روز نود؛ بن بست استراتژیک و عقلانیت نرم
رویداد۲۴ ابوالفضل فاتح در یادداشتی نوشت: ۹۰ روز است که ارتش نابودگر اسرائیل، نه تنها غزه که همهی نظامات انسانی و اخلاقی پذیرفتهی جهان مدرن را بمباران میکند. ۹۰ روز است که زوزهی گرگهای درنده در خرابههای غزه، صبح تا شام گوش جهان را کر کرده است و هر دقیقه جان کودک و جگر مادری را از هم میدرد. ۹۰ روز است که سرمایه گذاری ۹۰ سالهی غرب و مراکز حقوق بشری بر ارزشهای غربی و ادعای مبارزه با تروریسم با چالشی بی سابقه مواجه شده و از درد بی عملی به خود میپیچد. ۹۰ روز است صهیونیستها در قامت یک نظام سرتاپا تروریستی اجازه یافته اند، همه ددمنشیهای تبهکاران تاریخ را یک جا و با آسودگی خاطر از هر عقوبتی عملیاتی کنند، تا ملتی را به زانو درآورند. اما با مقاومت رازآلود و شکیبایی حیرت انگیز غزه، صهیونیستها در بن بستی عمیق و پیچیده گرفتار آمدند.
۹۰ روز است که جهت زمان و زمانه به زیان اسرائیل است. اهداف اولیه یک به یک رنگ باختند تا جایی که بالاخره، سخنگوی شورای امنیت ملی آمریکا روز پنج شنبه زبان به اعتراف گشود که مقاومت در غزه نابود شدنی نیست، چرا که مقاومت صرفا یک گروه مسلح نیست و یک «ایدئولوژی» است و این یعنی اعتراف به یک بن بست استراتژیک که اگر اندکی ذکاوت به خرج میدادند، همان ابتدا هم قابل درک بود. اما افسوس که هفتاد سال است، غرب مسلح، از عقلانیت نرم در کنترل قدرت سخت دست شسته، و ابتدا جنایت میکند و سپس اندکی از سر اجبار یا استیصال یا بی فرجامی به سر عقل میآید، چنان که در ویتنام و افغانستان و عراق شاهد بودیم، که البته بی حاصل است.
جریان هفتم اکتبر، تاثیر ویرانگری بر ذهنیت ارتش و سیاستمداران اسرائیلی گذاشت و انتقام و جنایت را هدف اول و آخر آنان قرار داد. قشون چند صد هزار نفری در باریکهی چند کیلومتری غزه، فجایع انسانی بی سابقه و هدفمندی را خلق کرد. وسعت فاجعه، ارادهی مردم نستوه غزه را نشکست، اما بن بست نظامی و ویرانی ذهنی سیاستمداران اسرائیلی را تشدید کرد. در پهنهی جهانی نیز دل و جان انسانهای بیدار به ویژه جوانان غرب را برانگیخت و حامیان فکری و سیاسی صهیونیستها را شرمنده و شرمندهتر ساخت. کشورهای مستقلی نظیر آفریقای جنوبی را نیز به چاره جویی واداشت و شکایت از اسرائیل در دادگاه بین المللی به اتهام نسل کشی یکی از این اقدامات بود که در آینده شاهد نمونههای دیگری نیز خواهیم بود.
شیفت نظامی تلآویو
اینک با بی فرجامی نسل کشی و بن بست نظامی در نقطهی تماس جنگ، تلآویو مجبور به طراحی مرحلهی جدیدی از جنگ شده و در نتیجه ترور و گسترش بحران به مناطق دورتر را به عنوان اولویت و به امید نجات از مخمصه در دستور کار قرار داده است. در حقیقت اسرائیل که در جنگ چریکی از توان چندانی برخوردار نیست و ارتشی صرفا کلاسیک دارد، به اصطلاح به تنظیمات ذاتی خود بازگشته و با اتکاء به شبکهی وسیع جاسوسی اش، ترورهای هدفمند و انتقال بحران را اولویت خود قرار داده است.
هدف ترورهای اخیر
هدف از ترورهای اخیر در بیروت و سوریه را میتوان در الف: تزریق احساس پیروزی به ارتش و افکار عمومی داخلی، ب: شکستن زنجیرهی فرماندهی، لجستیک و ارتباطی مبارزان فلسطینی و جریانات دیگر مقاومت با یکدیگر، ج: به چالش کشیدن اقتدار و شکیبایی حامیان مقاومت از جمله تهران و حزب الله لبنان دانست. مورد چهارم و مهمی نیز به نظر میرسد که در انتهای یادداشت به آن پرداخته خواهد شد.
استراتژی ایران و آمریکا: تعیین سرنوشت «غزه در غزه»
در برابر رویکرد تهاجمی و بدون چارچوب اسرائیل، تاکنون تهران، حزب الله و آمریکا و غرب با رویکردهای متفاوت، رفتار نسبتا کنترل شدهای را از خود بروز داده اند تا دامنهی جنگ عمدتا در غزه و زد و خوردهای مرزهای شمالی فلسطین اشغالی محدود بماند و به جنگی منطقهای تبدیل نشود و در حقیقت استراتژی ایران و آمریکا هر دو این بوده که سرنوشت «غزه در غزه» تعیین شود با این تفاوت که ایران این مهم را به نفع فلسطین و حماس و جهاد اسلامی، و آمریکا نتیجه را به نفع اسرائیل و مصالح بلند مدت خود میخواهد.
اما اسرائیل به گونهای دیگر فکر میکند و یکی از راههای خروج از بن بست و حصول نتیجه را گسترش دامنهی بحران به مرزهای دورتر و درگیر ساختن مستقیم آمریکا و غرب میبیند تا الف: توجه از غزه و بحران انسانی آن به نقطهای دیگر معطوف شود، ب: گرهی برای باز شدن بن بست نظامی و انسانی غزه پیدا شود، ج: با گسترش بحران، احتمال درگیری مستقیم تهران با واشینگتن فزونی یافته و به شکل مستقیم تری هزینهی درگیری نظامی با ایران بر عهدهی آمریکا گذاشته شود.
تاکنون به دلیل خسارت بار بودن، کشدار بودن، بی فرجام بودن و احتمال فراگیرتر شدن این نوع منازعات در خاورمیانه، ایران و آمریکا از درگیری مستقیم پرهیز کرده اند. ضمن این که میدانند اساسا این درگیری به نفع رقبای منطقهای و جهانی هر دو کشور تمام خواهد شد و فرجام روشنی هم نخواهد داشت. اما سیر تحولات نشان میدهد با روند فعلی، تضمینی برای محدود ماندن دامنهی جنگ وجود ندارد و تشدید بحران، گرچه قطعی نیست، اما یک احتمال واقعی و فزاینده است. دلیل این احتمال نیز در توازن قدرت و به نوعی گره خوردگی تواناییهای تهاجمی و دفاعی است. این توازن موجب میشود تا اندک اشتباه یا کنش غیر محاسبه شده یا عملیات فریب جریان سومی به توسعهی جنگ بیانجامد؛ و اسرائیل با رویکرد تخریبی – تروریستی خود مایل است محور مقاومت را در شرایطی قرار دهد که مجموعهی آنها و نهایتا ایران را به واکنش نظامی تمام عیار بکشاند. این موضوع را در ادامه توضیح میدهم.
قدرت تغییر بازی انصارالله و محدودیت استراتژیک حزب الله
در میان جریان مشهور به مقاومت، حزب الله لبنان و حشد عراق و سوریه هر کدام با محدودیتهایی مواجه هستند. اما حوثی ها، با قدرت مانور و قدرت تغییر بازی که از خود نشان داده و موازنهی معکوسی که در جنگ برقرار ساخته اند، توانسته اند با کمترین آسیب پذیری، فشار فوق تصوری بر ترابری دریایی اسرائیل و حتی ترابری جهانی از طریق باب المندب، خلیج عدن و دریای سرخ وارد سازند. فراموش نکنیم که تغییر مسیر بسیاری از کالاهای مقصد اروپا از خلیج عدن هم در زمان بندی و هم نرخ کالاهای آن مسیر در اروپا تاثیرگذار خواهد بود و به طور مثال حداقل ده روز مسیر کشتیها را طولانیتر خواهد ساخت. تفاوت حوثیها با حزب الله آن است که حوثیها نگران کشیده شدن جنگ به یمن نیستند، یعنی از چنین جنگی بیمی ندارد، چون هم در حوزهی تحت حاکمیت خود استقلال عمل کامل دارند و هم در اثر جنگ چندین ساله با عربستان چیزی برای از دست دادن ندارند و در این حال از موشکهای دوربرد و پهپادهای پیشرفتهای هم برخوردارند و کنترل کامل پهنهی دریای سرخ نیز برای ائتلاف نصف و نیمهی غربی بسیار دشوار و پر هزینه است.
حزب الله، بزرگترین و موفقترین جریان چریکی نه تنها منطقه که حال حاضر جهان است و میتوان گفت ابر قدرت چریکی جهان است و تاکنون توانسته نقشی کلیدی در موازنه ترس و قدرت با رژیم صهیونیستی در مرزهای شمالی سرزمینهای اشغالی ایفا کند و تنها الگویی است که موجب توقف کامل رژیم اسرائیل شده است. حزب الله بیمی از جنگ ندارد و میتواند ضربات بسیار سنگینی وارد کند و به جنگی طولانی مدت ورود کند و تاکنون نیز ضربات سنگینی به اسرائیل وارد کرده و دهها هزار تن از ارتش این رژیم را در شمال سرزمینهای اشغالی زمین گیر کرده و موجب تقسیم فشار نظامی بر غزه شده است. در ابتدای منازعهی اخیر آمریکا شاید صرفا برای کنترل حزب الله، یکی از بزرگترین ناوهای خود را به مدیترانه وارد کرد. اما همین حزب الله نمیتواند مستقل از حاکمیت لبنان تصمیم به آغاز جنگ بگیرد و ملاحظاتی نسبت به کلیت لبنان و جریانات لبنانی مخالف جنگ دارد، مگر آن که شروع کننده جنگ، اسرائیل باشد. علاوه، شروع جنگ با حزب الله به منزلهی احتمال بالای شروع جنگی تمام عیار در آن منطقه است و در شرایط حاضر، نه حزب الله، نه آمریکا و نه ایران، و نه هیچ کشور دیگری مایل به شروع چنین جنگی نیستند. همین محدودیتها سبب شده است، آمریکا و انگستان فعلا برای از بین بردن مزیت قدرت مانور و تصمیم گیری حوثیها وارد عمل شده اند و تا مرز تهدید مستقیم حوثیهای یمن پیش رفته اند و چند درگیری شدید نیز روی داده است به این امید که با کاستن از تهدیدات دریای سرخ ریسک تجاری این مسیر بر اروپا و تجارت جهانی را تقلیل دهند.
اینک حضور ناوهای آمریکایی و انگلیسی، و ورود ناو البرز ایران، آرایش متفاوتی به این منطقهی دریایی داده است. با ورود این ناوها و نمایش قدرت این سه کشور، با آرایشی نظامی واحتمال خطر پذیری بالا مواجه هستیم. در این شرایط کوچکترین خطای طرفین و یا حتی شیطنت طرف دیگری میتواند منجر به درگیری دریایی و حتی فرادریایی وسیع و خطرناکی در آن منطقه شود.
سوریه و محدودیت استراتژیک تهران
در سوریه با ترور شهید سید رضی موسوی، ایران در موقعیت دشواری قرار گرفت و برای چندمین بار هدف حملاتی واقع شد که واکنش درخوری از زمین سوریه دریافت نکرده است. چه بسا به دلیل ساختار حاکمیت سوریه و روابط با روسیه و موازنات پیچیدهی تصمیم گیری در حاکمیت آن، عملا امکان مواجهه مستقیم با اسرائیل در سطح بالا وجود ندارد و نظام سوریه بیشتر نقش شاهراه پشتیبانی لجستیکی را ایفا میکند تا فعال در درگیری مستقیم. شاید به همین دلیل محدودیتهای پاسخ از سوریه، اسرائیل بازی ترور و هدف گیری اهداف ایرانی را در این کشور آغاز و تشدید کرده است. ایران نیز تاکنون پاسخهای غیر مستقیم و از مسیر دیگر نظیر حمایت از گروههای مقاومت را دنبال کرده است. چنان که بیان شد، اگر تروری علیه ایران در سوریه انجام دهد، و ایران پاسخ مستقیم و از سرزمین ایران دهد، احتمالا منجر به فراگیر شدن جنگ میشود و اگر ایران پاسخ ندهد عملا اقتدار ایران به چالش کشیده شده است. پس از ترور شهید رضی، یکی از فرماندهان عالیرتبهی نظامی ایران اعلام کرد، ایران با «صبر استراتژیک» به دامن طراحی اسرائیل کشیده نخواهد شد، اما به واقع این وضعیت تا کجا قابل تداوم خواهد بود؟
در جنوب لبنان نیز با ترور صالح العاروری، حزب الله که تاکنون نزدیک به دویست شهید تقدیم کرده است، در شرایط تصمیم گیری بزرگتری قرار گرفته است، و طبیعتا انتظار میرود پاسخ متناسبی را طراحی کند و سید حسن نصرالله نیز چنین وعدهای نیز داده است، ضمن این که گروههای فلسطینی ساکن لبنان نیز ممکن است عملیاتی را تدارک ببینید. پاسخ حزب الله هر چه باشد، انتظار میرود در سطحی بالاتر از پاسخهای فعلی باشد به ویژه که این ترور در منطقهی امنیتی بیروت روی داده است. گرچه حزب الله در هر پاسخی، به دلایلی که در یادداشتهای پیشین توضیح داده شد، علاقمند به ورود به یک جنگ کامل نیست، اما هر آینه احتمال دارد پاسخ ناگزیر حزب الله، نتایجی غیر قابل کنترل را به بار آورد.
در عراق نیز زد و خوردهایی بین گروههای عراقی و مراکز آمریکایی با هدف فشار به آمریکا روی داده و منافع آمریکا در خظر جدی قرار گرفته است و در مقابل آمریکا تهدید به برخورد مستقیم کرده است. از جمله روز پنج شنبه شاهد حمله مستقیم آمریکا به یکی از مراکز رسمی حشد در بغداد بودیم که اعتراض وسیع محافل سیاسی عراق را بدنبال داشت.
احتمال گسترش بحران
چنان که میبینیم، با همه رفتار کنترل شدهی ایران و آمریکا، آرام آرام دامنهی بحران در حال گسترده شدن است و گرچه این گسترش اخیر بیشتر نشان دادن چنگ و دندان و خطرات احتمالی به یکدیگر است، اما چنان که میدانیم ماهیت جنگ آتش و بعضا انفجاری است و پیشگیری از دامنهی آن نیازمند مراقبت مضاعف است به ویژه که هم اسرائیل هم بعضی قدرتهای جهانی که فعلا نقش ناظر را دارند اهدافی را در سر میپرورانند.
نقش منافع روسیه
نقش منافع روسیه نیز در این معادله نباید نادیده گرفته شود. عملیات هفتم اکتبر عملیاتی فلسطینی بوده است، اما از شامگاه هفتم اکتبر تاکنون، با انحراف افکار عمومی از اوکراین، روسیه منافع کلانی از بحران غزه برده است و هر چه این بحران تداوم بیشتری پیدا کند و مخصوصا اگر پای آمریکا به بحران به صورت مستقیم و نظامی کشیده شود، روسیه فضای مناسبتری برای خود خواهد یافت. چرا که هم از توجه افکار عمومی جهان به جنگ اوکراین و هم از حمایت نظامی و مالی آمریکا از اوکراین به دلیل درگیری در منازعهی دیگری کاسته خواهد شد. با این مقدمه، این شبهه مطرح میشود که با توجه به مناقشات اخیر تهران و مسکو و با توجه به برخی چرخشهای سیاست خارجی روسیه به سمت اسرائیل و شبهاتی که پیرامون مواضع لاوروف به وجود آمده، آیا محتمل است که به رغم روابط ویژه تهران – مسکو، دو ترور اخیر در سوریه و لبنان به نوعی با چشم پوشی، اگر نگوییم چراغ سبز روسها همراه بوده است، و حداقل روسها تلاشی امنیتی و سیاسی برای پیشگیری از آن نکرده اند، تا احتمال درگیری وسیعتر لبنان و تهران با جنگ غزه و نهایتا درگیری نزدیکتر با آمریکا و بحران وسیعتر منطقهای فزونی یابد؟
هدف پنهان ترورها؛ تغییر در آرایش میز مذاکره!
علاوه، این ترورها به نوعی جریان حامی حزب الله و تهران در حماس را نشانه رفته است و این همان نکتهای است که به عنوان چهارمین دلیل ترورهای هدفمند اخیر باید از آن یاد کرد. در شرایطی که جنگ غزه به بن بست رسیده، اگر ترفند اسرائیل در گسترش دامنهی بحران منطقهای به نتیجه نرسد، نهایتا راهی جز تن دادن به گفتگو برای این رژیم باقی نمیماند. در این مرحله مهمترین رکن مذاکرات، شخصیتهایی هستند که پای میز مذاکره نشسته یا در رهبری مقاومت نقشی تعیین کننده خواهند داشت.
از دیدگاه اسرائیل، هر چه شاخهها و فرماندهان و رهبران کاریزماتیک نزدیک به تهران ترور شوند، اولا در بلند مدت وزنهی تهران در حماس تضعیف خواهد شد، و ثانیا در شرایط مذاکره نیز آرایش کرسیهای مذاکرات به نفع شاخههای نزدیک به ترکیه و قطر و. خواهد چرخید؛ و این همان چیزی است که در محاسبات اسرائیلی منجر به مذاکراتی آسانتر برای آنان خواهد بود. از این روی در ترور شهید رضی موسوی به عنوان حلقهی ارتباطی و پشتیبان مبارزان فلسطینی و لبنانی و شهید صالح العاروری که شخصیتی نزدیک به تهران شناخته میشد و ترور برخی فرماندهان جهان اسلامی، بیش از هر چیز کاستن از کفهی تهران در ارتباط با حماس و مذاکرات آتی، هدف گرفته شد تا هر چیز دیگر.
ایران و آمریکا؛ نوعی موازنه نظامی و نابرابری دیپلماسی.
در این شرایط که دو عنصر جنگ و دیپلماسی در کنار هم سرنوشت نهایی را رقم خواهند زد، ایران و آمریکا هم در کنترل و هم در گسترش بحران میتوانند محوریت داشته باشند. در رابطه با کنترل گسترش بحران در بخشهای بالاتر سخن به میان آمد، اما در عرصهی دیپلماسی تفاوت بزرگی وجود دارد. ایران به عنوان یک کشور بسیار موثر بر شکل گیری و توانمندی نظامی جریان مقاومت در کشورهای منطقه که هزینه بسیاری نیز پرداخته است، در حوزه دیپلماسی دچار محدودیتهای فراوان حتی در گفتگو با آمریکا است، اما آمریکا هم در حمایت نظامی و هم حمایت دیپلماتیک از اسرائیل دامنهی عمل گستردهای دارد. شرایط به گونهای پیش رفته است که گویی ایران بخش بزرگی از هزینههای نظامی جنگ با اسرائیل و فشار به منافع آمریکا را میپردازد، اما نقش آفرینی در مذاکرات به قطر و ترکیه و مصر و ... واگذار شده است.
دیدیم که ترکیه حتی حاضر نشد به شکل موقت رابطهی سیاسی خود با اسرائیل را قطع کند. این پرسش مهمی است که چرا وقتی سخن از گسترش بحران و صف آرایی نظامی به میان میآید، سخن از ایران و آمریکا است، اما وقتی سخن از دیپلماسی به میان میآید میدان به دیگر کشورها واگذار میشود؟ تصمیم نهایی با ملت فلسطین و تعیین کننده نهایی مقاومت ملت فلسطین است، اما این پرسش جدی است که چرا ایران به عنوان یک کشور مدافع فلسطین، به صحنهی دیپلماسی مستقیم با ارباب اسرائیل یعنی آمریکا وارد نمیشود، تا با استراتژی «فشار در میدان، چانه زنی در مذاکرات»، هم اسرائیل را از ادامه شرارت باز دارد و هم حمایت دیپلماتیک قوی تری از مقاومت فلسطین داشته باشد. این رویکرد که تهران از فلسطین حمایت نظامی کند و فشار نظامی به منافع آمریکا وارد کند، اما مذاکرات سیاسی به مصر و قطر و ترکیه و یا برخی کشورهای دو نبش عربی واگذار شود، باید از نظر استراتژیک ارزیابی مجددی شود.
علاوه، گفت و گوی این دو کشور نه تنها منطقه را از احتمال جنگ دور میسازد بلکه میتواند، اسرائیل را به آتش بس سریعتری واداشته و از آلام مردم فلسطین بکاهد، به ویژه که پای منافع مسلمانان در میان است و مذاکره ایران در موضوع فلسطین از موضع قدرت است نه موضع ضعف. اگر کشوری میخواهد در موضوعی بازیگری منطقهای در تراز جهانی باشد، آیا میتواند، چشم خود را به بازیگران جهانی داستان ببندد؟ بن بست دیپلماتیک تهران و واشینگتن، هر چه باشد به نفع فلسطین و منطقه نیست. ایران و آمریکا هر دو اعلام کرده اند عزمشان در پیشگیری از گسترش جنگ است. آیا برای نجات خاورمیانه از احتمال جنگی ویرانگر، عقلانیت نرم را در پشت قدرت سخت خود به کار خواهند بست؟
آنچه عرض شد صرفا یک ایده برای اندیشیدن است؛ و نیزبا هر نتیجهای در کنار جنگ و دیپلماسی باید به فرا دیپلماسی نیز اندیشید. اقداماتی جهانی با بن مایههای اندیشه ای، انسانی و حقوقی که سرمایهی جهان بیدار شدهی امروز را به نفع اصلاح نظام نابربر جهانی بسیج کند. در این خصوص ان شاء الله در آینده بیشتر خواهم نوشت.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
ابوالفضل فاتح
۱۵ دی ماه