تاثیر باورنکردنی سیب زمینی بر تاریخ و سیاست جهان!
رویداد۲۴ سیدمحسن موسوی: عامل اصلی رخدادهای تاریخی چیست و چه چیزی در وقایع تاریخی بیشترین تاثیر را دارد؟ تاریخنگاران مختلف پاسخهای متعددی به این پرسش دادهاند. افرادی مانند امرسون، اشخاص بزرگی مانند ناپلئون بناپارت را عامل اصلی وقایع تاریخی میدانند؛ هگل و پیروانش «عقل» را «علتالعلل» رخدادهای تاریخی اعلام میکنند، مارکسیستها بر تاثیر روابط تولید اشاره میکنند و متفکرانی چون کارل لوویت و اشمیت بر تاثیر دین تاکید دارند.
از میان عقاید مذکور، اولی بیش از همه در میان مردم رواج دارد. روایات تاریخی با محوریت اشخاص و اعمال انسانهای مشهور، مانند پادشاهان و شخصیتهای مذهبی، نقل میشوند، گوییکه رخدادهای تاریخی بهدست افراد رقم خوردهاند. اما تاریخنگاران عصر جدید این نوع فهم مناسبات تاریخی را ضعیفترین شکل تاریخنگاری میدانند و در عوض بر نقش عواملی تاکید میکنند که شاید در نگاه نخست، اهمیتی نداشتهباشند. برای مثال «رادکلیف سالامون» کتاب معروفی به نام «درباره تاریخ و تاثیرات اجتماعی سیبزمینی» نوشته و در آن نشان داده که تاثیر سیبزمینی در رویدادهای تاریخی بسیار بیشتر از ناپلئون بناپارت بوده است! در این نوشته نکاتی درباره تاثیرات سیبزمینی بر تاریخ قرن نوزدهم اروپا را به بحث میگذاریم.
این نوشته صرفا بر تاثیر مناسبات کشاورزی و کشت سیب زمینی تاکید دارد و به این معنا نیست که سایر مناسبات تولید و پارامترهای دیگر را نادیده بگیریم بلکه به این معناست که در این نوشته صرفا از این زاویه به ماجرا نگریسته شده است.
کشف سیب زمینی
سیبزمینی بهعنوان یک منبع غذایی مهم در تغذیه بومیان آمریکا تا قبل از کشف آمریکا در سال ۱۵۳۶ بود. در واقع یکی از اکتشافات مهم کریستوف کلمب، آمریگو وسپوچی به جز همان کشف قاره آمریکا، کشف گیاهی جدید به نام سیبزمینی بود که اثر شگرفی بر تاریخ بشر گذاشت.
سیبزمینی از قاره آمریکا به اروپا وارد شد؛ در ابتدا بهعنوان یک گیاه زینتی و در برخی مناطق به عنوان یک داروی طبیعی. اما سیبزمینی به مرور زمان و با افزایش امکان کشت، بهعنوان یک محصول غذایی مهم در نظر گرفتهشد. سیبزمینی ابتدا در اسپانیا و پس از آن در سایر کشورهای اروپایی محبوبیت بالایی پیدا کرد و در اواخر قرن ۱۶ و اوایل قرن ۱۷ به انگلستان وارد شده و بهسرعت در میان کشاورزان و مردم انگلستان محبوبیت یافت.
ورود سیب زمینی به انگلستان
اولین سیبزمینیها با سفر کشتیهای تجاری به انگلستان وارد شدند و بهزودی بهعنوان یک محصول کشاورزی مهم شناخته شدند. سپس با گسترش کشت و توسعه فناوریهای کشاورزی، تولید سیبزمینی در انگلستان بهمقدار قابلتوجهی افزایش یافت و به یکی از محصولات اصلی کشاورزی این کشور تبدیل شد. پس از آن، ایرلند نیز توانست این محصول را وارد محصولات کشاورزی خود کند و مردم ایرلند نیز سریعا مجذوب این گیاه شدند؛ کشت سیبزمینی سریعا گسترش یافت و بدل به عنصری ثابت در سفره غذایی طبقات متوسط و پایین جامعه شد.
سالامون در توصیف و نتیجه از تبلغات کشت سیبزمینی توسط حاملان کشتیرانی چنین میگوید: «ملت گرسنه بودند و کاشت محصولات همیشگی حاصلی جز اتلافشان نداشت. ممکن بود هر دانه بذری، خواه جو دو سر (یولاف) یا معمولی، چاودار باشد یا گندم، در عرض یک روز له و لورده شده و از بین برود. در صورت رهیدن از این خطر نیز محصولات کشاورزی در خطر تاراج یا آتشسوزی بودند. سبزیجاتی مانند کلم و شقاقل نیز به همین میزان آسیبپذیر بوده و در بهترین حالت فقط انواعی از خوراک ثانوی به حساب میآمدند و هیچگاه مقدار کافی از آنها وجود نداشت. سیبزمینی درست در چنین موقعیتی وارد ایرلند شد. پذیرش آزمندانه آن از جانب ایرلندیها اتفاقی نبود؛ سیبزمینی نیازهای آنان را کاملا برطرف میکرد.»
آغاز مهاجرتهای بزرگ از ایرلند
در نیمه قرن نوزدهم بیماری «سیاهآمیزی سیبزمینی» که با نام علمی «نماتود فیتوفتورا» شناخته میشود در مزارع ایرلند گسترش یافت و باعث نابودی بیش از نیمی از سیبزمینیهای کشتشده در ایرلند گشت. کاهش تولید سیبزمینی بهمعنی قحطی و گرسنگی بود و به موجی از بیماریهای مرتبط با تغذیه ناکافی در جامعه ایرلند دامن زد. این دوران که در میان مورخان باعنوان «دوران قحطی سیبزمینی ایرلند» شناختهمیشود، در سالهای ۱۸۴۵ تا ۱۸۴۹ رخ داد و به یکی از بزرگترین فجایع تاریخ ایرلند تبدیل شد. یکونیممیلیوننفر از جمعیت ایرلند بر اثر قحطی سیبزمینی مردند و تعداد زیادی از آنها برای فرار از گرسنگی و مرگ به کشورهای دیگر اروپا مهاجرت کردند.
ایرلندیها سیبزمینی را جایگزین محصولات غلهای کردهبودند و همین دلیل آمار بالای تلفات در اثر کمبود سیبزمینی بود؛ آنچنان که انگار سیبزمینی کمر به قتلعام ایرلندیها بسته بود. [قسم خرده بود که انتقام آزتکها را از اروئاییان بگیرد]
آفت زمینهای کشاورزی از بین نمیرفت و دیگر امیدی به کشاورزی نبود. هرچند این اتفاق پیشتر در انگلستان افتاده بود، اما قحطی ایرلند شدیدتر و گستردهتر و طبعا اثرات منفی آن نیز بیشتر بود. با توجه به این شرایط سخت، بسیاری از شهروندان ایرلند بهدنبال شرایط بهتر زندگی و تامین غذا برای خود و خانوادههایشان مجبور به مهاجرت به مناطق دیگر شدند.
یکی از مقاصد مهاجرتی جذاب برای شهروندان ایرلندی، فرانسه بود؛ آنها برای فرار از گرسنگی و در جستوجوی فرصتهای شغلی به آنجا مهاجرت کردند و اغلبشان بهعنوان کارگران مهاجر در صنایع مختلف، بهخصوص در زمینه کشاورزی و ساختوساز، مشغول بهکار شدند. فرانسه در آن دوران در حال صنعتیشدن بود و در چنین شرایطی چه موهبتی بزرگتر و بهتر از مهاجرت نیروی کار قحطیزده و ارزانقیمت.
مشاغل ایرلندیها بسیار سخت و طاقتفرسا بود و قوانینکاری منصفانه و حمایتی نیز برایشان وجود نداشت. آنها ساعتهای متوالی در شرایط سخت و معمولا بدون قرارداد کار میکردند. خیابانخوابی و نبود جای کافی برای سکونت و همچنین عدم تعهد حکمرانان و کارفرمایان فرانسوی به تامین مسکن برای ایرلندیها باعث شد بسیاری از کارگران در شهرها در خانههای کوچک و نامناسب زندگی کنند. شرایط بهداشتی و درمانی نیز ضعیف بود و ایرلندیها از بیماریهای فراوانی رنج میبردند.
کارل مارکس که در همیناثنا مشغول تالیف کتاب «سرمایه» بود، در آثار خود به کارگران ایرلندی بهعنوان نیرویکار ارزانقیمت اشاره میکند. فردریش انگلس نیز در کتاب «وضعیت طبقه کارگر در انگلستان» از ایرلندیها بهعنوان نیروی کار ارزانی یاد میکند که در شرایطی غیرانسانی و تحتاستثمار سرمایهداران فرانسه و انگلستان به حیات ادامه میدهند.
مطالبهگری کارگران مهاجر ایرلندی در فرانسه
مطالبهگری کارگری در فرانسه پس از مهاجرت ایرلندیها بهشدت گسترش یافت. اولین نشانههای این مطالبهگری شامل تشکیل اتحادیههای کارگری، انتشار نشریات مختلف و برگزاری تظاهرات و اعتصابات کارگری بود. اعتصابات سراسری اروپا در سال ۱۸۴۸ محصول همین فعالیتها بود و چنان تاثیری بر سپهر سیاسی اروپا داشت که گروههای چپگرا را بهتکاپو انداخت و سبب انگیزه و ضرورتی نو برای فعالیت آنها شد. تکوین مکتب سوسیالیسم جدید [آنچه سوسیالیسم علمی در مقابل سوسیالیسم تخیلی توصیف شده بود] به این دوره از تاریخ بازمیگردد و مانیفست حزب کمونیست نیز در همین سال منتشر شد.
در همین زمان بود که کارگران فرانسه نیز به فعالیت در حوزه سیاسی مشغول شدند. آنها در جنبشهای سوسیالیستی و آنارشیستی فعالیت میکردند و به ترویج ایدئولوژیهای خود، مبارزه برای حقوق کارگران و بهبود شرایط آنها میپرداختند. با تشکیل اتحادیههای و رسانههای کارگری، مطالبهگری کارگری در فرانسه در قرن ۱۹ شدیدا گسترش یافت. این اتحادیهها و رسانهها بهبودی در شرایط کارگران، حقوق کاری منصفانه، ساعت کار معقول و شرایط بهداشتی مناسب را مطالبه میکردند، اما رفتهرفته مواضع آنارشیستی-مارکسیستی رادیکالیزهتر شد.
سیبزمینی که در مهاجرت ایرلندیها به فرانسه نقش داشت، از اینجا به بعد نیز به نقشآفرینی خود در تاریخ فرانسه ادامه میدهد و شکافی در رخدادهای تاریخی ایجاد میکند. در قرن نوزدهم که توسعه کشاورزی در دستور کار صنعتی شدن بود و دولتها مشغول برنامهریزی حول کشاورزی در راستای توسعه بودند؛ زمینداران فرانسوی در رقابت با انگلستان و جنوب غرب اروپا بودند و با تکیه بر نیروی کار ایرلندی اقدام به تولید سیبزمینی کردند.
این امر دلایلی داشت؛ از یکسو سیبزمینی با وجود منابع زیاد غذایی از جمله نشاسته، انواعی از ویتامین، پتاسیم و فیبر در سیرکردن افراد و درمان سوءتغذیه موثر بود و از سوی دیگر دستیافتن به تولید آفتکش و کود نیز برای کم-کردن ریسک تولید سیبزمینی، توزیع ملی و فراملی سیبزمینی را برای تجار و کشاورزان جذاب کرده بود. در این راستا، ایرلندیها نهتنها در فرانسه بلکه در خود ایرلند نیز در راستای خواست تجار دست به تولید سیبزمینی زدند. آنها از فرانسه تا بلژیک را پر از مغازههای عرضه سیبزمینی سرخکرده کردند.
مهاجرت کارگران به آمریکا و کانادا
به گزارش رویداد۲۴ تحولات ناشی از سیبزمینی، اما به فرانسه ختم نمیشود و با مهاجرت فرانسویها به قاره آمریکا و همراهی و استفاده از ایرلندیها به آنجا نیز راه مییابد. فرانسویها در ابتدا به بخش شمالی قاره آمریکا یعنی کانادا و شهرهای بزرگ مانند تورنتو، مونترال و ونکوور مهاجرت کردند.
آنها بهعنوان کارگران ماهر در صنایع مختلف شرکتهای غالبا فرانسوی اشتغال یافتند و بهتدریج جزئی از جامعه محلی تلقی شدند. بخشی از ایرلندیها نیز به آمریکا و شهرهایی مانند نیویورک، بوستون و شیکاگو مهاجرت کردند و در صنایعی که غالبا شهروندان انگلیسی شکل داده بودند مشغول شدند؛ آنها بهعنوان کارگران ماهر در صنایع مختلف بهتدریج شناخته و پذیرفته شدند. اما کماکان شرایط اقتصادی و جذابیت فرهنگی و هنری پاریس برای ایرلندیها پابرجا بود.
بسیاری از هنرمندان، نویسندگان و صاحبنظران ایرلندی به پاریس رفتهبودند و در این شهر به فعالیتهای خود ادامه دادند. این هجرتها در نهایت تاثیر بزرگی بر فرهنگ و هنر پاریس داشت و این شهر را به یک مرکز فرهنگی و هنری بینالمللی تبدیل کرد. مهاجرت ایرلندیها پس از قحطی سیبزمینی به فرانسه تا کانادا تحولاتی را نهتنها در زندگی خود ایرلندیها بلکه در جوامع مقصد نیز بهوجود آورد.
بیشتر بخوانید:
صد و پنجاهمین سالگرد تشکیل کمون پاریس
جیمز جویس، اسکار وایلد، جان میلینگتون، جورج برنارد شاو، ساموئل بکت و چارلز استوارت پارنل از جمله کسانی بودند که تحت تاثیر تحولات مهاجرتی از ایرلند به فراسه رفتند. هنرمندانی چون توماس کارلیل، گابریل روزتی و جان بویل نیز به قاره آمریکا مهاجرت کردند.
برای بررسی تاثیر مهاجرت ایرلندیها بر جوامع مقصد باز به فرانسه میپردازیم؛ اینبار به تشکیل تجمعات کارگری با پشتوانه نظری هنرمندان، نویسندگان و صاحبنظران ایرلندی نظر داریم. هنرمندان و نویسندگان، سیاستمداران، فعالان اجتماعی و مدنی و نیز دانشگاهیان و معلمان ایرلندی هرکدام بهنوبه خود در تحولات فرانسه نقش داشتند؛ هنرمندان و نویسندگان مانند «جیمز جویس» و «اوسکار وایلد» در زمینههای ادبی و هنری آثاری برجسته خلق کردند که تأثیر فراوانی در ادبیات و هنر فرانسه داشت، سیاستمداران مانند «چارلز ستوارت پارنل» در کمون پاریس فعالیت سیاسی میکردند و برای حقوق مردم ایرلند و استقلال آنها تلاش میکردند، فعالان اجتماعی و مدنی جوامع ایرلندی نیز از گروههای فعال در کمون پاریس بودند و برای حقوق انسانی، برابری و عدالت اجتماعی تلاش میکردند، معلمان و دانشگاهیان نیز در موسسات آموزشی و دانشگاههای بسیاری مشغول شدند و این مشغولیت ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم در کمون پاریس داشت و سروشکلی جدید یافت.
تاثیر کارگران در کمون پاریس
حالکه به «کمون پاریس» اشاره شد، شاید لازم باشد به مروری مختصر در رابطه با آن بپردازیم. شهریشدگی و فعالیت کارگران در کمون پاریس و شورش ژوئن۱۸۴۸ نقش مهمی داشت. این شورش بهعنوان یکی از بزرگترین شورشهای کارگری و سیاسی در اروپا در قرن نوزدهم شناخته میشود.
کمون پاریس در اوایل قرن نوزدهم از فقیرترین مناطق پاریس شکل گرفت. کارگران این منطقه در شرایط سختی زندگی میکردند و با مشکلات اقتصادی و اجتماعی مواجه بودند. در این شرایط، نهادهایی مانند کلاپهای کارگری و اتحادیههای کارگری تشکیل شدند که بهمنظور حفاظت از منافع کارگران و بهبود شرایط زندگی آنها فعالیت میکردند. در این شورش، کارگران بههمراه بخشی از مردم پاریس، کنترل شهر را در دست گرفتند و یک دولت محلی تشکیل دادند که به «دز کمون پاری» معروف شد.
این دولت محلی تلاش کرد تا بهبودی در شرایط اجتماعی و اقتصادی کارگران ایجاد کند. در این شورش، کارگران نقش مهمی در تحقق اهداف خود داشتند. آنها برای تضمین حقوق کارگران، توسعه تعاونیها، بهبود شرایط کار و حذف تبعیضها و تضادهای طبقاتی تلاش کردند. کارگران شورشی نیز در کمون پاریس بهعنوان نیروی امنیتی و نیروی نظامی در مقابل نیروهای دولتی مبارزه کردند. با اینحال شورش در کمون پاریس توسط نیروهای دولتی سرکوب شد و پس از یک قرارماه شورش، دولت محلی در کمون پاریس منهدم شد.
این شورش و سرکوب آن تأثیرات بزرگی برروی روند تاریخی فرانسه و نیز جنبشهای کارگری و سیاسی در سراسر اروپا داشت. تعداد دقیق کشتهشدگان در شورش کمون پاریس دقیقاً مشخص نیست و اطلاعات مختلفی در این زمینه وجود دارد، اما تخمین زده میشود که در طول شورش و سرکوب آن توسط نیروهای دولتی، بین ۱۰٬۰۰۰ تا ۲۰٬۰۰۰ نفر کشته شده باشند.
شورش کمون پاریس حدود یکماه طول کشید و در این مدت، نبردها و تلاشهای مسلحانه بین نیروهای شورشی و نیروهای دولتی برقرار بود. در نهایت، نیروهای دولتی شورش را سرکوب کردند و باعث کشتار و زخمی شدن گروههای شورشی شدند. همچنین پس از سرکوب شورش تعدادی از شرکتکنندگان در شورش به اعدام محکوم شدند و دیگران به زندان افتادند. برخی از شرکتکنندگان همچنین بهعنوان پناهجویان و فراریان سیاسی به سرزمینهای دیگر از جمله کانادا فرار کردند.
در نهایت میتوان گفت ایرلندیها که بهلایلی از جمله قحطی سیبزمینی از دههها قبل به فرانسه مهاجرت میکردند، در گروهها و سازمانهای مدنی مختلفی فعالیت و برای حقوق انسانی، برابری اجتماعی و عدالت مبارزه میکردند؛ این نیروها در کمون پاریس مشارکت موثری داشتند که بازتاب دهنده دههها سرکوب و بهرهکشی آنها بود.