قربانیان پروتستانیسم اسلامی/ نسل روحانیون مستقل چگونه حذف شدند؟
رویداد۲۴ فرهاد فرزاد: اهل فلسفه میگویند مهمترین اصل «دیالکتیک تاریخی» این است که پدیدهها بر یکدیگر تاثیر میگذارند و از یکدیگر تاثیر میپذیرند و مهمتر از آن اینکه، یک پدیده ضد خودش عمل میکند. شاید بر اساس همین اصل بتوان تاریخ روحانیت سیاسی را در ایران تحلیل کرد و گفت زمانی که پروتستانیسم اسلامی در ایران شکل میگرفت و آرای فقهایی همچون آیت الله عبدالکریم حائری یزدی یا آیت الله بروجردی کنار گذاشته میشد تا نسل روحانیون سیاسی شکل بگیرد، کسی تصور نمیکرد که روزگاری همین «روحانیون سیاسی» بر ضد حکومت دینی صحبت کنند و وقتی که کار به جای باریک میکشد، حتی برای صدور حکم «خلع لباس» برای یکدیگر پیام تبریک بفرستند.
دو اتفاق مهم در ایران بر جریان روحانیت تاثیر گذاشت؛ اولی تاثیر شیخ فضل الله نوری و مدرس و گرایش بخشی از روحانیون به مذهب سیاسی بود که اوج آن پس از درگذشت آیت الله بروجردی با حضور آیت الله خمینی رخ داد. تا دوره زعامت آیت الله بروجردی بر حوزههای علمیه و حیات ایشان، عمده روحانیون از ورود به مسائل سیاسی پرهیز داشتند و به نوعی «سکولاریسم دینی» باور داشتند که دین را تنها در حوزه فردی میپذیرفتند و ورود آنها در مسائل دیگر، صرفا جنبه ارشادی و پدرانه داشت نه دستوری. با این حال جمعی از روحانیون نیز بودند که کاملا مخالف این ایده بودند؛ چهرههایی همچون شیخ فضلالله نوری و سیدحسن مدرس از این دست بودند که آرای آنها در مقابل آخوند خراسانی و آیت الله حائری قرار میگرفت.
تاثیر دوم اما پس از انقلاب ایران بود. بر خلاف مسئله نخست که عقیدتی بود، موضوع دوم کاملا برآمده از مسائل اقتصادی و تاثیر آن بر روحانیت ایران بود. به گزارش رویداد۲۴ تا سال ۱۳۵۷ حوزههای علمیه مستقل از حکومتها عمل میکردند و منبع درآمد آنها نیز ارتباطی به حاکمیت نداشت. آنها امور خود را از طریق دریافت وجوه شرعی و نذور و خمس و زکات میگذرانند و در مواردی هم از حکومت مبالغی دریافت میکردند، با این حال آنها چیزی به نام ردیف بودجه نداشتند و ورودی آنها از حکومت صرفا بر اساس رابطه آنها با نخست وزیر وقت تعریف میشد؛ چنانچه مثلا در دوره سرلشکر رزمآرا یا حسنعلی منصور، ارتباط خیلی خوبی با روحانیون وجود نداشت یا در دوره جعفر شریف امامی رابطهای تقریبا حسنه وجود داشت که البته به خاطر فضای انقلابی آن دوره، این رابطه هم به درد حکومت پهلوی نخورد.
بیشتر بخوانید: همه روحانیونی که خلع لباس شدهاند
با وقوع انقلاب ایران، طبیعی بود که حکومت دینی بیش از هر قشری به «روحانیون دینی» توجه کند. در اثر همین سیاست بود که حوزههای علمیه و نهادهای دینی بودجههای کلانی دریافت کردند که وجوه دینی همچون خمس و زکات و نذور در مقابل آن بسیار ناچیز بود. رفته رفته این سیاست آنقدر فضای حوزههای علمیه را تحت تاثیر قرار داد که عملا نسل روحانیون مستقلی که روزگاری استفاده از تنباکو را در اندورنی شاه حرام میکردند یا مقابل رضا شاه پهلوی صفآرایی میکردند یا در انقلاب مشروطه نقش ایفا میکردند، بدل به نسل روحانیونی شدند که عملا صدای حاکمیت بودند چراکه از یکسو نه حکومت میپذیرفت اینهمه بودجه هزینه کند و صدای مخالف بشنود و نه حوزههای علمیه علاقهای داشتند با آرای مخالف یا منتقد حکومت، بودجههای آنها تحتالشعاع یک اظهارنظر قرار بگیرد.
به این ترتیب انقلابی که با تاثیرپذیری از «پروتستانیسم اسلامی» آیت الله خمینی و «دخالت همهجانبه دین در سیاست» شکل گرفت و چهرههای شاخص آن به شعارهایی همچون «سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست» پایبند بودند، رفته رفته به سمت شعار «دیانت ما همچون سیاست حکومت ماست» تمایل پیدا کرد و عملا پروتستانیسم اسلامی علیه خودش عمل کرد؛ چنانچه برای آیت الله منتظری نیز همین اتفاق رخ داد یا در نمونههای دیگر آیت الله شریعتمداری به حصر خانگی محکوم شد؛ چنانچه آیتالله بهاءالدین محلاتی که او را به عنوان رهبری «قیام ۱۵ خرداد در شیراز» میشناختند، وقتی از اقدامات حکومت انتقاد کرد که «به نام اسلام با ادعای آزادی و غیروابستگی، شاهد همان ماجراهای دردناک و تکرار مظالم هستیم»، به انزوا رانده شد و حتی از برگزاری مراسم ختمش در مسجد ارگ تهران جلوگیری شد.
در آخرین نمونه روز گذشته خبر رسید که سیدمهدی صدرالساداتی روحانی جریان عدالتخواه خلع لباس شده است. اگرچه وزن سیاسی و اندیشه او مانند اسلاف خود نیست اما در مواجهه حکومت دینی و بنیانگذار «حکومت اسلامی سیاسی» با پدیده «اسلام سیاسی» نمونه مناسبی است؛ چه آنکه صدرالساداتی دستکم در ظاهر وابسته به جریانی است که معتقد است برای حفظ اسلام و دفاع از محرومان نباید با احدی تعارف کرد و باید واقعیت را گفت، اما ظاهرا بیان این واقعیت چندان برای او خوشایند نبوده است و روز گذشته خبر رسید که دادگاه ویژه روحانیت حکم خلع لباس او را صادر کرده است. وجه تراژیک ماجرا دقیقا آنجاست که مبدعان و رهروان «اسلام سیاسی» دیگر به آرای خود باور ندارند و برای آنها قابل پذیرش نیست هر ساله هزاران میلیارد برای حوزههای علمیه هزینه کنند اما خروجی آن، ظهور چهرههایی باشد که خوانششان از دین و سیاست با حکومت یکی نباشد. اگر به سخنان یکپارچه ائمه جمعه در سالهای اخیر توجه کنیم، موضوع بهتر درک میشود که چگونه استقلال سیاسی ائمه جمعه نیز با همین رویکرد از بین رفته است. ماجرا آنجا دردناکتر میشود که رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه به امامان جمعه در شهرهای مختلف هشدار میدهد که از بیان مصادیق فساد پرهیز کنند و صرفا حرفهای کلی بزنند!
این پدیده نه تنها در مذهب، که در سیاست هم رخ داده است. در مهمترین نمونه اخیر شاید بتوان «جنبش عدالتخواه دانشجویی» را مثل زد که از دل اصولگرایان برآمد. روزگاری جوانان ارتدکس اصولگرا علیه سیاستهای رقیب مینوشتند و افشاگری میکردند و گاه به اصولگرایانی نه چندان خودی هم میپرداختند و علیه آنها اسنادی افشا میکردند. این جریان که حمایت سخت اصولگرایان را به همراه داشتند، زمانی به چالش برخوردند که از فسادهای مالی خود اصولگرایان نیز پرده برداشتند و منطقا این اتفاق برای پدران معنوی آنها قابل تحمل نبود؛ چه آنکه از نظران پدرخواندهها، این افشاگریها تا زمانی خوب بود که پای رقبا در میان باشد نه آنکه دامن خودی را هم بگیرد.
ریاکار یعنی فریبکار
فریب دادن برای خر سواری
..............
گرگ زخمی