضا شاه شد و پیش بینی که مشروعه خواهان از مشروطه کردند به وقوع پیوست؟
در دوران مشروطیت استبداد از بین رفت اما به دلیل مشکلات گوناگون ایران از هم پاشید چند قحطی بزرگ به وقوع پیوست به گونه ای که خود مستوفی الممالک دعا می کرد که تهران را ترک کند.حکومتی ها در فکر این بودند مردی بیاید تا مشکلات ایران را حل کند.
آیا این اتفاقات ناشی از جبر زمانه بود؟
بسیاری از جوانان با تاریخ معاصر خود آشنا نیستند در همان زمان اگر کسی تصمیم ، می گرفت از تهران به مشهد سفر کند در بسیاری مناطق راهزنان به کاروان ها حمله کرده و کاروان را لخت می کردند حتی یکی از گردشگران آلمانی که در آن دوره به ایران آمده بود، نقل می کرد که لباس گدایی پوشیده تا مورد حمله راهزنان قرار نگیرد.
در این شرایط مسائل این چنینی باعث شد که زمینه برای بر سر کار آمدن رضاشاه فراهم شود. به محض انجام کودتا توسط رضاخان و سیدضیاء درایران ، همه رجال طرفدار کودتا از مصدق تا مشیرالدوله و موتمن الملک ، مستوفی الممالک تا پدر بنده تا زمانیکه حس می کردند رضاخان به درد می خورد، طرفدار او شدند.بعدها حتی پدر من نیزمغضوب رضا شاه شد
در مرداد ۱۳۰۰ دولت بار دیگر صمصامالسلطنه بختیاری را به حکومت خراسان منصوب کرد و صمصامالسلطنه نیز او را طی حکمی به کفالت ایالت خراسان منصوب نمود و با او مدارا نمود.
اما در اواخر مرداد ۱۳۰۰ قوامالسلطنه با کلنل علناً مخالفت کرد و بدو پیشنهاد نمود تحت شرایط زیر کشور ترک کند:
۱. کلنل حقوق دو ساله خود را برداشته به اروپا مسافرت کند.
۲. محاسبات را ظرف ۱۵ روز بسته و امور ایالت را به تولیت آستانه واگذار نماید.
به کلیه افسران ژاندارم و اهالی محل دولت تأمین دهد.
از طرف دولت به قوای ایلیات توصیه خواهد شد که با کلنل مدارا کرده او را به سرحد برسانند.
اما کلنل این پیشنهاد را نپذیرفت و قوام طی تلگرافهایی برای حاکمان و خوانین منطقه کلنل را یاغی و متمرد خواند و دستور شورش علیه او را صادر کرد. بدین ترتیب سردار معزز والی بجنورد، شجاعالملک رئیس ایل هزاره، شوکتالسلطنه و سید حیدر رؤسای طوایف سریری و سالارخان بلوچ جهت جنگ با کلنل بسیج شدند.
امیر شوکتالملک خواهان خاتمه قضیه با صلح و آشتی بود و در حالی که شرایط ملاقاتی را با کلنل در گناباد فراهم نمود، سردار معزز با کردهای قوچان به شهر قوچان حمله کرده ژاندارمری را خلع سلاح نموده و قوچان را متصرف شدند.
پایان کار
آرامگاه محمدتقی پسیان در باغ آرامگاه نادرشاه افشار
دولت، کلنل را یاغی و خودسر معرفی کرد و او نیز مستقلاً به حکومت پرداخت و حتی حزب ملی به کمک او در خراسان تشکیل شد. در این هنگام سردار معزز حاکم بجنورد که پیشتر قول همکاری به کلنل داده بود از همکاری با کودتا سر باز زد و کردها را به واکنش واداشت. کردهای قوچان با حمله به شهر قوچان و خلع سلاح ژاندارمها کنترل شهر خویش را در دست گرفتند. کلنل برای دفع مخالفان شبانه با گروهی از افسران و ژاندارمها به سوی قوچان شتافت و در تپههای داوودلی جعفرآباد با ایشان روبرو شد و جنگید. کمی نفرات و کاهش مهمات کودتاگران و تبحر کردها در نبرد (۹ مهر ۱۳۰۰) عرصه را بر کلنل و قوای ژاندارم تنگ کرد. فرستادگان او برای آوردن مهمات از جعفرآباد به جبهه بازنگشتند و فرمانده خود را تنها و بدون مهمات رها کردند. کلنل یکه و تنها در حالی که محاصره شده بود تا آخرین فشنگی که داشت جنگید و کشته شد. کردهای قوچان پس از نبرد سرش را از تن جدا کردند و به قوچان بردند. به این ترتیب کودتای محمدتقی خان پسیان که از ۱۲ فروردین ۱۳۰۰ شروع شدهبود در نهم مهر همان سال پایان گرفت
اول که دائمی نه داعمی
دوم خائن نه خاعن
مورد اول:پرچم آران کجا بود شما پرچم کشورها رو نمیتونی تشخیص بدی
مورد دوم شما یقینا کم سواد تشریف داری ان موقع کسی نمیگفته اشپزخانه میگفتن مطبخ و به اشپز هم میگفتن طباخ.اشپزخانه رو بعدا ابداع کردن.یعنی فرهنگستان زبان فارسی جایگزین مطبخ کرد.اول برو یک مطالعه ای بکن بعد وارد بحث شو.
گر نیاید پدر تاش تکین بر دم آش.
ناصرخسرو
.گویی که مطالب انور وحی منزله و هر کسی شک و شبهه وارد کنه کلام وحی رو زیر سوال برده.
البته که رضاشاه اقدامات مثبتی هم انجام داده.من
نمیخواهم مثل شما داستان حسین کرد شبستری از اقدامات مثبت رضاشاه تعریف کنم.که تکرار مکرراته
شما مثل فاشیستها یکطرفه فقط اقدامات مثبت رو میبینید و سعی در لاپوشانی و مخفی کردن اقدامات مخرب رضاشاه دارید.
1_زیانبارترین اقدام رضاشاه تبعیض سیستماتیک قومی و زبانی در ایران بود که الان هم تبدیل به استخوان لای زخم شده و همچنین یکپارچه سازی فرهنگی و دولت سازی با محوریت قوم و زبان فارس بود. که باعث بوجود امدن تبعیض زبانی به زبانهای غیر فارسی و عدم توسعه اقتصادی در مناطق مرزی ایران هم که اکنون شاهد هستیم شد. که بر میگرده به همان سالها که توجهی و بودجه در خوری به این مناطق داده نشد.با توجه به اینکه این مناطق مانند جنوب تمام ثروت این مملکت را تولید میکنند یا بلوچستان که صدها سال انبار غله ایران بود.یا ....
2_موضوع اشرار نامیدن که طرفداران پهلوی دائما با این حرفها تخم نفاق میپراکنند که مثلا رضاشاه در منطقه ای با یکی از خوانین لر یا کرد یا ترک و... جنگیده اما در جراید رسمی با نام اشرار لر یا کرد و .. نام برده میشده و همچنان در بعضی کتب نام برده میشود.
به فرض یاغی گری یک خان یا والی چه ربطی به کل مردم یک منطقه یا قوم داشته که با این اراجیف سعی در تخریب چهره این اقوام داشته و دارند البته اینگونه حرفها برای همان سیاست تحقیر اقوام و کوچک شمردن و سعی در به انزوا کشاندن انها توسط پهلوی تمرکز گرا بوده است
3_لازم به ذکر است که قبل از اینکه ارتش و ژاندارمی وجود داشته باشد سرحدات کشور را همین ایلات و اقوام نگهبانی میکردند. عمده قشون و سپاهیان کشور را همین از درون همین اقوام جذب میشدند.نمونه بارز این ادعا در انقلاب مشروطه بوده که سواران بختیاری . گیلانی و ترک موجب احیای مشروطه شدند.شما یک نظامی یا یک دسته یا فوج فارس زبان در بین انها نمیبینید همین حالا هم غالب نظامی ها زبان مادریشان غیر از فارسی است.در هنگام تشکیل به قول معروف ارتش نوین شما یک تن از شیراز یا اصفهان نمیبینید که در بین فرماندهان حتی درجات پائین بین انها حضور داشته باشند
شما اگر ذره ای شرف داری همانطور که از اقدامات مثبت رضاشاه تعریف و تمجید میکنی از تبعیض و ستم فرهنگی که با رسمی کردن زبان فارسی و عقب نگداشتگی اقتصادی و... و عدم رسیدگی و توجه به استانهای مرزی ایجاد شد هم صحبت میکنی
1_من سر تیتر این مقاله رو فراموش کرده بودم.نمیدونستم این همه بحث ادامه پیدا کرده.واله زودتر جواب فرمایشاتتو میدادم.ای کاش خودتو معرفی میکردی. شما رو احساسات و تعصبت نسبت به رضا شاه مانع واقع بینی ات شده و جلوی دیدن حقایق رو گرفته!من کامنتهای اینجا را خوانده ام و در کامنتهای که احسا کردم منتسب به شما هستند جز تعصب کور کورانه و بعضی جاها شیادانه چیزی نمیبینم.شما نه اینقدر توان داری که کسی رو قانع کنی چون منطقت اشتباهه مه قانع میشدی؟
حالا در جوابم به کامنتت. همین مونده.! تو کون نشسته بخوای به من تاریخ یاد بدی تو اگه تاریخ خوندی من تاریخ رو خوردم عمو جان.!من که با تیر و تخم ترکه تو که کاری ندارم گفتی پدر بزرگت کی بوده. چرا از اعتیار پدر بزرگت که نمیدانم چه کسی بوده استفاده میکنی.؟ اگه به این حرفهاست من خیلی جلوتر تو هستم! نام خاندان من در شاهنامه آمده.میتونم بهت نشانی بدم در کدام جلد از شاهنامه چاپ مسکو(معتبرترین انها بدون دخل و تصرف) هست وجود داره؟ یکی از قدیمترین خاندانهای ایران که در دو هزار پانصد سال پیش قبل از چیزی که بنام حکومت هخامنشی وجود داشته باشه یا اصلا چیزی به اسم لر و بختیاری و کرد و... وجود داشته که بخواهد طایفه و تیره ای و باب و یا فدارسیون ایلی وجود داشته باشه.!البته محض حضور شما جقله بگم این تیره و طوایفی که امروز در بین لرها و مخصوصا بختیاری ها وجود داره با کمک انگلیسها طایفه بندی و اجرا شده بهتر بگم نظم و ترتیب بندی شده.(البته این نشاندهنده چیزی نیست. انگلیس ابر قدرت ان سالها در دنیا بوده و خب قاعدتا با قویترین قوم ایران که همانا لرهای بختیار بودند ارتباط و مراوداتی داشته)
در مورد فتح طهران که گفتی پدر بزرگ شما یکی از سواران یا سرداران بوده که نمیدانیم نامش چیست باید بگم اتفاقا عده ای زیادی از سواران بختیاری فاتح طهران و سردارانشون از قوم خویش من بودن حالا بواسطه سببی یا نسبی.البته من علاقه به این جور کهنه گویی ها ندارم اما ماشلا انقدر بعضی ها سر خوردگی و عقده های تاریخی و خانوادگی دارن مجبورند برا رفع عثده و سرخوردگی هاشون خودشونو به کسی متصل کنن! مثل شاهان پهلوی که خودشونو منتسب به کوروش بزرگ میدونستند. با این لحن بهت جواب دادم چون منو منتسب به ترکها کردی و خواستی از همشهریم چیزی بخوام
2_فرمایش دیگه ای که کردی که احمدی نژاد میخواسته
عدم توسعه پیاده کنه؟؟؟ احمدی نژاد که هیچ اکبر هاشمی که گله گنده تر از همه انها بود نمیتونسته.چون سیاستهای کلی و خیلی چیزهای دیگه که بنویسم هم سانسور میکنه اجازه نمیداد که همچین کاری صورت پذیره.احمدی نزاد عرضه اداره یک مهدکودک رو نداشته چطور میخواسته تمرکز زدایی کنه.حاصل هشت سال اقدامات هنوز ملموسه تازه این طرح عدم تمرکز از پایتخت مربوط به دهه هفتاد خورشیدی هست انهم بصورت محدود بوده نه دادن اختیارات به استانداران به صورت ویژه و کلی
ستسم تمرگزگرایی که رضاشاه پایه انرو رو گذاشته و نوع حکومت و دولت ملتی که ایشون بنا کرده بر مبنای تک قومه و تک زبانه اصلا اجازه تمرکز زدایی نمیده هزار تا مشکل دیگه بوجود میامد.معلومه که از دار دسته احمدی نژادی ها هستی.از کدهای که دادی معلومه.
3_عدم توازن و توزیع امکانات و منابع هنوز هم بر سیستم متمرکز هست که پهلوی ها پایه انرو قرار دادند یعنی تجمع امکانات در مرکز کشور و شهرها و استانهای نور چشمی و کم توجهی و رسیدگی نامناسب مثلا به خوزستان و چهار محال بختیاری و بویر احمد و لرستان و ایلام و لارستان و هرمزگان و بوشهر و بلو چستان با وجود این همه منابع خدادادی که اتفاقا هم در زمان شاه این مشکلات و کمبودها بوده و هنوز هم ادامه داره تمرکز گرایی آفتی شده به جان تهران و ... .مجبورند برای سریز جمعیتی ببشتر به شهرهای اطراف تهران توجه کنند. البته با وجود این همه سریرز بودجه امکانات هنوز هم دارای مشکلات عدیده ایست و کمبود سرانه در همه حوزه هاست که بازهم به مشکل تمرکز برمیگردد البته انصاف هم رعایت کنیم بعد از انقلاب شاهد اتفاقات بودیم اما به طور کلی سیاست همان سیاست تمرکز بر تهران و شهرهای انقلابی است.
در مورد ابادان هم خرمشهر که ذکر کردی که محمد رضاشاه انهار و ساخته که من واقعا تعجب کردم که یک ادم چقدر میتونه کور باشه و احمق باشه و بیسواد باشه که ساخت و ساز شرکت نفت بختیاری و انگلیس و ایران انگلیس رو ندیده باشه و شرکت شهرهای که کمپانی نفت در جنوب بوجود اورد رو منتسب به محمد رضاشاه کنه.خود شهر ابادان اصلا بخاطر پالایش نفت بوجود امده کجا ساخته شده توسط پهلوی.تبلیغات هم میخواهید انجام بدید تبلیغ راست درست کنید خانواده من از صاحب منصبان وزارت نفت دروه پهلوی بودن بابا دیگه روده دراز ی نکنید
بیسواد خودتی و رصاشاه که اینقدر پخمه بود و چیزی از نظامی گری و مملکت داری حالیش نبود یا شاید بتوان گفت ماموریت اربابان انگلیسش را اجرا میکرد؛ کوه آرارات که یک نقطه سوالجیشی و استراتژیک بود رو بجای یک قصبه و دهات به آتاتورک و ترکیه بخشید؛از دیگر اقدامات اق رض ماکسییم به گول،قاطر سوار؛ طبق دستور اربابان انگلیسی بخشیدن اروند رود به عراق بود و عراق در ازایش از سر دلسوزی به پنج کیلومتر از ساحل اروند را که انهم به علت پالایشگاهی که انگلیس در انجا ساخته بود به ایران بخشید؛یعنی مالکیت کل رودخانه را به پنج کیلومتر از ساحل تقلیل داد؛از دیگر اقدامات کشور فروشانه این مردک رذل و بی صفت بخشیدن دشت ناامید به افغانستان تا در ازایش آب به ایران بدهند،مردک اینقدر نفهم بوده و چیزی از نحوه بهره برداری از ابهای مرزی نمیدانسته و فکر میکرده چون سر رشته و چشمه هیرمند در افغانستان است باید باج بدهد تا آب بگیرد،پسرش هم که بحرین را به ثمن بخس به ارباب انگلیسی هبه کرد.
پهلویی عاشق زمینهای مرغوب در شمال کشور بود به هر جا میرسید زمین مرغوبی میدید اول به صاحب زمین با پیشنهاد قیمت کم درخواست خرید زمین را میکرد و وقتی با مخالفت ملاکین مواجه میشد دستور نیداد رییس ژاندارمری یا شهربانی پرونده ای برای بازداشت او و مصادره زمین کشاورز بخت برگشته درست کند تا زمین را بالا بکشد؛اموال بنیاد پهلوی در سال پنجاه وپنج بالغ بر سه میلیارد دلار بود که بودجه پنج تا شش سال کشور در دهه چهل بوده؛غالب این اموال در غالب زمین های کشاورزی بود بهغیر از کاخهای محمدرضا در سوییس و وجنوب لنگلیس و امریکا و پاریس داشته که حالا در اختیار سه ربع پهلوی است و با همان پولهای باداورده مشغول عیش و نوش است و شما سگان مزدورش را برایش زوزه میکشد.این خاندان خائن رنگ ایران رو دیگر نمیبینند.
این چند مورد را هم باید اضافه کرد؛جدایی مناطق «بولاغباشی»، «جوزر»، «قوریگل» ایران توسط ترکیه در زمان رضا اصطبلی
- جدایی روستاهای «سیرو» و «سرتیک» و برخی مراتع متعلق به کردهای «جیکانلو»ایران توسط رضا
جدایی دهکده توریستی فیروزه در خراسان شمالی و اعطای آن به روسیه که امروز جزو قلمرو ترکمنستان محسوب میشود.
در مورد این آخری؛دولت دست نشانده کمونیستی در ترکمنستان از پالانی خائن درخواست کرد که چون در ترکمنستان منطقه خوش اب هوایی نزدیک عشق اباد وجود ندارد این منطقه دشت فیروزه را به ما هبه کن؛ان خاک بر سر هم خاک کشور را حاتم بخشی کرد؛خاک بر سر ان بی شرفانی که اینگونه خیانت های این ناجوانمرد رو میبینن باز میخوان رو اعنال کشورفروشانش ماله بکشن.
در مورد ثروت خاندان پهلوی هم اگر حتی یک درصد مبلغی که شماها ادعا میکردین بود براحتی میتونستن یک شبکه تلویزیون خانوادگی داشته باشن تا شبکه های منوتو و اینترنشنال نتونن مخاطب رو فریب بدن،به هر حال هرکسی بیش از ۶۰ سال سمتهای بالای کشوری و لشگری و پادشاهی ایران رو داشته باشه گدازاده و ندار نیست و طبیعتا داشتن چند خانه و سرمایه چند میلیون دلاری برای این خاندان کاملا معقول و قانونی هست که حتی در خصوص شکایت ج ا چندین و چند دادگاه بین المللی هم اموال خاندان پهلوی رو قانونی و درست شناخته تا بر دروغهای یابه گویانی مثل شما مهر قهوه ای باطل زده بشه، جمهوری اسلامی اگر وجود داشت در جنگ اخیر قفقاز ارمنستان و آذربایجان رو به خاک ایران اضافه میکرد تا لنگ باریکه کنار آرارات نمونه یا بجای حمایت از تروریستهای طالبان که امروز حتی حق آبه قانونی ایران رو از هیرمند نمیدن در زمانی که دولت افغانستان دچار فروپاشی شد کل افغانستان رو به بهانه جلوگیری از حاکمیت تروریستها میگرفت به با یک رفراندوم به خاک ایران ملحق میکرد، پس فاسد و خاعن کسایی هستن که تو داری سنگشونرو به سینت میزنی
گفتی رضا پالانی اهل مال اندوزی نبود از اون دروغا بود؛پالانی بالغ بر دویست تا روستا تو ایران داشت که اکثر انهم مراتع و زمینهای حاصلخیزی بود،البته آدم وقتی همه چیزو سیاه و سفید ببینه باید بیاد همچین زری هم بزنه،
بر گرفته از کتاب کتاب نهضت روحانیون تالیف ابراهیم فخرایی
او که از یاران میرزا و تا روزهای آخر حیات میرزا در کنار او بود
سردار سپه تحت فشارهای زیادی قرار گرفت. عوامل رضاخان تحت خواسته دولتهای استعمارگر شوروی و انگلیس به منطقه گیلان حمله کرد و افراد این نهضت را شهید و یا حبس نمود.
فخرایی میگوید: قوای متفرق جنگل تک تک و جوخه جوخه به سوی اردوی دولت (قوای رضاخان دست نشانده انگلیس و به خواست روسها) متوجه شده و تسلیم میشود. کسانی هم که مقاومت کرده یا کشته یا دستگیر میشدند. البته مقاومت در این لحظات بحرانی تجسمی از یک نوع دیوانگی بود، زیرا نه سازمانی باقی مانده و نه مأمنی که به آنجا پناه برده شود و نه فرماندهی که از روی نقشه و تاکتیک صحیح، عملیات جنگی را اداره کند. ر
سلطان عبدالحسین خان ثقفی فرمانده قوای جنگل که از تمامی قوایش جدا شده و چند روزی با میرزا در حال عقبنشینی و فرار بود دستگیر شده و طولی نکشید که پناهگاه و قارالسلطنه و پیربازاری وفخرائی(ابوالقاسم) و سایر سران غیرنظامی نیز در مرتفعات گلونده رود کشف و جملگی به اسارت درآمدند و تحویل زندان شدند.
میرزا محمدعلی خمامی نیز همراه نگارنده (ابراهیم فخرائی) در ارتفاعات قله رودخان (شفت) به دست تفنگچیهای میرزا یوسفخان شبان دستگیر و به قریه شالما و امامزاده ابراهیم اعزام و تحت نظر قرار گرفتیم. تنها سه تن از معاریف جنگل (میرزا، گائوک (آلمانی) و معین الرعایا) باقی مانده بودند که قوای دولت تعقیبشان میکرد واین تنها از نظر آشنائی معینالرعایا به معابر کوهها و گذرگاهها بود که دستگیریشان را به تأخیر انداخت.
پایان کار میرزا سردار جنگل بر اثر خیانت روسها و دسیسه انگلیسها توسط قوای رضاخان سردار سپه بسیار غم انگیز است. زیرا معینالرعایا نیز تسلیم شد و «تمامی
میرزا محمدعلی خمامی نیز همراه نگارنده (ابراهیم فخرائی) در ارتفاعات قله رودخان (شفت) به دست تفنگچیهای میرزا یوسفخان شبان دستگیر و به قریه شالما و امامزاده ابراهیم اعزام و تحت نظر قرار گرفتیم. تنها سه تن از معاریف جنگل (میرزا، گائوک (آلمانی) و معین الرعایا) باقی مانده بودند که قوای دولت تعقیبشان میکرد واین تنها از نظر آشنائی معینالرعایا به معابر کوهها و گذرگاهها بود که دستگیریشان را به تأخیر انداخت.
پایان کار میرزا سردار جنگل بر اثر خیانت روسها و دسیسه انگلیسها توسط قوای رضاخان سردار سپه بسیار غم انگیز است. زیرا معینالرعایا نیز تسلیم شد و «تمامی قورخانه جنگل را که تنها او میدانست کجا است بی کم و کاست تحویل داد»
میرزا و دوستش «هوشنگ» که همان گائوک آلمانی بود تنها ماندند. از هر طرف آنها را محاصره کردند. میرزا و دوستش در سر راه خود به خلخال در گردنه «گیلوان» واقع در کوههای طالش دچار برف و بوران شدند، و هر دو از شدت سرما از پا درآمدند. به دستور سالار شجاع، سرمیرزا را از تن یخزده اش جدا کردند و او برای برادرش امیر مقتدر طالش برد. امیر مقتدر هم آن را در رشت تسلیم فرماندهان نظامی دولتی کرد.
پس از مدتی که سربریده آن روحانی انقلابی و سردار جنگل رادر رشت جائی که جمهوری خود را اعلام داشته بود برای تماشای عموم قرار دادند، خالو قربان از یاران خائن جنگل که قبلاً خود را به سردار سپه تسلیم کرده و به درجه سرهنگی نائل آمده و جزو قوای دولتی شده بود سربریده میرزا را به تهران برد و به رسم ارمغان تقدیم سردار سپه کرد.
سردار سپه دستور داد سر را در گورستان حسن آباد (محل فعلی آتشنشانی) دفن کردند. بعداً یکی از مردان نیک نهاد که از یاران قدیمی میرزا کوچک خان بود ( کاس آقا حسام) آن را محرمانه از گورکن تحویل گرفت و به رشت برد و در محلی مرسوم به «سلیمان داراب» به خاک سپرده و این همان جائی است که در یازدهم آذرماه هر سال مراسمی برپا و دستههای گل به این آرامگاه نثار میشود.
در شهریور ۱۳۲۰ که آزادیخواهان گیلان تصمیم گرفتند جسد میرزا را با تشریفات شایستهای از خانقاه(نزدیک گردنه گیلوان) به رشت حمل کنند، مصادف با جلوگیری
مقامات دولتی شدند، ناگزیر ساده و بدون کشمکش جسد به رشت منتقل و در جوار سر مدفون شد و بدین ترتیب طومار زندگی مردی که با پایبند بودن به دیانت و اخلاق به آزادی و استقلال کشوری میاندیشید و به سعادت ابنای وطنش عشق میورزید و در جمیع این احوال، روح غیرقابل انحراف و انقیاد داشت درنوردیده شد، و شعله عمرش که با همه کوتاهی مواجه با بادهای مخالف و ماجراهای غمانگیز بود خاموش شد.
پرسشی مطرح کردی چرا انگلیسها از پلیس جنوب فرد برای کودتا انتخاب نکردند چوت انها فردی مورد اعتناد میخواستند بعد از انقلاب شوروی و فروپاشی تزار روس بدست کمونیستها، انگلیسیها در ایران کنترل آن را در دست گرفتند و کودتای ۱۲۹۹ را باهمین نیرو که از کنترل روسها خارج شده بود، توسط عواملی چون رضا خان عملی کردند. روسیه، گرفتار فروپاشی و انقلاب کمونیستی و از صحنه سیاسی و نظامی ایران موقتا خارج شد
یعنی حدود۴۰ سال پس از تشکیل سپاه قزاق بدست روسها، در اولین فرصت، انگلیسی ها با همین سپاه، سلطنت قاجار را به پهلوی تبدیل کردند. در آن دوران عملا روس و انگلیس، کشور را مدام دست بدست می کردند. فرماندهان ارتش ایران، افسران روس و دست نشانده تزار روسیه بودند و حقوق خود را از شاه ایران می گرفتند و بعد از سقوط تزار، این ارتش، آلت دست لندن شد.
بهار در اثبات ادعای خود به تلگرافی استناد میکند که کلنل به محمودخان نوذری مخابره کرده است. نظر به اهمیتی که این تلگراف داراست، عیناً نقل میشود: «آقای ماژور محمودخان راپورت تلگرافی نمرهی... را ملاحظه کردم. همان طوری که سابقاً هم دستور دادهام، در راه شیروان پست بگذارید و کاملاً اقدامات و عملیات سردار بجنوردی را به توسط قاصدین مخصوص تحت تفتیش آورید. تا به حال که کلیهی امور بر وفق مرام گذشته، امیدوارم بیرق جمهوری خراسان را من بر دوش بکشم، محمود و اسمعیل هم جناحین او را محافظت بکنند. همه روزه منتظر اقدامات شما هستم.»[
پس از پایان جنگ اول کلنل به وطن مراجعت کرد و ابتدا بهعنوان سرپرست ژاندارمری و سپس در فروردین سال 1300 به سمت والی خراسان منصوب شد و ظرف مدت ششماه ضمن برقراری امنیت و نشاندن یاغیان به استقرار نظام صحیح حکومتی اقدام کرد و سرانجام با دسیسههای دولت انگلیس و دشمنی قوامالسلطنه در دهم مهرماه سال 1300، شمسی به شهادت رسید. این فرزند برومند وطن با نبوغ خدادادی در عمر کوتاه 32 ساله اما پرثمر خود پس از طی مراحل دشوار به عنصری تبدیل شد که برگ درخشانی از تاریخ مبازه با بیگانگان و وطندوستی است.
کلنل سالها برای ایران جنگید. بخشی از زندگی او که مغفول مانده است. با شروع جنگ جهانی اول و با تشکیل دولت مهاجرین به آنها پیوست و با مهاجمین به این آب و خاک به مبارزه پرداخت. در سال 1294 قوای قزاق تحتالحمایهی روسیه در مصلی به روسها که رضا پالانی را همراه خود داشت را در همدان شکست داد و اینگونه همدان با ابتکار کلنل از تصرف روسها آزاد شد. و همدان را از منطقه تحت نفوذ روسها خارج ساخت و به قزاقان نوکر منافع روسیه پیشنهاد داد چون شما ایرانی هستید تسلیم شوید که یکی از مخالفین تسلیم همین رضا شصت تیری بوده که اصالت ایرانی ندارد،بعد از مخالفا رضا کلنل پسیان به او گفت تو شرف نداری. در سال 1295، هنگامیکه نیروهای روسیه به غرب ایران حمله کردند، با رشادت نیروهای ژاندارمری عقب رانده شدند.
دربارهی اتهام تجزیهطلبی به کلنل پسیان که عده ای میزنند باید کفت که دوست و دشمن کلنل پسیان در خصوص وطندوستی و تعلقخاطر ایشان به حفظ سرحدات و یکپارچگی ایران تردیدی نداشتهاند. لیکن در این دورهی پر از دسیسه که بریتانیا به مهرهچینی جدید و زیرکانه مشغول طراحی کودتا بود، بسیاری ازجمله کلنل پسیان به «سیدضیاءالدین» اعتماد کردند و امید داشتند فصل جدیدی از اصلاحات در ایران آغاز شود، اما با شکست کابینهی سیدضیاء و رویکارآمدن قوامالسطلنه این امید ناکام ماند. در ادامه رضا پالانی قدرت یافت و به سرکوب قیامها پرداخت. برای تطهیر رضاخان و قوامالسطنه در شهادت کلنل پسیان گفته شده که کلنل فاقد بینش سیاسی بوده و در دامگه، قربانی بیتدبیری خود شده است! در اینباره باید گفت؛ اگر سیاست را بههمراهی با اهداف انگلیس و رضاخان معنی کنیم او سیاستمدار نبوده است اما اگر مرد سیاست را فردی مستقل، تظلمخواه و وطنپرست بدانیم، او سیاستمداری بود که عقیده داشت ایران باید بهدست ایرانی آباد و ساخته شود. عارف قزوینی در رثای کلنل این گونه سروده است:
این سر که نشان سرپرستیاست/ امروز رها ز قید هستیاست
بادیدهی عبرتش ببینید/ این عاقبت وطنپرستی است
کلنل با قوام کار کرده بود و شناخت کافی از قوام داشت. اما سید ضیا شناخته شده نبود. سید معمم روحانی بود که شعار زیبا مطرح کرده بود. خبری که از تهران به شهرستانها مخابره میشد سید صیای را روحانی معرفی کرده که علیه فساد به پا خواسته است. با این دلیل محکمه پسند رفتار کلنل در همکاری با سید ضیا قابل توجیح است. اما وقتی قوام نخستوزیر میشود کلنل به این نتیجه میرسد که سید ضیا نیز فاسد است به همین دلیل خودش قیام را آغاز میکند
نگاه رضا خان به کلنل آنقدر کینهجویانه است که حتی پس از سالها از قتل کلنل ، در مراسم رژه دانشکده افسری میفهمد افسری که حائز رتبه نخست دانشکده افسری است پسر عموی کلنل پسیان بود. با خشونت کامل درجههای که خودش اهدا کرده بود را میکند و به رییس دانشکده با عتاب و تندی خطاب میکند مگر من نگفتم از خاندان پسیان نباید کسی وارد ارتش شود.از اسم کلنل وحشت داشت مردک تریاکی؛زنباره
کینه رضاخان به پسیان دارای سابقه است.
رضاپالان میدانست کلنل افسر قدرتمند کاملی است اگر رضا اصطبلی فرد بی سواد اما با اعتماد به نفس بالاست. و میباست در اینده مجری اوامر انگلیس در ایران شود
اما کلنل باسواد و قدرتمند و دیدگاه باز به جامعه دارد. به همین دلیل باید از بین برود.
حرکت قوام السلطنه علیه کلنل به به تحریک رضا خان است قزاقها در دعوای کلنل و قوام از نخستوزیر وقت حمایت نکردند این حسین خزاعی میر پنج دوست قدیمی رضا خان بود که به کلنل خیانت کرد و بعد به سرلشکری ارتقا یافت و مدتی نیز رییس لشکر خراسان شد
در کل تاریخ ایران سیاستمداری وطنپرست تر و آگاهتر و سیاستمدارتر از قوام السطنه سخت پیدا میشه بعد توی جوجه ماشینی میای پشت سرش زر مفت میزنی!!!، اگر قوام نبود کل استانهای غرب و شمال غرب ایران الان زیر دست روسها بودن،قوام تنها نخست وزیری در جهان بود که با وجود اینکه کشورش در اشغال شوروی و انگلیس بود و هیچ برگ برنده ای در مذاکرات با استالین نداشت،بدون اینکه کوچکترین امتیاز واقعی به شوروی بده کاری کرد که استالین دستور عقب نشینی از خاک ایران و عدم حمایت از مزدوران فرقه دموکرات آذربایجان رو بده و بعد بخاطر همین خروج خود شوروی به انگلیس فشار بیاره که از خلیج فارس خارج بشه، کاش شما بی خردان بی سواد اندکی تاریخ واقعی میدانستید و میفهمیدید شوروی در تمام کشورهایی که نیروهای نظامیش رو فرستاد تا زمان فروپاشی از خاکشون خارج نشد فقط از ایران خارج شد، امثال تو هر اراجیفی میخواین بگین مهم نیست، مهم اینه که اکثریت ملت ایران در همه اعتراضاتش فریاد میزنه،رضاشاه شرمنده ایم و رضاشاه روحت شاد ، حالا توی سبک مغز تا ابد برو پالان پالان کن تا پالان جدید بزارن پشتت،حرف ملت ایران مشخصه.
شماها انقدر تعصب دارید رو رضاپالانی که واقعیت و نمیخواید ببینید پالان اسم روستاش بود و نام خانوادگیش که پالانی یا پالانچی ذکر شده و بعد که انگلیس برای پادشاهی ایران انتخابش کرد نام خانوادگیش و به پهلوی تغییرش دادن الانم روستای پالان تو مازندران هست سران مشروطه اگه تجزیه طلب بودن که همون زمان قاجار تجزیه طلبی میکردن مردک میخواست مخالفانش و سرکوب کنه بهشون برچسب تجزیه طلب زد یه دفعه دوره رضاخان همه تجزیه طلب شدن آره ارواحش
محمدرضا مرده اما مصاحبه اش هنوز هست؛که تو روزنامه کیهان سال 50 چاپ شده؛که گفته بحرین را بخاطر اینکه منابع نفت وگاز کمی دارد و دست از ادعای مالکیت بحرین برداشت؛ماجرا به اینجا ختم نشد؛قرار بود طبق توافق دولت ایران با انگلیس که قیدمت جزیره را در اختیار داشت؛رفراندم در مورد جدایی بحرین از ایران صورت پذیرد؛این رفراندم هیچگاه بصورت واقعی و شفاف برگزار نشد؛در جلسه ای که شیوخ و نماینده انگلیسی در جزیره برگزار شد؛از بین شیوخ حاضر پرسشی مطرح شد که آیا تمایل دارند جدایی رسمی از ایران را بصورت قانونی اجرا شود و بحرین مستقل شود و شیوخ از خدا خواسته پذیرفتند
و شوربختانه دولت ایران و پخمه شاه هم اولین دولتی بود که جدایی و کشور بحرین را به رسمیت شناخت
مورد بعدی در جزایر تنب و ابوموسی؛که در داقع هنگام بازپس گیری دو جزیره متروکه و بدون هیچ گونه امکاناتی بوده و در واقع مارخور بوده اند؛و جایگاه محلی مردم و صیادان خلیج بوده و بعد از بازپس گیری تعدادی طاختمان در انجا برای یگان دریایی ساخته شد؛در مورد ابوموسی؛طبق توافق استعماری محمدرضا با انگلیس و بدون هماهنگی با شیخ شارجه که ابوموسی تحت قیومت و مالکیت او بود ایران نیرو پیاده کرد و همین امر بعدا باعث شکایت به انگلیس شد؛و ادعای امارات را در پی داشت.هم اکنون عده ای از اتباع شارجه در همان ابوموسی ساکنند و پاسپورت اماراتی دارند در واقع قرار بود ابوموسی بین ایران وامارات تقسیم شود
مطلب بعدی در مورد اموال بنیاد پهلوی که طبق فرمایشات چابلوسانه شما مربوط به پهلوی نبوده،پس متعلق به عمه من بوده،اتفاقا حاصل از زمینهای مصادره ای و غصب شده توسط که شامل دوهزار وصد شصت هفت روستا بوده؛و بزرگترین ملاک آسیا بوده؛رضا خان،این به غیر از کاخها؛کازینو و کافه ها و پلاژها و سهام بانک عمران و چند بانک دیگر بوده
مطلب بعدی در مورد مظلوم وافع شدن پهلوی هاست که تلویزیون من وتو که صاحبش یکی جیره به مزدان فاشیست پهلوی هست اینقدر کم در به چابلوسی و نوکری برای پهلوی پرداخته؛دیگه همین کم مونده کاپ چابلوسی بهش میدن؛اتفاقا من هم با شما هم نظرم اینجا چون با همین تبلغات شیک وپیکی از دوره پهلوی کرده با تشان دادن چهار تا فیلم رنگی از نقاط شمال تهران یا حاشیه دریای خزر دل شما رو برده فکر کرده چه خبر بوده ان روزگار؛همان روزگار در آذربایجان جاده ای بین روستاهای برف گیر و گردنه های صعب البور برای ارتباط بین روستاها وجود نداشت یا وقتی برف میبارید راههای ارتباطی برای دو سه ماه گاها بسته میشد یا مردم در سیستان و بلوچستان آب برای حمام و خوردن نداشتند؛بشاگرد محرومترین نقاط دنیا بود؛با همین فیلمها خیلی ها رو خر کردن
مزلب بعد در مورد ثروت باداورده پهلوی ها؛به هر حال شما بعد از صد سال هم حتی پادشاهی کنی سه میلیارد ثروت در داخل کشور و یک میلیارد ثروت در خارج کشور آنهم با دلار آن روزگار بدست نمیاوری مگر اینکه دزد باشی،
رضا سه ربع پهلوی؛حتی از همین ثروتی که از اموال مردم بی پناه به او ارث رسیده به نوکران وچاکران خودش هم نمیدهد؛مثلا یکبار احمد علی انصاری گفته بود،یکی از نوکران و چاقوکشان رضا که غلام خانزاد پهلوی ها بود سرطان گرفته بود؛و وقتی رضا قضیه را فهمیده به رییس دفترش گفته او را اخراج کند؛یا آشپز رضا وقتی برای آشپزی به خانه او میرفته ساندویچش را با خودش میبرد؛حالا من نمیدانم شما ها با چه رویی دم از پهلوی میزنید؛رضا برای نوکران خانرادش ارزشی قائل نیست شما دیگه چه ارزشی برایش دارید.
این از اون مانقوردهای طرفدار پهلویه؛ تو یک جو غیرت داشتی اسم این خائن به وطن نمیاوردی؛شما چشم گوشتون کوره نمیبینید،برو کتاب امیر احمدی قصاب لرستان رو بخون ببین چه جنایتی این پالانی سر همشهریتانتون اورد.
میدونی رضاخان چه جنایاتی در حق بختیاریها کرد ؟ بختیاریها وطن دوست بودن اگه نبودن که مشروطه خواهی نمیکردن زمان قاجار جنایات رضاخان در حق بختیاریها انکار ناپذیره
من احساس میکن دارم با یک ... بحث میکنم چون هیچ حرف منطقی نداره بزنه
ترکها هزار سال ایران ایران و فارسی رو نگه داشتن بهش بال پر دادن؛.شما چه کردید غیر از نوکری برا ارباب.هر کی شد ارباب شما شدید نوکرش.هنوز هم نوکرید کسی آدم حسابتون نمیکنه
گفتم رشتی پانفارس؛چون یکی از همشهریان شما که دائم پهلوی پهلوی میکرد و پاچه بقیه رو میگرفت؛این شبهه رو بوجود آورد که اون شخص که یکی دیگر از نوکران حلقه بگوش پهلوی بوده،همان رشتی بوده،من احساس کردم بعضی کامنتها در دفاع از پالان رو اون نوشته،چون کلید واژه مشترک"ایران بزرگ"داشتن؛اساسا این پانفارسها؛خودفروخته هستند و علایق قومی؛گروهی و اتنیکی ندارند و سر تا پا در اختیار ایدئولوژی پوسیده پان فارسی خودشون را قرار دادند؛و قاعدتا به نامداران و آزادی خواهان هم تبارشون هم بدستور اربابانشون و طبق مانیفست تمامیت خواهانشو برچسب تجزیه طلب میزنن.در حالی خودشون بیشترین خیانت رو به این کشور کردن و همیشه در خدمت استعمار بودن.
به نظر شما انتشار این حجم از کامنتهای نامرتبط با موضوع، سرشار از دروغ و دشنام به همدیگر، استفاده از کلمات زشت و زننده، توهین به نژاد و شهر و ... نشان دهنده ی دموکراسی و آزادی بیان است؟؟؟
من پیش از نوشتن این دو خط فکر می کنم، شما چطور، پیش از انتشار آن فکر می کنید؟؟؟
بدرود و پاینده ایران بزرگ
آیا تا بحال دچار جنگی شده است ؟
ما شکست خوردیم
رضا خائن پالانی نجس دزد که از کثیف ترین و فاسد ترین شاه های تاریخ ایران بود با آوردن این خدمت نحس بردگی اجباری باعث بدبختی جوان ها بوده
و هنوز هم این بدبختی و مصییت هست
و دیدیم که ارتش رضا پالانی یاغی در 30 ثانیه از هم پاشید
متاسفانه چندین جاسوسان و منافقان پالانی پرست غربگدای نادان هنوز هم در دستگاه حکومتی هستند و مانع حذف این بلا و فلاکت میشوند
با وجود چندین میلیون پاسدار و سپاهی بسیجی و نیروی امنیتی و..... واقعا دیگه چه نیازی به این خدمت نحس و پر از بدبختی هستش؟هزاران بار لغنت به پالانی های گستاخ حرام زاده