سیدرضا نریمانی کیست؟
رویداد۲۴ هدی کاشانیان: «سیدرضا نریمانی» در سال ۱۳۶۵ در محله زینبیه شهر اصفهان در یک خانواده کاملاً مذهبی دیده به جهان گشود. پدر و مادر او هر سال با برگزاری مراسم مذهبی در محرم و صفر باعث شدند رضا نریمانی علاقهمند به مداحی شود و راه خانوادهاش را پیش بگیرد. حدوداً شش یا هفت ساله بود که با کمک برادرش، نوحه میخواند و قرائت قرآن را آموزش میدید.
سیدرضا نریمانی از سال ۷۹ بهطور حرفهای وارد مداحی شده و در هیئتها و مساجد شروع به خواندن کرد. او ازدواج کرده و متاهل است، اما تاکنون عکسی از همسر و یا تعداد فرزندانش در جایی و یا رسانهای منتشر نشده است.
نحوه ورود سیدرضا نریمانی به مداحی
در سن ۱۵ سالگی به طور رسمی آموزش مداحی کردن را شروع کرد. حدود پنج سال در مساجد محل، مداحی میکرد تا در سن ۲۰ سالگی با حاج مهدی سلحشور در قم آشنا میشود و برای آموزش رسمی مداحی زیر نظر او هر هفته از اصفهان به قم میرفته است. پیشرفت او در مداحی باعث شد تا با پیشنهاد حاج مهدی سلحشور در هیئت فاطمیون قم نوحه خوانی کند و رفتهرفته در دل خیلیها جا باز کرد.
سیدرضا نریمانی درباره ورود به مداحی میگوید:«حاج مهدی سلحشور لطف کردند و من هر هفته به دیدن ایشان میرفتم. حاج مهدی سلحشور معتقد است که کار من مداحی است و آموزش نیست، ایشان اصلاً کلاس مداحی ندارد و اعتقادی هم به این که خودش کلاس بگذارد و استادی کند، ندارد. ولی من هر هفته به قم میآمدم و از ایشان نکاتی را آموختم. همچنین بنده از نشست و برخاست با حاج منصور ارضی فهمیدم باید در اصفهان سنت مناجات خوانی آن هم سحرگاهی را احیا کنم.»
حضور سیدرضا نریمانی در کربلا و سوریه
اولین بار در سال ۱۳۸۲ در ۱۷ سالگی با جمع مداحان مشهور، چون محمدرضا طاهری و سعید حدادیان در سال اول حمله آمریکا به عراق بهصورت قاچاقی و پیاده به کربلا مشرف شد. در خاطراتش از آن سفر میگوید: «حدود صد و بیست نفر بودیم که هفت هشت ساعت پیاده رفتیم و کفش من پاره شد.» سال ۸۴ یا ۸۵ دوباره به سرزمین کربلا مشرف شد که درباره این سفر میگوید: «بار دوم فوق العاده بیشتر چسبید، چون با فضا آشنا بودم و تا حالا شش هفت بار مشرف شدم».
سیدرضا نریمانی در سال ۹۵ به مدت یک هفته برای مداحی در جمع مدافعین حرم عازم سوریه شد و توفیق زیارت حضرت زینب کبری (س) و حضرت رقیه (س) را پیدا کرد.
تاسیس هیئت توسط سیدرضا نریمانی
در سال ۱۳۸۷ سیدرضا نریمانی هیئتی بهنام هیئت فدائیان حسین (ع) را در اصفهان تاسیس کرد، آنها ابتدا در خانه مراسمات خود را برگزار میکردند تا اینکه از سال ۹۱ وارد مساجد و حسینهها شدند. او درباره هئیت فدائیان امام حسین (ع) میگوید: «متاسفانه صحبتهایی پشت سر هیئت ما هست، ولی واقعاً این طور نیست افتخار ما این است که بسیجی هستیم و منتسب به هیچ ارگانی نیستیم. به لطف خدا هیئت کاملاً مردمی اداره میشود! سازمانها و ارگانها در مناسبتهای مختلف کمک میکنند، ولی کلیت هیئت هیچ وابستگی به جایی ندارد. البته بزرگان ما فرمودهاند که هیئتها نباید سیاسی باشند، اما هیئت غیرسیاسی اصلاً تعریفی ندارد، کسی که واقعاً مسیر امام حسین (ع) را شناخته باشد و معرفت پیدا کرده باشد هیئت غیرسیاسی را قبول ندارد.»
داستان مداحی منم باید برم
این نوحه که باعث شهرت کربلایی سیدرضا نریمانی مداح جوان در کشور شد و بین مردم بهخصوص خانواده شهدا گل کرد، داستان جالبی در دل خود دارد. روزی ایشان به گلزار شهدا سرزده بودند که سر مزار شهید مسلم خیزاب فرمانده گردان یا زهرا لشکر ۱۴ امام حسین (ع) که یکی از شهدای مدافع حرم است، همسر و فرزند خردسال او بودند و همسرش بشدت گریه میکرد. هنگامی که این خانم سیدرضا را میبیند از ایشان میخواهد برای او دعا کند و از خدا برایش صبر بطلبد تا بتواند بسیاری از حرفها را تحمل کند. سیدرضا علت درخواست این صبر را میدانست چراکه بسیاری از خانوادههای شهدای مدافع حرم برای او تعریف کرده بودند که برخی افراد که اطلاعاتی ندارند تحت تاثیر بعضی حرفها به آنان میگفتند فرزندتان را دادید در عوض پول خوبی گرفتهاید و این حرف بزرگترین درد دل آنان بود. وقتی سیدرضا درخواست این همسر شهید را شنید با شاعر مرثیههای صحبت کرد و از او شعری خواست که وقتی خانواده شهدا گوش میکنند، آرامش بخش وجود آنها شود. شاعر این مرثیه آقای داود رحیمی ظرف دو روز این شعر را کامل و برای سیدرضا ارسال کرد و شد آنچه خدا خواست...
حسین آقام آقام حسین آقام آقام آقام
منو یکم ببین سینه زنیمو هم ببین
منو یکم ببین سینه زنیمو هم ببین
ببین که خیس شدم عرق نوکریمه این
ببین که خیس شدم عرق نوکریمه این
دلم یه جوریه، ولی پر از صبوریه
دلم یه جوریه، ولی پر از صبوریه
چقدر شهید دارن میارن از تو سوریه
چقدر شهید دارن میارن از تو سوریه
منم باید برم آره برم سرم بره
نذارم هیچ حرومی طرف حرم بره
یه روزیم بیاد نفس آخرم بره
منم باید برم آره برم سرم بره
نذارم هیچ حرومی طرف حرم بره
یه روزیم بیاد نفس آخرم بره
حسین آقام آقام حسین آقام آقام آقام
حسین آقام آقام حسین آقام آقام آقام
یه دست گل دارم برای این حرم میدم
یه دست گل دارم برای این حرم میدم
گلم که چیزی نیست برا حرم سرم میدم
گلم که چیزی نیست برا حرم سرم میدم
برای قربونی اسماعیل و میدم به عشق
خودم با بچه هام فدای بانوی دمشق
خودم با بچه هام فدای بانوی دمشق
منم یه مادرم پسرم و دوسش دارم.
ولی جوونمو به دست بی بی میسپارم
بی بی قبول کنه بشه مدافع حرم
منم یه مادرم پسرم و دوسش دارم.
ولی جوونمو به دست بی بی میسپارم
بی بی قبول کنه بشه مدافع حرم
حسین آقام آقام حسین آقام آقام آقام
حسین آقام آقام حسین آقام آقام آقام
حسین آقام آقام حسین آقام آقام آقام
اونا که از جنون یه کلمه نفهمیدن
شبیه شامیا به گریه هام میخندیدن
کنایه میزنن دلم و میسوزنن و
میخوان با حرفاشون خالی کنن دل منو
میخوان با حرفاشون خالی کنن دل منو
قسم به اون بدن که چیدنش روی حصیر
منم شبیه اون عقیلهای که شد اسیر
به غیر زیبایی نمیبینم تو این مسیر
قسم به اون بدن که چیدنش روی حصیر
منم شبیه اون عقیلهای که شد اسیر
به غیر زیبایی نمیبینم تو این مسیر
حسین آقام آقام حسین آقام آقام آقام
حسین آقام آقام حسین آقام آقام آقام
حسین آقام آقام حسین آقام آقام آقامای سایهی سرم تا که تو رفتی همسرم
همش بهونهی تو رو میگیره دخترم
به جای لالایی روضه براش میخونمو
دم بابا باباش داره میگیره جونمو
دم بابا باباش داره میگیره جونمو
گناه دخترم چی بوده که بابا ندید
گلم بابا میخواد جواب ناله شو بدید
فقط رقیه جون صدای بچمو شنید
حسین آقام آقام حسین آقام آقام آقام
حسین آقام آقام حسین آقام آقام آقام