خوشبختیهای یک زن مطلقه!
زنان جوانی که دیگر نمیخواهند با همسرشان بسازند، آیا تا به حال پای درد و دل زنان مطلقه نشسته اند؟
رویداد ۲۴ رفت و آمد با آدمهای مختلف، کسانی که هم سن تو نیستند، هم کار و هم رشته تو نیستند، حتی اعتقاداتشان هم با تو جور نیست، اصلا حرف مشترکی نداری که با آنها بزنی، بازهم سرشار از درس و اندرز برای زندگی است، همیشه میگفتند انسانهای موفق از تجربیات دیگران استفاده میکنند و خطاهای آنان را مرتکب نمیشوند، این آدمها انگار که دوبار زندگی کرده اند. پای صحبت دیگران نشستن، گوش دادن و تفکر در مورد حرفها و کارهای آنان، از دانایی و هوش انسان است، چرا که هر شخصی سری دارد و هر سری هم عقلی.
از طرف دیگر حرفهای قدیمی ها، به مزاج ما امروزیها و به خصوص تحصیلکردههایی که دستمان در جیب خودمان است، نه تنها خوش نمیآید بلکه خیلی هم تلخ است، مثلا مادر بزرگ هایمان میگفتند، زن باید در زندگی گذشت و صبر داشته باشه، باید شوهرش را نگه داره، باید با نداری و بداخلاقی مردش بسازه، اگه مردش اشتباه میکنه زن باید حرمت نگه داره و ...
هر یک جمله از این حرفها میتواند داد خیلی از ماها را در بیاورد که چرا، زن باید بسوزد و بسازد؟ بس است هر چه زنان در طول تاریخ سوختند و ساختند، نوبت مردهاست که بسوزند و ....
اما شاید نگاهی به آمارهای طلاق و فرزندان آسیب دیده از طلاق، تنهایی و آوارگی این زنان در سنین بالا، افسردگی و پشیمانی چشم خیلی از دختران جوان را بترساند. زنان جوانی که دیگر نمیخواهند بسازند، آیا تا به حال پای درد و دل زنان مطلقه نشسته اند؟ آیا بررسی کرده اند زندگی بعد از طلاق را برای یک زن ایرانی با فرهنگ خاص خودش و نه فرهنگ اروپایی؟ آیا به مشکلات بعد از طلاق فکر کرده اند؟
بد نیست که قبل از هر گونه تصمیم و رفتاری، ابتدا با کسانی که این راه را رفته اند، کمی صحبت کنیم، به قول یک فیلسوف بزرگ، همان خورشیدی که امروز تابیده همانی است که دیروز تابیده و همانی است که فردا خواهد تابید، فقط اسم ماهها تغییر کرده، قمرالملوک میشود شمسی، بعد منیر، مریم، بعد نازنین و بعد هم آرمیتا و روژین و فردا خدا میداند که چه میشود. ما در این گفتار حرفهای کسانی که این راه را رفته اند را تایید نمیکنیم و فقط نقل میکنیم و تفکر در مورد آنان را به صاحبان عقل و خرد واگذار میکنیم.
حداقل یه سرپناهی داشتم
ملیحه، خانم خانه دار شصت و چند سالهای بود که حدود بیست سال پیش کاسه صبرش لبریز شده و با دو دختر یکی ده ساله و دیگری پانزده ساله از همسرش طلاق گرفته بود، با پول مهریه اش و مختصر ارثیه پدری، خانهای کوچک اجاره کرد و به قول خودش با سودی که از بانک میگرفت چند سالی آرامش داشت، اما با تورم سرسام آوری که در این چند ساله اخیر به خصوص در بخش مسکن به وجود آمد، نتوانست به زندگی اش ادامه دهد و مجبور شد از دوست و فامیل جدا شده و برای زندگی به شهرستان برود و لازم به تکرار نیست مشکلات یک زن تنها را، در شهرستانی که هیچ دوست و آشنایی نیست...
فرزندانش که با پدری نه چندان معقول به سر میبرند، احترامی برایش قائل نیستند و سرخوردگی هایشان را تقصیر او میدانند. او امروز از جدایی اش پشیمان است و میگوید: اگر ساخته بودم، امروز حداقل یه سرپناهی داشتم.
با هیچ مرد دیگری
عطیه دختری امروزی، زیبا و تحصیلکرده که کار میکند و حقوق خوبی هم دارد، او چند سال پس از جدایی از همسرش، با شخص دیگری آشنا شد و با او ازدواج کرد، مشکلات او با همسر جدیدش، شاید بیشتر از مشکلات و ناراحتی هایش با همسر اولش میباشد و بر این باور است که زنی که نتواند با اولین مرد زندگیش بسازد، با هیچ مرد دیگری هم نمیتواند بسازد.
دعوا کردن هم نوعی حرف زدنه
رویا، زنی پنجاه و اندی ساله که در سنین جوانی طلاق گرفته و دویاره هم ازدواج نکرده است، او صبحها سرکار میرود و بعد از ظهرها که به منزل برمی گردد از تنهایی اش محزون است، او هیچ امیدی به زندگی ندارد و فردایی که قرار است بازنشست شود را روز مرگ خود میداند و میگوید: اوایل با دوستانم رفت و آمد داشتم، اما مگر چقدر؟ و در ثانی، به مرور هرکسی مشغول زندگی خودش میشود، آن زمانی که با همسرم دعوا میکردم حداقل با کسی حرف میزدم، اما حالا با در و دیوار حرف میزنم!
قصد ما از نوشتن سرگذشت این زنان، توجیه شما برای تحمل هر شرایطی نیست، اما خیلی اوقات صبر و تحمل در کنار تلاش برای تغییر زندگی و روحیات نامناسب همسر، در دراز مدت اثر بهتری از طلاق خواهد داشت.
از طرف دیگر حرفهای قدیمی ها، به مزاج ما امروزیها و به خصوص تحصیلکردههایی که دستمان در جیب خودمان است، نه تنها خوش نمیآید بلکه خیلی هم تلخ است، مثلا مادر بزرگ هایمان میگفتند، زن باید در زندگی گذشت و صبر داشته باشه، باید شوهرش را نگه داره، باید با نداری و بداخلاقی مردش بسازه، اگه مردش اشتباه میکنه زن باید حرمت نگه داره و ...
هر یک جمله از این حرفها میتواند داد خیلی از ماها را در بیاورد که چرا، زن باید بسوزد و بسازد؟ بس است هر چه زنان در طول تاریخ سوختند و ساختند، نوبت مردهاست که بسوزند و ....
اما شاید نگاهی به آمارهای طلاق و فرزندان آسیب دیده از طلاق، تنهایی و آوارگی این زنان در سنین بالا، افسردگی و پشیمانی چشم خیلی از دختران جوان را بترساند. زنان جوانی که دیگر نمیخواهند بسازند، آیا تا به حال پای درد و دل زنان مطلقه نشسته اند؟ آیا بررسی کرده اند زندگی بعد از طلاق را برای یک زن ایرانی با فرهنگ خاص خودش و نه فرهنگ اروپایی؟ آیا به مشکلات بعد از طلاق فکر کرده اند؟
بد نیست که قبل از هر گونه تصمیم و رفتاری، ابتدا با کسانی که این راه را رفته اند، کمی صحبت کنیم، به قول یک فیلسوف بزرگ، همان خورشیدی که امروز تابیده همانی است که دیروز تابیده و همانی است که فردا خواهد تابید، فقط اسم ماهها تغییر کرده، قمرالملوک میشود شمسی، بعد منیر، مریم، بعد نازنین و بعد هم آرمیتا و روژین و فردا خدا میداند که چه میشود. ما در این گفتار حرفهای کسانی که این راه را رفته اند را تایید نمیکنیم و فقط نقل میکنیم و تفکر در مورد آنان را به صاحبان عقل و خرد واگذار میکنیم.
حداقل یه سرپناهی داشتم
ملیحه، خانم خانه دار شصت و چند سالهای بود که حدود بیست سال پیش کاسه صبرش لبریز شده و با دو دختر یکی ده ساله و دیگری پانزده ساله از همسرش طلاق گرفته بود، با پول مهریه اش و مختصر ارثیه پدری، خانهای کوچک اجاره کرد و به قول خودش با سودی که از بانک میگرفت چند سالی آرامش داشت، اما با تورم سرسام آوری که در این چند ساله اخیر به خصوص در بخش مسکن به وجود آمد، نتوانست به زندگی اش ادامه دهد و مجبور شد از دوست و فامیل جدا شده و برای زندگی به شهرستان برود و لازم به تکرار نیست مشکلات یک زن تنها را، در شهرستانی که هیچ دوست و آشنایی نیست...
فرزندانش که با پدری نه چندان معقول به سر میبرند، احترامی برایش قائل نیستند و سرخوردگی هایشان را تقصیر او میدانند. او امروز از جدایی اش پشیمان است و میگوید: اگر ساخته بودم، امروز حداقل یه سرپناهی داشتم.
با هیچ مرد دیگری
عطیه دختری امروزی، زیبا و تحصیلکرده که کار میکند و حقوق خوبی هم دارد، او چند سال پس از جدایی از همسرش، با شخص دیگری آشنا شد و با او ازدواج کرد، مشکلات او با همسر جدیدش، شاید بیشتر از مشکلات و ناراحتی هایش با همسر اولش میباشد و بر این باور است که زنی که نتواند با اولین مرد زندگیش بسازد، با هیچ مرد دیگری هم نمیتواند بسازد.
دعوا کردن هم نوعی حرف زدنه
رویا، زنی پنجاه و اندی ساله که در سنین جوانی طلاق گرفته و دویاره هم ازدواج نکرده است، او صبحها سرکار میرود و بعد از ظهرها که به منزل برمی گردد از تنهایی اش محزون است، او هیچ امیدی به زندگی ندارد و فردایی که قرار است بازنشست شود را روز مرگ خود میداند و میگوید: اوایل با دوستانم رفت و آمد داشتم، اما مگر چقدر؟ و در ثانی، به مرور هرکسی مشغول زندگی خودش میشود، آن زمانی که با همسرم دعوا میکردم حداقل با کسی حرف میزدم، اما حالا با در و دیوار حرف میزنم!
قصد ما از نوشتن سرگذشت این زنان، توجیه شما برای تحمل هر شرایطی نیست، اما خیلی اوقات صبر و تحمل در کنار تلاش برای تغییر زندگی و روحیات نامناسب همسر، در دراز مدت اثر بهتری از طلاق خواهد داشت.
منبع: تبیان
خبر های مرتبط