مشق مهرورزی برای کودکان " سرباز "
رویداد۲۴-سیستان و بلوچستان را خشکسالی قرق کرده است و بیشتر ساکنان این استان متأثر از شرایطی که بر محل زندگیشان حاکم شده مشاغل خود را از دست داده و زندگیهایشان از رمق سابق افتاده است، اما همین استان پهناور و بیرونقِ این سالها، شهرستانی به نام «سرباز» را در خود جای داده که گرچه از خشکسالی منطقه بینصیب نمانده، اما آب و هوای خوش و منظره های چشم نوازش، «امید» را در میان مردمان محروم این شهرستان زنده نگه داشته استبزرگترین آرزوی دختران «سرباز» و روستاهای اطرافش این است که معلم شوند تا بیسوادی را از چهره منطقه پاک کنند و اینجا را مانند طبیعتش زنده نگه دارند. دخترانی که هر روز آنچنان با اشتیاق در مسیر مدرسه گام برمیدارند که گویی در مدارسی شبیه به مدارسی که در شهرهای برخوردار کشور وجود دارند درس میخوانند، در حالیکه در مدارس این دختران، خبری از رنگ و زیبایی نیست و اگر لباسهای محلی، سوزندوزی و رنگارنگشان به فضای کلاس جلایی ندهد، خبری از حس زندگی در آن کپرها و دخمههای عاری از ناچیزترین امکانات نیست.
انگیزه و اشتیاق وصف ناپذیر این دانشآموزان محروم است که به حامیان «انجمن حامی» انگیزهای صد چندان میبخشد تا در روستاهای محروم شهرستان سرباز مدرسه و فضاهای آموزشی بسازند. صفحه پیش رو، گزارشی از ساخت دو مدرسه در دو روستای محروم شهرستان سرباز در هفته گذشته را به تصویر می کشد که یکی به نام بانوی نامدار ایران «مریم میرزاخانی» و دیگری به همت معلم کهنسال و بازنشستهای ساخته شده که تمام دغدغهاش، آموزش به کودکان این سرزمین است و خاصتر اینکه، هزینه ساخت هر دو مدرسه با ماحصل 30 سال تلاش این دو بانو در عرصههای شغلیشان تأمین شده است. مدرسه روستای «سرداب» از توابع شهرستان سرباز از 6 سال قبل نیمه کاره مانده بود و دانشآموزان روستا در دخمهای غار مانند درس میخواندند با این امید که روزی نور مهربانی بر آن دخمه تاریک بتابد و زندگی روی دیگرش را نشانشان دهد.
رؤیای واقعی
بانو «رفعت نژند» که نود و دومین بهار زندگیاش را میگذراند، کیلومترها دورتر از شهرستان سرباز، تصمیم گرفت دانشآموزان مستعد و مرزنشین ایران را برای طی کردن بیدغدغه مسیر آموزش یاری کند. در تقدیرش مادر شدن جایی نداشت، اما همیشه قلبش برای کودکان این سرزمین تپیده است.در سال 1323 معلم مدرسه ابتدایی شد و از همان سال تا هنوز، آموزش صحیح کودکان را، اساسیترین عامل برای آبادانی یک کشور دانسته است. تا پیش از این با همراهی همسرش هزینههای مورد نیاز بیمارستانی در شهرستان فسا را تأمین میکردند، اما از زمانی که همسرش به رحمت خدا رفت، در فکر این بود که با پول حاصل از سالهای کاریاش در کسوت معلمی، کاری انجام دهد که دانشآموزان محروم ایران، شرایط تحصیلی راحتتری داشته باشند.
روبهرویش که نشستم، هر چروک گونهاش حکایت سالها تجربه را برایم زنده کرد، به نقطهای خیره شد، سالهای دور را بیکم و کاست به خاطر آورده و شمرده شمرده بازگویشان کرد؛ «عاشق معلمی بودم و تلاش میکردم دانشآموزان خوبی تحویل اجتماع بدهم، هرچه گذشت دغدغههایم پررنگتر شد و باور داشتم اگر آموزش اصولی نهادینه شود، به دست همین دانشآموزان فقر و بیمهری ریشه کن و کشورم گلستان میشود. تا جایی که در توانم بود برای این هدف تلاش کردم.
من و همسرم فرزندی نداشتیم و از زندگی هم توقع زیادی نه، همین که میتوانستیم کتابهای متعدد بخوانیم، به سفر برویم و زندگی آرام و کم زرق و برقی داشته باشیم برایمان کافی بود. برای همین مازاد درآمدمان را صرف کمکرسانی میکردیم تا اینکه این اواخر و بعد از فوت همسرم، دلم میخواست با دارایی خودم، برای دانشآموزان محروم و کم بضاعت کار مفیدی انجام دهم. خوشبختانه برادرزادهام که به اندازه فرزند نداشتهام دوستش دارم، از اعضای فعال انجمن است و از پروژه تکمیل مدرسه «روستای سرداب» برایم توضیح داد. بدون معطلی، هزینههای آن را قبول کردم و حالا خوشحالم که ماحصل 30 سال تلاشم برای دانشآموزان این سرزمین، صرف بهبود شرایط تحصیلی دانشآموزان مرزنشین کشور شده است.
در روز دوم سفر اعضای انجمن حامی، مدرسه 6 کلاسه روستای سرداب با 440 متر زیربنا باحضور مولویها، بزرگان منطقه و مردمان محلی افتتاح شد. ساکنان روستاهای «نسکند، کارچان و کافه بلوچی» هم خودشان را به مراسم افتتاح رسانده بودند، با این امید که یک روز مدرسه روستای آنها هم تجهیز شود، مدارس فرسودهای که در اصل اتاقها و یا مغازههای اجارهای روستا هستند و از ناچیزترین امکانات که وسایل سرمایشی و گرمایشی باشد بیبهره اند. این در حالی است که همه این بیمهریها، از شوق مردمان این مناطق برای سوادآموزی کم نکرده برای همین است که زنان روستا با وجود آنکه خودشان بیسواد هستند و اکثراً به دلایل مختلف سرپرستی خانواده را هم برعهدهدارند تمام هم و غمشان درس خواندن دخترانشان است حتی به این قیمت که به شهرهای نزدیکتر و خانه اقوام بروند.
انعکاس نام مریم
«35 سال به عنوان مدیر فروش 7کارخانه کار میکردم. در طول همه این سالها هرچه پیشتر میرفتیم، به دلیل سوءمدیریت تعدادی از این کارخانه ها به انحلال میرسید و به دنبال آن خانوادههای زیادی با مشکلات شدید مالی روبهرو شدند به همین خاطر هماره دغدغه تولید داشتم چراکه باور داشتم اگر موضوع مهم تولید داخلی رونق پیدا کند، کارخانهها از ادامه فعالیتشان باز نمیمانند و البته خانواده های زیادی که زندگی هر کدامشان به کارخانهها وابسته است، با مشکلات متعددی روبهرو نخواهند شد.»
افسانه هدایتی -بانوی 60 ساله و بانی ساخت مدرسه «مریم میرزاخانی» در روستای محروم «ایتک»- در آن سالها به خاطر اینکه میدید با انحلال یک کارخانه افراد زیادی از جاده زندگی دور میشوند؛ زنانی که برای تأمین مخارج زندگی به سمت آسیبهای اجتماعی پیش میرفتند و مردانی که برای فرار از مشکلات مالی و فراموش کردن وضعیتی که به سراغ زندگیشان آمده بود، به مصرف مواد مخدر و یا کارهای ناقض قانون روی میآوردند، دغدغهای جز رونق تولید نداشت، دغدغهای که هنوز هم با وی همراه است، اما از سال گذشته که به پیشنهاد یک دوست، با این انجمن ارتباط گرفت و قرار شد با مشارکت اداره نوسازى استان سیستان وبلوچستان، ساخت یک مدرسه شش کلاسه با 402 متر زیربنا را در روستای محروم «ایتک» برعهده بگیرد احساس بهتری دارد چراکه میداند اگر شرایط تحصیل دانشآموزان کشورش فراهم شود، تا حد زیادی از اشتباهاتی که در بخشهای مختلف جامعه اتفاق میافتد، کاسته خواهد شد.در حالی از احساسش نسبت به این کار برایمان گفت که گوشهای از حیاط مدرسه نوساز ایستاده و به دانشآموزانی خیره شده بود که صدای خندههایشان از ذوق اینکه صاحب یک مدرسه جدید شدهاند در آسمان مدرسه پیچیده بود.
«صبح پنجشنبه از تهران به سمت ایرانشهر حرکت کردیم. از آنجا یک ساعت تا منطقه «سرباز» فاصله داشتیم. به آنجا که رسیدیم مستقیم به روستای «ایتک» رفتیم تا مدرسه «مریم میرزاخانی» را که از انتخاب نامش بسیار رضایت داشتم در حضور مسئولان منطقه، پیشکسوتان آموزش و پرورش و دانشآموزان افتتاح کنیم.درست است که خیلی از دانشآموزان و حتی معلمین آنجا نمیدانستند مریم میرزاخانی چه کسی هست و وقتی قرار شد تابلویی راکه عکس مریم میرزاخانی روی آن حک شده بود، بر دیوار مدرسه نصب کنیم، دور تابلو جمع شده بودند و میپرسیدند آیا او مدرسه را افتتاح کرده است؟ اما بعد از اینکه متن نوشته شده روی تابلو را خواندند و متوجه شدند مدرسهشان به نام بانوی ریاضیدانی با آوازه جهانی ساخته شده که چندی پیش از دنیا رفته است، حال وهوای تازهای در میانشان جان گرفت و امیدوارِ روزی شدند که با الگو گرفتن از مریم عزیز، مریمهای فرهیختهای از این مدرسه به مقاطع علمی بالاتر برسند و در سایه تلاش روزهایی را رقم بزنند که آبادانی شهر و روستایشان را سبب شود.» زیباترین خاطرهای که از روز افتتاح مدرسه در روستای ایتک، در ذهن حاضران باقی مانده انعکاس و تکرار نام «مریم میرزاخانی» است. او بسیار ساده زیست بود و از تکرار نامش پرهیز میکرد، در حالی که آن روز نامش بارها و بارها در روستایی دورافتاده و محروم تکرار شد و دانشآموزان روستا به خودشان قول دادند در مورد شخصیت او بیشتر و بهتر از آنچه شنیده بودند اطلاعات کسب کنند.