بــــگـــو چه ماسکی مــیزنــی تـا بگـویـم کیستـــی!
حمیدرضا شعیری نشانه - معناشناس به ما میگوید صنعت مد شعار «من ماسک میزنم پس هستم» را به «من ماسکی زیبا میزنم پس متمایزم» تغییر داد
رویداد۲۴ جهان در چند ماه اخیر درگیر یک پاندمی بزرگ بهنام کووید۱۹ بود. چیزی که زندگی روزمره همه مردم جهان را تحت تأثیر خود قرار داد و مسائل مختلفی را چه خوب و چه بد پیش روی آن گذاشت. یکی از این تغییرات، استفاده روزمره از ماسکهای پزشکی بهعنوان تنها ابزار خود/دیگرمراقبتی بود که همه مردم دنیا دستکم تا زمان اختراع واکسن، ملزم و مکلف به استفاده از آن شدند. چیزی که در این میان توجه جامعهشناسان مد و فعالان مطالعات فرهنگی را به خود جلب کرد، تبدیل این ضرورت به نوعی مد و استایل و پیداکردن کارکردهای زیباییشناختی بود. اینکه این اتفاق راهحلی بود که انسان برای گریز از فشار و مقاومت نسبت به ترس ناشی از استفاده روزمره از یک ابزار پزشکی ابداع کرد تا طی همدستی با صنعت مد، ماسک را به یک اکسسوری یا یک تکه لباس تبدیل کند یا باید آن را ذیل ایده مصرف تبیین کرد، موضوعی بود که در خصوص آن با دکتر حمیدرضا شعیری، نشانه-معناشناس، استاد دانشگاه تربیت مدرس و رئیس انجمن نشانهشناسی تهران صحبت کردیم. حاصل این گفتگو را در ادامه میخوانید.
بیشتر بخوانید: تاکید بر شنیدن نظرات گوناگون برای اعتلای جایزه جلال
از منظر نشانهشناسی، ماسک بهعنوان یک ابژه، پروتز و مصنوعی که حالا جزئی از زندگی روزمره ما شده است واجد چه دلالتها و معناهایی است؟
بیشتر بخوانید: تاکید بر شنیدن نظرات گوناگون برای اعتلای جایزه جلال
از منظر نشانهشناسی، ماسک بهعنوان یک ابژه، پروتز و مصنوعی که حالا جزئی از زندگی روزمره ما شده است واجد چه دلالتها و معناهایی است؟
پیش از آن باید بدانیم که ابژه از دو طریق وارد زندگی ما میشود. شکل نخست ورود ابژه بهدلیل وجه کاربردی آن است و راهی که در پاسخگویی به نیاز ما طی میکند. تا زمانی که ماسک به مثابه ضرورت بود و هنوز تبدیل به یک عادت همیشگی و همگانی نشده بود، شکل ساده بهداشتی و پزشکی خود را حفظ کرد. اما از زمانی که تبدیل به عادت شد، یک پیوستگی و کارکرد افقی پیدا کرد؛ به این معنا که ماسک در روایت زندگی ما جای گرفت و درون نظام افقی زندگی شامل خوابیدن، بیدار شدن، کارکردن، فعالیت داشتن، ارتباط داشتن، زندگی کردن و... ما بهعنوان یک ضرورت تثبیت شد. اما برای اینکه بتوانیم این ماسک را بیشتر تحمل کنیم و در عین حال جذابتر باشیم، باید آن را در نظام عمودی زندگیمان هم وارد میکردیم؛ بنابراین ماسکهای خشک و بعضاً زشت پزشکی را جانشین ماسکهای دیگر کردیم و در این نظام جانشینی بود که ماسک کارکرد استعارهای پیدا کرد و وارد نظام گزینشی شد. پس علاوه بر جنبه کاربردی، ماسک جنبه آرمانی هم به خود میگیرد: یعنی هر ماسک به مثابه فضای آرمانی، ماسکی است که وارد حوزه رقابت با ماسکهای دیگر میشود.
منظورتان این است که نسبتی هویتی با ماسک برقرار کردیم؟
بله ماسک از یک سو ما را با هویت تثبیتشده رو به رو میکند و از سوی دیگر با هویت پویا. از طرفی ماسک من را در یک شرایط ایمنی در مقابل بیماری و مرگ قرار میدهد و از من محافظت میکند پس به من هویت خودهمانی و تثبیتی میدهد در این معنی ماسک یک ضرورت پزشکی و کاربردی است و مصداقی مشخص است از تعبیر معروف «من ماسک میزنم پس هستم!». اما نوع دوم هویت که از طریق ماسکها ایجاد میشود، هویت پویا است و اینجا دیگر من ماسک میزنم برای اینکه خود را از دیگری متفاوت کنم و برای اینکه از دیگری زیباتر جلوه کنم.
همانطور که اشاره کردید ماسکهای پزشکی راه خود را به عرصه مد و فشن باز کردند و حالا به جای ماسکهای پزشکی، ماسکهای شخصیشده و زیبایی روی صورت افراد نشسته. به نظر شما صنعت مد با چه مکانیسمی، وسیلهای موقت و کارکردی را تبدیل به یک عنصر هویتساز میکند؟
مد به مثابه گفتمان قدرت عمل میکند یعنی بهدنبال این است که بهعنوان یک پدیده مسلط در جامعه خود را به رخ بکشد. رولان بارت اعتقاد دارد که مد در طول تاریخ همانند یک حق عمل کرده است؛ حق طبیعی سیطره حضور حال بر گذشته، یا سیطره قدرت خود بر دیگری. مکانیسم مد کاری میکند که ابژهها و چیزها جنبه کاربردیشان را از دست بدهند یا با حفظ آن جنبه آرمانی و ایدهآل گرایانه هم پیدا کنند. مثلاً در گذشته تنها ثروتمندان میتوانستند ساعت داشته باشند. این ساعتها هم اغلب با زنجیری در جیب جلیقه مخفی میشد؛ بنابراین این ساعتها اگرچه نشانگر تمول و قدرت صاحب آن بود، اما به نظر میرسد بیشتر جنبه کاربردیشان-یعنی اطلاع از زمان روز- بود که اهمیت داشت. رفته رفته، اما ساعت روی دست افراد به نمایش درآمد. اینطور بود که ساعت باوجود از دست ندادن کارکرد خود یعنی نشان دادن زمان، به نمادی برای زیبایی و تشخص هم تبدیل شد.
ببینید! مد دو مسیر را طی میکند یک مسیر در راستای اشرافیت و ایجادتمایز حرکت کرده و دیگری در مسیر شبیهسازی و یکسانسازی. زمانی که شلوارجین مد شد همه آن را پوشیدند. مد شلوارجین در مسیر یکسانسازی، همه را شبیه هم کرد و رئیس و کارگر، ثروتمندان و فقرا و مردان و زنان همه جین پوشیدند. اما گاهی هم مد مانند ماسکهایی که موضوع این گفتوگوست در جهت تمایز حرکت میکند یعنی چیزی مد میشود که از طریق مصرف نشانهها و ابژههای آن مد، افراد خودشان را از دیگری متمایز میکنند. وجود همین ویژگی باعث شد که ماسک جنبه رقابت اقتصادی هم به خود بگیرد و شرکتهای مختلف تولید کننده مد با هم بر سر تولید ماسکهای فشن و متفاوت رقابت کنند. در این فضا دیگر ماسک یک ضرورت پزشکی نیست بلکه یک میل هم هست. یک ابژه ایدهآل که با آن وارد یک بازی زیباییشناختی میشویم که ذیل آن، هم جنبه هنری و زیباییشناختی و هم جنبه کارکردی مد، وارد نظام مصرف میشوند.
ماسکها و دقیقتر از آن، نقابها، در جهان پیشینهای طولانی دارند و در قبایل خاص یا توسط پادشاهان و اشراف بهعنوان ابزاری برای تمایز هویتی و نمادی برای تشخص به کار میرفتند. با توجه به این پیشینه، میشود گفت ماسکها دوباره کارکردهای قدیم خود را احیا و حتی راهی برای ماندگاری روی صورت ما پیدا میکنند؟
بله در گذشته از نقاب و روبنده بسیار استفاده میشد و افراد مشهور یا پادشاهان و درباریان از انواع ماسک در مجالس مختلف با کارکردهای مختلف استفاده میکردند. امروزه میشود گفت مد ماسک در حال احیای این تاریخ است و اساساً کارویژه مد این است که مدام خودش را در گذشته پیدا و احیا میکند. مد ماسک هم امروز به گذشته بازگشت کرده و به نوعی دارد فضای اشرافیت قدیم را احیا میکند.
اینروزها سیاستمدارها با پرچمهای کشور یا نمادهای سازمانهای متبوعشان روی ماسکهای خود در مجامع مختلف حاضر میشوند و از طرف دیگر ماسکهای برندهای مهم جهان روی صورت سلبریتیها قرار گرفته. همچنین گویا هر طبقه و تیپ فکری ماسکهای خاص خود را میزند: ماسکهای محیط زیستی، ماسکهای لاکچری و طلادوزی و... با این تفاسیر آیا زیباییشناسی طبقهای ماسک کم کم دارد شکل میگیرد؟
ماسکها امروز نه تنها راهی هستند به کسب امنیت بهداشتی بلکه وسیلهای هستند برای ابراز زیبایی؛ بنابراین با شما موافقم که ماسکها کارکرد زیباییشناختی پیدا کردهاند. مهمتر اینکه، چون روی دوسوم صورت قرار میگیرند قادرند جانشین بخش بزرگی از صورت ما شوند و در این نظام جانشینی، چون چیزی را غایب میکنند، میتوانند قدرت تخیل را بالا ببرند. وقتی با کسی که ماسک بر صورت دارد مواجه میشویم به جای اینکه صورت واقعی آن فرد را بلافاصله در دسترس داشته باشیم با تخیلی از آن روبهروییم. به همین علت است که نه تنها به ماسک عادت کردیم بلکه از طریق جنبه آرمانی ماسک وارد نظام تخیل شده و از آنجا با اسطوره پیوند میخوریم؛ بنابراین ماسک را امروز باید به مثابه اسطوره بدانیم. در نظام پستمدرن اسطورهها در یک نظام مینیمالی، ریز و خرد میشوند و دیگر کلان نیستند و ماسک هم یک جزء مینیمالی است، اما اینقدر برجسته شده که کاملاً کارکرد اسطورهای پیدا کرده و ما را هر لحظه نه تنها به تخیل اسطورهای نزدیکتر میکند بلکه کاملاً ما را درون آن نظام قرار میدهد. /ایران جمعه
خبر های مرتبط
خبر های مرتبط