معرفی سریال اصل بر برائت با بازی جیک جیلنهال
رویداد۲۴ | مازیار وکیلی: گزافه گویی نیست اگر بگوییم مدتها است سریالهای آمریکایی به محور اصلی دنیای سرگرمی تبدیل شدهاند و دور را از دست فیلمهای هالیوودی درآوردهاند. سریالهایی مانند بازی تاج و تخت و برکینگ بد از چنان کیفیت بالایی برخوردار بودند که تماشاگران فیلمهای هالیوودی را مشتری سریالهای آمریکایی کردند. سریالها به واسطه این که فرصت بیشتری برای بسط و گسترش داستان و توجه به جزئیات در اختیار نویسندگان قرار میدهد. به همین خاطر است که سریال مدیوم بهتری برای روایت داستانهای طولانی و خلق شخصیتهای ماندگار است.
مزایای این شکل از قصه گویی باعث شده بسیاری از کارگردانان بزرگ سینما به ساخت سریال روی بیاورند. دیوید فینچر، مارتین اسکورسیزی، استیون اسپیلبرگ و دیوید لینچ تنها بخشی از کارگردانان بزرگ سینما هستند که به سریال سازی روی آوردهاند. یک از آخرین سریالهایی که به تازگی توسط شبکه اپل تی وی پلاس منتشر شده و بسیار هم مورد توجه کاربران ایرانی قرار گرفته است سریال اصل بر برائت با بازی جیک جیلنهال است. سریال داستان یک دادستان موفق بنام راستی سابیج را روایت میکند که همکارش به طرز فجیعی به قتل میرسد رئیس راستی پرونده رسیدگی به این قتل را به او میدهد، این در حالی است که بعد از مدتی مشخص میشود این خود راستی است که متهم به قتل است.
بیشتر بخوانید: بهترین فیلم های دادگاهی تاریخ سینما
درامهای دادگاهی همیشه یکی از جذابترین و هیجانانگیزترین زیرژانرهای تاریخ سینما هستند. فیلمهای زیادی در این زیرژانر ساخته شده که همگی هم مورد توجه تماشاگران قرار گرفته است. نکته مهم در این زیرژانرها تنوع مضمونی آنها است. به عنوان مثال در دوازده مرد خشمگین سیدنی لومت هدف نه کشف قاتل یا مجرم که اثبات بیگناهی فرد مظنون به قتل است. یا در حکم که باز هم ساخته سیدنی لومت است هدف بیشتر نمایش فساد یک دستگاه مقتدر سیاسی و مذهبی بنام کلیسا است. این تنوع باعث شده تا تماشاگران مشتاق تماشای آثاری از این زیرژانر باشند.
داستان و نقد سریال اصل بر برائت درام دادگاهی
اصل بر برائت هم یک درام دادگاهی تمام عیار است. خالق این سریال دیوید.ای کلی که سابقه زیادی در نویسندگی سریالهای دادگاهی دارد سعی کرده از تمام ظرفیتهای این زیرژانر برای جذابیت این مینی سریال استفاده کند. راستی سابیج اصل بر برائت شخصیتی است خاکستری که در طول داستان اوضاع پیچیدهای پیدا میکند. او مردی است که به خانوادهاش خیانت کرده و با مقتول رابطه عاشقانه داشته، دی ان ای بدنش زیر ناخنهای مقتول پیدا شده و از همه مهمتر اینکه در روند دادرسی اختلال ایجاد کرده است. راستی حتی زمانی که در جایگاه متهم نشسته با تلاشهایی که برای اثبات بیگناهی خود میکند فقط اوضاع را بدتر میکند.
کلی با خلق شخصیت پراشکال و نشاندن او در جایگاه متهم تلاش کرده یک قهرمان خاکستری خلق کند که برای تماشاگر ملموس باشد. قهرمانی که نه تنها خودش دارای اشکالات فراوانی است که شرایط همه جوره بر علیه او رقم میخورد. کلی در مقابل سابیج هم یک شخصیت زرنگ و ریاکاربنام مولتو قرار داده که هدفی جز نابود کردن راستی ندارد. کلی فکر کرده ساختن این شخصیتها برای یک سریال کافیست. اما غافل بوده که چنین شخصیتپردازیهایی تبدیل به یک کلیشه شده و صرف داشتن یک قهرمان خاکستری نمیتواند برای تماشاگر جذاب باشد.
کلی هشت قسمت تماشاگر را وادار به دنبال کردن راستی میکند تا همان شعار کلیشهای یک آدم بد لزوماً جنایت کار نیست را سر دهد. خصوصاً پایان بندی سریال به قدری مضحک است که تماشاگر را به خنده میاندازد. اصل بر برائت به لحاظ فنی و بازیها سریال بسیار خوبی است. جیک جیلینهال و بیلی کمپ بازیهای بینقصی از خود ارائه میدهند اما این بازیها هم نتوانسته این مینی سریال را نجات دهد. مشکل اصلی اصل بر برائت این است که از کلیشهها فراتر نمیرود.
خط قصه، روابط آدمها و ساختار فیلمنامه همه اسیر الگوهای امتحان پس دادهای هستند که تا به امروز بارها آزموده شدهاند. بیخود نیست که منتقدان آمریکایی هم این مینی سریال را نه یک شاهکار بلکه اثری قابل قبول دانستهاند. اثری که شاید خوش ساخت باشد و لحظات جذابی در آن به چشم بخورد اما هیچ گاه تبدیل به شاهکار ماندگاری نمیشود و تماشاگرانی را که با هدف تماشای یک شاهکار اصل بر برائت را انتخاب کردند نااُمید میکند.