منشی ۱۸ ساله پنهانی بچه مدیرعامل را به دنیا آورد
حالا که با زیرکی وارد زندگی «آراد» شدم و با گرفتن مهریه سنگین اموالش را توقیف کردم و به ثروت هنگفتی دست یافتم، ولی باز هم احساس میکنم هیچ چیزی در زندگی ندارم چرا که نفرت و بی اعتمادی جای عشق و علاقه را گرفته است و من در حالی احساس پوچی میکنم که...
رویداد۲۴ اینها بخشی از اظهارات زن ۲۵ سالهای است که به دلیل شکایت از همسرش به اتهام سوء ظن و ضرب و جرح وارد کلانتری شده بود. این زن جوان که مدعی بود از نظر مالی کم و کسری در زندگی اش ندارد، ولی خوشبخت نیست درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: در یک خانواده هفت نفره به دنیا آمدم. پدرم کارگر ساده ساختمانی بود و با دستان پینه بسته اش هر روز سر گذر میرفت تا شکم من و چهار خواهر دیگرم را سیر کند.
مادرم نیز که یک زن ساده روستایی بود به امور خانه داری اشتغال داشت و نمیتوانست در بیرون از منزل کار کند. پدرم اگرچه وقتی از سرکار میآمد مقداری موادمخدر سنتی مصرف میکرد، اما هیچ گاه ما را مورد آزار و اذیت قرار نمیداد و همه فرزندانش را دوست داشت، ولی در این میان از این که پسری نداشت همواره افسوس میخورد به همین دلیل همیشه احساس میکردم از محبت پدر محروم هستم. خلاصه من در حالی رشد میکردم که دوست داشتم با انجام کارهای پسرانه محبت پدر و مادرم را جلب کنم به طوری که رشته برق را در دبیرستان انتخاب کردم و حتی از پوشیدن لباسهای زنانه متنفر بودم و بیشتر با پسرهای فامیل رابطه داشتم. خلاصه وقتی در ۱۷ سالگی تحصیل در دبیرستان را به پایان رساندم سعی کردم وارد بازار کار شوم.
بیشتر بخوانید: مارال ۱۶ ساله سر به نیست شد تا راز پلید مادر و عمویش لو نرود
در همین روزها بود که با مالک یک شرکت مهندسی آشنا شدم. اگرچه همه کارکنان پروژههای ساختمانی آقای مهندس، مرد بودند، ولی من به عنوان منشی در دفتر او مشغول به کار شدم. مدیر شرکت که ۱۲ سال از من بزرگتر بود رفتاری بسیار مودبانه داشت و لباسهای بسیار زیبا و شیکی میپوشید!
او در انجام کارهای روزانه اش نیز بسیار مرتب و منظم بود به گونهای که تحت تاثیر رفتارش قرار گرفتم و ناخواسته عاشقش شدم تازه احساس کردم شخصیت زنانه من خود را نشان داده است چرا که عاشق «آراد» شده بودم و سعی داشتم بیشتر به او نزدیک شوم. اگرچه او همسر و یک فرزند داشت و به نظر میرسید زندگی شیرین توأم با خوشبختی دارد، ولی من هم نمیتوانستم از آن جوان خوش تیپ و شیک پوش چشم پوشی کنم.
خلاصه آن قدر به آن جوان ۲۹ ساله نزدیک شدم که دیگر کاملا به من اعتماد کرده بود و بسیاری از امور شرکت را به من سپرد. روابط ما هر روز بیشتر به هم نزدیک میشد تا جایی که «آراد» نیز متوجه احساس من شد و این گونه روابط پنهانی ما شکل گرفت. حدود دو سال از این رابطه مخفیانه میگذشت و من اصرار میکردم تا ازدواج مان را محضری کنم، اما او از همسرش شرم داشت و نمیخواست زن دیگری وارد زندگی اش شود. برای همین از من خواست چند سال دیگر صبر کنم، ولی من از این رابطه پنهانی خسته شده بودم و باید جای پایم را سفت میکردم. این بود که آرام آرام مبالغ اندکی را از حسابهای بزرگ «آراد» برای خودم سرمایه گذاری میکردم و او متوجه کارهایم نمیشد چرا که فکر میکرد من امور مربوط به حسابهای خارج از کشور او را بررسی میکنم.
در این مدت با اصرار من فرزندی هم به دنیا آوردم. دیگر باید همه چیز را علنی میکردم چرا که هشت سال از این ارتباط مخفیانه میگذشت و من به اندازه کافی ثروت اندوخته بودم. «آراد» وقتی به نیت من پی برد خیلی ناراحت شد، اما من تصمیم خودم را گرفته بودم چرا که خانواده ام میگفتند وقتی دوران هوا و هوس به پایان برسد او تو را از زندگی اش بیرون میاندازد. به همین دلیل تلاش کردم تا همسر «آراد» را از وجود هوویش باخبر کنم. وقتی این ماجرا لو رفت «آراد» هم تصمیم به طلاق من گرفت، ولی من با مهریه سنگینی که داشتم همه اموالش را توقیف کردم و او ناچار شد به زندگی با من ادامه بدهد. با گذشت یک سال از این ماجرا همه مهریه ام را گرفته ام، اما احساس میکنم هیچ چیزی در زندگی ندارم چرا که نفرت جای عشق را گرفته است و...
شایان ذکر است پرونده این زن جوان زیر نظر کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری مورد واکاوری و بررسی قرار گرفت.
مادرم نیز که یک زن ساده روستایی بود به امور خانه داری اشتغال داشت و نمیتوانست در بیرون از منزل کار کند. پدرم اگرچه وقتی از سرکار میآمد مقداری موادمخدر سنتی مصرف میکرد، اما هیچ گاه ما را مورد آزار و اذیت قرار نمیداد و همه فرزندانش را دوست داشت، ولی در این میان از این که پسری نداشت همواره افسوس میخورد به همین دلیل همیشه احساس میکردم از محبت پدر محروم هستم. خلاصه من در حالی رشد میکردم که دوست داشتم با انجام کارهای پسرانه محبت پدر و مادرم را جلب کنم به طوری که رشته برق را در دبیرستان انتخاب کردم و حتی از پوشیدن لباسهای زنانه متنفر بودم و بیشتر با پسرهای فامیل رابطه داشتم. خلاصه وقتی در ۱۷ سالگی تحصیل در دبیرستان را به پایان رساندم سعی کردم وارد بازار کار شوم.
بیشتر بخوانید: مارال ۱۶ ساله سر به نیست شد تا راز پلید مادر و عمویش لو نرود
در همین روزها بود که با مالک یک شرکت مهندسی آشنا شدم. اگرچه همه کارکنان پروژههای ساختمانی آقای مهندس، مرد بودند، ولی من به عنوان منشی در دفتر او مشغول به کار شدم. مدیر شرکت که ۱۲ سال از من بزرگتر بود رفتاری بسیار مودبانه داشت و لباسهای بسیار زیبا و شیکی میپوشید!
او در انجام کارهای روزانه اش نیز بسیار مرتب و منظم بود به گونهای که تحت تاثیر رفتارش قرار گرفتم و ناخواسته عاشقش شدم تازه احساس کردم شخصیت زنانه من خود را نشان داده است چرا که عاشق «آراد» شده بودم و سعی داشتم بیشتر به او نزدیک شوم. اگرچه او همسر و یک فرزند داشت و به نظر میرسید زندگی شیرین توأم با خوشبختی دارد، ولی من هم نمیتوانستم از آن جوان خوش تیپ و شیک پوش چشم پوشی کنم.
خلاصه آن قدر به آن جوان ۲۹ ساله نزدیک شدم که دیگر کاملا به من اعتماد کرده بود و بسیاری از امور شرکت را به من سپرد. روابط ما هر روز بیشتر به هم نزدیک میشد تا جایی که «آراد» نیز متوجه احساس من شد و این گونه روابط پنهانی ما شکل گرفت. حدود دو سال از این رابطه مخفیانه میگذشت و من اصرار میکردم تا ازدواج مان را محضری کنم، اما او از همسرش شرم داشت و نمیخواست زن دیگری وارد زندگی اش شود. برای همین از من خواست چند سال دیگر صبر کنم، ولی من از این رابطه پنهانی خسته شده بودم و باید جای پایم را سفت میکردم. این بود که آرام آرام مبالغ اندکی را از حسابهای بزرگ «آراد» برای خودم سرمایه گذاری میکردم و او متوجه کارهایم نمیشد چرا که فکر میکرد من امور مربوط به حسابهای خارج از کشور او را بررسی میکنم.
در این مدت با اصرار من فرزندی هم به دنیا آوردم. دیگر باید همه چیز را علنی میکردم چرا که هشت سال از این ارتباط مخفیانه میگذشت و من به اندازه کافی ثروت اندوخته بودم. «آراد» وقتی به نیت من پی برد خیلی ناراحت شد، اما من تصمیم خودم را گرفته بودم چرا که خانواده ام میگفتند وقتی دوران هوا و هوس به پایان برسد او تو را از زندگی اش بیرون میاندازد. به همین دلیل تلاش کردم تا همسر «آراد» را از وجود هوویش باخبر کنم. وقتی این ماجرا لو رفت «آراد» هم تصمیم به طلاق من گرفت، ولی من با مهریه سنگینی که داشتم همه اموالش را توقیف کردم و او ناچار شد به زندگی با من ادامه بدهد. با گذشت یک سال از این ماجرا همه مهریه ام را گرفته ام، اما احساس میکنم هیچ چیزی در زندگی ندارم چرا که نفرت جای عشق را گرفته است و...
شایان ذکر است پرونده این زن جوان زیر نظر کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری مورد واکاوری و بررسی قرار گرفت.