مجالهای جدید خاورمیانه و ایران در دوران ریاست جمهوری احتمالی جو بایدن
گویا این بار چرخ زمان به نفع ترامپ نمیچرخد و اگر حادثه غریبی رخ ندهد میتوان گفت آمریکای ترامپ با تمام ماجراهایش به انتها رسیده است. با این فرض، شفقنا برای تخمین روزهای آتی در خاورمیانه به گفتگو با قدیر نصری نشسته است.
رویداد۲۴ نصری که بیشتر بر ارکان بنیادی (استراتژیک) و فکری قضایا متمرکز است و معمولاً فقط با سایت شفقنا گفتگو میکند، سالهای پیش رو را لبریز از عبرت و فرصت مینامد و مدام تکرار میکند که نباید در سیلاب اطلاعات انبوه غرق و گمراه شویم و ضروری است به جای توصیف اکنون یا نبش قبر گذشته، باید برای فردا فکری کرد. در این گفتگو، از عضو هیأت علمی دانشگا خوارزمی درخصوص اکنون و آینده میپرسیم و اینکه سیمای خاورمیانه در چهار سال آینده، شاداب خواهد بود یا غمین؟! گفت وگوی صریح و تا حدی متمایز خبرنگار شفقنا با نصری پیش روی شماست:
آقای دکتر! انگار ترامپ از کاخ سفید دور میشود، درسته؟
بله، گویا فقط به شش رأی الکترال نیاز است تا بایدن، ترامپ و البته ترامپیسم را بدرقه کند. البته اگر اتفاق غیر مترقبهای رخ ندهد که به نظرم بسیار بعید است! اتفاق غیر مترقبه این است که اسناد یا دادههای جدیدی کشف شود یا ایمیلی و یا طرح و نقشه ای، که البته به واسطه وجود نهادهای قوی حقوقی – امنیتی، بعید مینماید. شما فرض کنید از اول بهمن ماه ۱۳۹۹، ترامپ کاخ سفید را ترک کرده و بایدن جای او را گرفته است!
بیشتر بخوانید: جو بایدن چهل و ششمین رییس جمهور آمریکا شد/ سران اروپا تبریک گفتند
اما قبول دارید که چهار سال نفس گیر بود هم برای جهان و هم برای ایران! واقعاً درس این چهار سال اخیر برای اکنونِ چیست؟
سوال بسیار خوبی است. اتفاقاً درنگ در این تجارب و درسها، بسیار ارزشمند و رهگشاست. فکر میکنم ترامپیسم به مثابه یک پیچ و یک انحراف مهیب در مسیر دل انگیز و هیجان آفرین دموکراسی بود. ترامپ حتی حزب جمهوریخواه را به دنبال خود میکشید، او عناد را با خودمحوری و این دو را با سودسالاری نقدی ترکیب کرده بود. او در دورانی که کشتی جهان به یک سمت میرود، بر عرشه کشتی نشسته بود و با سرعتی هر چه تمام، در جهت مخالف کشتی به پیش میتاخت.
جملات کوتاه، عامه پسند، طعنهای و بعضاً توهین آمیز، معطوف به شخص، عاری از حیای متعارف و مخصوصاً دلبستگی ویژه ترامپ به نتیجه نقدی تصمیم سیاسی، همه و همه دور از سیاست فضیلتمند و تصمیم مبتنی بر وقار و فراست بودند. البته شاید بگویید سیاست همین است؛ کلاه گذاشتن سر دیگران و سودسازی برای آمریکایی ها! در پاسخ باید گفت که نتیجه مثبت، فقط همین جور لودگی و کوتاه بینی نیست. توئیتهای او را یک بار و به صورت مسلسل مرور کنید، او تجسم طغیان علیه وقار و عصیان بر ضد دیسپلین (مهار و مدیریت غرایز) بود.
دیگر چه درسی میتوان از دوران ترامپ آموخت؟
بله، درس اول که عقیم ماندن خود شیفتگی و کیش شخصیت بود، اما درس دوم.
البته دکتر، تعداد آرای ترامپ هم قابل توجه بود، او قریب به نیمی از آرای آمریکاییها را کسب کرد و حتی در بعضی ایالت ها، بیش از نیمی از آرای رای دهندهها را به خود اختصاص داد!
بله، این ماجرای عدد و دموکراسی عددی، مناقشات فراوانی برانگیخته است. برای عبور از این قبیل نگاهها و تقلیل دموکراسی به کمیت، برخی فلاسفه از ضرورت دموکراتیک کردن دموکراسی و یا از مرگ دموکراسی و ذبح رأی به چاقوی رسانه سخن گفته اند. واقعیت این است که دموکراسی، در اصل به معنای سنجیده انتخاب کردن است نه متعصبانه انتخاب کردن. این دموکراسی نیست که مثلاً زنها به زن رای بدهند، سیاهپوستها به نامزد سیاهپوست و یا هر کسی به هم ولایتی خودش، این قسم انتخاب مبتنی بر احساس هیجان، غریزه و تعصب، خلاف مرام دموکراتیک است.
پس، اینکه آزادی را نقض میکند! مگر نه این است که در دموکراسی هر کسی آزاد است به هر کسی که خواست رای بدهد؟
خیر، اصلاً این طور نیست. انتخاب مبتنی بر آگاهی و نه صرفاً آزادی، است که گوهر دموکراسی است. متاسفانه امروزه به واسطه بمباران انبوه ذهن و ضمیر مردم از سوی رسانههای پر زرق و برق، مجالی برای انتخاب سالم باقی نمانده، این ماجرا را در اندیشههای جدید تحت عنوان پسا حقیقت یا Post Truth توضیح میدهند که خود مبحث مفصلی است، اما جان کلام این است رسانههای ارزان، هیجان انگیز و سهل الوصول به همگان امکان داده تا نظرپردازی کنند بدون آنکه بازخواست شوند و یا در خصوص نظر خود مسئولیتی بر عهده بگیرند. در واقع میتوان گفت که بخش اعظم رسانههای موجود، بنگاههای دروغ فروشی هستند که برای اربابان خود (احزاب، ایدئولوژیها و بازار) کار میکنند. لاجرم برای فروش خوب، جنس را بزک میکنند، دنبال مشتری بی خبر و پر پول و تهی مغز هستند تا جنس بنجول خود را به بهایی بالا و در مدت زمانی کوتاه آب کنند.
به درسها برگردیم، درس دوم دوره حکمرانی ترامپ چه بود؟
دومین میراث پوپولیسم ترامپ، اقتدار گرایی پسا انتخاباتی است.
آیا این مفهوم، چیزی غیر از اقتدارگرایی انتخاباتی است؟
بله، دقیقاً. اقتدارگرایی انتخاباتی، برنامه اش را قبل از انتخابات میچیند و شرایط را به گونهای مرتب میکند که نتیجه انتخابات غیرقابل کنترل نباشد، اما اقتدارگرایی پسا انتخاباتی، در پی چیزی است که به آن Polity cide میگویند. پولیتی ساید یعنی نهاد زدایی و عقیم کردن مخالفین و پرهزینه کردن مخالفت به شیوههای مختلف.
یک نمونه برای پولیتی ساید ترامپ ذکر میکنید، این مفهوم به نظر تازه میآید!
ببینید در همین اواخر و حتی قبل از شروع انتخابات، ترامپ اعلام کرد که تقلب گستردهای در شرف وقوع است، او همچنین گفت بایدن اگر انتخاب شود، ترور خواهد شد یا صدها هزار نفر هواداران مسلح او (ترامپ) به خیابانها خواهند ریخت! او در ایام استیضاحش، افراد بسیاری را عزل کرد، وزرای امنیت داخلی، دفاع، امور خارجه، دادگستری، کار و رییس سیا و نیز سازمان حفظ محیط زیست همگی فقط به خاطر انتقاد از او برکنار شدند. تام رایت پژوهشگر سرشناس در موسسه بروکینگز گفته است ترامپ تصمیمهای حیاتی را عجولانه اتخاذ میکند بدون این که عمیقاً درباره آنها اندیشیده باشد.
شما بیشتر در خصوص خاورمیانه و مسایل فکری آن تبحّر دارید، اجازه دهید به این منطقه برگردیم. بایدن با خاورمیانه و ایران چه خواهد کرد؟
البته بهتر است بپرسیم که بایدن یا هر شخص و بازیگر دیگر، چه میتواند بکند، نه اینکه چه باید بکند یا چه میخواهد بکند! واقعاً حداقل در خاورمیانه، خواستن، توانستن نیست! بر این اساس به نظرم بایدن طی سالهای ۲۰۲۱ و ۲۰۲۲ مشغول سه پروژه سخت در خاورمیانه خواهد شد که میتوان اسم آن را «باز تنظیم یا ریسِت کردن سیاست آمریکا» گذاشت.
بازتنظیم در چه حوزه و یا چه موضوعی؟
ببینید سیاست نسبتاً ثابت و قابل پیش بینی آمریکا در منطقه، طی ۴ سال حکومت ترامپ دگرگون شده بود. اینکه ترامپ یکباره اعلام میکند سوریه و عراق و افغانستان به درد آمریکا نمیخورند و سرزمین خون و ریگ و مرگ اند غافلگیر کننده بود یا مثلاً ترور سردار قاسم سلیمانی، اصلاً برای آمریکا یک ضرورت نبود! همتراز نامیدن سلیمانی – ابوبکر بغدادی، دامن زدن به رادیکالیسم ایدئولوژیک در ایران، نوعی جنگ روانی غیر ضرور و بازی با اعصاب ایرانیها بخصوص هسته سخت قدرت در کشور بود. همینطور انتقال سفارت آمریکا از تل آویو به بیت المقدس یا به رسمیت شناختن الحاق جولانِ سوریه به اسراییل (برخلاف قطعنامه ۲۴۲ سازمان ملل در نوامبر ۱۹۶۷) و بسیاری رفتارها و تصمیمات دیگر. آخرین مورد از ابتذال سیاسی و سیاست ترامپی، معامله با سودان بر سر به رسمیت شناختن اسراییل و خروج از فهرست دولتهای تروریسم بود! میدانید که آمریکا مبلغ ۳۳۵ میلیون دلار از سودان (در واقع از عربستان سعودی) اخذ و در ازای آن این کشور را از فهرست کشورهای تروریست جهان خارج نمود.
بنابراین، نخستین کار بایدن در این زمینه عبارتست از باز چینی یا چینش مجدد رویههای آمریکایی در منطقه، از یمن تا سوریه و از فلسطین تا عربستان سعودی.
این باز تنظیم، شامل ایران هم میشود؟
بله، فاز دوم و مهم سیاست باز تنظیم بایدن، مربوط و معطوف به برجام است که در واقع میتوان آن را تنفس مجدد حسن روحانی و اصلاح طلبان در عرصه داخلی قلمداد نمود. بازگشت به برجام، گشایشی در زمستان دیپلماتیک و انسداد و اضطراب عهد ترامپ ایجاد خواهد کرد و بلافاصله چانه زنی طولانی و حوصله سربری که دموکراتها در آن تبحر دارند، آغاز خواهد شد.
با این وصف میتوان امیدی به لغو تحریمها بست؟
اجازه بدهید من سخنم و ادعایم تکمیل شود، من ادعایی کردم، اجازه دهید استدلال و ادله و قرینه هم ذکر کنم. این روزها، متاسفانه صدها متخصص خاورمیانه داریم که تخیلات خود را با دادههای تلگرامی و اینستاگرام بزک میکنند و جوری با صدای بلند و محکم دروغ میگویند که آدم متحیر و میخکوب میشود! نباید از یاد ببریم که واقعیت، سخت و دشوار و غیرساده است و فهم سخنِ سخت، استعداد و کوشش میخواهد. واقعیتِ سختِ منطقه حتی در دوران بایدن و اوباما این است که دیپلماسی قصه یا رمان نیست بلکه بیشتر یک طراحی و معماری است، بر این اساس لغو تحریمها به راحتی و به سادگی میسر نیست. حداکثر لغو ها، مربوط به دوره ریاست جمهوری ترامپ خواهد بود که ترامپ و در واقع امریکا، دولتهای طرف قرارداد با ایران را تنبیه میکرد و قصد داشت با صدور کساد به کشور، فروپاشی در داخل و برجام دوم در خارج را محقق کند.
پس میتوان گفت آمدن بایدن نوعی گشایش برای دیپلماسی ایرانی است، درسته؟
دیپلماسی دو طرف دارد و حتماً یک طرف آن امریکا نیست. ایران، کشوری است که طی چهار سال اخیر زیان گستردهای متحمل شده، اما به هر زور و زحمتی که بود در قالب برجام باقیمانده است. این زیان به اضافه ترور سردار قاسم سلیمانی، اصلیترین دلایل قهر ایران با شخص ترامپ هستند.
یعنی میفرمایید که ایران باید آن دو را تلافی کند؟
منظورم چیز دیگری است. در کل معتقدم و در مصاحبه قبلی ام با شفقنا تأکید کردم که تمایز و فضیلت سیاست و تصمیم سیاسی به این است که با سلامت و امید و حیات انسانها و عصرها و نسلها سرو کار دارد. یک تصمیم سیاسیِ صحیح و به هنگام میتواند هزاران و بلکه میلیونها نفر را از رنج و یأس دور کند و بالعکس. تصمیم گیری در سیاست، مانند بازی فوتبال است. مدت بازی فوتبال ۹۰ دقیقه و حداکثر ۱۲۰ دقیقه است. قوتبال تا ابد ادامه ندارد. فوتبالیست حرفهای فرصت میسازد و هر لحظه که توپ گیرش آمد وارد دروازه حریف میکند نه اینکه از فاصله دور برای تیم مقابل خط و نشان بکشد و یا پاسها را به اوت بزند. ببیند ده سال پیش کسی فکر نمیکرد دهها شهر سوریه با خاک یکسان میشود یا عراق و لیبی و یمن به این روز میافتند! اینجا خاورمیانه است. سرزمین جنگ و مرگ و تجزیه و آینده مبهم و تاریک. چیزی که لیبی، سوریه، عراق، یمن و افغانستان را به این روز انداخت تصمیم ناصحیح و نا بهنگام بود. تصمیم سیاسی متفاوت از تصمیم یک چشم پزشک یا یک کشاورز است. شعاع نفوذ تصمیمهای غیر سیاسی، عمومی نیست، اما مخاطب یا موضوع تصمیم سیاسی، منافع و روح و روان انسانهای پر شماری است که در ذیل تصمیم سیاسی به سر میبرند. عمر جوانانی که در یأس تلف میشوند، بیماری که به واسطه کمبود امکانات جان میسپارد، دانشگاهی که به واسطه مدیر بی کفایت و گسسته از محافل علمی جهان در جا میزند و کشوری که گران اداره میشود، میتوانند به واسطه تصمیم صحیح، بهنگام و سنجیده، توان خود را بازیابند و از بودن و شکفتن خود لذت ببرند.
دقیقاً و به صورت عینی منظورتان چیست و ایران در چه حوزهای باید تصمیم بگیرد؟
به صورت واضحتر مقصودم اتخاذ راهی بین انفعال و توهم است. حکمت، چیزی و لحظهای بین دو حرکت افراطی (توهم) و تفریطی (انفعال) است. به صورت میدانی اگر بخواهم صحبت کنم، مرحله نخست این است که به لحاظ ذهنی – عینی قبول کنیم که ادامه دوران فعلی، پر هزینه و شکننده است. من اطمینان دارم بایدن در نخستین موضع خود اعلام خواهد کرد که آمریکا به برجام بر میگردد، ایران هم برای مفاهمه در خصوص حضور منطقه ای، موشکها و فرجام برنامه هستهای اش آماده باشد. فراموش نکنیم که بایدن دیگر ترامپ نیست، اجماع جهانی دارد، مکانیسم ماشه را میتواند فعال کند، خیلی نیاز به همراهی ایران ندارد و مهمتر از همه اینکه معلوم نیست که بایدن تا کی زنده است و رییس جمهور آمریکا.
منظورتان این است که ایران مذاکره را شروع کند؟
ببینید مذاکره با آمریکا حاضر در برجام تابو و یک مسئله ناموسی و حیثیتی نیست و حسب خبرهای اعلامی، نظام مشکلی با اصل مذاکره ندارد. مهم، محتوای مذاکره است.
در باب محتوا ایران به قول شما چه میتواند کند؟
به زعم من ایران میتواند با ابتکار عملهایی بایدن را غافلگیر کند و از مخمصه فعلی رها شود.
مثلاً چطور؟
مثلاً ضروری است ایران در خصوص رفع نگرانی غربیها در خصوص سیاستهای منطقهای اش تصمیم بگیرد به اینکه حضور و نفوذ میدانی – نهضتی اش را به پیمانی حقوقی تبدیل کند تا هم آسیب پذیری کمتری داشته باشد و هم رافع نگرانی غیر ضروری دیگران بشود.
این ایده جذاب به نظر میرسد، بیشتر توضیح میدهید!
بله، دغدغه امنیتی ایران که صائب هم هست این است که شَبَح تهدید همواره بالای سر کشور قرار دارد و این مُلک هر گاه که آباد بوده قبایل و گروهی از چهار طرف به آن حمله ور شده و آن را غارت و چند پاره کرده اند. حالا برای گریز از این تنهایی استراتژیک، کاری باید کرد که اولین آن مجهز بودن به ابزارهای بازدارندگی است تا کسی جرات و اراده غارت نداشته باشد و اگر چنین کرد، پشیمان و نابود شود! حال، این اندیشه درست، ترجمه شده به اینکه ایران یا نیروهای همسو با ایران در مناطق مختلفی از خاورمیانه منتشر باشند، اما این انتشار موجب عکس العمل غرب و برخی دول منطقهای شده است. برای رهایی از این بن بست، من معتقدم که میتوان با عقد پیمانهای حقوقی و حفظ پایگاههای مشخص و حتی درآمدزا این سوء تفاهم را برطرف نمود.
آقای دکتر، به عنوان آخرین سوال، این باز آرایی شامل اسراییل هم میشود؟
بله، دولتمردان آمریکایی به دلایل اخلاقی – استراتژیک خود را مدیون و مجبور به همسویی به اسراییلیها میبینند معتقدم البته بایدن برای اسراییل، ترامپ نخواهد شد و ماه عسل تل آویو – واشینگتن به پایان خواهد رسید، این خوش شانسی نتانیاهو بود که امریکا به ستاد اجرایی اتاق فرمان تل آویو بدل شده بود. برای نتانیاهو، چه چیزی از این بهتر، که مهمترین فرمانده نظامیِ اصلیترین دشمن اش به دستور ترامپ ترور شد! بدترین تحریمها علیه ایران اعمال گردید و انبوهی امتیاز از کشورهای عربی و فلسطینیها گرفتند تا ارزانی اسراییل کنند. غیر از ترامپ هیچ کسی این همه لطف را در حق اسراییل نمیکرد واقعاً. تصور کشورهایی که امتیازهای ناب به اسراییل دادند این بود که راه واشینگتن از تل آویو میگذرد یعنی خواستند با استقبال از تل آویو، لابیهای یهودی امریکا را به سمت خود سوق دهند. اما اینک با رفتن ترامپ، از شتاب این پیمانها کاسته میشود و حفظ رابطه با اسراییل پرهزینه میشود. کشورهایی که به تعبیر ترامپ در صف رابطه با اسراییل بودند یواشکی از صف خارج میشوند، سیاستهایی مانند معامله قرن یا معاهدات دولتی زورکی بین اسراییل و برخی کشورهای منطقه، اهمیت و طراوت خود را از دست خواهند داد. به نظر میرسد آمریکای بایدن متعهد به صیانت از امنیت اسراییل هستند نه تجاوز اسراییل و یا الحاق سرزمینهای دیگران به آن. بنابراین، اسراییل و عربستان سعودی یک پشتیبان شیدا را از دست دادند و اینک با یک پشتیبان محتاط طرف هستند که همه چیز را به دلار ترجمه نمیکند و در پی آمریکای محترم است تا آمریکای اول.
منبع: شفقنا
خبر های مرتبط
خبر های مرتبط