سیاسیترین جامهای جهانی فوتبال در تاریخ
رویداد۲۴ مازیار وکیلی: فوتبال یکی از عجیبترین پدیدههایی است که انسان مدرن تا به امروز خلق کرده است؛ پدیدهای جهانشمول که سیاوش جمادی نویسنده ایرانی درباره آن میگوید: «فوتبال ورزشی است که خود را به ما (تمام جهان) تحمیل کرده است. این ورزش بیش از هر چیز دیگری استعداد جهانی شدن دارد. بیش از لیبرالیسم، نظامهای اقتصادی و فرهنگهایی که میل به جهانی شدن دارند. اگر چیزی در دوره ما مظهر جهانی شدن باشد، فوتبال است. چیزی در زمین ساده فوتبال نهفته است که آن را به صورت یک نمود کاملاً جهانی درمی آورد. در حالی که برای جهانی کردن خیلی از حوزهها از جمله رسانهها و شبکهها شاهد درگیری و صرف هزینههای زیادی هستیم.»
چنین پدیدهای نمیتواند با سیاست آمیخته نباشد. فوتبال امروز به قدری سیاسی شده است که حتی اعطای میزبانی جام جهانی به کشور کوچکی مانند قطر هم بیش از آنکه محصول شایستگی این کشور باشد، محصول زد و بند این کشور با دولتهای غربی است.
سپ بلاتر رئیس پیشین فدراسیون فوتبال درباره اعطای میزبانی به قطر میگوید: «قطریها در سال ۲۰۱۱ با فرانسویها زد و بند کردند. در آن زمان نیکولای سارکوزی نخست وزیر وقت فرانسه شامی را در تاریخ ۲۳ نوامبر ۲۰۱۰ تدارک دیده و به این میهمانی پلاتینی رئیس وقت یوفا را دعوت کرد. در این میهمانی تمیم بن حمد امیر کنونی قطر به عنوان ولیعهد کشورش حضور داشت. در این شام با حضور بالاترین مقام رسمی فرانسه به پلاتینی توصیه شد تا از قطر برای میزبانی از جام جهانی ۲۰۲۲ حمایت کند. بعد از برنده شدن قطر در پرونده میزبانی و انتقال مالکیت پاری سن ژرمن به دولت قطر بیش از پیش این فرضیه تایید شد. بعد از دیدن نام قطر به عنوان برنده میزبان جام جهانی ۲۰۲۲ احساس ناامیدی کردم البته انتظارش را داشتم.»
پول قطریها باعث شد فیفا چشم بر نقض حقوق بشر برای آماده سازی ورزشگاههای قطر و وضعیت کارگرانی که در این کشور کار میکردند ببندد و از میزبانی قطر حمایت کند. گروه دیدهبان حقوق بشر از مرگ حدود ۶۵۰۰ کارگر در ایام آمادهسازی ورزشگاههای در قطر برای میزبانی جام جهانی خبر داده بود. اما همه چشمان خود را بر روی این واقعیت بستند تا جام جهانی این بار نه در فصل تابستان که در پاییز و درست در میانه لیگهای معتبر اروپایی برگزار شود. این موضوع حتی صدای یورگن کلوپ سرمربی تیم فوتبال لیورپول را هم درآورد تا او در کنفراسی مطبوعاتی در این باره بگوید: «فکر میکنم ۱۲ سال پیش بود و حالا جام جهانی در آستانه آغاز است. همه کسانی که درگیر بودند، باید در آن لحظه متوجه میشدند که چه اتفاقی در حال رخ دادن است. در ادامه هم بحثهای مربوط به حقوق بشر و کار کردن مردم در شرایط نامساعد پیش آمد. ما نتوانستیم به خاطر دمای بالای هوا جام جهانی را در تابستان برگزار کنیم. هوا بسیار گرم بود و حتی یک ورزشگاه نیز در قطر وجود نداشت یا شاید فقط یکی بود.»
بعد از اعتراضات اخیر ایران و شایعات فروش پهبادهای ایرانی به روسیه باز هم فوتبال ایران سیاسی شد و برخی تلاش کردند با محروم کردن ایران از جام جهانی، حقانیت خود را اثبات کنند. همین موضوع نشان میدهد فوتبال در ایران هم مثل تمام کشورهای دنیا با سیاست نزدیکی زیادی دارد.
این مقدمه طولانی نشان میدهد فوتبال و سیاست دو عضو جدانشدنی هستند. اما حکایت برخی از جامهای جهانی متفاوت است. برخی از جامهای جهانی چنان به سیاست گره خوردهاند که نمیتوان آنها را بدون وقایع سیاسی که در کشور میزبان در جریان رخ داده، تصور کرد. به بهانه نزدیک شدن به جام جهانی قطر نگاهی انداختهایم به سیاسیترین جامهای جهانی فوتبال. تورنمنتهایی که سیاست در آن حرف اول و آخر را میزد.
بیشتر بخوانید: پایان چپ در فوتبال/ به عصر ورزشکاران خنثی خوش آمدید
جام جهانی ۱۹۳۴ و ۱۹۳۸ فوتبال زیر سایه فاشیسم
به گزارش رویداد۲۴ فاشیسم و رهبر آن بنیتو موسولینی در زمانهای به قدرت رسیدند که ایتالیا پس از جنگ جهانی اول درگیر مشکلات اقتصادی و اجتماعی فراوانی بود. تبلیغات وسیع نازیهای آلمان و فاشیستهای ایتالیا، باعث شده بود مردم این کشور از کمونیسم و لیبرالیسم به صورت همزمان هراس داشته باشند در چنین فضایی بود که بنیتو موسولینی و حزب فاشیست ایتالیا به قدرت رسید.
فاشیسم اعلام کرد ایتالیا را از بلشویسم نجات میدهد و قول داد که شوکت و افتخار امپراتوری روم باستان را به کشوری که روحیه و انتظامش را از دست داده، باز خواهد گرداند.
برای دوچه (به معنای رهبر؛ لقبی که پیروان بنیتو موسولینی به او داده بودند) عظمت و شکوه همه چیز بود. او میخواست ایتالیا را به دوران شکوهمند روم باستان برگرداند، پس از هر وسیلهای استفاده میکرد تا این شکوه را به نمایش بگذارد.
او معتقد بود «لیبرالیسم، دولت را به نام فرد انکار میکند، اما فاشیسم حقوق دولت را به عنوان نمود و مبین گوهر واقعی فرد بازمیشناساند... بیرون از دولت، هیچ بشر و هیچ ارزش معنویای وجود ندارد و یا بسیار کم ارزش است... هیچ فردی یا گروهی... بیرون از دولت معنا ندارد و نیست. بنابراین، فاشیسم با سوسیالیسم مخالف است، زیرا سوسیالیسم، مفهوم وحدت در دولت را... امری ناشناخته و ناممکن میداند و در تاریخ چیزی جز مبارزه طبقاتی نمیبیند.»
با چنین ایدهای، برگزاری جام جهانی در ایتالیا میتوانیت یک نمایش باشکوه باشد؛ نمایشی که بتواند هم شکوه و اقتدار ایتالیای فاشیستی را به نمایش بگذارد و هم زمینه را برای ورود به جنگ جهانی دوم مهیا کند. جامهای جهانی ۱۹۳۴ و ۱۹۳۸ در چنین فضایی برگزار شد.
جام جهانی ۱۹۳۴ که به میزبانی ایتالیا برگزار شد برای دوچه همه چیز بود. این جام قرار بود عظمت و شکوه پسران ایتالیا زیر سیطره فاشیسم را به جهانیان نشان دهد.
جام جهانی که با حضور نصف و نیمه تیمهای آمریکای لاتین برگزار شد. اروگوئه در مخالفت با حکومت فاشیستی ایتالیا از حضور در این مسابقات انصراف داد. برزیل و آرژانتین تیمهای اصلی خود را به مسابقات نیاوردند تا عملاً همه چیز برای درخشش پسران موسولینی آماده باشد.
ویتوریو پوتسو سرمربی تیم ملی ایتالیا از روح فاشیستی حاکم بر ایتالیا استفاده کرد تا تیمش را قهرمان جهان کند. او تیمش را در یک شرایط پادگانی قرار داد و بازیکنان را به مناطق جنگی ایتالیا در دوران جنگ جهان اول برد تا به آنها نشان دهد که در برابر عظمت کاری که سربازان ایتالیایی انجام دادهاند کار آنها ارزشی ندارد.
شعار مرسوم آن جام جهانی «یا برنده شو یا بمیر» بود و برای دوچه هیچ چیز جز قهرمانی مهم نبود. قهرمانی که سرانجام ایتالیا به آن چنگ زد و بعد از پیروزی دو بر یک مقابل چکسلواکی در فینال، حقانیت پسران دوچه بر همگان ثابت شد.
اما اتفاق بزرگ چهار سال بعد افتاد. اتفاقی عجیب که در تاریخ جامهای جهانی جایگاهی منحصر به فرد دارد و از ذهن هواداران فوتبال پاک نمیشود. جام جهانی ۱۹۳۸ هم مانند جام جهانی ۱۹۳۴ یک جام جهانی کاملاً سیاسی بود.
آلمان اتریش را ضمیمه خود کرده بود و ایتالیا هم در حمایت از آلمان به دنبال گسترش قلمرو خود بود. تیمهای آمریکای لاتین در این دوره هم حضور کمرنگی داشتند و اکثر تیمهای شرکت کننده را تیمهای اروپایی تشکیل میداد. بازیها به صورت تکحذفی برگزار میشد و هر بازی حکم فینال را داشت.
در بازی اول ایتالیا باید به مصاف نروژ میرفت. جو استادیوم کاملاً به ضرر ایتالیا بود و فرانسویهای و ایتالیاییهای مخالف فاشیسم ورزشگاه را برای تیم پوتسو به جهنم تبدیل کردند.
پوتسو دست به اقدامی عجیب زد او از بازیکنان تیمش خواست که با لباس سیاه که نماد فاشیستهای ایتالیایی بود وارد ورزشگاه شوند و در برابر سر و صدای هواداران مخالف سلام فاشیستی بدهند. این سلام به قدری طولانی شد تا هواداران ساکت شدند. ایتالیا به میدان رفت و نروژ را شکست داد پوتسو پس از پایان بازی اعلام کرد: «ما اول مقابل ترسمان برنده شدیم.»
ایتالیا پوتزو برای دومین بار پیاپی قهرمان جهان شد تا بار دیگر قدرت دوچه به جهانیان ثابت شود. فوتبال به دوچه اعتماد به نفس مضاعفی بخشید تا وارد جنگی جهانی دوم شود. جنگی خانمان سوز که برای ۱۲ سال نه تنها فوتبال که همه چیز را در جهان تعطیل کرد.
سلام نظامی فاشیستی تیم ملی ایتالیا در جام جهانی ۱۹۳۸
جام جهانی ۱۹۵۴ برخاستن ققنوس از خاکستر جنگ
جام جهانی ۱۹۵۴ سوئیس در حال و هوای متفاوتی برگزار شد. آلمان که حالا بعد از پایان جنگ جهانی دوم به دو کشور مجزا تقسیم شده بود برای اولین بار پس از جنگ جهانی دوم با نام آلمان غربی مجوز حضور در مسابقات را دریافت کرد. آلمانهایی که جنگ جهانی غرورشان را له کرده بود و در نکبت سیاسی و اقتصادی دست و پا میزنند.
فریتز والتر ستاره آلمان غربی با خوششانسی از اردوگاه دوران جنگ در شوروی گریخته بود. او که در طول جنگ جهانی در ارتش خدمت کرده بود در خاطراتش میگوید: «آلمانیها دوست داشتند به دست نیروهای آمریکایی اسیر شوند. آنطوری حداقل شانس زنده ماندن داشتند. اسارت به دست نیروهای شوروی یعنی اعزام به سیبری برای کار اجباری.»
نجات یافتن والتر از اردوگاه شوروی حکایت جالبی دارد. او که پیش از جنگ هم یک فوتبالیست ملی بود در اردوگاه با گروهی از زندانیان بازی فوتبال راه میانداخت. در یکی از این مسابقات، یک نگهبان مجاری او را میشناسد و والتر را از صف زندانیان جدا میکند. والتر آزاد میشود و به آلمان باز میگردد.
رقیب اصلی آلمان آن دوره مجارستان بود؛ تیمی بینظیر که قهرمان المپیک شده بود و هواداران فوتبال به آنها لقب مجارهای معرکه داده بودند. تیمی که با نظمی کمونیستی بازی میکرد و ستارگانی مانند فرانس پوشکاش را در اختیار داشت. تیمی که نماد بلوک شرق بود و طراوت فوتبالش بیانگر برتری ایدئولوژی چپ.
مجارها در مرحله گروهی در همان بازی اول هشت گل به آلمان زدند. همه آنها را قهرمان میدانستند. تیم معرکه مجارستان اشکالی نداشت و بینقص به نظر میرسید. اما فینال آن جام جهانی حکایت دیگری داشت. مجارستان باز هم از آلمان پیش افتاد، اما آلمانها جبران کردند و قهرمان شدند. این قهرمانی اعلام حضور دوباره آلمان در سطح جهان بود. قهرمانی جام جهانی فوتبال به آنها کمک کرد تا غرور خود را پیدا کنند و تبدیل به ملتی واحد شوند.
فریتز والتر بازیکن آلمان غربی
جام جهانی ۱۹۷۸ هدیهای به ژنرالها
جام جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین و حواشی آن یکی از بحث برانگیزترین اتفاقات تاریخ فوتبال است. اتفاقی که وقوع آن یک پیوستار تاریخی دارد که برای درک بهتر پیوند قهرمانی آرژانتین با سیاست باید به آن اشاره کرد. کشور آرژانتین از اواسط دهه چهل میلادی و پس از پایان جنگ جهانی دوم درگیر رکود اقتصادی شد. رکود اقتصادی که مردم روستاها را به حاشیه شهرها کشاند تا شاید بتوانند در شهرهای بزرگ آرژانتین کاری پیدا کنند.
این اتفاق نیفتاد و حاشیهنشینی در آرژانتین گسترش پیدا کرد. همین موضوع سبب شد یک سیاستمدار فاشیست بهنام خوآن دومنیکو پرون با کمک همین حاشیهنشینان و با کنار زدن احزاب چپ و لیبرال میانهرو به قدرت برسد.
۹ سال دیکتاتوری پرون به جامعه آرژانتین ثبات نسبی بخشید، هر چند دوران دیکتاتوری او با اختناق و سانسور شدید همراه بود. پرون پس از ۹ سال با کودتایی نظامی کنار رفت. این اتفاق دورانی از هرج و مرج را به وجود آورد. هرج و مرجی که تا سال ۱۹۷۳ ادامه داشت. در این سال قدرت دوباره پرون رسید. اما این بار ستاره اقبال او بسیار کمفروغ بود. او فقط ۱۰ ماه در قدرت باقی ماند و فوت کرد. پس از او قدرت به همسرش ایزابل پرون رسید. اما کودتای نظامی دیگری در راه بود. این بار به دست یک ژنرال ارتش بنام خورخه لوئیس ویدلا.
در دوران حکومت ویدلا آژانتین دوران سیاهی را تجربه کرد. ۳۰ هزار نفر کشته شدند. حکومت سانسور شدیدی اعمال کرد و تلاش کرد به بهانه پایان دادن به هرج و مرج سیاسی دیکتاتوری نظامی وحشتناکی را در آرژانتین حاکم کند. ویدلا از این روش بیرحمانه استفاده کرد تا نظر شرکتهای خصوصی خارجی در آرژانتین را برای سرمایهگذاری جلب کند.
ویدلا برای نمایش اقتدار و شکوه آرژانتین احتیاج به یک نمایش پر زرق و برق داشت. چه نمایشی بهتر از برگزاری جام جهانی ۱۹۷۸. فیفا در عین ناباوری این فرصت را در اختیار آرژانتین که وضعیت باثبات اقتصادی هم نداشت قرار داد. ویدلا هزینه هنگفتی انجام داد تا این مسابقات عالی برگزار شود. او فقط به یک چیز فکر میکرد؛ قهرمانی.
فدراسیون فوتبال آرژانتین در اقدامی عجیب سزار منوتی چپگرا را برای سرمربیگری تیم ملی آرژانتین انتخاب کرد. منوتی همان مربی بود که دنیا فوتبال را به دو بلوک راست و چپ تقسیم میکرد و اعتقاد داشت فوتبال سرمایهداری خشک و ماشینی و بیروح است. در حالی که فوتبال سوسیالیستی طراوت و شادابی دارد. همان مربی که جدالش با کارلوس بیلاردو سالها فوتبال آرژانتین را تحت تاثیر قرار داد.
منوتی چپگرا حاضر شد هدایت تیم ملی ژنرالها را برعهده بگیرد. او در اولین گام برروی نام مارادونا ۱۷ ساله که هنوز تجربه کافی برای حضور در جام جهانی نداشت خط کشید. مخالفتهای حقوق بشری هم تاثیری در عدم برگزاری مسابقات در آرژانتین نداشت. آرژانتین دور اول گروهی را با رتبه دوم آغاز کرد و به مرحله بعدی راه پیدا کرد و در مرحله دوم با برزیل، پرو و لهستان هم گروه شد. آنها لهستان را بردند و با برزیل مساوی کردند.
آرژانتین برای صعود به مرحله بعد به پیروزی پرگل برابر پرو احتیاج داشت. پرویی که کوبیلاس را در اختیار داشت و در دور اول گروهی مقابل هلند، ایران و اسکاتلند بازیهای با طرواتی ارائه داد. اینجا بود که عجیبترین اتفاق ممکن روی داد و آرژانتین با شش گل پرو با طراوت را شکست داد تا به مرحله بعد صعود کند.
درباره این مسابقه شایعات زیادی وجود دارد. برخی مانند گنارو لدزما نماینده مجلس پرو اعتقاد داشت؛ که باید به کل جام جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین را ابطال کرد. او همچنین گفته بود که «مورالس برمودس» رئیس جمهور وقت پرو به ویدلا گفته است که فقط در قبال تحویل گرفتن چندی از مخالفان حکومت پرو و شکنجه دادن و سر به نیست کردن آنها حاضر است تا کاری کند که تیم ملی پرو با نتیجه دلخواه آرژانتینیها بازی را واگذار کند.
برخی دیگر اعتقاد دارند ویدلا همراه کسینجر به رختکن پروییها رفته و به آنها وعده ارسال اسلحه و غله در صورت باخت را داده است. ادعایی که کاپیتان وقت پرو آن را رد میکند و ادعا میکند ویدلا فقط برای آنها آرزوی موفقیت کرده است. برخی هم اعتقاد دارند مقصر شماره یک این نتیجه دروازهبان اصالتاً آرژانتینی پرو بود. هر چه بود نتیجه به نفع آرژانتین رقم خورد. آرژانتین قهرمان شد تا ژنرالها جشن باشکوه خود را تکمیل کنند.
بیشتر بخوانید: نبرد فالکلند و خشم فروخورده آرژانتینیها در «دست خدا»
گل مارادونا به انگلستان معروف به دست خدا
جام جهانی ۱۹۸۶ و دست خدا
به گزارش رویداد۲۴ جام جهانی ۱۹۸۶ یکی از سیاسیترین جامهای جهانی تمام ادوار این مسابقات بود. جنگ برسر آرژانتین و انگلستان بر سر جزایر فالکلند موضوعی نبود که آرژانتینیها آن را فراموش کنند. مجمعالجزایر مالویناس یا فالکلند که در ۱۳ هزار کیلومتری خاک بریتانیا و ۴۸۰ کیلومتر با آرژانتین فاصله دارند، مورد اختلاف این دو کشور است.
آرژانتین این جزایر حق خود میداند. در حالی که انگلستان این موضوع را رد میکند. در سال ۱۹۸۲ اختلاف بر سر این جزایر به جنگ بزرگی انجامید. آرژانتین با حمله به این جزایر آن را اشغال کرد. اما دولت محافظهکار تاچر در اقدامی متقابل و با حمله به این جزایر طی ده هفته جنگ که منجر به کشته شدن بیش از ۹۰۰ نفر شد این جزایر را پس گرفت.
این اتفاق تاثیر سیاسی عمیقی بر روی آرژانتین گذاشت و باعث تحقیر این کشور و سقوط حکومت دیکتاتوری ژنرال لئوپولد گالتبری شد. تقابل انگلستان و آرژانتین در جام جهانی در چنین فضایی اتفاق افتاد. به همین خاطر جدال انگلستان و آرژانتین در این جام جهانی چیزی فراتر از یک مسابقه فوتبال بود و تبدیل به نبردی شد تا آرژانتینیهای زخم خورده انتقام میدان جنگ را در زمین فوتبال بگیرند. این بازی جنجالی که با درخشش خیره کننده دیگهگو مارادونا همراه بود یکی از به یادماندنیترین بازیهای تمام ادوار جام جهانی بود.
مارادونا در این بازی دو گل زد که اولی همان گلی است که مارادونا دروازه انگلستان را با دست باز کرد و به دست خدا معروف شد و دیگری گلی است که او با حرکت از میانه میدان و دریبل هشت بازیکن انگلیسی دروازه این تیم را باز کرد. در پایان آرژانتین قهرمان جام جهانی شد و همین قهرمانی باعث شد غرور از دست رفته آرژانتین احیا شود.
مرور مختصر همین چند جام جهانی نشان میدهد برخلاف مراجع عالی این ورزش فوتبال با سیاست عجین شده است. این دو پدیده انقدر با یکدیگر نزدیکی داشته و دارند که تصور یکی بدون دیگری عملاً غیر ممکن است.
* برای نوشتن این مطلب از دو کتاب «نیمکت داغ» و «پیراهنهای همیشه» اثر مرحوم حمیدرضا صدر استفاده شده است.