نوروز در دوران پهلوی؛ از احیای باستانگرایی تا تثبیت هویت ملّی مدرن
رویداد ۲۴| علیرضا نجفی: دورۀ پهلوی را میتوان یکی از نقاط عطف در تاریخ نوروز دانست؛ چرا که این جشن کهن ایرانی، در کنار دیگر نمادهای فرهنگی و تاریخی، دستمایهای شد برای تعریف هویت ملّی نوین و مشروعیتبخشی به نظام سیاسی تازهای که برآمده از پروژههای مدرنیزاسیون بود. اگرچه نوروز در گذر قرنها توانسته بود خود را از فراز و نشیبهای سیاسی و مذهبی حفظ کند، اما در دورۀ پهلوی رنگوبویی کاملاً ایدئولوژیک به خود گرفت و حکومت کوشید آن را با طرحی از «بازگشت به ریشههای باستانی ایران» در هم بیامیزد. در این گفتار، سعی میکنیم روند شکلگیری، نمودهای عینی و پیامدهای این سیاست فرهنگی را با مروری بر منابع تاریخی و شواهد موجود واکاوی کنیم.
پیشینهای کوتاه از قاجار تا پهلوی
در دوره قاجار، نوروز همچنان جشن رسمی دربار بهشمار میرفت و سلاطین قاجار در روزهای پیش و پس از تحویل سال، با تشریفات و آیینهای مفصّل، قدرت خود را به رخ درباریان و سایر ممالک میکشیدند. ناصرالدینشاه در بسیاری از خاطراتش به «جشن باشکوه نوروز» اشاره میکند و از حضور درباریان، سفرای خارجی و اجرای موسیقی و پردهخوانی در این ایام سخن میگوید. این رسم که شاهان ایرانی در روز نوروز عطایا و هدایایی به بزرگان و امیران میبخشیدند و در عوض، درباریان نیز هدایایی تقدیم شاه میکردند، از گذشتههای دور تا دوران قاجار ادامه یافت. بااینحال، تا پیش از رویکارآمدن رضاشاه، رویکرد نظاممند و سیاسیِ گستردهای برای تبدیل نوروز به یک ابزار ایدئولوژیک وجود نداشت.
آغاز سیاستهای باستانگرایانه در دوران رضاشاه
با تأسیس سلسله پهلوی در ۱۳۰۴ش و رویکارآمدن رضاشاه، ایران وارد دورۀ مدرنیزاسیون آمرانه شد. او که از یک سو به قدرت و نظم نظامی باور داشت و از سوی دیگر تحتتأثیر ناسیونالیسم نوین بود، میکوشید بناهای کهن و آیینهای دیرینۀ ایرانی را احیا و درخدمت ایدئولوژی جدید خود قرار دهد. تغییر نام رسمی کشور از «پرس» یا «پرشیا» به «ایران» در ۱۳۱۴ش، و نیز تأکید بر ریشههای تاریخی هخامنشی و ساسانی، بخشی از این برنامه بود. در چنین فضایی، نوروز جایگاه تازهای یافت؛ دیگر نهفقط بهعنوان جشنی مردمی و سنتی، بلکه بهمثابه یادمانی از شکوه ایران باستان که در ذهنیت دولتی بازسازی میشد.
رضاشاه از راه وزارت معارف (فرهنگ) و بعدها از طریق نهادهایی، چون «سازمان پرورش افکار»، مراسم رسمی نوروز را تقویت کرد. نظامیان، کارمندان دولتی، دانشآموزان و دانشجویان در سالهای آغازین حکومت پهلوی تشویق میشدند تا در این ایام، با برگزاری مراسم منظم و آیینی، ضمن زنده نگهداشتن هویت ملّی، از پیشرفتهای عمرانی و صنعتی جدید ایران نیز سخن بگویند. در برخی اسناد آرشیوی اشاره شده که رضاشاه میگفته است: «این آیین کهن ایرانی باید آیین نظم و کار و افتخار ملّت شود.» هرچند ممکن است این نقلقول دقیقاً در منبعی مکتوب نیامده باشد، اما محتوای چنین جملاتی در اسناد دولتی آن زمان به چشم میخورد و نشان از عزم حکومت برای همگراکردن ملّت در محور نوروز داشت.
شکوه نوروز در دوران محمدرضاشاه؛ آمیزهای از مدرنیته و باستانگرایی
با کنارهگیری رضاشاه در ۱۳۲۰ش و جانشینی محمدرضا شاه، روند مدرنیزاسیون ایران شکل نرمتر و متفاوتتری یافت. در این دوران، آیین نوروز نهتنها در محیط دولتی گرامی داشته میشد، بلکه گسترش رسانههای جمعی مانند رادیو و بعدها تلویزیون، این جشن را وارد فضای عمومی وسیعتری کرد. پخش پیام تبریک سال نو از سوی محمدرضا شاه از رادیو، سپس از تلویزیون، تبدیل به سنتی سالانه شد که در آن «شاهنشاه آریامهر» فرا رسیدن نوروز را به عموم مردم تبریک میگفت و برخی دستاوردها و طرحهای آتی حکومت را یادآوری میکرد.
نقطۀ اوج تلفیق نوروز و باستانگرایی را میتوان در «جشنهای ۲۵۰۰ سالۀ شاهنشاهی ایران» در مهرماه ۱۳۵۰ش دید. اگرچه این جشنها دقیقاً در زمان نوروز برگزار نشد، اما روایت رسمی حکومت مدعی بود که این شکوه تاریخی، امتداد همان سنت کهنی است که نوروز تجسم نمادین آن است. در برخی سخنرانیهای این دوره، محمدرضا شاه چنین اظهار میکرد: «ما فرزندان کوروش و داریوشیم؛ و این جشنها نشانگر روح ایران است که هر بهار در شکوفایی طبیعت، رستاخیز مییابد.» این پیوند مستقیم میان جشنهای رسمی حکومت و رستاخیز بهاری، بر وجه آیینی نوروز صحّه میگذاشت و نوعی تأیید الهی-طبیعی را به تداوم سلطنت پیوند میزد.
نوروز بهمثابۀ ابزار مشروعیت سیاسی
حکومت پهلوی، خواه در سالهای آغازین رضا شاه و خواه در دوران محمدرضا شاه، همواره کوشید تا از نوروز نهفقط بهعنوان یک جشن ملّی، بلکه در نقش ابزاری برای مشروعیتبخشی به دولت استفاده کند.
این رویکرد ریشه در تفکر باستانگرایانۀ روشنگرانی، چون ملکالشعرا بهار، و نیز در نظریههای ناسیونالیستی داشت که تاریخ را منبع اقتدار و هویت مستقل میشمردند. باور بر این بود که با زندهکردن یاد و آیینهای ایران باستان، جامعه ایرانی که قرنها زیر سایۀ خلافتهای عربی و تُرکی و سپس نفوذ بیگانگان بود، میتواند دوباره به کانون خودآگاهی ملّی برگردد.
بیشتر بخوانید: فعالیت اولین هواپیمای مسافربری در ایران در دوه رضاشاه پهلوی
دستگاه تبلیغاتی حکومت پهلوی در ایام نوروز، از روزنامهها، رادیو و بعدها تلویزیون بهره میگرفت تا دستاوردهای فنی، صنعتی و نظامی ایران مدرن را در کنار مفاهیم شاهنشاهی معرفی کند. در یکی از روزنامههای دولتی سال ۱۳۴۵ش آمده است: «همانگونه که زمین در نوروز جوان میشود، ایران ما نیز به یُمن حضور اعلیحضرت همایونی در حال جوانشدن و شکوفایی مدرنیسم است.» از خلال چنین مطالبی، روشن میشود که دستگاه حکومت چگونه نوروز را با پیام توسعه و تجدد درهم میآمیخت تا وفاداری مردم به سلطنت بیشتر شود.
تضاد با باورهای دینی و انتقاد نخبگان مذهبی
با وجود استقبال عموم مردم از جشن نوروز و تداوم سنتهای خانوادگی و مردمی، برخی روحانیان و نهادهای مذهبی چندان روی خوشی به «رونق سلطنتی» این جشن نشان نمیدادند. آنان رویکرد باستانگرایانۀ افراطی را در تضاد با هویت اسلامی جامعۀ ایران میدانستند و گاه اظهار میکردند حکومت، نوروز را آنقدر بزرگ میکند تا نقش اعیاد مذهبی مانند عید فطر و عید قربان کمرنگ شود. از سوی دیگر، روشنفکران مذهبی معتقد بودند که حکومت پهلوی، با تکیه بر سلطنت و ترویج آیینهای باشکوه، فاصله خود را از مردم عادی و باورهای دینی آنان بیشتر میکند.
البته باید توجه داشت که نوروز آنقدر در تار و پود هویت ایرانیان ریشه داشت که حتی چهرههای دینی برجسته نیز در عمل مخالف آن نبودند؛ بیشتر انتقادات آنان متوجه رویکرد ایدئولوژیک حکومت و تلاش برای باستانیسازی صرف این جشن بود. بااینحال، چون اساساً نوروز ریشههای اسلامی و قرآنی ندارد، برخی گروههای تندرو مذهبی در اوایل انقلاب ۱۳۵۷ کوشیدند تا آن را در حاشیه بگذارند که البته موفق نشدند و بهمرور، روحانیان بلندپایهتر تأیید کردند که نوروز را میتوان با روح اسلام سازگار دید.
یکی از مهمترین تفاوتهای نوروزِ دوره پهلوی با دوران پیشین، گسترش رسانهها و راههای ارتباط جمعی بود. اگر در عصر قاجار، شکوه نوروز بیشتر در دربار و مراکز ایالتی دیده میشد و عموم مردم چندان بهرهای از آیینهای دولتی نداشتند، در دوران پهلوی، بهویژه بعد از دهۀ ۱۳۳۰ش، رادیو و روزنامهها توصیفهای مفصل و جذابی از مراسم نوروز در شهرهای مختلف پخش میکردند. سپس با راهاندازی تلویزیون در دهۀ ۱۳۴۰ش، دیگر تحویل سال به یک رویداد زنده و همگانی بدل شد: در لحظۀ سال تحویل، مجری تلویزیون دعا میخواند، سرودهای ملّی پخش میشد و حتی گاه تصویری از خوانندگان مشهور یا حضور هنرپیشگان تئاتر و سینما در برنامههای ویژه نوروزی دیده میشد.
این ترکیب آیین سنتی (چیدن سفره هفتسین، سبزه، ماهی قرمز) با عناصر کاملاً مدرن (مجری تلویزیونی، موسیقی پاپ ایرانی، برنامههای سرگرمکنندۀ شاد) باعث شد که نوروز، به مراتب گستردهتر از قبل در زندگی روزمرۀ مردم نفوذ کند و برای نخستین بار در تاریخ ایران، وجوه سرگرمکنندۀ این جشن، پابهپای وجوه فرهنگی و باورهای آیینی مورد توجه قرار گیرد.
دستاوردها و میراث پهلوی دربارۀ نوروز
تقویت حافظه تاریخی ایران: پهلویها از نوروز برای تثبیت یک روایت تاریخی استفاده کردند که بر ایران باستان تمرکز داشت. این رویکرد هرچند گاه بهصورت اغراقآمیز بروز میکرد، ولی در مجموع به بازیابی هویت تاریخی ایران کمک کرد و کشور را از تکبعدیبودن مذهبی در تعریف هویت ملّی دور کرد.
رسمیترشدن و مردمیترشدن جشن: اگرچه نوروز همیشه جشنی مردمی بود، در دوران پهلوی به شکل گسترده و سراسری «رسمیت» یافت و دولتیسازی شد. پخش مستقیم مراسم سال تحویل از تلویزیون، برگزاری جشنهای میدانی و آیینهای محلی که با حمایتهای حکومتی تقویت میشدند، همه در کنارهم قرار گرفتند و پایۀ نوروز مدرن را شکل دادند.
استمرار علیرغم تغییر رژیم: پس از انقلاب ۱۳۵۷، گرچه شعارهای انقلابی بر طرد نمادهای رژیم سابق و «غربزدگی» و حتی گاه «باستانگرایی شاهنشاهی» تأکید داشت، اما نوروز بهقدری در بطن جامعه رسوخ کرده بود که نهتنها تضعیف نشد، بلکه رهبران جدید ناچار شدند آن را به شکل دینی و انقلابی تفسیر کنند تا مقبولیت مردمی خود را از دست ندهند. این خود نشانگر عمق ریشههای نوروز است که حتی شدیدترین تحولات سیاسی هم نتوانست جلوی رونق آن را بگیرد.
درنهایت باید گفت نوروز در دورۀ پهلوی را باید نمونۀ بارزی از «بازتعریف آیینهای سنتی در خدمت دولت مدرن» است. پهلویها به پشتوانۀ باستانگرایی و ملیگرایی در پی این بودند که از نوروز بهعنوان بنیانی برای مشروعیتبخشی به حکومت، تقویت روحیۀ ملّی، و توجیه طرحهای مدرنیزاسیون استفاده کنند. در این مسیر، رسانهها و نهادهای دولتی نقشی محوری داشتند و برای نخستین بار، آیینهای نوروزی از فضای خصوصی خانهها و میدانهای محلی به سطحی کلان و سراسری در پهنۀ ایران منتقل شد.
هرچند این پروژه خالی از نقد و مخالف نبود و روشنفکران و بخشهایی از جامعۀ مذهبی، جنبههای ایدئولوژیک و شوکت ظاهری آن را زیر سؤال میبردند، اما دستاورد آن چنین بود که نوروز بهعنوان میراثی کهن، بیش از پیش در جان و روان ایرانیان ماندگار شود. شاید بتوان گفت پهلویها ناخواسته خدمتی دوگانه به این آیین کردند: هم با اعطای جنبهای رسمی و رسانهای، گستردگی و نمودش را بیشتر کردند، و هم با ایجاد مخالفت در بخشی از جامعه، بر اهمیت آن در شکلدهی هویت ایرانی تأکید مضاعف نهادند.
در نهایت، نوروزِ دوران پهلوی تصویری است از تلاقی سنت و تجدد، از گذار جامعهای که ریشههای فرهنگیاش را در تاریخ باستانیاش جستوجو میکند و در عین حال رو به جهانی مدرن دارد. به همین خاطر است که پس از گذشت دههها از سقوط آن نظام، نوروز همچنان پررنگترین جشن در حافظۀ جمعی ایرانیان مانده است و بسیاری از نمادها و تشریفات دوران پهلوی (نظیر پیام تبریک سال نو از عالیترین مقام کشور) به شکلی دیگر در روزگار کنونی ادامه دارد. چنانکه یکی از مورخان معاصر میگوید: «بزرگترین هنر پهلویها دربارۀ نوروز شاید نه ابداع این جشن، بلکه خلقِ جلوهای تازه برای آن بود که هم باستانی به نظر میرسید و هم مناسب با دنیای مدرن.»