جزئیات ازدواج زن 47 ساله با پسری که 16 سال از او کوچکتر بود
زن ۴۷ ساله در حالی که آثار کتک کاری در صورتش نمایان بود و بیان میکرد برای شکایت از همسرش تعلل نمیکند، سرگذشت خود را برای کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد توضیح داد.
رویداد۲۴ زن گفت: دو سال بعد از آن که دیپلم گرفتم با جوانی به نام «فریبرز» ازدواج کردم. او و خانواده اش از وضعیت مالی خوبی برخوردار بودند به همین دلیل از نظر امکانات رفاهی هیچ کمبودی در زندگی نداشتم، اما فریبرز بسیار اهل گشت و گذار و مسافرت بود و مدام اوقاتش را در سفرهای گوناگون میگذراند.
او از من میخواست من هم در این سفرها او را همراهی کنم تا تنها نباشد. ابتدا مشکلی با یکدیگر نداشتیم، اما از زمانی که فرزندانم وارد مدرسه شدند مشکلات ما نیز آغاز شد چرا که من به درس و تحصیل فرزندانم اهمیت میدادم و نمیتوانستم همواره در کنار او باشم. خلاصه کار به جایی رسید که روزی فریبرز با بخشیدن یک منزل گران قیمت در یکی از مناطق بالاشهر مشهد مرا طلاق داد بدون آن که من قصد جدایی داشته باشم.
فرزندانم نیز به خاطر موقعیت مالی پدرشان نزد او ماندند و من به ناچار بار و بندیلم را بستم و از تهران به مشهد آمدم. مادرم که از این جدایی بسیار ناراحت بود، همواره مرا نصیحت میکرد که هیچ گاه زندگی خودت را روی زندگی زن دیگری بنا نکن! اگر قصد ازدواج مجدد داشتی با فردی ازدواج کن که همسرش فوت کرده یا مجرد باشد!
ازدواج موقت با شروع دوستی در یک مهمانی
۱۱ سال قبل و درحالی که هنوز چند ماه بیشتر از ماجرای طلاقم نمیگذشت مادرم فوت کرد و من تنها ماندم. از آن زمان به بعد با پرستاری از کودکان مخارج خودم را تامین میکردم تا این که در یک مهمانی دوستانه با ساسان آشنا شدم.
او ۲۰ ساله بود و من ۱۶ سال از او بزرگتر بودم. وقتی با ابراز علاقه ساسان روبه رو شدم به او گفتم ابتدا به صورت غیررسمی با یکدیگر محرم شویم تا همدیگر را بهتر بشناسیم و پی به اخلاق و رفتار هم ببریم، زیرا اختلاف سنی زیادی با یکدیگر داشتیم و این موضوع میتوانست در زندگی ما تاثیر بگذارد. آن زمان به ساسان قول دادم هر وقت قصد ازدواج با یک دختر را داشت من از زندگی اش کنار میروم به طوری که گویی مانند یک دوست مدتی را با هم زندگی کردیم.
فهمیدم معتاد است
اگرچه از آن زمان تاکنون ۱۱ سال میگذرد، اما هنوز ساسان مرا به عقد موقت خودش درنیاورده و همان برگه غیررسمی عقد موقت را نیز پاره کرده است. خلاصه چند ماه بیشتر از ازدواجم با ساسان نگذشته بود که فهمیدم او به مواد مخدر آلوده شده است و هنگامی که دچار توهم میشود مرا کتک میزند. با این حال، همه رفتارهای توهین آمیز و زشت او را تحمل میکردم چرا که جامعه امروز یک زن مطلقه را نمیپذیرد و دیگران رفتاری متفاوت با یک زن مطلقه دارند. بارها تصمیم گرفتم به خاطر کتک کاریها و سوءظنهای همسرم از او شکایت کنم، ولی باز هم به خاطر همین ترسهای اجتماعی از این کار صرف نظر میکردم.
خیانت
حتی یک بار وقتی متوجه شدم ساسان با یکی از بستگان نزدیکم ارتباط دارد و به من خیانت میکند هیچ کاری از دستم ساخته نبود، فقط با او صحبت کردم تا از این گونه خیانتها دست بردارد. او هم قول داد که دیگر این اشتباه را تکرار نکند با این حال نه تنها رفتارهای خشن و کتک کاری هایش را کنار نگذاشت بلکه سوء ظن هایش به من بیشتر شد و از پرداخت هزینههای زندگی نیز سرباز زد. این درحالی است که همسرم برای عقد رسمی من بعد از ۱۱ سال زندگی مشترک اقدامی نمیکند و هم اکنون نیز به دلیل گرفتار شدن در دام دوستان کلاهبردارش احساس سرشکستگی میکند و با هر بهانهای مرا کتک میزند. چند روز قبل نیز وقتی فهمید دوستان هم بساطی اش زمینهای او را به مبلغ بسیار پایین از چنگش درآورده اند به شدت عصبانی شد و باز هم مرا کتک زد. این بار دیگر حاضر به گذشت نیستم و میخواهم با تایید پزشکی قانونی از همسرم شکایت کنم.
او از من میخواست من هم در این سفرها او را همراهی کنم تا تنها نباشد. ابتدا مشکلی با یکدیگر نداشتیم، اما از زمانی که فرزندانم وارد مدرسه شدند مشکلات ما نیز آغاز شد چرا که من به درس و تحصیل فرزندانم اهمیت میدادم و نمیتوانستم همواره در کنار او باشم. خلاصه کار به جایی رسید که روزی فریبرز با بخشیدن یک منزل گران قیمت در یکی از مناطق بالاشهر مشهد مرا طلاق داد بدون آن که من قصد جدایی داشته باشم.
فرزندانم نیز به خاطر موقعیت مالی پدرشان نزد او ماندند و من به ناچار بار و بندیلم را بستم و از تهران به مشهد آمدم. مادرم که از این جدایی بسیار ناراحت بود، همواره مرا نصیحت میکرد که هیچ گاه زندگی خودت را روی زندگی زن دیگری بنا نکن! اگر قصد ازدواج مجدد داشتی با فردی ازدواج کن که همسرش فوت کرده یا مجرد باشد!
ازدواج موقت با شروع دوستی در یک مهمانی
۱۱ سال قبل و درحالی که هنوز چند ماه بیشتر از ماجرای طلاقم نمیگذشت مادرم فوت کرد و من تنها ماندم. از آن زمان به بعد با پرستاری از کودکان مخارج خودم را تامین میکردم تا این که در یک مهمانی دوستانه با ساسان آشنا شدم.
او ۲۰ ساله بود و من ۱۶ سال از او بزرگتر بودم. وقتی با ابراز علاقه ساسان روبه رو شدم به او گفتم ابتدا به صورت غیررسمی با یکدیگر محرم شویم تا همدیگر را بهتر بشناسیم و پی به اخلاق و رفتار هم ببریم، زیرا اختلاف سنی زیادی با یکدیگر داشتیم و این موضوع میتوانست در زندگی ما تاثیر بگذارد. آن زمان به ساسان قول دادم هر وقت قصد ازدواج با یک دختر را داشت من از زندگی اش کنار میروم به طوری که گویی مانند یک دوست مدتی را با هم زندگی کردیم.
فهمیدم معتاد است
اگرچه از آن زمان تاکنون ۱۱ سال میگذرد، اما هنوز ساسان مرا به عقد موقت خودش درنیاورده و همان برگه غیررسمی عقد موقت را نیز پاره کرده است. خلاصه چند ماه بیشتر از ازدواجم با ساسان نگذشته بود که فهمیدم او به مواد مخدر آلوده شده است و هنگامی که دچار توهم میشود مرا کتک میزند. با این حال، همه رفتارهای توهین آمیز و زشت او را تحمل میکردم چرا که جامعه امروز یک زن مطلقه را نمیپذیرد و دیگران رفتاری متفاوت با یک زن مطلقه دارند. بارها تصمیم گرفتم به خاطر کتک کاریها و سوءظنهای همسرم از او شکایت کنم، ولی باز هم به خاطر همین ترسهای اجتماعی از این کار صرف نظر میکردم.
خیانت
حتی یک بار وقتی متوجه شدم ساسان با یکی از بستگان نزدیکم ارتباط دارد و به من خیانت میکند هیچ کاری از دستم ساخته نبود، فقط با او صحبت کردم تا از این گونه خیانتها دست بردارد. او هم قول داد که دیگر این اشتباه را تکرار نکند با این حال نه تنها رفتارهای خشن و کتک کاری هایش را کنار نگذاشت بلکه سوء ظن هایش به من بیشتر شد و از پرداخت هزینههای زندگی نیز سرباز زد. این درحالی است که همسرم برای عقد رسمی من بعد از ۱۱ سال زندگی مشترک اقدامی نمیکند و هم اکنون نیز به دلیل گرفتار شدن در دام دوستان کلاهبردارش احساس سرشکستگی میکند و با هر بهانهای مرا کتک میزند. چند روز قبل نیز وقتی فهمید دوستان هم بساطی اش زمینهای او را به مبلغ بسیار پایین از چنگش درآورده اند به شدت عصبانی شد و باز هم مرا کتک زد. این بار دیگر حاضر به گذشت نیستم و میخواهم با تایید پزشکی قانونی از همسرم شکایت کنم.
خبر های مرتبط
بیرون از خانه توسط گرگ ها تهدید می شویم و در داخل خانه توسط پدر، برادر و همسر