از تهران تا مسکو؛ قوامالسلطنه و بازی با ابرقدرتها
رویداد۲۴ | احمد قوام در ۸ دی ۱۲۵۶ در تهران دیده به جهان گشود. عموی او، امینالدوله، نخستوزیر ایران بود و حسن وثوق، که دو بار به عنوان نخستوزیر ایران خدمت کرد، برادر بزرگتر او بود. قوام در اوایل دوران حرفهای خود در دربار ناصرالدینشاه قاجار خدمت کرد و در جریان انقلاب مشروطه ایران در سال ۱۲۸۵، عنوان قوامالسلطنه را دریافت نمود. نامهای که توسط مظفرالدینشاه قاجار در تایید انقلاب مشروطه امضا شد، به دست قوام نوشته شد. در آن زمان، او دارای عنوان دبیر حضور (منشی خصوصی) بود.
قوام چندین بار در دوران قاجار و پهلوی نخستوزیر شد. او دو بار نقش مهمی در جلوگیری از الحاق استانهای شمالی ایران توسط اتحاد جماهیر شوروی ایفا کرد. قوام در سال ۱۲۹۷ به عنوان والی خراسان منصوب شد و در این دوره با قحطی گسترده و همهگیری آنفلوآنزای اسپانیایی مقابله کرد. او مدیری سختگیر بود و برخی از روزنامههایی را که در منطقه منتشر میشدند، توقیف کرد.
دورههای اول و دوم نخستوزیری قوام و ماجراهای جنجالی آن
در سال ۱۲۹۹ و در جریان کودتای سوم اسفند علیه حکومت قاجار، سید ضیاءالدین طباطبایی دستور داد که تعدادی از مخالفان، از جمله احمد قوام را دستگیر کند. با این حال، پس از سقوط دولت سید ضیاء و امتناع مستوفیالممالک و دیگران از پذیرش مقام نخستوزیری به دلیل وضعیت ناپایدار سیاسی، قوام، که تازه از زندان عشرتآباد تهران آزاد شده بود، این سمت را پذیرفت. قوام و در شرایطی غیرعادی نخستوزیر شد، بهگونهای که ایرج میرزا درباره این وضعیت چنین سرود:
«یکی را افکند امروز در بند
کند روز دیگر او را خداوند»
دوره دوم نخستوزیری قوام در ۲۷ خرداد ۱۳۰۱ آغاز شد. یکی از مهمترین اقدامات او در این دوره، دعوت از مستشاران آمریکایی برای اصلاح امور مالی کشور بود که در نتیجه، گروهی دوازدهنفره به ریاست آرتور میلسپو وارد ایران شدند و به مدت پنج سال در این حوزه فعالیت کردند.
در زمینه سیاست داخلی، قوام تحت فشار روحانیون، لایحهای را در دهم آبان به تصویب مجلس رساند که بر اساس آن، مدیران جراید و ناشران کتاب موظف بودند پیش از چاپ هر مطلبی مرتبط با دین اسلام، آن را به وزارت معارف ارسال کنند تا ناظری که مورد تایید دو مجتهد جامعالشرایط باشد، صحت آن را بررسی کرده و اجازه انتشار بدهد. علاوه بر این، لایحه مذکور، قانون جزای عرفی را که چند سال پیش، در دوران تعطیلی مجلس توسط مشیرالدوله تصویب و اجرا شده بود، لغو میکرد. اما کمیسیون عدلیه مجلس، این بخش را در حوزه اختیارات دولت ندانست و از متن لایحه حذف کرد.
در دوران صدارت قوام، مهمترین چالش، اقدامات رضاخان، وزیر جنگ بود. رضاخان با برقراری حکومت نظامی در نقاط مختلف کشور، موجی از نارضایتیها را در میان مردم ایجاد کرد. این نارضایتیها به تدریج به مجلس نیز کشیده شد و نمایندگان نسبت به وضعیت موجود اعتراض کردند. اگرچه قوام و رضاخان روابط دوستانهای نداشتند، اما قوام به دلیل قدرت نظامی رضاخان قادر به برکناری او نبود. در مقابل، رضاخان که قوام را مانعی برای دستیابی به قدرت خود میدانست، مطبوعات حامی خود را وادار کرد که مقالاتی تند علیه نخستوزیر منتشر کنند.
قوام برای مقابله با این موج رسانهای، سیاست سختگیرانهای در قبال مطبوعات در پیش گرفت، اما مجلس با تصویب قانونی، محاکمه روزنامهنگاران را مشروط به حضور هیئت منصفه و توقیف مطبوعات را وابسته به حکم دادگاه کرد. با این وجود، قوام روزنامههای مخالف، از جمله شفق سرخ و اقدام را توقیف کرد که واکنشهای تندی را به دنبال داشت. او در جلسهای در بیستم دی ۱۳۰۱ در مجلس حاضر شد و سخنرانی تندی انجام داد که باعث تشنج در مجلس شد. در این جلسه، برخی از نمایندگان، از جمله سلیمان میرزا و حائریزاده، او را متهم به خیانت، دزدی و دروغگویی کردند.
یکی دیگر از مسائل جنجالی دوران نخستوزیری قوام، امتیاز نفت شمال بود. او که خود مستقیما امور سیاست خارجی را اداره میکرد، تلاش داشت مجلس را متقاعد کند که امتیاز بهرهبرداری از این منابع نفتی را به شرکتهای آمریکایی استاندارد اویل و سینکلر واگذار کند.
دوره سوم نخستوزیری قوام و موفقیت سیاسی او
دوره سوم نخستوزیری قوام یک سال پس از آغاز سلطنت محمدرضا شاه آغاز شد و شش ماه به طول انجامید. مجلس شورای ملی در دهم مرداد ۱۳۲۱ به قوام ابراز تمایل کرد و در هجدهم مرداد با اکثریت بالا به دولت او رای اعتماد داد. در این دوره، نیروهای آمریکایی نیز وارد ایران شدند و قوام از یک سو روابط نزدیکی با سیاستهای آمریکا برقرار کرد و از سوی دیگر، با حزب توده سازش نشان داد.
با حمله کتفقین به ایران و برکناری رضاشاه، صحنه سیاسی کشور به کلی تغییر کرده بود. شاه جوان موظف بود به قانون اساسی مشروطه احترام بگذارد و نقش خود را بهعنوان پادشاه کشوری با مشروطه سلطنتی و پادشاهی با حداقل قدرت اجرایی بپذیرد. با این حال، او قدرت مطلق، اقتدار و جایگاه پدرش را به یاد داشت و به آن چشم داشت. در ایامی که متفقین کشور را اشغال کرده بودند، حدود عمل و قدرت شاه همچنان محدود باقی ماند. او در تلاش برای دور زدن دولت، سعی کرد بهطور مستقیم و خصوصی با وزیر بریتانیا، بولارد، تماس بگیرد. اما بولارد به شکلی تحقیرآمیز پیشنهاد شاه را رد کرد و به او یادآور شد که نمیتواند علیه دولت ایران و متحدان شوروی بریتانیا اقدام کند. شاه در حال آزمون و خطا بود تا ببیند چگونه میتواند جایگاه سیاسی خاص خود را ایجاد کند.
آغاز رقابت با محمدرضاشاه
نخستین اختلاف شاه با احمد قوام بر سر مسائل مربوط به نیروهای مسلح، پلیس و وزارت جنگ بود. شاه اصرار داشت که رئیس ستاد کل ارتش مستقیما از او دستور بگیرد و بدین ترتیب وزیر جنگ را دور بزند. اما قوام مصمم بود که قدرت شاه را با نگه داشتن ارتش تحت کنترل دولت محدود کند.اند زمانی پس از این ماجرا، قوام به رئیس پلیس دستور داد که به جای شاه، به نخستوزیر گزارش دهد. سپس برای تقویت بیشتر موقعیت خود گامی دیگر برداشت و از مجلس اختیارات کامل در حوزههای غذا، امنیت، حملونقل و تثبیت قیمتها درخواست نمود. در ۱۷ آذر ۱۳۲۱ «چند هزار نفر، از جمله زنان و کودکان» در مقابل مجلس تظاهرات کردند. آنها به کمبود نان اعتراض داشتند. مردم معترض مغازههای خیابانهای اصلی تهران را غارت کردند، خانه قوام را به آتش کشیدند و با پلیس درگیر شدند. آرامش زمانی برقرار شد که یک گردان از نیروهای بریتانیایی در ۱۸ آذر ۱۳۲۱ و به حمایت از دولت قوام، از قم به تهران آمدند.
زیرکی سیاسی قوام این وضعیت را به نفع او تغییر داد. فرماندار نظامی تهران، ژنرال احمد امیراحمدی، از این ناآرامیها بهعنوان بهانهای برای بستن مجلس، اعمال حکومت نظامی، سرکوب مطبوعات و دستگیری حدود ۱۵۰ نفر، از جمله سردبیران روزنامهها و مدیران مدارس، استفاده کرد. هرچند مجلس در ۲۹ آذر ۱۳۲۱ مجددا گشوده شد، اما اقدامات سرکوبگرانه ناگهانی در تهران قدرت قوام را تقویت کرد و او را از فشار شدید شاه، مجلس سیزدهم و مطبوعات منتقد رها ساخت. قوام سپس ژنرال امیراحمدی را بهعنوان وزیر جنگ منصوب کرد. شاه جوان بهسرعت متوجه شد که در مواجهه با سیاستمداران باتجربهای، چون قوام ۶۶ ساله، باید حرکات بعدی خود را با دقت بیشتری برنامهریزی کند.
قوام همچنین علیه مخالفان اقدام کرد و با محدود کردن انتشار روزنامهها، دولت را موظف ساخت که یک «نشریه خبری روزانه» منتشر کند. تا دی ماه سال ۱۳۲۱ تنها چهار روزنامه اجازه انتشار داشتند و از میان ۴۰ روزنامهای که پیش از آن منتشر میشدند، تنها ۱۳ مورد اجازه ادامه فعالیت یافتند.
قوام احترام و حمایت بریتانیا و شوروی را داشت، اما از نظر سیاسی متمایل به آمریکاییها بود. او برای بهرهبرداری از دانش فنی خارجیها، شروع به استخدام مشاوران آمریکایی در بخشهای مختلف، از جمله ارتش، پلیس، ژاندارمری و وزارتخانههای خوار و بار، بهداشت و دارایی کرد.
در آبان ۱۳۲۱، مجلس بازگشت آرتور میلسپو را در راس یک هیئت مالی تصویب کرد و میلسپو در بهمن همان سال بهعنوان مدیرکل دارایی وارد تهران شد. شرایط زندگی وخیمتر شده بود و کشور با بحران مواد غذایی روبهرو بود. نان جیرهبندی شد و قیمتها بهشدت افزایش یافت. کیفیت بسیار پایین نان، که با جو مخلوط شده بود، آن را تقریبا غیرقابل خوردن کرده بود. تا اواسط فوریه، تهران در آستانه قحطی قرار داشت. در نظر افکار عمومی، بریتانیاییها عامل اصلی این وضعیت بودند.
بیاعتمادی شاه به قوام و تمایل او برای به دست گرفتن کنترل موثر ارتش، همکاری میان آنها را دشوارتر میکرد. در اواخر دی اه سال ۱۳۲۱ قوام بر سر تخلف وزیر کشور از تشریفات اداری و گزارش دادن مستقیم او به شاه، بهجای نخستوزیر، با محمدرضا پهلوی وارد نزاع شد. فرجالله بهرامی، وزیر کشور، نامزد مورد نظر شاه بود، اما قوام او را وادار به استعفا کرد. شاه خواهان نخستوزیری مطیع بود، اما قوام چنین نبود. در نهایت قوام استعفا داد و در حالی که شاه از ساعد حمایت میکرد، مجلس به علی سهیلی رای داد و سهیلی در ۲۸ بهمن ۱۳۲۱ زمام امور را به دست گرفت.
بیشتر بخوانید: مظفر بقایی؛ مردی که میخواست نخستوزیر باشد
در مرداد سال ۱۳۲۲، شاه تلاش کرد علی سهیلی را وادار به واگذاری کنترل ارتش کند. تصمیمگیری درباره اینکه چه کسی باید کنترل ارتش را در دست داشته باشد، به کمیسیونی مشترک از دولت و مجلس واگذار شد. برخلاف انتظار شاه، این کمیسیون حکم داد که وزیر جنگ مسئولیت کامل ارتش را بر عهده دارد و شاه فقط در برخی موارد خاص، میتواند پیشنهادهای وزیر جنگ را تصویب کند.
شاهکار سیاسی قوام در دوره چهارم نخستوزیری خود
دوره چهارم نخستوزیری قوام از بهمن ۱۳۲۴ آغاز شد و تا آذر ۱۳۲۶ ادامه داشت. این دوره مصادف با اوج فعالیت حزب توده در کشور بود. از آنجایی که قوام سیاستمداری کهنهکار بود، هم برای تودهایها در مجلس و هم برای شوروی گزینهای پذیرفتنی محسوب میشد. نیروهای ارتش شوروی حدود سیزده هفته پس از به قدرت رسیدن قوام از ایران عقبنشینی کردند. هفت ماه پس از آن نیز جنبش جداییطلب پیشهوری در آذربایجان، که با حمایت شوروی شکل گرفته بود، فروپاشید. پیشهوری به باکو گریخت و نیروهای دولتی وارد آذربایجان شدند. قوام با زیرکی و مهارت خارقالعادهاش، غیرممکن را ممکن ساخته بود. او بهطور کامل شاه را در سایه قرار داد و همواره چند قدم جلوتر از بریتانیاییها، آمریکاییها و شورویها حرکت میکرد.
بحران آذربایجان، که جهان را تا مرز رویارویی جدی میان آمریکا و شوروی پیش برده و صلح بینالمللی را تهدید میکرد، بهشکلی غیرمنتظره فروکش کرد. در حالی که استالین حکیمی، نخستوزیر پیش از قوام، را دشمن خود میدانست و حاضر به دیدار با او نشد، برخوردی کاملا دوستانه با قوام داشت. قوام تنها چهار روز پس از معرفی کابینه خود راهی مسکو شد تا با استالین دیدار کند. آنها در دوم اسفندماه سال ۱۳۲۴ ملاقات کردند و درباره عقبنشینی نیروهای شوروی از ایران و بحران آذربایجان مذاکره کردند. نه روز بعد، در حالی که قوام همچنان در مسکو بود، بریتانیاییها نیروهای خود را از ایران خارج کردند و مهمتر از همه، شورویها اعلام کردند که نیروهایشان را از مشهد، شاهرود و سمنان عقب خواهند کشید. قوام بدون آنکه بر سر منافع اساسی ایران کوتاه بیاید، سیاست حسابشده مماشات با مسکو را در پیش گرفته بود تا از این طریق خروج تدریجی شوروی را تضمین کند.
در اسفند سال ۱۳۲۴، سفیر جدید شوروی، ایوان ساچیکوف، به قوام اطلاع داد که «شورویها ممکن است نیروهای خود را از ایران خارج کنند، مشروط بر اینکه شاه و نخستوزیر نامهای به او امضا کنند و تضمین دهند که ترتیباتی برای بهرهبرداری مشترک ایران و شوروی از نفت شمال ایران فراهم خواهد شد.» این دقیقا همان فرصتی بود که قوام به دنبال آن بود. شورویها بهصراحت نشان دادند که نگهداشتن نیروهای خود در ایران و حمایت از جنبش خودمختاری آذربایجان را بهعنوان ابزار چانهزنی برای دریافت امتیازات نفتی به کار میبرند.
بر اساس توافق قوام-ساچیکوف، شوروی بهطور رسمی متعهد شد که تمامی نیروهای خود را «در بازه زمانی یکونیم ماه از ۴ فروردین ۱۳۲۵، از ایران خارج کند. در مقابل، ایران متعهد شد که یک شرکت نفتی مشترک ایران-شوروی را تاسیس کند و این موضوع را برای تصویب به مجلس ایران ارائه دهد.
خبر خروج نیروهای شوروی، دولت پیشهوری را بهشدت نگران و غافلگیر کرد. پیشهوری معتقد بود که قوام شورویها را فریب داده و توافق قوام-ساچیکوف یک اشتباه بزرگ بوده است. او احساس میکرد که از سوی باقروف، دبیر حزب کمونیست آذربایجان، و حامیانش در شوروی مورد خیانت قرار گرفته. پیشهوری فهمیده بود که قوام پس از خروج نیروهای شوروی از ایران، انتقام سختی خواهد گرفت.
شورویها نیروهای خود را از زنجان، قزوین و اردبیل خارج کردند و بر پیشهوری فشار آوردند تا با قوام وارد مذاکره شود. شورویها به پیشهوری دستور دادند که در برابر درخواستهای دولت قوام تا حد امکان انعطاف نشان دهد.
پیشهوری در هشتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۲۵ برای مذاکره به تهران رفت. مذاکرات یک هفته به طول انجامید، اما نتیجه ملموسی نداشت. در پایان اقامت پیشهوری در تهران، خروج نیروهای شوروی از ایران تکمیل شد. حالا شورویها قانع شده بودند که باید از قوام در برابر امثال سید ضیاء حمایت کنند، چراکه قوام آنان را متقاعد کرده بود که سیاستش در ایران همسو با شوروی است. قوام یک بازی حسابشده و ماهرانه با شورویها انجام داد و استالین را دور زد. او آنچنان ماهرانه کارتهای خود را پنهان کرد که در مقاطعی حتی آمریکاییها، بریتانیاییها و شاه جوان نسبت به انگیزهها و وفاداریهایش مشکوک شدند.
قوام، حزب توده را به بازی میگیرد
قوام پس از خروج تمامی نیروهای خارجی از ایران، تاسیس «حزب دموکرات ایران» را، در مقابل «حزب دموکرات آذربایجان» که قبلا توسط شوروی حمایت میشد، اعلام کرد. او که برای در دست گرفتن کامل مجلس پانزدهم آماده میشد، بهشدت بر این حزب دولتی تکیه کرد. قوام قصد داشت تمامی نیروهای مترقی، ضدارتجاعی و حتی میانهروهای حامی استقلال سیاسی و اقتصادی ایران را زیر چتر حزب خود آورد. هدف او به حاشیه راندن نیروهای طرفدار بریتانیا، بهویژه سید ضیاء، و تضعیف نفوذ حزب توده بود. قوام میدانست که با جلوگیری از ورود نامزدهای طرفدار بریتانیا به مجلس، در واقع پایههای قدرت شاه و حامیانش را سست خواهد کرد. با این حال، سابقه سرکوبگرانه سیاسی قوام مانع از آن بود که او خود و حزبش را بهعنوان یک جریان مترقی و ضدارتجاعی معرفی کند.
نگرانی شاه از قدرت روزافزون قوام
جرج آلن، سفیر وقت آمریکا در ایران مینویسد: «شاه بیم دارد که مجلس آینده بین نمایندگان طرفدار شوروی و نمایندگانی که به قوام وفادار هستند تقسیم شود... نگرانی واقعی شاه این است که مجلس جدید، که تحت کنترل قوام و مظفر فیروز انتخاب خواهد شد، نسبت به او و دموکراسیهای غربی خصومت داشته باشد.»
عضویت در حزب دموکرات قوام بهسرعت افزایش یافت. اعضای حزب از طبقات مختلف و با منافع متضاد بودند، اما هدف مشترکشان کسب قدرت سیاسی بود. از جمله اعضای برجسته این حزب، خسرو اقبال، تفاضلی و حسن ارسانجانی بودند که به حزب قدیمی «مجاهدین» وابسته بودند. همچنین، رضا حکمت (سردار فاخر) و محمدتقی بهار (ملکالشعرا) از سیاستمداران مترقی و کهنهکار به اینت حزب قوام پیوستند.
مظفر فیروز، که زمانی همکار سید ضیاء بود، اما حالا به چپ گرایش پیدا کرده بود، نفر دوم حزب قوام شد. گروهی سینفره از حزب سوسیالیست، به رهبری ابوالحسن حائریزاده، زینالعابدین فروزش و ابوالحسن امینینوری نیز به حزب قوام پیوستند. نیروهای جوانتری همچون مظفر بقایی و حسین مکی، که بعدها در دوران مصدق نقش کلیدی داشتند، نیز به این حزب پیوستند.
ائتلاف غافلگیرکننده قوام با حزب توده
قوام در مرداد ۱۳۴۶ بهت، حیرت همگان را برانگیخت، قوام برای شرکت در انتخابات مجلس پانزدهم، با حزب توده و حزب ایران (که تکنوکراتها و طرفداران آمریکا را در بر میگرفت) ائتلاف کرد. این دو حزب پیشتر از جنبش آذربایجان حمایت کرده بودند. قوام برای تثبیت این ائتلاف جدید، در کابینه خود که در ۱ اوت ۱۹۴۶ تشکیل شد، سه عضو از حزب توده_ ایرج اسکندری، فریدون کشاورز و مرتضی یزدی_ و یک عضو از حزب ایران _ اللهیار صالح_را منصوب کرد.
این اقدام، حزب توده را به اردوگاه دولت کشاند و آن را در تمامی تصمیمات دولت همدست کرد که این امر بیش از پیش پیشهوری را منزوی ساخت. این اقدام که بهعنوان دولتی برای آشتی ملی معرفی شد، بهطور خاص با هدف آرام کردن استالین انجام گرفت. اما دوران همزیستی قوام و حزب توده کوتاه بود و زمانی که قوام کابینه خود را ترمیم کرد، سه وزیر تودهای را برکنار نمود. قوام احتمالا احساس کرد که دیگر نیازی به دلجویی از شوروی ندارد، حزب توده بیش از حد قوی شده و شاه نیز از قدرت فزاینده این حزب بیش از پیش ناخشنود است. در تهران و استانها، هواداران حزب دموکرات ایران و حزب توده در خیابانها با یکدیگر درگیر شدند. روزنامه ایران دموکرات، ارگان رسمی حزب دموکرات، نوشت: «ایدئولوژی ما این است که به سخن با سخن پاسخ دهیم و به مشت با مشت.»
حزب قوام در صدمین روز تاسیس خود تظاهرات بزرگی را در تهران و استانها سازمان داد. صدها کامیون حامل حدود شش هزار تظاهرکننده از خیابانهای اصلی تهران عبور کردند. آنچه بیش از همه جلب توجه کرد، حضور حدود ۱۱۰۰ تا ۲۰۰۰ نیروی نظامی غیرمسلح، موسوم به «گارد نجات»، بود که با یونیفرمهای ویژه در این راهپیمایی شرکت داشتند، در حالی که هواپیماهای نیروی هوایی برگههایی را در شهر پخش میکردند که روی آن نوشته شده بود: «زنده باد تنها پناهگاه میهنپرستان، کارگران صنعتی و کشاورزی ایران، حزب ملی و آزادیخواه دموکرات ایران.»
ارتش ایران در آذرماه سال ۱۳۲۵، بدون خونریزی و درگیری چندانی، وارد تبریز شد. واکنش علیه دولت پیشهوری با غارت و تخریب دفاتر فرقه دموکرات و مغازهها و مراکز وابسته به آن آغاز شد. ظرف چند روز، بسیاری بازداشت شدند و حدود ۵۰۰ تا ۷۶۰ نفر کشته یا اعدام شدند. آموزش زبان آذری در مدارس ممنوع شد، کتابهای درسی آذری سوزانده شدند و مطبوعات آذریزبان تعطیل شدند. حدود ۲۹۲۵ نفر از اعضای فرقه دموکرات به همراه خانوادههایشان به آذربایجان شوروی مهاجرت کردند.
دو روز پس از سقوط تبریز، جمهوری یازدهماهه کردستان در مهاباد، به رهبری قاضی محمد، تسلیم دولت مرکزی شد. جمهوری مهاباد که در ۴ مارس ۱۹۴۶ با حمایت اولیه شوروی اعلام استقلال کرده بود، سرنوشتی بهشدت وابسته به دولت ملی آذربایجان داشت.
آخرین نبرد شاه و قوام
دوره دوم نخستوزیری قوام طولانیترین دوران نخستوزیری در آن زمان بود. موفقیت او در تعامل با شوروی، محبوبیتش و تثبیت قدرت اجرایی و تقنینی، شاه را نگران کرده بود. از همه مهمتر، شاه در جریان بحران آذربایجان، خود را کاملاً تحتالشعاع قوام میدید. در حالی که قوام بهعنوان «نجاتدهنده» آذربایجان مورد ستایش قرار میگرفت، شاه که میخواست بهعنوان فرمانده کل ارتش شناخته شود، خود را نادیدهگرفتهشده و بیاهمیت میدید.
بهزودی، روزنامههای طرفدار دربار، قوام را بهعنوان «دیکتاتوری افسارگسیخته در سیاست داخلی و خارجی» مورد حمله قرار دادند. برخی درخواست کردند که شاه مجلس پانزدهم، که در آن قوام اکثریت داشت، را منحل کند.
شاه موفق شد هشت تن از وزرای قوام را مجبور به استعفا کند و همچنین رضا حکمت، رئیس مجلس پانزدهم و متحد قدیمی قوام، را علیه او بشوراند. قوام از استعفا خودداری کرد و وزرای خود را به دلیل نقض قانون اساسی، که استعفای خود را به شاه تسلیم کرده بودند نه به او، مورد انتقاد قرار داد. شش روز بعد، قوام نتوانست رای اعتماد بگیرد. او با اقدامی جنجالی دیگر از دفتر نخستوزیری خارج شد.
در آذرماه سال ۱۳۲۶ مجلس شورای ملی با ۵۴ رای، ابراهیم حکیمی و با ۵۳ رای، محمد مصدق را برای نخستوزیری انتخاب کرد. یک هفته بعد، حکیمی ۷۷ساله برای سومین بار به مقام نخستوزیری رسید. قوام السلطنه نیز چند روز پس از آن راهی سوئیس شد. کابینه حکیمی نشانگر بازگشت شاه به عرصه مرکزی سیاست بود. شاه میخواست جایگاهی را که در دوران نخستوزیری قوام از دست داده بود، بازپس گرفته و اقتدار خود را اعمال کند.
کنش سیاسی آخر، و ناموفق، قوام پنج سال بعد رخ داد. با تشدید اختلافات میان شاه و مصدق برای انتخاب وزیر جنگ در سال ۱۳۳۱، مصدق استعفاء کرده و شاه با پذیرش استعفای او دست دوستی به سوی قوام دراز کرد. او در حکم خود لقب «حضرت اشرف» را که از قوام پس گرفته بود، به او بازگرداند. قوام نیز پس از پذیرش نخستوزیری، با دادن اعلامیهای تند که با مصرع «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» مشهور شد، هواداران نهضت ملی نفت را به خشم آورد. همه نیروهای جامعه از فداییان اسلام و بازار و اصناف و روحانیونی، چون کاشانی با جبهه ملی و حزب توده و حزب پان ایرانیست و روزنامه نگاران و فعالان سیاسی مبارز و جوان به رهبری ناصر یمین مردوخی کردستانی به مخالفت با او پرداختند و به تظاهراتی بزرگ دست زدند که بعدها به قیام سی تیر شناخته شد. با رفتار خشونتآمیز شهربانی در تهران و کشته شدن تظاهر کنندگان در روز سی تیر، قوام مجبور به استعفاء شد و شاه مجبور شد با پذیرش درخواست مصدق در خصوص وزارت جنگ نخستوزیری او را بپذیرد. مجلس هفدهم پس از این حادثه قوام را مهدورالدم دانسته و حکم مصادره اموالش را به نفع شهدای سی تیر صادر کرد. قوام از این تاریخ با خاطرهای بسیار بد از صحنه سیاسی ایران حذف شد.
احمد قوام در سال ۱۹۵۵ در سن ۸۲ سالگی در تهران درگذشت.