جنجالهای دوباره نمایشگاه تهمینه میلانی
ای کاش جامعه از آنچنان سواد بصری و هنرشناسی برخوردار بود و دست به قلم گرفتگان هنر، پا پس نمیکشیدند و از نقد ابایی نداشتند و هنرمند واقعی ما غرغرو و خلوتنشین نمیشد، تا ما امروز میتوانستیم بدون ذکر نام و نمایشگاهی، گویی که هرگز چنین نمایشگاهی برگزار نشده است، از کنارش عبور کنیم.
رویداد۲۴ میشد ساکت ماند؛ اما «تهمینه میلانی» گویا تمام تلاش خود را به کار بسته است که صدای همه را دربیاورد. دورانی بود که هنر؛ نقد را طلب میکرد و هنرمند در تلاش برای ارائه اثر هنری، بیشتر چشم و گوش بود برای خواندن و دیدن، ولی از قرار معلوم امروز پا به دورهای گذاشتهایم که هیچ کس نیتی برای ارائه هنر - هنر به معنای هنر- ندارد. بلکه ارائه خود، یعنی هنرمند، دیدهشدنش و شهرت و بعد بهرهبرداری از آن ملاک هر اقدامی شده است. در همین راستاست که اگر فراتر از نقد، فحش هم بخوری بهتر، زیرا بیشتر اسمت بر سر زبانها میافتد. مثل خوانندهای که فحش میدهد و فالور بیشتری جذب میکند یا ورزشکاری که جیغ میپوشد و سعی میکند بازی نداشتهاش را ذیل پوشش پرسروصدایش پنهان کند و به اصطلاح معروف فوکوس بیشتری از دوربینها بگیرد. در این مطلب من با میلانی کارگردان کاری ندارم که اساسا حوزه نظر من هم نیست.
بلکه ایشان مشتی است نمونه خروار و با او به عنوان هنرمندی کار دارم که با وجود اعتراف دیرهنگام خود به خامدستی و کارنابلدی و نقاش نبودن، به خود اجازه میدهد تفریحات روی بومش را بر دیوار گالری که محلی است برای نمایش اثر هنری بیاورد که اگر براساس پشتوانه کارنامه سینماییاش کرده، اشتباه است و اگر بر اساس اسم و عنوانی که در جامعه دست و پا کرده و تعداد طرفدارانش دست به این اقدام زده که فاجعه است. تهمینه میلانی در آخرین مصاحبهاش با آقای گلمکانی میگوید من یک میلیون فالور دارم و تاثیرگذاری خود را دلیل بر این هجمهها میداند. این خطای استراتژیک چیست که دامن نه تنها جوانان که دیگر نسلهای هنر ایران را نیز گرفته است.
اگر کیارستمی نمایشگاه عکس گذاشت و جامعه متخصص تجسمی او را پذیرفت؛ کارهایش از حداقل کیفیت برخوردار بود و از همه مهمتر او در این ساحت هم مولف خود را نشان داد و اگر کارنامه سینماییاش را کنار میگذاشت، میتوانستیم او را عکاس بدانیم. ورود از حوزه به حوزه دیگر هرگز مسئله نبوده است و نیست و چهبسا کمککننده است همانطور که بارها از کارهای میانرشتهای دفاع شده است.
اما چگونه ورود از ساحتی به ساحت دیگر مسئله است. اگر شما در هنری (فیلمسازی) موفق بودهای، دلیل نمیشود به اسم خودآموخته کارهای آماتورت را به حوزه دیگر ببری و بگویی من فیلمهایی را که نساختهام، نقاشی کردهام. به شرطی این کار مورد هجمه قرار نمیگیرد و پذیرفتنی است که حداقلهای تالیفی و هنری در آن رعایت شود. در چنین شرایطی است که میبینیم هنرمند مدام خود را تقلیل میدهد تا به او توجه شود و جامعه نیز به کسی توجه میکند که این تقلیل را چه در معنا و چه در ظاهر به خود بدهد.
عقبنشینی هنرمند به هر دلیلی که باشد از سانسور تا هر چیز دیگری منجر به زوال یا فروکاسته شدن از سلیقه ملی میشود و فروکاسته شدن از سلیقه ملی منجر به رشد هنر و هنرمندانی که کارهایشان پوششی است برای هر چیزی جز هنر یا بیان حرفشان که آن هر چیزی میتواند باشد، خواه کسب منفعت مالی خواه معروفیت اجتماعی بیشتر.
حکایت میلانی هم از همین دست است و در پازل فرهنگی و هنری امروز، کاملا میگنجد و گویی این اتمسفر برای چنین خطاهایی بستر رشد مناسبی فراهم کرده است. پازل یا اتمسفری که اینچنین میطلبد و به همین اعتبار است که باید گفت: حکایت او، حکایت یکهای نیست و میلانی تنها گوشهای از موکت هنر ایران را کنار زده است. اقدامات او ما را نه به چند تابلوی بیمایه یا وقاحت رفتاری ارائه یک هنرمند خروج کرده از شاخه تخصصی خود، که به تماشای شرایط هنر امروز ما و بهتر دیدن آنچه به عنوان هنر به خورد جامعه میدهند، دعوت میکند.
در چنین شرایط گلآلودی است که زیبایی اولین قربانی است و هنر که قرار است مجرایی برای بیان حرفهای نگفتنی باشد، دومین آن و نیکزیستی که بر مدار زیبایی و هنر و اخلاق در جریان است، سومین آن خواهد بود.
در این اتسمفر مسمومی که امثال اویی در حال رشدند و فالورهایش رو به ازدیاد، به قول فیلم آژانس شیشهای؛ گوشت قربانیاش عباس یا به صورت اخص همان هنر تجسمی خواهد بود.
این هنر نحیف این مرز و بوم است که ترقی که نمیکند هیچ، مرتب رو به تنزل میگذارد. ای کاش جامعه از آنچنان سواد بصری و هنرشناسی برخوردار بود و دست به قلم گرفتگان هنر، پا پس نمیکشیدند و از نقد ابایی نداشتند و هنرمند واقعی ما غرغرو و خلوتنشین نمیشد، تا ما امروز میتوانستیم بدون ذکر نام و نمایشگاهی، گویی که هرگز چنین نمایشگاهی برگزار نشده است، از کنارش عبور کنیم. اینجور جامعه با نوع مواجههاش سره را از ناسره سوا میکرد و باید اعتراف کنیم اگر چنین شرایطی مهیا نیست و این همه درد وجود دارد که گاهی از گفتنش نیز خسته میشویم؛ همه از فقدان آموزش است. فقدانی که چندین دهه است هنر ما و نگاه ما و در نهایت جنس زیست ما را تحت تاثیر گذاشته است و از همین روست که هنر تنهاست و زوالبخشان بیشمار. زیرا ما از سالهای ابتدایی آموزش؛ برای معرفی هنر جد و جهتی نداشتهایم و هنر ما در کلام تنها هنر والا خطاب شده است و در عمل هرگز مورد توجه معلمان و اساتید دستاندرکار آموزش عمومی ما قرار نگرفته است.
خدا رحمت کند محسن وزیری مقدم و اندک دیگرانی که در راستای ارتقای هنرشناسی و هنردوستی در جامعه تلاش کردند و نگذاشتند در میان خواص حداقل هر خط و قابی به بهانههای مدرنیستی یا مینیمالیستی هنر خطاب شود. شیوه طراحی یک و دو وزیری مقدم نه فقط شیوه طراحی که شیوه تشخیص و تماشا بود برای هر کسی که به هنر ذرهای علاقه و اشتیاق نشان میداد. آنچه امروز و موضوع اصلی حرفم است نه میلانی به تنهایی یا نمایشگاه او به تنهایی، بلکه اتفاقی است که جریان هنر تجسمی کشور به بهانههای بسیار از گرفتن تعدادی لایک بیشتر تا فروش و سود بالاتر دارد بر سر خودش میآورد. به دیالوگهای او در گفتوگویی که با جناب گلمکانی داشته است، مراجعه کنید. او میگوید در جامعهای که عدالت وجود ندارد، همه درباره توانمندیهایشان دچار
سوءتفاهم میشوند. آیا خود او نسبت به توانمندیهایش دچار سوءتفاهم نشده است. میگوید نقدی درباره کارهایش نخوانده است و هنوز نمیداند کار حرفهای و اثر هنری نقد میشود نه هر کاری. کار دستی و مشقگونه که نقد نمیشود، رد میشود. کاری که گالریدار اگر صاحب تشخیص باشد باید پیش از آنکه روی دیوار قرارش دهد، انجام دهد.
از بازیگری که به فکر خوانندگی میافتد تا خوانندهای که مجریگری میکند و تا کارگردانی که نقاش میشود و تا نقاش و مجسمه ساز و گرافیستی که میخواهد به شهرت برسد و نرسیده و اینستاگرام را محل مناسبی برای این کار یافته است، همه و همه در این وادی دستی بر آتش افول به جان نشسته هنر دارند. نه اینکه این رفتن از حوزهای به حوزه دیگر محل خطاست، نه اینکه معرفی خود و اینستاگرام بهذات محل خطا باشد که نیست، بلکه شهرت در بخشی را در بخش دیگری به کار بردن و از شهرت مجازی برای فروش خامدستی حقیقی خود سود جستن محل خطاست.
همواره در نوشتارهای مختلف از چندوجهی بودن هنرمند و ارتباطات میان هنرها و هنرمندان و در کل جریان خلق میانرشتهی اثر هنری و برداشت از آبشخورهای مختلف طرفداری کرده و میکنم و به نوعی همین را عامل رشد نیز میدانم. اما این دلیل بر آن دیگری که ذکرش رفت نمیشود.
تو هیچ استعداد و حرف دیگری نداری که در رشته تخصصیات بزنی، حتی با هنرمند حرفهای و بیرودربایسی آن رشته نیز مراوده نکردهای که به تو بگوید تو کارگردانی و بهتر است نقاشیهایت را در دایره خلوت و بسته خود نگاه داری، تا نشود آنچه شد. اینجاست که شاید نقش میانجیها یا همان کارشناسان و دوستان اطراف شخص مهم میشود. همانطور که در گذشته نیز و در میان شاعران بهخصوص، کسانی را که هر خطوط بیفکری را نقاشی میپنداشتند و به عرصه عمومی برای
نمایش میآوردند.
متاسفانه در خود دایره هنرمندان تجسمی هم این آفت رخنه کرده است. چگونه میتوان نقد کرد یا نگاه کرد به آثار نقاشی که نمایش خود و شهرت برایش از دیده شدن اثرش و معنا و حرفی که قرار است بزند مهمتر است و تمام سعیاش آن است که اینفلوئر شود تا از این طریق خود را چهره کند تا گالریداری که او را به همین جهت یعنی داشتن مخاطب بیشتر میپذیرد، تا مخاطبی که به همین جهت به تماشای نمایشگاه او میرود و به این اعتبار اثر او را به عنوان آرت ورک خریداری میکند.
این هنرمند تخصصی تجسمی چه فرقی با کسی دارد که کار بیمایه را به این اعتبار که اسم و رسمی دارد، با تعابیر درشت با مایه و معنا جلوه میدهد و به گالری میآورد. مجموعه این اقدامات مداخلهگران از بیرون و خطاکاریهای درون و سکوت اهلش است که اتمسفر هنر تجسمی را به مخاطره انداخته است.
سوا از کپی و اصل بودن کارهای میلانی که قطع به یقین پراهمیت است و باید بدان رسیدگی و نگاه جدی شود، زیرا جریان کپی تا همینجا هم کم به بدنه تجسمی ایران ضربه نزده است، مسئله اساسی ورود با نگاه کاسبکارانه و طلبکارانه از یک سو و بیمایهگی و خامدستی از سوی دیگر و البته از موضع نگرانکننده منجیوار است که اهالی تجسمی را به یک چنین نمایشگاه بیضابطهی حساس میکند و در نهایت کنار یکدیگر قرار گرفتن مواردی از این دست است که دیوارهای گالریها و بعد خانهها و بعد منظر عمومی را با عنوانی از هنر سرشار میکند که بعد از چند سال به هر چیزی شبیه است به جز هنری که میشناسیم یا از آن چیزی به یاد داریم.
منبع: سازندگی
بلکه ایشان مشتی است نمونه خروار و با او به عنوان هنرمندی کار دارم که با وجود اعتراف دیرهنگام خود به خامدستی و کارنابلدی و نقاش نبودن، به خود اجازه میدهد تفریحات روی بومش را بر دیوار گالری که محلی است برای نمایش اثر هنری بیاورد که اگر براساس پشتوانه کارنامه سینماییاش کرده، اشتباه است و اگر بر اساس اسم و عنوانی که در جامعه دست و پا کرده و تعداد طرفدارانش دست به این اقدام زده که فاجعه است. تهمینه میلانی در آخرین مصاحبهاش با آقای گلمکانی میگوید من یک میلیون فالور دارم و تاثیرگذاری خود را دلیل بر این هجمهها میداند. این خطای استراتژیک چیست که دامن نه تنها جوانان که دیگر نسلهای هنر ایران را نیز گرفته است.
اگر کیارستمی نمایشگاه عکس گذاشت و جامعه متخصص تجسمی او را پذیرفت؛ کارهایش از حداقل کیفیت برخوردار بود و از همه مهمتر او در این ساحت هم مولف خود را نشان داد و اگر کارنامه سینماییاش را کنار میگذاشت، میتوانستیم او را عکاس بدانیم. ورود از حوزه به حوزه دیگر هرگز مسئله نبوده است و نیست و چهبسا کمککننده است همانطور که بارها از کارهای میانرشتهای دفاع شده است.
اما چگونه ورود از ساحتی به ساحت دیگر مسئله است. اگر شما در هنری (فیلمسازی) موفق بودهای، دلیل نمیشود به اسم خودآموخته کارهای آماتورت را به حوزه دیگر ببری و بگویی من فیلمهایی را که نساختهام، نقاشی کردهام. به شرطی این کار مورد هجمه قرار نمیگیرد و پذیرفتنی است که حداقلهای تالیفی و هنری در آن رعایت شود. در چنین شرایطی است که میبینیم هنرمند مدام خود را تقلیل میدهد تا به او توجه شود و جامعه نیز به کسی توجه میکند که این تقلیل را چه در معنا و چه در ظاهر به خود بدهد.
عقبنشینی هنرمند به هر دلیلی که باشد از سانسور تا هر چیز دیگری منجر به زوال یا فروکاسته شدن از سلیقه ملی میشود و فروکاسته شدن از سلیقه ملی منجر به رشد هنر و هنرمندانی که کارهایشان پوششی است برای هر چیزی جز هنر یا بیان حرفشان که آن هر چیزی میتواند باشد، خواه کسب منفعت مالی خواه معروفیت اجتماعی بیشتر.
حکایت میلانی هم از همین دست است و در پازل فرهنگی و هنری امروز، کاملا میگنجد و گویی این اتمسفر برای چنین خطاهایی بستر رشد مناسبی فراهم کرده است. پازل یا اتمسفری که اینچنین میطلبد و به همین اعتبار است که باید گفت: حکایت او، حکایت یکهای نیست و میلانی تنها گوشهای از موکت هنر ایران را کنار زده است. اقدامات او ما را نه به چند تابلوی بیمایه یا وقاحت رفتاری ارائه یک هنرمند خروج کرده از شاخه تخصصی خود، که به تماشای شرایط هنر امروز ما و بهتر دیدن آنچه به عنوان هنر به خورد جامعه میدهند، دعوت میکند.
در چنین شرایط گلآلودی است که زیبایی اولین قربانی است و هنر که قرار است مجرایی برای بیان حرفهای نگفتنی باشد، دومین آن و نیکزیستی که بر مدار زیبایی و هنر و اخلاق در جریان است، سومین آن خواهد بود.
در این اتسمفر مسمومی که امثال اویی در حال رشدند و فالورهایش رو به ازدیاد، به قول فیلم آژانس شیشهای؛ گوشت قربانیاش عباس یا به صورت اخص همان هنر تجسمی خواهد بود.
این هنر نحیف این مرز و بوم است که ترقی که نمیکند هیچ، مرتب رو به تنزل میگذارد. ای کاش جامعه از آنچنان سواد بصری و هنرشناسی برخوردار بود و دست به قلم گرفتگان هنر، پا پس نمیکشیدند و از نقد ابایی نداشتند و هنرمند واقعی ما غرغرو و خلوتنشین نمیشد، تا ما امروز میتوانستیم بدون ذکر نام و نمایشگاهی، گویی که هرگز چنین نمایشگاهی برگزار نشده است، از کنارش عبور کنیم. اینجور جامعه با نوع مواجههاش سره را از ناسره سوا میکرد و باید اعتراف کنیم اگر چنین شرایطی مهیا نیست و این همه درد وجود دارد که گاهی از گفتنش نیز خسته میشویم؛ همه از فقدان آموزش است. فقدانی که چندین دهه است هنر ما و نگاه ما و در نهایت جنس زیست ما را تحت تاثیر گذاشته است و از همین روست که هنر تنهاست و زوالبخشان بیشمار. زیرا ما از سالهای ابتدایی آموزش؛ برای معرفی هنر جد و جهتی نداشتهایم و هنر ما در کلام تنها هنر والا خطاب شده است و در عمل هرگز مورد توجه معلمان و اساتید دستاندرکار آموزش عمومی ما قرار نگرفته است.
خدا رحمت کند محسن وزیری مقدم و اندک دیگرانی که در راستای ارتقای هنرشناسی و هنردوستی در جامعه تلاش کردند و نگذاشتند در میان خواص حداقل هر خط و قابی به بهانههای مدرنیستی یا مینیمالیستی هنر خطاب شود. شیوه طراحی یک و دو وزیری مقدم نه فقط شیوه طراحی که شیوه تشخیص و تماشا بود برای هر کسی که به هنر ذرهای علاقه و اشتیاق نشان میداد. آنچه امروز و موضوع اصلی حرفم است نه میلانی به تنهایی یا نمایشگاه او به تنهایی، بلکه اتفاقی است که جریان هنر تجسمی کشور به بهانههای بسیار از گرفتن تعدادی لایک بیشتر تا فروش و سود بالاتر دارد بر سر خودش میآورد. به دیالوگهای او در گفتوگویی که با جناب گلمکانی داشته است، مراجعه کنید. او میگوید در جامعهای که عدالت وجود ندارد، همه درباره توانمندیهایشان دچار
سوءتفاهم میشوند. آیا خود او نسبت به توانمندیهایش دچار سوءتفاهم نشده است. میگوید نقدی درباره کارهایش نخوانده است و هنوز نمیداند کار حرفهای و اثر هنری نقد میشود نه هر کاری. کار دستی و مشقگونه که نقد نمیشود، رد میشود. کاری که گالریدار اگر صاحب تشخیص باشد باید پیش از آنکه روی دیوار قرارش دهد، انجام دهد.
از بازیگری که به فکر خوانندگی میافتد تا خوانندهای که مجریگری میکند و تا کارگردانی که نقاش میشود و تا نقاش و مجسمه ساز و گرافیستی که میخواهد به شهرت برسد و نرسیده و اینستاگرام را محل مناسبی برای این کار یافته است، همه و همه در این وادی دستی بر آتش افول به جان نشسته هنر دارند. نه اینکه این رفتن از حوزهای به حوزه دیگر محل خطاست، نه اینکه معرفی خود و اینستاگرام بهذات محل خطا باشد که نیست، بلکه شهرت در بخشی را در بخش دیگری به کار بردن و از شهرت مجازی برای فروش خامدستی حقیقی خود سود جستن محل خطاست.
همواره در نوشتارهای مختلف از چندوجهی بودن هنرمند و ارتباطات میان هنرها و هنرمندان و در کل جریان خلق میانرشتهی اثر هنری و برداشت از آبشخورهای مختلف طرفداری کرده و میکنم و به نوعی همین را عامل رشد نیز میدانم. اما این دلیل بر آن دیگری که ذکرش رفت نمیشود.
تو هیچ استعداد و حرف دیگری نداری که در رشته تخصصیات بزنی، حتی با هنرمند حرفهای و بیرودربایسی آن رشته نیز مراوده نکردهای که به تو بگوید تو کارگردانی و بهتر است نقاشیهایت را در دایره خلوت و بسته خود نگاه داری، تا نشود آنچه شد. اینجاست که شاید نقش میانجیها یا همان کارشناسان و دوستان اطراف شخص مهم میشود. همانطور که در گذشته نیز و در میان شاعران بهخصوص، کسانی را که هر خطوط بیفکری را نقاشی میپنداشتند و به عرصه عمومی برای
نمایش میآوردند.
متاسفانه در خود دایره هنرمندان تجسمی هم این آفت رخنه کرده است. چگونه میتوان نقد کرد یا نگاه کرد به آثار نقاشی که نمایش خود و شهرت برایش از دیده شدن اثرش و معنا و حرفی که قرار است بزند مهمتر است و تمام سعیاش آن است که اینفلوئر شود تا از این طریق خود را چهره کند تا گالریداری که او را به همین جهت یعنی داشتن مخاطب بیشتر میپذیرد، تا مخاطبی که به همین جهت به تماشای نمایشگاه او میرود و به این اعتبار اثر او را به عنوان آرت ورک خریداری میکند.
این هنرمند تخصصی تجسمی چه فرقی با کسی دارد که کار بیمایه را به این اعتبار که اسم و رسمی دارد، با تعابیر درشت با مایه و معنا جلوه میدهد و به گالری میآورد. مجموعه این اقدامات مداخلهگران از بیرون و خطاکاریهای درون و سکوت اهلش است که اتمسفر هنر تجسمی را به مخاطره انداخته است.
سوا از کپی و اصل بودن کارهای میلانی که قطع به یقین پراهمیت است و باید بدان رسیدگی و نگاه جدی شود، زیرا جریان کپی تا همینجا هم کم به بدنه تجسمی ایران ضربه نزده است، مسئله اساسی ورود با نگاه کاسبکارانه و طلبکارانه از یک سو و بیمایهگی و خامدستی از سوی دیگر و البته از موضع نگرانکننده منجیوار است که اهالی تجسمی را به یک چنین نمایشگاه بیضابطهی حساس میکند و در نهایت کنار یکدیگر قرار گرفتن مواردی از این دست است که دیوارهای گالریها و بعد خانهها و بعد منظر عمومی را با عنوانی از هنر سرشار میکند که بعد از چند سال به هر چیزی شبیه است به جز هنری که میشناسیم یا از آن چیزی به یاد داریم.
منبع: سازندگی
خبر های مرتبط
خبر های مرتبط