تاریخ انتشار: ۰۹:۵۱ - ۲۷ آذر ۱۴۰۳
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد

چرا ارتباطات انسانی مهم هستند؟

انسان به‌عنوان یک موجود اجتماعی، نیاز به برقراری ارتباط با دیگران دارد. اما در جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، به ما آموخته‌اند که از یکدیگر بترسیم و نگران قضاوت‌های دیگران باشیم. در نتیجه، تلاش می‌کنیم جنبه‌های مختلف شخصیت خود را پنهان کنیم تا احساس امنیت کنیم.

چرا ارتباطات انسانی مهم هستند؟

رویداد۲۴| مهدی توفیقی: این رفتار‌ها چه تأثیری بر سلامت روان ما دارند؟ چرا برقراری ارتباط با دیگران تا این حد مهم و ضروری است؟ در این مقاله، به بررسی این سوالات خواهیم پرداخت. با ما همراه باشید.
نقش ارتباطات اجتماعی در زندگی هر یک از ما بسیار مهم و غیرقابل انکار است. تحقیقات زیادی نشان داده‌اند که این ارتباطات برای بهزیستی و سلامت روانی و جسمانی ضرورت دارند. با این حال، مادی‌گرایی و تغییرات سریع دنیای امروز باعث شده‌اند که افراد از کیفیت و کمیت روابط خود غافل شوند و به تدریج به انزوا گرایش پیدا کنند.

ارتباط در جامعه

جامعه‌ای که به همبستگی و احساس تعلق اهمیت نمی‌دهد، در واقع از جوهر و حقیقت انسانیت فاصله گرفته است. زمانی که افراد معنا و ارتباطات خود را از دست می‌دهند، بیماری و مشکلات به سرعت در آن جامعه گسترش می‌یابد و سلامت روانی، جسمی و اجتماعی مردم به خطر می‌افتد. اگر ژن یا ویروسی وجود داشت که تاثیرات مشابهی بر سلامت انسان‌ها می‌گذاشت، اخبار آن در همه جا منتشر می‌شد و تمام جهان به دنبال درمان آن می‌رفت. اما از آنجا که این بی‌ارتباطی به طور گسترده‌ای در جامعه گسترش یافته و همه ما با آن مواجه‌ایم، به نوعی آن را عادی تلقی کرده و نسبت به آن بی‌توجه شده‌ایم.


بیشتر بخوانید: چگونه می‌توانیم با تغییرات زندگی کنار بیاییم؟


ما فکر می‌کنیم که هر یک از ما موجوداتی مستقل هستیم که برای دستیابی به اهداف شخصی خود تلاش می‌کنیم. اما هرچه بیشتر خود را به این شکل تعریف کنیم، از جنبه‌های زنده و پویایی که هویت واقعی ما را نشان می‌دهد و نیاز‌های ما برای حفظ سلامت را تأمین می‌کند، فاصله می‌گیریم.

نیاز‌های اساسی انسان

تمام روان‌شناسان بر سر نیاز‌های اساسی ما به توافق رسیده‌اند که شامل موارد زیر است:

  •  احساس تعلق و برقراری ارتباط با دیگران؛
  •  خودمختاری و داشتن کنترل بر زندگی خود؛
  •  احساس شایستگی و تسلط بر مهارت‌ها یا فعالیت‌ها؛
  •  اعتماد به نفس واقعی و دستیابی به ارزش‌هایی که دیگران برای ما تعیین کرده‌اند؛
  •  داشتن اعتماد و احساس وجود منابع فردی و اجتماعی ضروری برای حفظ خود در طول زندگی؛
  •  هدف و معنایی که می‌تواند جنبه‌های معنوی، انسانی یا تکاملی داشته باشد؛
  •  آگاهی از اینکه فرد بخشی از یک مفهوم بزرگ‌تر است و در دنیایی خودمحور و انزواطلب زندگی نمی‌کند.

این موارد همگی نیاز‌های بنیادی و ضروری برای زندگی روزمره و اجتماعی ما هستند و برای همه قابل درک می‌باشند. به زندگی خودتان فکر کنید: وقتی هر یک از این نیاز‌ها تامین می‌شود، چه احساسی دارید؟ و برعکس، زمانی که این نیاز‌ها برآورده نمی‌شوند، نادیده گرفته می‌شوند یا از شما سلب می‌شوند، چه تاثیری بر ذهن و جسم شما می‌گذارد؟

اصالت و دلبستگی

اصالت و دلبستگی از نیاز‌های اساسی انسان‌ها هستند، چه در خانواده و چه در جامعه. نیاز مردم به احساس تعلق و ارتباط اجتماعی به اندازه نیاز آنها به خودمختاری و موفقیت شخصی اهمیت دارد و ترکیب این دو مفهوم «یکپارچگی روان اجتماعی» را ایجاد می‌کند. در فرهنگی که سلامت روان و عقلانی مورد توجه قرار می‌گیرد، این یکپارچگی هم به عنوان هدف و هم به عنوان هنجار شناخته می‌شود و بین احساس تعلق و خود بودن یا تلاش برای موفقیت‌های فردی هیچ تضادی وجود ندارد.

مرکز روانشناسی هیجان مدار آوی در تهران، خیابان گیشا، با تیمی متخصص و حرفه‌ای در زمینه درمان هیجان مدار، به طور خاص بر روی درمان تروما و اختلالات پس از آسیب تمرکز دارد. اگر به دنبال یک روانشناس ماهر و یک کلینیک معتبر هستید، پیشنهاد می‌شود از جلسات تریاژ در کلینیک روانشناسی آوی بهره‌مند شوید.

تکنولوژی و جامعه

پیشرفت تکنولوژی و گسترش شبکه‌های اجتماعی از یک سو امکان برقراری ارتباط با عزیزانی که از نظر جغرافیایی دور هستند را فراهم کرده است، اما از سوی دیگر، ارتباطات ما را به پیام‌رسانی و تماس‌های صوتی و تصویری محدود کرده است. این موضوع باعث شده که دیگر احساس نیازی برای حضور فیزیکی در جامعه و صرف زمان باکیفیت با عزیزان خود نداشته باشیم.

این غیبت فزاینده اجتماعی، احساس تعلق ما را کاهش می‌دهد و به تدریج حساسیت ما را نسبت به مسائل مختلف اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی که بر سرنوشت مشترک ما در یک جامعه تأثیر می‌گذارد، از بین می‌برد. در چنین شرایطی، ممکن است برخی از ما به فکر مهاجرت بیفتیم و تصور کنیم که با تغییر مکان، مشکلات حل خواهد شد. اما حقیقت این است که در هر نقطه از جهان، اگر نسبت به جامعه خود احساس تعلق و دلسوزی نداشته باشیم، دیگر عناصر کیفیت زندگی مانند همبستگی، عشق، اعتماد، نگرانی، آگاهی اجتماعی و مشارکت را نیز نخواهیم داشت.

جابه‌جاشدن و مرگ بر اثر ناامیدی

جابه‌جایی به معنای از دست دادن ارتباط با خود، دیگران و همچنین حس معنا و هدف است که همگی از نیاز‌های بنیادین انسانی به شمار می‌روند. برای درک بهتر این مفهوم، تصور کنید که شانه‌تان از جا در رفته و از محور اصلی خود خارج شده است. اگرچه شانه هنوز به شما متصل است، اما عملکرد آن مختل شده و به درد نمی‌خورد. به همین شکل، افرادی که دچار جابه‌جایی می‌شوند، احساس مشابهی را تجربه می‌کنند و درد ناشی از این وضعیت برای آنها نیز به همان اندازه غیرقابل تحمل است.

زمانی که افراد یک جامعه از خودمختاری، ارتباط با یکدیگر، اعتماد و حس معنا فاصله می‌گیرند، در واقع در مقیاس وسیع‌تری با تنش و درد مشابهی روبرو می‌شوند. این جابه‌جایی اجتماعی به همراه تروما‌های فردی، یکی از عوامل اصلی بروز ناکارآمدی روانی، ناامیدی، اعتیاد و بیماری‌های جسمی به شمار می‌رود. با این حال، چنین جابه‌جایی‌هایی که از منظر نیاز‌های انسانی فاجعه‌بار و ناهنجار هستند، به تدریج به یک وجه ثابت و «عادی» در جامعه ما و بسیاری از جوامع دیگر تبدیل شده‌اند. نتیجه این وضعیت، افزایش خودکشی و مرگ ناشی از اوردوز به دلیل ناامیدی در طبقات مختلف اجتماعی و اقتصادی است.

البته داشتن امتیازات اجتماعی ممکن است برخی از ما را در برابر ناامیدی محافظت کند، اما نمی‌تواند ما را از نیاز‌های درونی برای برقراری ارتباط با دیگران، هدف‌گذاری و اعتماد به نفس واقعی دور کند. در واقع، نه موفقیت‌ها، نه مهارت‌هایی که به دست می‌آوریم و نه تصویری که از خود در ذهن داریم، نمی‌توانند این نیاز‌ها را برطرف کنند.

بیگانگی

بیگانگی به معنای جدا کردن افراد از جامعه‌ای است که مانع شکل‌گیری یا تعیین سرنوشت آنها می‌شود. اما بیگانگی تنها نسبت به جامعه نیست؛ وقتی افراد از جمع خود طرد می‌شوند، از هویت و خویشتن خود نیز دور می‌شوند.

زمانی که حس ارزشمندی ما به وضعیت بیرونی وابسته می‌شود، ناگزیر به بیگانگی دچار می‌شویم. به عبارت دیگر، تنها زمانی احساس می‌کنیم که در نظر دیگران پذیرفته شده‌ایم که بر اساس معیار‌های آنها فرد موفقی به حساب بیاییم. این وضعیت باعث می‌شود که به تدریج ارزش و منحصر به فردی خود را از دست بدهیم.

این پدیده بیشتر در طبقه متوسط و قشر ضعیف جامعه مشاهده می‌شود، اما حتی افرادی که در بالاترین سطوح اقتصادی قرار دارند نیز معنای خود را از دست داده‌اند. دلیل این امر واضح است: ارزش‌های مادی‌گرایانه و تلاش‌های خودخواهانه‌ای که به فرد به عنوان بخشی از یک کل بزرگ‌تر توجه نمی‌کنند، با حس معنا و تعلق در تضاد هستند.

معنا

معنا، مانند سایر نیاز‌های ما، ابعادی تکاملی دارد و نادیده‌گرفتن آن می‌تواند سلامت جسمی و روانی ما را به خطر بیندازد و تأثیرات منفی بر هورمون‌ها و سیستم عصبی‌مان داشته باشد. بر اساس تحقیقات پزشکی در سال ۲۰۲۰، پژوهشگران دریافتند که جستجوی معنا در زندگی برای سلامتی و تندرستی حیاتی است. به عبارت دیگر، هر چه معنای بیشتری در زندگی خود داشته باشیم، معیار‌های سلامت روانی و جسمانی ما نیز بهبود می‌یابد.

همه ما بر اساس تجربیات خود و به‌طور غریزی می‌دانیم که احساس خوشحالی و رضایت زمانی به وجود می‌آید که با دیگران در ارتباط هستیم و عزیزانمان در کنار ما حضور دارند. حتی وقتی موفقیتی شخصی کسب می‌کنیم، تنها زمانی از آن لذت می‌بریم که بتوانیم آن را با دیگران به اشتراک بگذاریم. با این حال، به طرز عجیبی بر خلاف آنچه می‌دانیم عمل کرده و از دیگران فاصله می‌گیریم و به انزوا می‌گراییم.

پیامد‌های تنهایی

تنهایی مزمن، که با اختلالات روانی، افسردگی و خودمحوری همراه است، خطر ابتلا به بیماری و مرگ زودرس را افزایش می‌دهد. تحقیقات نشان داده‌اند که این نوع تنهایی می‌تواند روند افزایش مرگ ناشی از سرطان و بیماری‌های دیگر را تسریع کند و اثر آن معادل کشیدن روزانه ۱۵ نخ سیگار است.

علاوه بر این، تنهایی می‌تواند عملکرد‌های ژنتیکی را مختل کرده، سیستم ایمنی بدن را تضعیف کند، التهاب را افزایش دهد و در نهایت منجر به مرگ ناشی از حملات قلبی و مغزی شود.

تنهایی اقتصادی

تحقیقات به‌طور مداوم نشان می‌دهند که هرچه افراد بیشتر به اهداف مادی‌گرایانه توجه کنند، احساس خوشبختی و معنای زندگی‌شان کاهش می‌یابد و عواطف مثبت کمتری را تجربه می‌کنند. به همین دلیل، بین دلبستگی به مادیات و ارزش‌های اجتماعی مانند همدلی، بزرگ‌منشی و تعاون نوسانی وجود دارد. در این نوسان، هر زمان یکی از این دو افزایش می‌یابد، دیگری کاهش می‌یابد. برای مثال، زمانی که افراد به شدت به اموال، تصویر اجتماعی و موقعیت خود اهمیت می‌دهند، تمایل کمتری به شرکت در فعالیت‌های سودمند برای محیط زیست دارند و در نتیجه خود را خالی‌تر و ناامن‌تر احساس می‌کنند.

علاوه بر این، این افراد روابط بین‌فردی کم‌کیفیت‌تری را تجربه می‌کنند. به همین دلیل، هرچه افراد ناامن‌تر شوند، توجه و تمرکزشان بیشتر به اشیاء و موفقیت‌های مادی معطوف می‌شود. در واقع، مادی‌گرایی به آنها وعده رضایت می‌دهد، اما در عمل نارضایتی را برایشان به ارمغان می‌آورد و این نارضایتی آنها را به سوی مادی‌گرایی بیشتر سوق می‌دهد. این روند به تدریج جامعه‌ای را شکل می‌دهد که در آن اعتیاد به بیماری‌های مزمن و اختلالات روانی رایج است.

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
برچسب ها: سبک زندگی
نظرات شما