مزدک ؛ پیامبر ماتریالیست!
رویداد۲۴ علیرضا نجفی: «خون و مالکیت دو رکنی هستند که جامعه ایرانی بر اساس آنها قائم است.»/ ایران در عصر ساسانیان / آرتور کریستین سن
«مزدک گفت مال، بخشیدهای است میان مردمان که همه بندگان خدایند و فرزند آدمند و چه حاجتمند گردند باید که مال یکدیگر خرج کنند تا هیچ کس را بیبرگی نباشد و درماندگی متساوی دلی باشد.» خواجه نظام الملک
زرتشت، مانی و مزدک سه چهره مقدس در ایران باستان هستند که هر کدام به طریقی بر جهانبینیهای بعدتر خود اثر گذاشتهاند. تفاوت مزدک با زرتشت و مانی به ریشههای سیاسی و اجتماعی حرکت دینی او بازمیگردد و این گرایشهای اجتماعی او را متمایز از چهرههای پیشین میکند. مزدک و مزدکیان تاکید دین ایرانی را بر مسائل اجتماعی معطوف کردند و «نبرد خیر و شر» را از عالم ایدهها به جامعه بشری آوردند. برای شناخت مزدک و جنبش دینی او باید اوضاع و شرایط سیاسی زمان او را شناخت و تحلیل کرد.
برخلاف تصوری که پروپاگاندای ناسیونالیستی درباره ایران باستان ایجاد کرده، بحرانهای فراگیر و ساختاری عقبماندهای در دوران باستان بر ایران حاکم بود. در زمان امپراطوری ساسانیان دو بحران بیش از همه مشکلساز بودند؛ یکی بحران فرهنگی سیاسی که با عدم رواداری زرتشتیها و شاهان ساسانی با پیروان دیگر ادیان به اوج خود رسیده بود و آشوب و و سرکوب سیاسی نوعی استبداد دینی ایجاد کرده بود و دیگری بحران اقتصادی که عامل آن قحطی گسترده و شکاف بین طبقه اشراف و روحانیون با مردم عادی بود. مزدک و مزدکیان در واکنش به این دو بحران ظهور کردند و شناخت مزدکیان بدون شناخت این بحرانها ممکن نیست.
جنبش مزدکیان در چه شرایطی بروز کرد؟
گسترش قدرت ساسانیان در فلات ایران نیمه قرن سوم میلادی آغاز شد و با شکست رومیان از قوای اردشیر درازدست به اوج رسید. اردشیر بنیانگذار سلسله ساسانی بود و برای ایرانیان شخصیتی مقدس و اسطورهای است. در شاهنامه فردوسی نام اردشیر، بهمن است و بنابر روایت افسانهای فردوسی فرزند رستم، پهلوان نامی ایران زمین است.
از جمله کارهای مهم اردشیر در دوران سلطنتش دادن قدرت بسیار به علما و کاهنان زرتشتی بود. قدرت علمای آیین زرتشتی در دوران اشکانیان به حداقل رسیده بود و اشکانیان که به یونانیها علاقه بسیاری داشتند تحت تاثیر آنان اهمیت چندانی به روحانیون نمیدادند و آنها نیز در امور سیاسی دخالت نمیکردند. اردشیر، اما آیین مزداییسم را تبدیل به آیین رسمی امپراطوری خود کرد و ثروت بسیاری به روحانیون زرتشتی داد؛ روحانیون نیز در مقابل وی -و دیگر شاهانی که از آنها حمایت میکردند- را دارای فرّه ایزدی دانستند و نماینده خدا روی زمین.
علمای زرتشتی به گستردهترین شکل ممکن در سیاست و امور مملکتی دخالت میکردند و مجلسی به دستور اردشیر شکل گرفته بود که هفت «مغ» بزرگ آن را اداره میکردند و تمام تصمیمات مهم با نظر آن هفت روحانی انجام میگرفت.
اردشیر دولت و دین را با یکدیگر آمیخت و خطاب به جانشین خود چنین گفت: «بدان که ملک و دین با هم توام هستند و هریک را باید نگهبان دیگری دانست.» زرتشتیها نیز با رسیدن به قدرت پیروان دیگر ادیان منجمله مسیحیان را مورد اذیت و شکنجه و تعقیب قرار دادند و شاهان ساسانی به ترغیب روحانیون زرتشتی به کرّات به ارمنستان یورش بردند و مردم آنجا را که مسیحی بودند مجبور کردند تا زرتشتی شوند. این مساله باعث ایجاد جنگهای فراوانی با امپراطوری روم شد که بعد از کنستانتین به صورت رسمی مسیحی شده بود و نهایتا باعث فروپاشی ساسانیان شد.
روحانیون زرتشتی چنان قدرتی پیدا کرده بودند که شاهان را عزل و نصب میکردند و اتحاد سلطنت و مذهب، قدرت و ثروت را بین این دو طبقه متمرکز کرده و آنها را صاحب مال و جان دیگران کرده بود.
در دوران شاپور دوم یا همان شاپور بزرگ مالیاتهایی که از پیروان دیگر ادیان میگرفتند، دو برابر شد و مارشیمون راهب کاتولیک به همراه پنج اسقف و بسیاری از پیروان مسیحیت شکنجه و اعدام شدند. مردم عادی نیز با مجوز حکومت مال و اموال پیروان دیگر ادیان را غارت میکردند. شاپور بزرگ به علت سوراخ کردن کتفهای مردم و گذراندن ریسمانی از میان آنها به شاپور ذوالاکتاف معروف شده بود و اندک مطالعهای درباره تاریخ ساسانیان مدعاهای ناسیونالیستها مبنی بر وجود «حقوق بشر» و «آزادی انتخاب دین» در ایران باستان را باطل میکند.
خفقان فکری در ایران باستان به حد و اندازهای بود که زمانی که یزدگرد اول در سال ۴۰۹ میلادی طبق قراردادی که با امپراطوری روم امضا کرد و به مسیحیان آزادی داد، مورد لعن و نفرین روحانیون زرتشتی قرار گرفت و در تاریخ به خاطر این کار به یزدگرد بزهگر مشهور شد.
به همین دلیل بود که جانشین یزدگرد یعنی بهرام گور پس از رسیدن به سلطنت، سرکوب پیروان ادیان دیگر را با شدتی بیشتر از سر گرفت و جانشینش، یزدگرد دوم به تحریک علمای زرتشتی به مناطق همسایه حمله کرد تا با زور شمشیر مردمان را به پیروی از مذهب زرتشت وادارد.
پس از یزدگرد دوم، فیروز و ولگاش به سلطنت رسیدند و در نتیجه جنگهایی که با همسایگان کرده بودند قحطی بزرگی در کشور رخ داد و ایرانیان در نتیجه ماجراجوییهای خود در منطقه شکستهای سختی از همسایگان خود خوردند. این عوامل باعث شدند که زمانی که قباد فرزند ولگاش در ۴۸۷ میلادی به سلطنت رسیدف مجبور شد تغییرات بنیادینی در کشور ایجاد کند و به همین دلیل به مزدک که یکی از روحانیون دگراندیش زرتشتی بود، آزادی تبلیغ و عمل داد و خودش نیز مزدکی شد.
قباد در حالی به پادشاهی رسید که هپتالیان (هیاطله) قسمتی از ایالتهای شرقی ایران را اشغال کرده بودند و از طرفی قحطی و گرسنگی به مردم عادی فشار میآورد و بحران اقتصادی به اوج خود رسیده بود. در چنین شرایطی نجبا و اشراف گستاخ نیز مطالبات بسیاری داشتند و مالیاتهای سنگین روستاییان را به وضعی فلاکتبار دچار کرده بود.
اوتا کرکلیما در کتاب تاریخ جنبش مزدکیان مینویسد: «کارهای سازنده برعهده مردم دهات و ساکنان شهرها بود. این عده از مردم موظف بودند که به کشاورزی، دامپروری و صناعت بپردازند. اشتغال به این امور که در عهد باستان از طرف زرتشت حکیم به عنوان وظیفه عمومی کلیه دینداران شناخته شده بود، در زمان ساسانیان سرنوشت تیره طبقه زحمتکشان را تشکیل میداد. توده مردم منحصرا برای کار و پرداخت باج و خراج آفریده شده بودند.»
زیستن در عصر ایران باستان به راستی دردناک و طاقتفرسا بود. در جامعه ساسانی مقررات کاستی حکمروا بود. یعنی اقشار غیرقابل نفوذ اجتماعی که هرکس در هرکدام از آنها به دنیا میآمد تا آخر عمر در آنها میماند و حق انتقال به اقشار دیگر را نداشت. اگر کسی برده یا صنعتگر به دنیا میآمد، حق نداشت نزد اقشاری چون کاهنان، اشراف یا پادشاهان برود.
زنان نیز در عصر ساسانیان و به طور کلی در ایران باستان وضعیت دردناکی داشتند. اوتاکر کلیما مینویسد: «زن از لحاظ حقوقی نوعی کالا تلقی میشد و از لحاظ شخصیت حقوقی درست در همان طبقه بردگان جا داشت و در همه امور اسیر قدرت رییس خانواده بود؛ در خانه پدری و در منزل شوهر همواره زیر دست پدر یا شوهر قرار داشت. دختران بنابر مقررات باید تا پانزده سالگی ازدواج میکردند. پادشاهان نیز زنان را کالای خود میدانستند. تراکم زنان در حرمسراها و مساله تعدد زوجات از لحاظ ترکیب نفوس برای توده مردم دشواریهای فراوانی به بار میآورد. این امر موجب کمبود جنس زن را فراهم آورد و اغتشاشات خطرناکی را در میان طبقات پایین باعث شد. کلیه موارد فوق الذکر، استبداد، فقر توده گسترده مردم، وجود حرمسراها، تعدد زوجات، بهرهکشی از طبقات زحمتکش، نوعی سقوط اخلاقی و جسمانی عنصر ایرانی را به دنبال آورد.»
در چنین اوضاعی بود که جنبش مزدکیان پدیدار شد. مزدک از روحانیون دگراندیش زرتشتی بود و جهانبینی او از مانی نیز تاثیر گرفته بود اگرچه مانند آیین مانی بدبینانه نبود.
بیشتر بخوانید: زرتشت؛ پیامبری فراسوی خیر و شر
مزدک چه اعتقادی داشت؟
به گزارش رویداد۲۴ درباره محل و تاریخ تولد مزدک اطلاع دقیقی و قابل استنادی در دست نیست. آنچه میتوان با تخمین گفت این است که وی اهل خوارزم بوده و در قرن پنجم میلادی به دنیا آمده است. مزدک به پیروانش زندگی اخلاقی را توصیه میکرد و دوگانگی خیر و شر بودن جهان را از آیین مانی گرفته بود. اما تفاوت مهمی در آن دوگانگی ایجاد کرد؛ در حالی که مانی جهان ماده را شر میدانست و جهان ماورای ماده را خیر، مزدک خیر و شر را اجتماعی کرد و این ایده را ترویج کرد که خیر یعنی مساوات و نظم اجتماعی و شر یعنی بینظمی و نابرابری.
مزدک نور یا همان خیر را ارادی و قابل تحقق میدانست و تکیه بر ارادی بودن خیر و شر در جهان باستان ایدهای نابهنگام بود. احسان طبری در کتاب جنبشهای اجتماعی در ایران مینویسد: «نکته شگرف انقلابی در مزدک همانا تبلیغ این مساله است که باید از طریق جهاد و مبارزه، نور را از اختلاط ظلمانی رهاند و پرتوهای روشن را از حلقات تاریک نجات بخشید. این نظر بنیاد تمام نظریات بعدی اوست. ظفر نهایی نیز با نور است و لذا کوشش و تلاش و پیکار آدمی در راه رهایی نور قطعا با ظفر و پیروزی همراه خواهد بود. بدینسان آموزه مزدک درباره نور و ظلمت تماما یک آموزه خوش بینانه و پیکارجویانه است.»
پیروان مزدک مانند مانویان در گوشهای نمینشستند که ریاضت بکشند و از ماده دور شوند بلکه سعادت را در فعالیت اجتماعی جستجو میکردند. این فعالیت اجتماعی نیز عبارت بود از آموزه مساوات و عدالت. به نظر مزدک نعمات مادی را اهورامزدا یکسان در دسترس مردم قرار داده و نابرابری نتیجه اقدام شریرانه عدهای است که بیش از آنچه باید برای خود میخواهند. نابرابری مصداق ظلم است و راه رسیدن به سعادت برابری و عدالت اجتماعی است.
طبری مینویسد «مزدک کمونیسم خود را درباره تساوی برخورداری از نعم مادی از اثیر دماغ خود استخراج نکرده و مسلما ناظر به واقعیات عینی زمان خود بوده است. کمونیسم دهقانی مزدک ندایی بود برای بازگشت به مالکیت مشاع که فئودالیسم آن را متلاشی میکرد، برای بازگشت به مساوات دودمانی که رشد جامعه فئودال آن را برهم میزد. او معتقد بود نابرابری و عدم مساوات موجود در جامعه ریشه کین و رشک و خشم و جنگ است و همانا این بلیات زندگی بشر را تیره کرده است.»
تاریخ مزدکیان
مزدک به واسطه این ضرورتهای اجتماعی در جهان بینی مانوی دخل و تصرف میکند. مانی جهان را مرکب از پنج عنصر میدانست که عبارت بودند از اثیر، نسیم، نور، آب، آتش، خاک. مزدک، اما این جهانبینی را به مسائل عصر خود گره میزند و میگوید همانطور که این عناصر متعلق به همگان است، نعمات مادی نیز که محصول نهایی این عناصر هستند باید همگانی بشوند. بنابراین میبینیم که مزدک دو باور متافیزیکی عصر خود، یعنی نبرد خیر و شر و عناصر اربعه، را به مسائل عینی جامعه و زمانه خود گره میزند و با این کار به نیاز ضروری جامعه خود یعنی فقر و قحطی و عدم رواداری با پیروان دیگر ادیان، پاسخ میدهد.
مزدک به پیروانش توصیه میکرد به دیگران در هیچ شرایطی آسیب نزنند و حتی ذبح حیوانات را نیز نادرست میدانست. مزدک در اینجا به اصل آهیسما (بیآزاری) که در ادیان هندوشرقی وجود دارد نزدیک میشود. همچنین توصیه به ریاضتکشی و عبادت میکرد که این موارد نشانگر اعتقادات عمیق دینی او هستند و اثبات میکنند که مزدک را نباید مانند یک انقلابی کمونیست مدرن دید؛ او دینداری بود که از دینداران زمانه خود پیشتر رفت و بذل توجهش به مسائل و ضرورتهای اجتماعی آیینش را نسبت به دیگر آیینهای آن زمان سازنده و ثمربخش ساخت. این توصیهها به بیآزاری و اخلاق به ویژه در جامعه ساسانی که رواداری در آن بسیار کم بود و انسانها به صرف بودنشان در یک دین یا کاست مورد اذیت واقع میشدند، پیشرو محسوب میشد.
جنبش مزدک چه پیامدهایی در جامعه ساسانی برجای گذاشت؟
مزدک همچنین اصلاح مسائل مربوط به زنان را خواستار بود و الغای حرمسرا و تعدد زوجات که بین اشراف رایج بود، توسط قباد به تحریک مزدک انجام گرفت. قباد که از اشراف دل خوشی نداشت نوآوریها و بدعتهای مزدک در دین زرتشتی را فرصتی دید برای تضعیف آنان. اشراف پدر قباد، بلاش، توسط اشراف خلع و کور شده بود و همچنین مالیاتهای کمرشکن اشراف فشار زیادی بر مردم عادی میآورد و خطر شورش را افزایش میداد. به همین دلیل بود که قباد به آیین مزدک گروید و مزدکیان به واسطه نفوذ در دربار توانستند دین خود را آزادانه تبلیغ کنند.
مزدک و طرفدارانش در انبار غلات را به روی مردم گشودند و زمینها را از نو تقسیمبندی کردند. این امر در کنار محبوبیت روزافزون مزدک، روحانیون و اشراف را علیه او متحد کرد. این دو طبقه که منافع خود را در خطر میدیدند علیه قباد توطئه کردند و وی را به زندان افکندند. قباد، اما به یاری دخترش از زندان بیرون آمد و سلطنت را دوباره به دست گرفت.
بیشتر بخوانید: مانی نقاش؛ پیامبری که علیه زندگی شورید
قباد و پسرش خسرو انوشیروان از مزدکیان کمک گرفتند تا از قدرت روحانیون و اشراف بکاهند و نهایتا در اواخر دوره قباد یک نظام مالیاتی منظم وضع شد که بار سنگین بدهی و مالیات را از دوش دهقانان برداشت. علاوه بر این یک مقام روحانی جدید به وجود آمد که وظیفه حمایت از منافع اقشار پایینی جامعه داشت. این اصلاحات طبقه جدیدی از خرده مالکان را بوجود آورد و از قدرت اشراف کاست. اما قباد روحانیون زرتشتی را نمیتوانست نادیده بگیرد و آنها خواستار حذف مزدک به علت کفرگویی و بدعت در دین زرتشتی بودند.
سرانجام قباد راضی شد مزدکیان را حذف کند و این کار را به ولیعهد خود، خسرو انوشیروان سپرد. خسرو انوشیروان نیز برای برکندن کامل نسل مزدکیان دست به قتل عام آنها زد. خواجه نظام الملک از زبان خسرو انوشیروان چنین نقل میکند: «مزدک را کشتن آسان است، لیکن تبع او بسیارند. چون او را بکشیم مزدکیان بگریزند و پراکنده شوند و مردمان را دعوت کنند و جایگاهی محکم به دست آرند و ما را و مملکت را کار دهند. ما را تدبیری باید چنانک یک بار کشته شوند و یک تن از ایشان زنده نماند.»
بنابرین همه مزدکیان را به دستور وی دستگیر و زنده به گور کردند. مشهور است که خسروانوشیروان آنها را وارونه در باغی خاک کرده بود، به صورتی که تنها پاهایشان مشخص بود و سپس از مزدک دعوت کرده بود تا از این باغ دیدن کند و به وی گفت «درختانی آنجا خواهی یافت که کسی تاکنون ندیده و از دهان فرزانگان کهن درباره آن نشنیده... »
مزدک به باغ رفت و با دیدن زنده به گور کردن پیروانش فریادی کشید و بیهوش شد. انوشیروان نیز او را وارونه به درختی بست و با بارانی از تیر اعدامش کرد. فردوسی در شاهنامه لحظه اعدام مزدک را با این ابیات وصف کرد: «از آن پس بکشتش به باران تیر / تو گر باهوشی راه مزدک مگیر __ بزرگان شدند ایمن از خواسته / زن و زاده و باغ آراسته»
کار مزدک با این مرگ تراژیک تمام شد، اما آموزههای وی طلیعه نظم جدیدی شدند که از قدرت نجبا و اشراف کاست و منافعی را برای طبقات پایین بوجود آورد. انوشیروان نیز پس از به قدرت رسیدن به سرکوب باقی ماندگان پیروان مزدک ادامه داد، اما در عمل مجبور شد به طبقات پایین امتیاز بیشتری داده و رواداری دینی را نیز گسترش دهد.
دربار انوشیروان تبدیل به محفل فیلسوفان نوافلاطونی شده بود و از قدرت اشراف در دوره او به صورت چشمگیری کاسته شده بود. این تکاپو نتیجه جنبش فکری اجتماعی بود که توسط مزدک ایجاد شد و بررسی آن به ما نشان میدهد که خواست عدالت، آزادی و برابری قدمتی دیرینه به اندازه تاریخ بشر دارند.
منابع:
تاریخ جنبش مزدکیان / اوتا کرکلیما / نشر توس
جنبشهای اجتماعی در ایران / احسان طبری / نشر فردوس
امپراتوری اندیشه / مایکل آکسورتی/ نشر ققنوس
ایرانیان / هما کاتوزیان/ نشر مرکز
ایران در عصر ساسانی / آرتور کریستینسن / نشر چشمه