تاریخ انتشار: ۰۹:۵۲ - ۲۳ آذر ۱۴۰۰

رمزگشایی احمد زیدآبادی از سفر نفتالی بنت به ابوظبی

اسراییل درصدد عادی‌سازی روابط خود با تمامی دنیای اسلام از کازابلانکا تا جاکارتاست بدون آنکه حتی نیازی به حل مساله فلسطین یا حتی آغاز مذاکره با دولت محمود عباس ببیند. برای این منظور آنان نیازمند ادامه بحران بر سر برنامه اتمی ایران هستند. نفتالی بنت برای بحث در همین باره به ابوظبی رفته است.

رمزگشایی احمد زیدآبادی از سفر نفتالی بنت به ابوظبی
رویداد۲۴ احمد زیدآبادی؛ اگر ۱۰ سال پیش کسی از من می‌پرسید «آیا می‌توانی تصور کنی که در سال ۱۴۰۰ هجری خورشیدی، در حالی که کرانه باختری رود اردن و بیت‌المقدس شرقی همچنان در اشغال ارتش اسراییل و شهرک‌های یهودی‌نشین نیز در این مناطق رو به گسترش باشد، نخست‌وزیری از بلوک افراطی ملی-مذهبی در اسراییل، سوار بر هواپیما از آسمان عربستان بگذرد و در فروگاه ابوظبی فرود آید و مورد استقبال گرم حاکم امارات قرار گیرد؟» در پاسخش حاضر بودم به تمام مقدسات عالم سوگند یاد کنم که چنین اتفاقی محال است، محال! من که جای خود، اگر در همان سال، از نفتالی بنت گرفته تا هر یک از رهبران احزاب چپ و راست و میانه اسراییل یا سران کشور‌های عرب در مقابل چنین پرسشی قرار می‌گرفتند؛ پاسخ همگی، فقط یک جمله بود: «خواب و خیال و از جمله محالات است.»

امر محال، اما امروز به ممکن تبدیل شده و صورت واقعیت به خود گرفته است. نفتالی بنت «قهرمان» شهرک‌سازی در سرزمین‌های اشغالی و نماینده یکی از افراطی‌ترین احزاب راستگرای یهودی، در مقام نخست‌وزیر اسراییل در ابوظبی مورد استقبال شیخ محمد بن زاید ولیعهد امارات متحده عربی قرار گرفته و به او گفته است: «ما پسرعمو و همگی فرزندان ابراهیم نبی هستیم و ارتباط دوستانه بین ما طبیعی است!»

حال پرسش این است که چرا این اتفاق رخ داده است؟ بدبختانه پاسخ این پرسش را باید در «بهار عربی» و رویداد‌های متعاقب آن از جمله حضور ایران در سوریه و سیاستِ عجیب و غریب دولت دونالد ترامپ جست‌وجو کرد. خیزش مردمی موسوم به «بهار عربی» که بخشی از شمال آفریقا و خاورمیانه را درنوردید، در ابتدای کار شوق بسیاری از کشور‌ها از ایران گرفته تا ایالات‌متحده را برانگیخت.

در ایران از بهار عربی تحت عنوان «بیداری اسلامی» به شدت استقبال شد، بدین امید که گروه‌های اسلام‌گرا در تونس و مصر قدرت را به دست گیرند و بر اثر آن دیگر نظام‌های عربی دومینووار سقوط کنند به گونه‌ای که در جغرافیایی وسیع «امت واحده اسلامی» شکل عینی و عملی به خود گیرد.

در ایالات متحده، اما دولت باراک حسین اوباما خیزش تونسی‌ها و مصری‌ها را علیه نظام‌های سیاسی بسته خود، طلیعه ظهور دولت‌های باز و کثرت‌گرایی می‌دید که منطقه را از بی‌ثباتی مزمن و تنش‌های دوره‌ای خارج می‌کند و امکان همکاری نزدیک‌تر آن‌ها با امریکا را در جهت ساخت خاورمیانه‌ای جدید فراهم می‌آورد.

هنگامی که نتیجه خیزش مردم مصر تسلط انحصاری اخوان‌المسلمین بر آن کشور شد، امریکایی‌ها متقاعد شدند که داستان طبق علایق و منافع آن‌ها پیش نمی‌رود و بنابراین خود را از معرکه دور نگه داشتند تا ائتلافی از ارتش و بروکرات‌های رژیم قبل و نیرو‌های سکولار و اقلیت‌های مذهبی و سلفی‌های غیرِ بنیادگرا به رهبری عبدالفتاح سیسی کار دولت اخوانی را بسازند و شرایط را به زمان قبل برگردانند.

جمهوری اسلامی هم زمانی که توفان بهار عربی به سوریه رسید، آن را نه خیزشی اصیل بلکه توطئه‌ای علیه متحد نزدیک خود تعبیر کرد و برای حفظ بشار اسد در قدرت، وارد ماجرا شد.

در این میان، کشور‌های محافظه‌کار عربی که عمدتا بخشِ ضد سوری بهار عربی را می‌پسندیدند، با مشاهده حساسیت ایران نسبت به سوریه، خواستار دخالت دولت اوباما برای سقوط بشار اسد شدند. دولت امریکا که به اپوزیسیون سوریه بی‌اعتماد بود، به درخواست عرب‌های محافظه‌کار اعتنایی نکرد و نهایتا ایران علاوه بر جای پایی در عراق و لبنان، در سوریه نیز حضور پررنگ و بی‌سابقه‌ای یافت.

کشور‌های عرب که شاهد اعمال فشار دولت اوباما برای کناره‌گیری حسنی مبارک از قدرت بودند، انفعال آن دولت در برابر رژیم اسد را نشانه‌ای از بی‌اعتنایی امریکا به گسترش حوزه نفوذ ایران و بی‌تفاوتی نسبت به سرنوشت خود تفسیر کردند و نسبت به دولت اوباما بدگمان شدند.

در این میان، دونالد ترامپ با ظهور پر سر و صدای خود در کاخ سفید درصدد به‌هم زدن معادله برآمد.

او از یک طرف با خروج از توافقنامه برجام، ایران را برای تامین منابع مالی لازم به قصد حمایت از گروه‌های متحدش در منطقه در تنگنا قرار داد و از طرف دیگر، هیاتی از یهودیان ارتدوکس را مامور تدوین طرح صلح خاورمیانه و عادی‌سازی روابط بین اسراییل و کشور‌های عرب کرد.

هیات مذکور به رهبری جارد کوشنر داماد ترامپ، برای متقاعد کردن کشور‌های عرب به عادی‌سازی رابطه با اسراییل بر چهار مولفه انگشت گذاشت: یکم، حضور فزاینده ایران در منطقه به خصوص پس از شیوع صورتی از بهار عربی در یمن و بحرین. دوم، ضعف کشور‌های عربی در دفاع از خود و ضرورت حمایت امریکا از آنان به ویژه در برابر جمهوری اسلامی. سوم، مشروط کردن این حمایت به عادی‌سازی مناسبات‌شان با اسراییل. چهارم، انضمام حدود ۳۰ درصد از کرانه باختری به اسراییل در صورت عدم عادی‌سازی رابطه کشور‌های عرب با آن.

بدین‌ترتیب امری که ۱۰ سال قبل از مقوله غیرممکنات بود، در سایه رویداد‌های فوق به امری ممکن تبدیل شد.

این تازه هنوز آغاز ماجراست. اسراییل درصدد عادی‌سازی روابط خود با تمامی دنیای اسلام از کازابلانکا تا جاکارتاست بدون آنکه حتی نیازی به حل مساله فلسطین یا حتی آغاز مذاکره با دولت محمود عباس ببیند.

برای این منظور آنان نیازمند ادامه بحران بر سر برنامه اتمی ایران هستند. نفتالی بنت برای بحث در همین باره به ابوظبی رفته است. متاسفانه در کشور ما فضا به گونه‌ای در آمده که در مورد این مسائل نمی‌توان به وضوح نظر داد!

در حالی که اسراییل دونعل به سمت عادی‌سازی رابطه با تمام جهان عرب و اسلام می‌تازد بدون آنکه حتی کوچک‌ترین امتیازی به فلسطینی‌ها داده باشد، در کشور ما فقط می‌توان از اضمحلال و فروپاشی قریب‌الوقوع آزادانه سخن گفت!

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
نظرات شما