تصویری از احسان طبری و سیاوش کسرایی در کنار یکدیگر
رویداد۲۴: «این آفرینشی است متمرکز و دردناک که در موفقترین نمونههای خود، به قول فرخی، هر تارِ آن به رنج از روان جدا شده است. شاید گاه موزاییکی از آن، اگر در چارچوب سخنی، نثری، نقلقولی جای گیرد، بهتر بتواند هماهنگی درونی خود را نشان دهد. در جادهی بیپایان شعر پارسی، این نیز خاربوتهای است ناچیز که آرزو دارد در متن نقشهای با شکوه و شگرفش جایی بیابد. آه،ای آرزوی فریبندهی انسانی!» از مقدمه احسان طبری بر مجموعه اشعارش
احسان طبری بیشتر با فعالیتهای سیاسی خود شناخته میشود. اما فعالیتهای ادبی و هنری وی نیز از اهمیت فراوانی برخوردار است. طبری از سالهای نوجوانی مشغول فعالیت ادبی بود و علایق هنری خود را تا پایان عمر حفظ کرد. وی از ایام ابتدایی ورود به حزب توده مسئول بخش نشریات حزب شد و همزمان با چهرههای ادبی مهم روزگار خود، افرادی مانند صادق هدایت و نیما یوشیج، روابط دوستانه داشت. طبری بهواسطهی آشنایی عمیقی که با زبانهای مختلف و ادبیات ملل داشت، مطالب فروانی درباره ادبیات ایران و جهان تولید کرد و در واقع میتوان ادعا کرد که احسان طبری یکی از پدران نقد ادبی در ایران است.
دکتر ایرج پارسینژاد، محقق تاریخ نقد ادبی در دانشگاه آکسفورد، احسان طبری را یکی از برجستهترین و نخستین چهرههای نقد ادبی مدرن در ایران میداند. پارسینژاد در کتاب «احسان طبری و نقد ادبی»، وی را از بنیانگذاران نقد هنری از منظر رئالیسم سوسیالیستی میداند که آثارش به واسطه تسلط بر ادبیات کلاسیک ایران و آشنایی وسیع و عمیق با ادبیات مدرن غرب به رغم تحلیلهای گاه تقلیلگرایانه نقش مهمی در رشد و بالندگی گفتمان نقد ادبی در ایران داشتند. پارسینژاد مینویسد: «طبری یکی از تاثیرگذارترین شخصیتهای معاصر ایران در حوزه نقد و تفکر انتقادی بوده است. او آثار خود را بر بنیاد تفکر مارکسیستی بنا کرد و بررسی هایش از این دیدگاه هوای تازهای وارد فضای تحقیقات فضلایی ایران کرد. در آن روزگار که او مینوشت تحقیق ادبی در انحصار مجلاتی مانند ارمغان و وحید بود که از ادبیات و دانش زنده فرهنگ جهانی کمتر اطلاع داشتند و سبک و نگرش شان منحصرا بر اساس نسخه بدلها و متد قدیمی بود. طبری با نگاه تازهای از منظر فلسفۀ مارکسیسم به ادبیات نگاه کرد و جوانانی که در آن زمان در جستجوی تجدد بودند تشنهی حرفهای تازه بودند.» پارسی نژاد نقطه قوت فعالیت ادبی طبری را در آشنایی وی با زبانهای گوناگون میبیند و مینویسد: «طبری به واسطه تسلطش به زبانهای آلمانی، انگلیسی، فرانسوی و روسی توانست بسیاری از منابع نقد ادبی و شاهکارهای ادبیات غرب را در زبان اصلی بخواند و با استناد به آنها نسل جدید را با این منابع و موضوعات جدید بسیاری آشنا کند.»
بیشتر بخوانید:نورالدین کیانوری ؛ کمونیست خوشخیال
احسان طبری خود بارها به دغدغهای که در زمینه نقد ادبی داشت اشاره کرده است. برای مثال در مقاله «میراث ادبی ما» درباره اهمیت نظریه و نقد ادبی مینویسد: «ادبشناسی معاصر مدتهاست که به بخشهای مختلفی تقسیم شده که هر یک از آن خود مبحث مفصل و مستقلی است. یکی از مباحث عمدۀ ادب شناسی علمی امروزی «تئوری علمی ادبیات» نام دارد...، اما متاسفانه هنوز بسیاری از مردم کشور ما و بسیاری از درسخواندگان ما بهدرستی نمیدانند اثر ادبی چیست، ادیب واقعی کیست... آری ارثیهی ادبی ما بهسختی نیازمند تنظیم، تنقیح و نقد و حلاجی علمی است، نیازمند آن است که باذوق و دلسوزی تمام، با درک برازنده و منطق رسا به نسل معاصر عرضه شود.»
طبری در متونی که در زمینه نقد ادبی نگاشته است بر نقش اجتماعی و سیاسی هنر تاکید دارد و آن را در سه رکن مهم بررسی میکند: رابطه هنر با خلق، جانبداری طبقاتی هنر و بحث هنر برای هنر. از منظر طبری، خلاقیت هنری در رابطه و پیوند با اجتماع شکل میگیرد و کار اثر هنری انعکاس «آرمانهای استتیک» خلق است و از همین رو کاملترین وجه آثار هنری در جهتگیری و جانبداری طبقاتی آنها و دوری از بیطرفی سیاسی است. البته با وجود نگاه مارکسیستی طبری در نقد و بررسی آثار ادبی حیطه پژوهش او به آثار رئالیسم سوسیالیتی محدود نشد. او یکی از نخستین کسانی بود که به تحلیل آثار کافکا و جهان هولناک او پرداخت و درباره شعرایی، چون «تی اس الیوت»، «والت ویتمن» و «هولدرلین» را نوشت که هیچ کدام گرایشهای کمونیستی نداشتند.
وی مدافع مدرنیسم در ادبیات ایران بود؛ هم هدایت را ستایش میکرد و هم مخالفان نیما را به باد انتقاد میگرفت. در مقاله مشهوری درباره نیما چنین مینویسد: «من نیما را سکاندار بزرگ کشتی شعر در معبر از یک اقیانوس (یعنی اقیانوس کلاسیک) به اقیانوس دیگر (یعنی اقیانوس نوپردازی) میدانم. او را مانند ویکتور هوگو شمردهام که باستیلِ وزن و قافیه را تصرف کرده و ویران ساخته و شعر را از اسارت عروض رها کرده است.»
طبری در جریان فعالیتهای ادبی و انتقادی خود، واژهها و مفاهیم بسیاری را به زبان فارسی معرفی کرد. بسیاری از واژههای برساخته او تا همین امروز هم در زبان ادبی و فرهنگی استفاده میشوند. مشهورترین این واژهها «روشنفکر» است، لغتی که طبری آن را در برابر «انتلکتوئل» فرانسوی و «منورالفکر» عربی گذاشت.
تاثیر فعالیتهای طبری بر نویسندگان و ادبای عصر ما بسیار عمیق بود. این نوشته را با ذکر نمونهای از این تاثیر عمیق به پایان میبریم. شاهرخ مسکوب در کتاب روزها در راه مینویسد: «دیشب طبری را بعد از سی و یک سال دیدم؛ شکسته، تکیده، در هم ریخته. شصت و یکی دوساله است، اما در واقع پیرتر و خستهتر مینماید اول درست نشناختمش. به آن سرمشق روزگار جوانی من شباهتی نداشت. آن وقتها بی اختیار میدرخشید، بیآنکه بخواهد. چشمهای تیز و نگاه سرشارش، رفتار دوستانه و صورت معصومش با نوعی سادگی کودکانه؛ و هوش بیتاب و آرام ناپذیری که داشت خواه ناخواه آدم را تسخیر میکرد. چه گفتن و چه نوشتنی داشت. سی ساله بود که رفت و سی سال زندگی در تبعید کار او را ساخت. سی سال دوری از زمین و ریشه خود سی سال زندگی در تحقیر، در دسته بندی و کشمکش و بیهودگی در قوطی در بسته حزب توده. سی سال در حوضی کثیف و کوچک شنا کردن هرچند بزرگترین ماهی آن باشی، رمق روحت را میگیرد... من هرگز هوشی سرشارتر از مال او ندیدم انگار دانم سرریز میشد. در آن روزگار او سرمشق، رفیق و معلم گروهی از نسل ما بود که سرش برای دانستن درد میکرد، که میخواست قلم به دست بگیرد، که میخواست آدم باشد. او برای ما انسانی تمام بود که دلمان میخواست مثل او باشیم. پیداست که هنوز همان انسانیت، در او خدشهای بر نداشته و تیره نشده، هنوز بسیار میداند، هنوز به همان ظرافت و شاید سادگی همیشگی است. اما آن فروغ دونده و بیقرار چشمها سرد شده است. به قول یکی مثل برف شده است.»