احسان الله خان دوستدار؛ پایان تراژیک رفیق سرخ
رویداد۲۴ مازیار وکیلی: «کوچکخان و من همیشه با هم بودیم، با صدای شلیک توپ از خواب بیدار شدیم. از کوچکخان پرسیدم آیا صدای شلیک رفقایمان را میشنوید؟ او جواب مثبت داد و شروع به خواندن نماز صبح نمود و به من گفت: لااقل یکبار نماز بخوان. من در جواب او گفتم: در تمام عمرم نماز نخواندهام و تو هم اگر میخواهی با رفقای بلشویک دوستی بکنی بهتر است از دین دست برداری.» احسانالله خان دوستدار
احسانالله خان دوستدار ملقب به رفیق سرخ از مبارزان فعال در جنبش مشروطه و نهضت جنگل بود. او از جمله مجاهدین صدر مشروطه بود که در سال ۱۲۸۸ هجری شمسی و برانداختن محمدعلیشاه قاجار نقش داشت. او مدتی بعد به کمیته مجازات پیوست و بعد از افشا شدن هویت کمیته به گیلان رفت و به میرزا کوچکخان در شکلگیری نهضت جنگل کمک کرد.
احسان الله خان به همراه دکتر حشمت و حیدرخان عمواوغلی جناح رادیکال یا چپ را تشکیل میدادند که در مقابل جناح راست مذهبی با حضور کسمایی قرار گرفت و باعث شکاف و انشقاق در نهضت جنگل شد. احسانالله خان آنطور که منصور تاراجی در مقاله «ملت فراموشکار» مدعی شده قصد کودتا علیه میرزا و فتح تهران برای برپایی یک حکومت سوسیالیستی کامل را داشت.
احسانالله خان در سال ۱۳۰۰ ه. ش به توصیه سفیر شوروی به آذربایجان شوروی گریخت و سرانجام در جریان تصفیههای استالینی کشته شد. نکته قابل ذکر درباره فعالیتهای سیاسی احسانالله خان دوستدار گرایشهای کمونیستی آشکار او است. این گرایشهای رادیکال چپگرایانه در جریان نهضت جنگل و در قالب رهبر نهضت یعنی میرزا کوچک خان جنگلی خود را نشان داد.
برخی احسانالله خان را خائن و باعث ایجاد دو دستگی در نهضت جنگل که با محوریت میرزا و عقاید اسلامی او شکل گرفته بود میدانند و برخی او را در کنار دکتر حشمت و حیدرخان عمواوغلی تئوریسین اصلی این نهضت دانسته و جایگاهی بسیار بالاتر از میرزا برای او قائل هستند. فارغ از اینکه کدام یک از این نظرات را قبول کنیم احسانالله خان را باید جزء اولین کسانی دانست که در کنار برخی از دوستان خود کوشید مارکسیسم و اصول سیاسی چپ را به میدان عمل آورده و کوشید تا در قالب نهضت جنگل حکومتی سوسیالیستی برپا کند.
بیشتر بخوانید: حیدرخان عمو اوغلی؛ مبارز عملگرای مشروطه
احسان الله خان دوستدار پیش از نهضت جنگل
به گزارش رویداد۲۴ احسانالله خان دوستدار در سال ۱۲۶۳ در ساری متولد شد. تورج اتابکی در جریان مصاحبه با اطرافیان احسانالله خان دریافت که هم پدر او که پزشک تجربی بود و هم مادرش هر دو بابی مذهب بودند. در جلد دوم تاریخ مازندران اسماعیل مهجوری آمده است که «احسانالله خان در مدرسه تربیت تهران تحصیل کرد و در مدرسه سنلوئی زبان فرانسه را فرا گرفت.»
به گفته ابراهیم فخرایی در کتاب «سردار جنگل» احسانالله خان آموزگار زبان فرانسه فرزندان میرزا عیسی خان املشی بوده و در دوران مشروطیت در زمره مجاهدین بوده است. پس از پیروزی انقلاب مشروطیت احسانالله خان به عضویت انجمن حقیقت یکی از انجمنهای مشروطهخواه ساری درآمد و در دوره استبداد صغیر در فتح تهران به دست مشروطهخواهان نقش داشت و در مدرسهای که آزادیخواهان ساری تاسیس کرده بودند فرانسه درس میداد.
اسماعیل مهجوری در «تاریخ مازندران» نقل کرده او در تهاجم ابوالفتح میرزا سالار الدوله به سرحدات شمالی نقش داشته است. دیدگاههای رادیکال و چپگرایانه احسانالله خان خیلی زود موجبات آشنایی او با حیدرخان عمواوغلی و حسینخان لـله را فراهم کرد.
آغاز جنگ جهانی اول منجر به گسترش نفوذ دول روسیه و انگلستان شد. آن ایام، ایام بیثباتی فضای سیاسی ایران بود و کابینههای متعددی تشکیل شد که هیچکدام دوام نداشتند. یکی از دولتها که در مخالفت با دولت مرکزی شکل گرفت دولت مهاجرین بود که احسانالله خان به همراه رفیق و همراه همیشگیاش حسینخان للـه در شکلگیری این دولت نقش داشت. دولتی که به اهداف خود نرسید و خیلی زود توسط سپاهیان روس سرکوب شد.
حسین جودت در یادبودهای انقلاب گیلان و تاریخچه فرهنگ رشت آورده که «احسان الله خان به سبب دیدگاههای چپگرایانهاش با اکثر اعضای دولت مهاجرین اختلافنظر داشت. این اختلاف نظر به حدی زیادی بود که حتی احسانالله خان را برآن داشت که نظام السلطنه مافی رئیس دولت موقت را ترور کند.»
او قصد داشت با حسین خان للـه و کریم خان دواتگر نظامالسلطنه مافی را ترور کند که نقشه آنها لو میرود و مجبور به اختفا میشوند. بعد از جدایی احسانالله خان از دولت مهاجرین او به عضویت کمیته مجازات درآمد. کمیته مجازات توسط ابراهیم خان منشیزاده و اسدالله خان ابوالفتحزاده تاسیس شد و کارش ترور چهرههایی بود که از نظر بنیانگذاران خائن به مملکت به حساب میآمدند. آنطور که در شماره ۱۱۱۹ مجله ترقی آمده احسانالله خان خیلی زود و به واسطه دوستی با کریم دواتگر و ابوالفتحزاده به عضویت در این کمیته درآمد.
بیشتر بخوانید: روایت فتح تهران به دست مشروطهخواهان و پایان استبداد صغیر
در کتاب کمیته مجازات و خاطرات عمادالکتاب نوشته شده که او و حسینخان للـه در اولین اقدام خود در خرداد ۱۲۹۶ میرزا محسن مجتهد داماد آیتالله بهبهانی را در بازار حلبیسازها بین مسجد شاه و مسجد جمعه ترور کردند. منشیزاده در شماره ۱۱۵۳ مجله ترقی درباره تاثیر این ترور مینویسد: «این قتل که مردم آنرا از جانب کمیته مجازات میدانستند، ترس کمیته را در دلها انداخت و مردم دچار هول و وحشت زیادی شدند. از اینکه کمیته کوچکترین واهمهای از نفوذ افراد نمیکند، غرق حیرت شدند. عاملی که این ترس را بیشتر میساخت، کشته شدن میرزا محسن در روز روشن و در مقابل چشم صدها نفر بود.»
سرانجام با بیاحتیاطی میرزا مهدیخان سلمانی خواهرزاده حسین للـه، او و احسانالله خان دستگیر شدند که با مقاومت احسانالله خان زیر شکنجه و نبود مدرک کافی عبدالله خان بهرامی رئیس نظمیه تهران آنها را آزاد کرد. در روزنامه ایران مورخ ۲۵ بهمن ۱۲۹۶ آمده است «در پی بروز اختلافات جدی در بین اعضای کمیته مجازات نظمیه موفق شد بسیاری از اعضای این کمیته را دستگیر کند.»
تنها حسینخانه للـه و احسان الله خان توانستند به رشت فرار کنند که حسینخان للـه هم در رشت دستگیر شد و تنها احسان الله خان بود که به دست افراد نظمیه نیفتاد. حضور احسانالله خان در رشت مهمترین فصل زندگی این فعال سیاسی چپگرا را که حضور در نهضت جنگل است را رقم میزند.
حضور احسان الله خان دوستدار در نهضت جنگل
زمان دقیق اولین ملاقات میرزا کوچک خان و احسانالله خان مشخص نیست، اما آنطور که منشور گرگانی در کتاب «سیاست دولت شوروی در ایران» ظاهرا از سال ۱۲۹۶ تا ۱۳۰۶ این دو نفر پیش از آغاز جنگ جهانی اول در تهران همدیگر را ملاقات میکنند و برای مبارزه در راه جلوگیری از استیلای بیگانگان با یکدیگر همپیمان میشوند.
میرزا کوچکخان برای سازماندهی مبارزات به شمال میآید و احسانالله خان با نیروهای روسیه تزاری در همدان درگیر میشود. آنطور که در متن خاطرات احسانالله خان آمده میرزا کوچکخان از همان موقع با احسانالله خان در ارتباط بوده است و فرستاده میرزا برای دریافت کمک مالی و اسلحه با احسانالله خان دیدار میکند که کمکها به دلیل بستن جاده توسط روسها به دست میرزا نمیرسد.
میرزا کوچکخان بسیار به احسانالله خان اطمینان داشت و بلافاصله بعد از پیوستن او به جنبش او را در زمره یکی از رهبران اصلی جنبش جنگل قرار داد. احمد رفاهی در کتاب جنبشهای انقلابی ایران نوشته «احسانالله خان به وسیله محمودرضا که از همشاگردان میرزا و از طلاب مدرسه جامع رشت بود با میرزا ملاقات کرد و مورد احترام او قرار گرفت و بعدها به علت ابراز لیاقت از نزدیکان مورد اعتماد [وی] محسوب گشت.»
در کتاب «ایران در جنگ بزرگ» نوشته مورخالدوله نیز ادعا شده که احسانالله خان از روی اجبار همکاری با میرزا را پذیرفته است: «با آنکه میرزا از آزادیخواهان دست راست بود و من این موضوع را به خوبی میدانستم به عللی مجبور به همکاری با او بودم.»
بیشتر بخوانید: میرزا کوچک خان جنگلی؛ شیعه شوریده و مساواتطلب
اختلافات میرزا کوچک خان و احسان الله خان دوستدار
به گزارش رویداد۲۴ اختلافات میان احسانالله خان و میرزا کوچک خان خیلی زود شکل عینی به خود گرفت. اولین موضوع محل اختلاف، چگونگی برخورد با نیروهای آلمانی و تُرک حاضر در نهضت جنگل بود. میرزا کوچک خان قائل به حفظ آنها بود در حالی که احسانالله خان عقیده داشت که باید آنها را اخراج و از نیروهای اهل شوروی استفاده کرد. میرزا کوچک خان در برابر این خواسته احسانالله خان به شدت مقاومت کرد و در این اختلاف این میرزا کوچک خان بود که حرف خود را به کرسی نشاند.
موضوع مورد اختلاف بعدی بین میرزا و احسانالله خان نحوه برخورد با نیروهای انگلیسی بود. ارتش انگلستان به فرماندهی دنسترویل قصد عبور از گیلان و حضور در باکو را داشت. احسانالله خان در چند نوبت با نیروهای انگلیسی جنگید و شکست خورد و میرزا کوچک خان در نهایت راه مذاکره را پیش گرفت و با انگلیسیها قراردادی بست که انگلیسیها موجودیت نهضت جنگل را به رسمیت میشناختند.
این موضوع به شدت اختلافات دو جناح فعال در نهضت جنگل افزود که نتیجه آن از بین رفتن سازمان نهضت و دستگیری و اعدام دکتر حشمت بود. در شماره ۴۹ روزنامه رعد آمده است، نتیجه این اختلافات قدرتگرفتن جناح چپ نهضت جنگل بود. جناح چپ نهضت جنگل که پیش از این تمایل به همکاری با نیروهای انقلابی قفقاز داشت توانست میرزا کوچک خان را مجاب کند که از این نیروها برای سازماندهی مجدد نهضت استفاده کند.
میرزا به خواسته جناح چپ نهضت با نیروهای شوروی ارتباط برقرار کرد و سرانجام شوروی نیروهای خود را در ساحل انزلی پیاده کرد. میرزا سه شرط برای همکاری با نیروهای شوروی گذاشت؛ شرط اول این بود که مرام کمونیستی را تبلیغ نکنند. شرط دوم اینکه از مداخله در امور داخلی ایران دست بردارند و سوم آنکه فقط در قبال دریافت وجه به نهضت جنگل اسلحه بفروشند.
ابراهیم صفایی در کتاب مقدمات «کودتای ۱۲۹۹» نوشته بعد از انعقاد قرارداد و تخلیه رشت از نیروهای روس و انگلیس در رمضان ۱۳۳۸ شهر رشت در اختیار اعضای نهضت قرار گرفت و کمیته انقلاب با حضور میرزا کوچک خان، احسانالله خان، خالو قربان و چند نفر دیگر از اعضای نهضت شکل گرفت.
همچنین در کتاب «شوروی و جنبش جنگل» گریگور یقیکیان آمده که «اختلافات میان دو جناح حاضر در نهضت جنگل خیلی زود سر باز کرد؛ علت اصلی این اختلافات عدم توافق درباره حدود دخالتهای دولت شوروی، تبلیغات حزب کمونیست و توقیف کالاهای تجار ایرانی حاضر در بادکوبه بود. احسانالله خان براساس به مصادره و توقیف کالاهای تجار بزرگ منطقه پرداخت که این در تضاد با نگاه مذهبی میرزا بود و همین سبب مهاجرت میرزا از رشت به فومنات شد.
آنطور که در کتاب «رقابت روسیه و غرب» نوشته جرج لنچافسکی آمده است بعد از مهاجرت میرزا به فومنات احسانالله خان علیه میرزا دست به کودتا میزند و جمهوری کمونیستی گیلان را تاسیس و شروع به مصادره اموال مردم و تقسیم اموال آنها کرد که منجر به وخیم شدن اوضاع شد.
مشکل بعدی تشکیل جمهوری کمونیستی احسانالله خان، ایجاد وضع مالیاتهای سنگین برای مخارج حکومتی و تبلیغ مرام کمونیستی از سوی احسانالله خان بود که تضاد و تقابل را در گیلان بیشتر کرد. ذبیح سپهر در کتاب «تاریخ جنبش کمونیستی» مینویسد: همین باعث وخامت هرچه بیشتر اوضاع در گیلان شد.
در حالی که این اتفاقات در جریان بود میرزا کوچک خان با مشیرالدوله نخست وزیر وقت ایران وارد مذاکره شد و کوشید با کمک گرفتن از نیروهای دولتی، احسانالله خان را براندازد و خود به تنهایی قدرت را در دست بگیرد. به همین منظور نیروهای دولتی به فرماندهی استاروسلسکی به سمت گیلان حرکت کردند که به سبب اوضاع آشفته تهران مجبور به بازگشت شدند و همین موضوع باعث شد که نیروهای چپ حامی احسانالله خان مجدداً قدرت را در دست بگیرند. میرزا وادار به مصالحه شد و به رشت بازگشت. در کتاب «تاریخ انقلاب جنگل» نوشته محمدعلی گیلک آمده است که این مصالحه همزمان شد با ورود حیدرخان عمواوغلی به عنوان چهره جدید رهبری نهضت جنگل.
همزمان کمیتهای اشتراکی با حضور میرزا کوچک خان، حیدرخان عمواوغلی و خالو قربان تشکیل شد. اما تضاد دیدگاه احسانالله خان با میرزا اینجا هم کمیته را در آستانه فروپاشی قرار داد.
احسانالله خان قصد حمله به تهران را داشت، اما میرزا مخالف بود. همین موضوع باعث شد احسانالله خان برای حمله به تهران نیروهای خود را تجهیز کند و برای اینکار از ساعدالدوله فرزند یکی از ملاکین بزرگ گیلان کمک بگیرد اما ساعدالدوله به احسانالله خان خیانت کرد و همین مسئله در کنار مقاومت نیروهای دولتی منجر به شکست احسانالله خان شد. این ناکامی در کنار واقعه ملاسرا که منجر به مرگ حیدرخان عمواوغلی توسط میرزا کوچک خان و تعدادی از سران نهضت جنگل شد بنابراین عملاً توافق را غیرممکن و اختلافات میان میرزا و احسانالله خان به بالاترین حد خود رسید. توافق انگلستان و شوروی و خروج نیروهای بلشویک و همزمان حمله رضاخان نهضت جنگل فروپاشید. میرزا کوچک خان در سرما یخ زد و احسانالله خان از طریق انزلی به بادکوبه گریخت.
بیشتر بخوانید: سیدجعفر پیشهوری؛ آرزوی ناکام جمهوری خلقها
احسان الله خان درشوروی
در بدو ورود احسانالله خان به شوروی که با همکاری نریمان نریمانف صدر کمیسریای خلق آذربایجان شوروی صورت گرفت، به او و یارانش اجازه فعالیت محدود سیاسی داده شد. طبق اسناد کمینترن، احسانالله خان به همراه برخی رفقای مهاجرش مثل محمد جعفر کنگاوری، احمد مسافر و آشوری حزب جدیدی بنام کمیته انقلابی آزادکننده ایران تاسیس کردند.
محل تشکیلات و اسکان حزب، دکان محقری متعلق به آشوری منشی احسانالله خان بود. حزب کمونیست آذربایجان شوروی در بدو امر فعالیتهای محدود حزب احسانالله خان را تحمل میکرد. خصوصاً نریمانف که سابقه همکاری در نهضت جنگل را هم داشت.
در بایگانی وزارت امورخارجه آمده که «دولت وقت ایران به دولت شوروی فشار میآورد که احسانالله خان را از مرزهای قفقاز دور کند و به جایی در مسکو یا مرزهای شمالی شوروی بفرستد.» هراس اصلی دولت ایران از پیوستن احسانالله خان به ماژور لاهوتی بود که به تازگی و بعد از شورشی ناکام به باکو گریخته بود.
طبق اسناد کمینترن بعد از تثبیت تدریجی قدرت رضاخان، احسانالله خان دو نامه برای رضا شاه پهلوی مینویسد تا او را متوجه وظایف ملیاش کند. در نامه اول که امضا آشوری و مسافر را هم دارد با اشاره به افول و نزدیکی پایان کار دولت بریتانیا خطاب به رضاخان مینویسد: «عقیده ما این است که به یک جمهوریتی که وسایل آن به دست تو آماده است سرافراز گردیم.» و از او میخواهند که طومار نظام قاجار را در هم بپیچد.
نامه با این بیت و به امید تاسی جستن رضاخان از کاوه آهنگر به پایان میرسد: «بیا و کشتی ما در شط شراب انداز/ غریو ولوله در شیخ و شاه انداز» نامه بعدی دو هفته بعد نوشته میشود. نامهای بیست صفحهای و صریح که تنها امضا احسانالله خان را دارد و در آن تلاش شده که به رضاخان توضیح داده شود که شوروی استقرار حکومت کمونیستی را در این مقطع تاریخی در ایران را برخلاف استراتژی خود میداند و همچنین به رضاشاه توصیه میکند مانند کمالیون ترکیه این فرصت تاریخی را غنیمت بشمارد و از حمایت استراتژیک دولت شوروی بیشترین بهره را ببرد.
در پایان نامه احسانالله خان تشکیلات سیاسی فعلی را فاسد و مذهبی مینامد و از رضاخان میخواهد که با برانداختن این تشکیلات جمهوری خلق ایران را تاسیس کند. طبق اسناد کمینترن برخی از چهرههای سیاسی شوروی از این ایده استقبال کرده و حتی نامهها در چاپخانه دولتی شوروی به چاپ رسید، اما بعد از آشکار شدن محتوای نامه «سرگئی میرونوویچ کیروف» دبیر اول وقت حزب کمونیست آذربایجان به پلیس سیاسی فراخوانده شد تا توضیح مفصلی بابت این اقدام احسانالله خان ارائه کند.
بعد از این گزارش تمام کسانی که با احسانالله خان درباره نگارش این نامه همکاری کرده بودند برکنار شدند و از احسانالله خان خواسته شد تا زمانی که در خاک شوروی است، سکوت پیشه کند. طبق اسناد کمینترن و به پیشنهاد نریمانف، احسانالله خان با لقب جدید «رفیق سرخ» همراه خانواده به مسکو رفت تا در دومین کنگره انترناسیونال سرخ (پروفینترن) شرکت کند.
بعد از بازگشت احسانالله خان به باکو مجدداً به احسانالله خان تذکر داده شد که باید در سکوت زندگی کند. طبق اسناد وزارت خارجه او که دیگر طاقت این وضع را نداشت با سفارت ایران در باکو تماس میگیرد تا به ایران برگردد. مشاورالملک سفیرکبیر ایران در شوروی طی یک پیام رمزی به دولت ایران نظر آنها را جویا میشود که دولت ایران هم در جواب میگوید تنها در صورتی حاضر است اجازه ورود به احسانالله خان بدهد که او تاریخ ورودش را اطلاع دهد تا طبق نظر دولت محل مناسبی برای اسکان او درنظر گرفته شود.
احسانالله خان که به سوابق مبارزاتی خود در دوران قاجار امید داشت از این پاسخ شوکه شد و تصمیم به مبارزات چریکی علیه حکومت رضاخان گرفت. اما در پنج سال بعد یعنی از سال ۱۳۰۲ تا سال ۱۳۰۷ احسان الله خان به شدت توسط حکومت شوروی تحت فشار قرار گرفت و طی حملهای به خانهاش اسلحههای او و رفقایش ضبط شد و به او اجازه خروج از خانه هم داده نشد. تنها درآمد احسانالله خان در این سالها مقرری ناچیزی بود که کمیسیاری امور داخله به او پرداخت میکرد.
به گزارش رویداد۲۴ تنها فعالیت عمده احسانالله خان در این سالها بازی در یکی از اولین فیلمهای تبلیغی شوروی یعنی گیلان قیزی [دختر گیلان] ساخته لئو مور بود که احسانالله خان در نقش خودش در این فیلم ظاهر شد. طبق اسناد کمینترن احسانالله خان پس از پنج سال و با تثبیت پادشاهی رضاخان و زمانی که متوجه شد رضاخان راه پیشینیان را در پیش گرفته به صحنه سیاسی بازگشت و اینبار با کشیدن کاریکاتورهایی از رضاخان که با پست آنها را به برخی از ادارات دولتی میفرستاد، مخالفت خود را علنی کرد. طبق اسناد کمینترن این موضوع خشم مقامات ایرانی را برانگیخت و عبدالحسین خان تیمورتاش با احضار داویتیان سفیر شوروی به اوگفت چنین اقداماتی مناسبات میان ایران و شوروی را به هم میریزد.
داویدیان هم طی نامهای به میرزایان دبیراول حزب کمونیست آذربایجان نوشت: «اینگونه اقدامات عمیقاً به مناسبات دیپلماتیک دو کشور آسیب میرساند» و در ادامه متذکر شده بود: «اگر این فعالان سیاسی به راستی به ادامه اعمال انقلابیشان راسخند، آیا عاقلانهتر آن نیست که ادامه فعالیتشان را در کشور خود پی بگیرند و نه از خاک شوروی»
داویتیان در پایان نامهاش خاطرنشان کرده بود که اقدامات احسانالله خان به تیرگی روابط دو کشور میانجامد. همین موضوع باعث شد پلیس سیاسی با احضار احسانالله خان از او بخواهد از فعالیتهای سیاسی دست بکشد. در اواخر دهه ۱۹۲۰ امریهای به سراسر شوروی ارسال شد که طی آن به جمهوریهای اتحاد جماهیر شوروی ابلاغ میشد که نسبت به تغییر تابعیت کلیه کمونیستها خارجی ساکن در شوروی اقدام کنند.
هدف از این کار در آن سالها تبدیل احزاب کمونیست محلی به احزاب فراگیر تودهای بود. نتیجه این قانون تصفیه احزاب محلی بود که هدف از آن یکپارچهسازی احزاب و اهداف آنها در تمامی جمهوریهای شوروی بود. این موضوع بیشترین فشار را به احزاب چپگرای ساکن جنوب شوروی و احزاب ساکن قفقاز وارد کرد. احزابی که ضمن حفظ دیدگاه مارکسیستی خواهان حفظ هویت ایرانی خود هم بودند.
طبق اسناد کمینترن بعد از تثبیت فضای سیاسی ایران و ناامیدی سران شوروی از تغییرات اساسی در ایران سران شوروی تصمیم گرفتند خط مشی جدیدی در قبال ایران پیش بگیرند. این خط مشی جدید شامل ترغیب ایرانیان برای کنار گذاشتن اقامت موقت در شوروی و پذیرش شهروندی این کشور بود. طبق اسناد کمینترن براساس این خط مشی از حزب کمونیست ایران خواسته شد که فعالیتهای حزبی خود را صرفاً و در ایران انجام دهد و کار بر روی ایرانیان به حزب کمونیست شوروی واگذار کند. به همین منظور تمام دفاتر خارجی حزب کمونیست ایران تعطیل و اموال آنان به حزب کمونیست شوروی داده شد.
دادگاه احسان الله خان در دوره استالین
تا سال ۱۳۰۸ شمسی برابر با ۱۹۲۹ میلادی پذیرش این تابعیت تدریجی بود، اما با الزامی شدن پذیرش شهروندی شوروی جدیت بیشتری یافت. طبق اسناد کمینترن در حزب کمونیست آذربایجان مصوب شد که: «کمیساریای امور داخله و کمیساریای امور خارجه، اتخاذ و انجام اقدامات لازم جهت وادار کردن همه خارجیان در سازمانهای عالی اتحاد جماهیر شوروی به پذیرش فوری تابعیت شوروی را خواستار شدند»
طبق اسناد کمینترن دو هفته بعد حزب کمونیست آذربایجان بیانیهای صادر کرد که در آن از تمام ایرانیان کمونیست و غیرکمونیستی که مقامی در حزب داشتند تابعیت شوروی را بپذیرند. احسانالله خان از پذیرش این دستور سرباز زد. همین موضوع سبب شد بعدها که تصفیههای استالینی آغاز شد احسانالله خان جزء اولین دستگیرشدگان باشد.
طبق اسناد کمینترن اتهامات احسانالله خان شامل: «دست داشتن در فعالیتهای ضد شوروی، عاملیت بریتانیا و بعدها آلمان، عضویت در محفل تروتسکی-زینویف و فعالیت ضد کمینترن و ضد حزب کمونیست ایران» بود. احسانالله خان در مراحل بازجویی با اینکه تحت شکنجههای جسمی شدید قرار گرفت تمام اتهامات را رد کرد. این شکنجهها پنج ماه طول کشید که در تمام این مدت احسانالله خان اتهامات را رد کرد.
احسانالله خان در بازداشت نامههایی به میکویان، یژوف رئیس ان.ک.و.د و خود استالین نوشت و از سوابق انقلابی و لقب رفیق سرخ نوشت. این نامهها تمامی بیپاسخ ماند. دادگاه احسانالله خان تنها بیست دقیقه طول کشید که او در همین دادگاه هم کلیه اتهامات علیه خودش را رد کرد. اما او به مرگ محکوم شد و در اسفند ۱۳۱۷ اعدام شد.
سالها بعد و بعد از روی کار آمدن خروشچف در جریان استالینزدایی، از احسانالله خان از اتهامات مبرا شد و از او اعاده حیثیت شد و به دیگرانی مثل آقایف اجازه بازگشت به باکو داده شد. مزار احسانالله خان و آنانی که در آن سال در تصفیههای استالینی جان خود را از دست دادند هنوز معلوم نیست. احسانالله خان را باید در کنار دکتر حشمت و حیدر خان عمواوغلی باید اولین کسانی دانست که تلاش کردند در ایران اندیشههای چپ را به صحنه عمل بیاورند.
منصور وار چون ببرندم به پای دار
مردانه جان دهم که ظلم پایدار نیست.
امیدوارم درباره منصور حلاج که دکتر حشمت ازش یاد کرده مطالعه بیشتری داشته باشید.