تاریخچه گودنشینی در ایران
رویداد۲۴ محمدمحسن موسوی: یکی از عوارض گسترش شهرنشینی در ایران پدیده گودنشینی بود. گودنشین متمایز از بیخانمانی است و تعبیری مدرن از زیست و سکنی در شهر است. در فرهنگ معین تعریف گودنشین چنین آمده: «دارای محل سکونت در یک گود. کنایه از: آدمهای مفلس و بیخانه.»
پدیده گودنشینی بیش از هر چیز تحت تاثیر گسترش مناسبات نوین شهری و افزایش سریع سرعت زندگی در شهرها رخ داد. به تعبیر زیگموند باومن «شهروندان در زیست کلانشهری دوران مدرن، خارج از فضای ایستایی و سکون به سر میبرند و تحت تأثیر سرعتی دیوانهکننده و غیرشخصی هستند که آنها را محکوم زیستن در تاریکی کرده است.»
مولفه سرعت در زیست شهری با نوعی تغییر ریتم زندگی روزمره و ماشینیشدن همراه بود که بهویژه استفاده از اتوموبیل به این روند دامن زد. در ایران نیز دو قرن پس از شهریشدن اروپا، تمایل به شهرنشینی ظهور یافت.
اتومبیل نیز از اواخر عصر قاجار به شکل یک کالای لوکس در بین اقشار ثروتمند، رجال درباری و صاحب نفوذ، سفرا و نمایندگان خارجی و تجار بزرگ رواج پیدا کرد.
نسل اولیه خودروها در ایران جعبهدنده نداشتند و به همیندلیل در سطوح ناهموار غیرقابلاستفاده میشدند. در واقع تنها کاربرد آنها در جادههای صاف بود که به ندرت یافت میشد. به همین دلیل هرچه بیشتر خودرو وارد ایران میشد، غیرکارکردی بودن آن در نسبت با درشکه در شهر و پاسخگو نبودن شهر به اتوموبیل بیشتر عیان میشد؛ اما با استقرار پهلوی و سلطنت رضاشاه چند تصمیم مهم در نسبت با اتومبیل شکل گرفت که مهمترین آنها تصمیم به تطبیق بافت شهر با خودرو بوده است.
گسترش شهر در جهت تطبیق آن با خودرو بهتدریج رخ داد و در این روند تدریجی طرح جدید توسعه شهری به صورت احداث خیابانهایی در بافت قدیمی شهر و کشیدن خیابانهای اصلی و فرعیِ در نقاط مختلف کلید زده شد.
اولین نقشه تهران پس از این دگرگونی، در سال ۱۳۰۹ هجری خورشیدی «نقشه خیابانها» نامیده شد و در آن سال بلدیه قانونی را تصویب کرد که بر اساس آن دولت باید بافتهای کهن شهری را تغییر میداد. بهدنبال تصویب این قانون، اجرای نقشه جدید خیابانها در دستور کار قرار گرفت و دو خیابان متقاطع، یعنی خیابان بوذرجمهری ( ۱۵ خرداد کنونی) و خیام (اکبرآباد قدیم)، بافت کهن شهری را از بین بردند.
حاشیهنشینی در تهران
از سال ۱۳۱۱ هجری شمسی به بعد، برج و بارو و خندق دارالخلافه ناصری ویران و تبدیل به خیابانهای بزرگ شد. ایجاد خیابان، بهعنوان نماد تجدد اولین بازتاب اقتباس از نوع شهرسازی موسوم به «هوسمانی» است. بارون هوسمان شهردار پاریس بود که تغییرات عمده و سریع در شکل و شمایل شهر پاریس ایجاد کرد و امروزه به آن شهرسازی بلدوزری نیز میگویند. این شیوه را از سال ۱۳۱۲ در تهران نیز میبینیم.
از طرف دیگر رضاشاه پهلوی نیز برخلاف بیشتر سلسلههای نوبنیاد ایران پایتخت جدید برنگزید، بلکه عملاً با تخریب حصار دور شهر و دروازههای آن و نیز تخریب تعدادی از بناهای عصر قاجار، پایتخت جدیدی مطابق با سلیقه خود ایجاد کرد که عمدتا شکل هوسمانی داشت.
افزون بر این، مجلس شورای ملی در سال ۱۳۲۰ خورشیدی «قانون توسعه معابر» را تصویب کرد که قانونی در جهت ایجاد سرعت در شهر بود و هم برای تسهیل حکمرانی و مدیریت شهری و هم برای رفاه شهروندان صاحب خودرو اعمال میشد. اما این قانون نتایجی دیگری نیز داشت که از جمله آن به حاشیه راندن تهیدستان و خلق حاشیه شهری بود.
حکومت پهلوی با این اقدامات فضای شهری را اساسا دگرگون کرد و همچنین دست به اقداماتی زد که میتوان آن را گذر حکمرانی شهری از بلدیه به شهرداری نامید. در این سیاست درآمدزایی یکی از اصول نهاد شهرداری شد: مسئولین شهرداری از زمینها، خانهها، مزارع و مراکز تجاری در طرح توسعه معابر استفاده کردند و مالک موظف شد زمین خود را در اختیار شهرداری قرار داده و بر اساس مبلغ تعیینشده توسط کارشناسان شهرداری مالیات بپردازد.
در واقع این مقطع تاریخی را میتوان شروع یک منازعه در سطح شهر دانست؛ شکلی نویافته از تملک بر املاک و کشمکش بین توسعه معابر شهری و شهروندان. شهرداری همچنین مالک کوچههای عمومی، میدانها، پیادهروها، خیابانها، بستر رودخانه ها، باغهای عمومی و قبرستانها شد.
برای مطالعه بیشتر
اعدام شهردار تهران به خاطر تخریب ۱۲۰ آلونک
مفهوم مستضعفین چگونه به ایده اصلی انقلاب ایران تبدیل شد؟
به گزارش رویداد۲۴ این اتفاقات همزمان با افزایش خودرو در شهر و افزایش سرعت زندگی شهری رخ میداد، اما سیاستهای دولت برای مهیا کردن بافت شهری برای عبور و مرور خودروها موانعی نیز داشت که مهمترین آن هم سطح نبودن فضاهایی مانند گودالها با دیگر فضاهای شهری بود.
تضاد این فضاها با سیاست نوین شهری ناخواسته به محرومیت و طرد بسیاری از تهیدستان دامن زد و پدیدههایی مانند آلونکنشینی، زاغهنشینی، محلههای تهیدستنشین و ساختوسازهای غیراستاندارد افزایش یافت.
حکمرانان پهلوی برای مدرن کردن شهر تهران با یک بنیاد کهنه روبهرو بودند که مانند باتلاقی مانع از توسعه شهر تهران بود و راه حل دولتمردان برای این وضعیت عبارت بود از طرد آن بخش از شهروندان که به اصطلاح «نامهم» تلقی میشدند.
در اینجا معیار نامهم بودن نیز هزینه و «فایده مالی» بود و بس. درست است که طردشدگی مستقیما توسط حکمرانی رخ نمیداد و این هم درست است که خود ساکنان از فرط ناتوانی مالی برای سکونت استاندارد دست به خلق اصطلاحا زورآبادها میزدند، اما این امر نهایتا نتیجه نوعی عدم توازن بود. رسمی، قانونی و استاندارد نبودن سکونتگاههای غیررسمی، اجتماعات آلونکی، حصیرآبادی، حلبیآبادی، مفتآبادی، یافتآبادی، یاغچیآبادی و چنین مواردی، در واقع به معنای تنها امکان شهروندان برای سکنی داشتن بود.
گودنشینی که پیشتر هم وجود داشت در همینجا مطرح شد. این عبارات در عصر تکوین شهر مدرن، به معنای سکونت در مکانهایی بود که از پیش وجود داشت.
اعتمادالسلطنه در «مراتالبلدان» آورده است: «خندق دور بارو به رملزار اتصال یافت و، چون خاک خندق برای ساختن قلعه و برج کفایت نکرد از دو چال خاک برداشتند: چالمیدان و چالحصار. از همان وقت این دو محل به این دو اسم موسوم شدند.» این عبارات در سیاستهای اخیر شهری با مفاهیمی، چون بافت فرسوده شناخته میشود.
گودهای معروف تهران
گودهای معروف تهران که نتیجه خاکبرداری برای تهیه و ساخت خشت و آجر بودند و مبدل به مامن عدهای فرودست شدند. حکومت نیز اهمیتی برای ترمیم گودها قائل نبود و آن را نامهم تلقی میکرد. در نتیجه گودنشینی افزایش یافت و بخشی از گودها مانند گود عربها، انوری، رسولی، سیدحسین موشی، فاطمهگنجبخش، حسنفخار، شیخعلی و حاجرضا ثقفی بهانضمام چالهخرگوشی، چالهسیلابی، چالهمیدان، چالهحصار و چالههرز رسما محل سکونت شهروندان تهیدست شده و قسمتی از شهر شدند.
در واقع شکل-گیری گودنشینی محصول نادیده گرفتن و عدم جود سیاست توسعه بود و قدمتی پیش از پهلوی داشت. اما در حکومت پهلوی بیتوجهی به این پدیده افزایش یافت.
عواملی مانند تشکیل جمعیت بزهکار در گودهای مختلف، از آن نمونههایی که معمولا در فیلمفارسیها میبینیم، نیز تمایل حکمرانان را به مواجهه با این مشکل بیشتر کرد؛ بنابراین این سکونتگاههای گودی که از پیش موجود بودند، فاقد هرگونه قدرت انطباق با سیاست سرعت شهری حاکم شدند اما ماجرا به اینجا ختم نمیشود و این وضع با اجرایی شدن اصلاحات ارضی و برهمخوردن نظام سنتی دهقانی، پیچیدهتر و دشوارتر نیز میگردد؛ سیلی از آوارگان روستایی و خصوصاً خوشنشینان که تکهزمینی نیز گیرشان نیامده بود جهت زندگی بهتر بهسوی شهرهای بزرگ علیالخصوص تهران سرازیر شد.
شهری که در آن کسی، کسی را نمیشناخت و آنچنان گسترده و وسیع بود که در هر دره و کوه و کمر آن میشد آلونکی و زاغهای بنا کردهبودند. اینها سبب ایجاد زیستحاشیهای در برخی مناطق و نیز گسترش این نوع زیست در مناطق از پیش موجود شد.
در تایید شیوع مهاجرت روستاییان به حاشیه شهرها، یک بررسی گسترده در سال ۱۳۵۱ هجریشمسی در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران انجام گرفت و مشخص شد که ۹۱ درصد از سرپرستان خانوادههای حاشیهنشین در تهران پیشتر روستایی بودهاند. ۷۲ درصد آنان قبلاً دهقان و ۵۹ درصد خردهمالک و با احتمال زیاد تحت تاثیر تغییر ساختار تملک پس از اصلاحات اراضی بودهاند.
همچنین یافتههای پژوهشی مشابه در سال ۱۳۴۵ هجریشمسی نشان داد که ۶۲ درصد از حاشینهنشینان تهران کارگر ساده، ۱۲ درصد کارگر نیمهماهر و ۱۴ درصد کارگر ماهر بودهاند.
عمده این مهاجران روستایی در فضاهای مطرود جنوب شهر ساکن بودند چرا که هم ارزان و کمخرج بود و هم اینکه کسی به واسطه طرد کاری به کارشان نداشت.
انتهای شهباز جنوبی، میدان شوش و حوالی آن، میدان غار و چند جای دیگر شاید از پرجمعیتترین مراکز این حلبیآبادها و زاغهها و همینطور پرتراکمترین مناطق شهری تهران بود.
همانگونه که حدود ۹۰ درصد روستاهای کشور تا سال ۱۳۵۱ هجریشمسی فاقد امکانات شهری بودند، حاشیههای شهری نیز امکاناتی در حدود همین روستاها داشتند و نسل اول مهاجران نیز انتظاری جز این نداشتند، شبهشهروند ساکن فضای مطرود تنها میخواست کاری داشته باشد تا لقمه نانی بهدست آورد بدون اینکه انتظار امکانات شهری نیز آب و برق و فاضلاب را داشتهباشد.
این عدم وجود امکانات در حاشیه، این مناطق را به مناطقی همواره منجمد و به دور از تغییر تبدیل کرد، حال آنکه تغییرات در سطح شهر تهران با شتاب پیش میرفت؛ و این عدم هماهنگی به تشدید طرد و جدا افتادگی این مناطق و نیز طرد ساکنان آن منجر میشد.
در گزارشی که در مجله بهارستان با عنوان «زاغهنشینی میلیونرها» آمده است چنین روایتی میخوانیم: «در قسمت شمال شوش هم گودالهای زیادی هست، مانند گود عربها، گود معصومی و دیگر گودهایی که در خیابان غار وجود دارد. البته در قسمت جنوب نیز تعداد گودالها زیاد است که برخی از آنها مسکونی میباشد... گودال قطعهزمینیست که چندین متر از کف خیابان پایینتر است و مساحت آن به تفاوت میان دو تا چهلهزار مترمربع میباشد که در نتیجه برداشتن خاک و استفاده از آن جهت تهیه آجر، بهاینصورت درآمده است و بعد از اینکه کورهها بهتدریج به خارج از شهر منتقل میشود صاحبان این زمینها آنها را به قطعات کوچک تقسیم کرده و فروختهاند... از خیابان مشرف بر گود دره عمیقی دیده میشود، که مملو از مربع مستطیلهای کاهگلی است. این اشکال در واقع بام خانههای داخل گود است، ساکنین این گودها با بیستالیسی پله به داخل گود وارد میشوند، کوچهها همه خاک و کثیف است، در تابستان هوا به شدت دم میکند و حالت خفگی به انسان دست میدهد. مساحت خانههای واقع در این گودالها، چهلالیپنجاه مترمربع میباشد. دورادور حیاطها را اتاقهای کوچک و بزرگ ساختهاند. تقریباً اتاق بزرگتر از ۳×۴ دیده نمیشود. اصولاً در ساختن این اتاقها، استفاده از نور و روشنایی را رعایت نمیکنند، بلکه از هر گوشه و کناری دخمهای به نام اتاق ساخته و آن را کرایه میدهند. در این خانهها ۶ تا ۱۰ بلکه دوازدهخانوار سکونت دارند و کرایه این اتاقها بین بین ۳۰ تا ۴۰ تومان است. در خانههای این گودالها، تنها یک چاه مستراح وجود دارد و چاه فاضلاب نیز وجود ندارد، خانوارها هر یک با سطلی که در گوشه حیاط قرار دارد، فاضلاب خود را جمع میکنند و بیرون از گود میبرند و در کنار خیابان میریزند.»
در ادامه همین گزارش چنین میخوانیم: «بیشتر مردمانی که در گودالها زندگی میکنند، ساعات روز را بهدنبال تهیه روزی، در خارج گود بهسر میبرند، عده زیادی از آنها هم بیکار هستند و به امید بهدست آوردن کار، در کوچه و خیابانهای شهر میگردند. تنها هشتدرصد اطفال گودالنشینان به دبستان میروند که البته در میان آنها دختر وجود ندارد و این نسبت ناچیز نیز مربوط به جمعیت پسران است که با این به دبستان میروند. بسیاری از اطفال که بیش از هفت سال ندارند، در کارخانجات شیشه و بلورسازی کار میکنند و عدهای هم به فروش آدامس و بلیت بختآزمایی و ... مشغولاند. کودکان شیرخوار بهعلت کمبود مواد غذایی، اغلب زرد و رنجور میباشند. زنان این بخش نهتنها از هنر و حرفه زنانه شهری بیاطلاعند، بلکه در نتیجه شهرنشینی، هنرهای روستایی خود را نیز فراموش کردهاند.»
این پدیده در واقع نوعی ایستایی زمان در یک شکل از مناسبات کهنه و عدم انطباق آن با فضاست؛ حاصل ایجاد جمعیتی که قادر نیستند خود را با سرعت شهرنشینی نوین همراه کنند و به واسطه نداشتن سرعت لازم نفی و طرد میشوند. این پدیده متاسفانه پس از انقلاب نیز ادامه پیدا کرد؛ آن هم پس از انقلابی که هدف خود را نجات مطرودان و مستضعفان اعلام کرده بود.