تاریخ انتشار: ۰۹:۳۱ - ۳۰ فروردين ۱۳۹۶

روایت یادداشت‌های روزانه دستفروش‌بی‌سواد: با شغلم زندگی می‌کنم

اگر گذرتان به چهارراه ولیعصر افتاده باشد، حتما «دستفروش بی‌سواد» را دیده‌اید، جوانی که شمع و عود می‌فروشد اما فقط فروشنده نیست.
 رویداد۲۴-اگر گذرتان به چهارراه ولیعصر افتاده باشد، حتما «دستفروش بی‌سواد» را دیده‌اید، جوانی که شمع و عود می‌فروشد اما فقط فروشنده نیست.

 بساطش گسترده‌تر از كسب درآمد است، به عابران پیاده فكر می‌كند و كارهای فرهنگی انجام می‌دهد. مثلا؟ چالش «ببر، بخون، بیار» را راه انداخته و به عابران پیاده كتاب قرض می‌دهد، در اطراف بساطش موسیقی پخش می‌كند و هر بار كه از كنارش رد شوید صدای شجریان، كلهر، علیزاده، شاملو و دیگرانی را می‌شنوید كه برای دقایقی هم كه شده، از دغدغه‌های روزانه به آرامش دعوتتان می‌كنند. فقط اینها نیست. 
یك تابلو هم دارد كه چهره‌های خوب هفته را به عابران معرفی می‌كند؛ آتش‌نشان‌های فداكار، چهره‌های مطرح اجتماعی و هنری و ... یك بخش بساطش را هم به كار‌آفرین‌ها اختصاص داده و هنرهای دستی كسانی كه محصولی تولید می‌كنند را برای فروش، معرفی و بازخورد گرفتن از عابران، كنار اجناسی كه می‌فروشد قرار می‌دهد.

این دستفروش جوان، علی شمسی است. نام «دستفروش بی‌سواد» را خودش برای خودش انتخاب كرده و در شبكه‌های اجتماعی به این نام فعالیت می‌كند. در يك كانال تلگرامي به همين نام، يادداشت‌های روزانه‌اش را می‌نویسد، درباره شغلش اطلاع‌رسانی می‌كند و اینطور كه می‌گوید، دوستان زیادی از فضای مجازی به دست آورده كه نگاهشان به دستفروشی تغییر پیدا كرده است.

گفت‌وگوی خبرآنلاین با او را در ادامه بخوانید؛ گفت‌وگویی كه در كنار بساط این دستفروش انجام شد؛

چرا نام «دستفروش بی‌سواد» را برای خودتان انتخاب كردید؟

به دلایل مختلف، مثلا این كه من واقعا یك دستفروش هستم كه تحصیلات زیادی ندارد. دلیل بعدی این است كه شاید این نام تلنگری باشد به خیلی از افرادی كه از چیزی كه هستند فرار می‌كنند و به دنبال نام و نشان و كسب مقام و جایگاه اجتماعی برای خودشان هستند. با انتخاب این اسم می‌خواهم به آنها بگویم همان چیزی كه هستید را قبول كنید و در عوض تلاش كنید انسان خوبی باشید.

این شغل انتخاب شماست یا به دلیل اجبارهای مختلف اجتماعی و اقتصادی به آن مشغولید؟

دستفروشی انتخاب من است. با دستفروشی زندگی می‌كنم و آن را خیلی زیاد دوست دارم.

این حرفتان كمی شعاری نیست؟ از اعماق قلبتان می‌گویید دستفروشی را انتخاب كرده‌اید؟

بله واقعا این كار را دوست دارم. از بچگی هم دستفروشی می‌كردم. برای علاقه‌ام به دستفروشی دلایل خاص خودم را هم دارم.

مثلا چه دلایلی؟

این كه برای كسی كار نمی‌كنم و خودم كارفرمای خودم هستم. ممكن است گفته شود خیلی از مشاغل اینطور است و شاید اگر مغازه هم داشتم همینطور بود. اما دلیل مهمتری كه دستفروشی را به حضور در مغازه ترجیح می‌دهم این است كه مرزی بین من و مشتری وجود ندارد، ضمن این كه هر عابری می‌تواند محصولی را كه عرضه می‌كنم ببیند. وقتی مشتری می‌خواهد به مغازه مراجعه كند، باید از بین مغازه‌های موجود، یكی را انتخاب كند ولی اینجا مشتری‌ها بدون این كه مراحل خاصی را طی كنند، با فروشنده در ارتباطند. من خودم خیلی‌وقت‌ها جنسی را در ویترین دیده‌ام اما مغازه به قدری مجلل بوده كه جرات نداشته‌ام وارد مغازه شوم. اینجا احساس خوبی دارم چون احساس می‌كنم آن فاصله‌ای كه در بسیاری از مغازه‌ها مخصوصا مغازه‌های لوكس، بین خریدار و مشتری وجود دارد، اینجا نیست. هیچ تفاوت و مرزی بین من و عابرها وجود ندارد و به عنوان فروشنده از موضع بالا با آنها برخورد نمی‌كنم.

به همین دلیل هم، در كنار فروش محصول، كارهای فرهنگی می‌كنید و با عابرها ارتباط برقرار می‌كنید؟ مثلا همین كه به آنها كتاب قرض می‌دهید یا در تابلویی، چهره‌های خوب هفته را معرفی می‌كنید.

بله دقیقا. من این كارها را وظیفه خودم می‌دانم. خیلی‌ها دستفروشی می‌كنند و صرفا به فكر فروش محصولشان هستند اما من این كارها را می‌كنم چون با شغلم زندگی می‌كنم. كار فرهنگی هم بخشی از زندگی است دیگر. من فكر می‌كنم هركس در قبال دیگران وظایفی دارد و باید در موقعیتی كه هست این وظیفه را به خوبی ایفا كند. من هم تلاش می‌كنم از این فضا و موقعیتی كه دارم بهترین استفاده را كنم؛ كتاب در اختیار مردم بگذارم، آهنگ پخش كنم، آنها را با اتفاقات روز آشنا كنم یا كاری مانند این كه هر پنجشنبه با چند دستفروش دیگر، زباله‌هاییكی از خیابان‌های اطراف را جمع كنیم. من به همه اینها به چشم وظیفه نگاه می‌كنم.





در كنار تمام اینها، انتقادهایی هم به دستفروش‌ها وارد می‌شود. به این انتقادها چه جوابی می‌دهید؟

مثلا چه انتقادی؟

این كه می‌گویند مغازه‌دارها گلایه دارند كه دستفروشی مانع كسب و كار آنها می‌شود، آنها مالیات می‌دهند و شما نمی‌دهید، یا حتی سدمعبر.

درحقیقت اعتراض فروشنده به این نیست كه چرا ما مالیات نمی‌دهیم، بلكه خودش از این ناراضی است كه چرا مالیات می‌دهد یا این كه چرا اینقدر زیاد باید مالیات و عوارض بدهد. این انتقاد را اینطور بیان می‌كند چون به ما می‌تواند اعتراض كند اما شاید به افراد بالادستی و مالیات‌بگیرها نتواند بگوید. این را هم در نظر بگیرید كه همه دستفروش‌ها به همه فروشنده‌ها ضرر نمی‌زنند. اگر به ضرر باشد كه فروشگاه‌های زنجیره‌ای ممكن است ضرر بیشتری به مغازه‌دارها بزنند. در عین حال، اگر دولت از ما مالیات بخواهد ما حاضریم مالیات بدهیم، اما در صورتی كه امكانات لازم را هم داشته باشیم، هر روز با ما برخوردهای سلیقه‌ای نشود و شغلمان به رسمیت شناخته شود. مغازه‌داری كه مالیات می‌دهد امكاناتی مانند برق و آب و ... دارد، اما ما چه داریم؟ ما سلامتمان به خاطر این شغل در خطر می‌افتد، در گرما و سرما سرپناه نداریم در محیط‌هایی هستیم كه گاهی آلوده است و آسیب‌هایی به جسم و روحمان وارد می‌شود كه بسیاری از آنها به چشم نمی‌آید. درباره انتقاد نسبت به سد معبر هم باید ببینید كدام دستفروش در كجا سد معبر كرده است. همه دستفروش‌ها سد معبر نمی‌كنند و در عین حال می‌شود به او آموزش داد كه كجا باشد و چطور فعالیت كند كه سد معبر نكند. نباید تك‌بعدی به مساله نگاه كرد، باید ابعاد مختلف این قضیه را بررسی كرد و به دنبال راه‌حل بود.

با این اوصاف كه می‌گویید شغلتان سختی‌های خاص خودش را دارد، درآمدتان به اندازه‌ای هست كه این كار را ادامه می‌دهید؟

من چون اینطور به زندگی نگاه می‌كنم كه باید در لحظه زندگی كرد،‌ از درآمدم راضی هستم ولی شغلی نیست كه همه بتوانند برای همیشه روی آن حساب كنند. شاید كسانی كه دستفروشی می‌كنند نسبت به مشاغل كم‌درآمد دیگر، از این درآمد احساس رضایت بیشتری داشته باشند اما در كل این درآمد آنقدر نیست كه بتوان با آن كرایه‌خانه و خرج بچه و تفریح و سفر و آموزش را تامین كرد.

اما بعضی دستفروش‌ها از درآمد میلیونی حرف می‌زنند.

مطمئن باشید اگر دستفروش‌ها چنین درآمدهای بالایی داشتند، شهرداری با آنها نمی‌جنگید بلكه به آنها احترام می‌گذاشت. همانطور كه به مغازه‌دارها احترام می‌گذارد و رعایت حال آنها را می‌كند.





در طول مدتی كه فعالیت می‌كنید، ماموران شهرداری با شما برخورد كرده‌اند؟ وقتی بوده كه همه اجناستان را از دست بدهید؟

بله بارها. اوایل سال 95 بود كه مادرم از دنیا رفت و من یك هفته اینجا نبودم. وقتی برگشتم، ماموری كه جدید آمده بود من را نمی‌شناخت و همه وسایلم را جمع كردند و اجناسم را بردند. وقتی رفتم شهرداری وسایلم را تحویل بگیرم، فضا طوری بود كه باید التماس می‌كردم كه وسایلم را تحویل بگیرم، اما من آدم التماس كردن نیستم، وسایلم را همانجا گذاشتم و آمدم. با این كه خیلی ناراحت بودم، اما چند روز بعد با خودم گفتم بهتر است آنها را ببخشم. اما خب خیلی از افراد آنها را نمی‌بخشند و نوعی دلخوری اجتماعی بین افراد به وجود می‌آید كه مسببش هیچكدام نیستند بلكه مسببش همان ساختار غلطی است كه باعث می‌شود یك نفر در جایگاه دستفروش و یك نفر در جایگاه مامور شهرداری قرار بگیرد و این افراد رودرروی همدیگر قرار بگیرند. این یك ساختار اشتباه است. ممكن است افراد در این ساختار، خودشان خوب باشند اما وقتی سیستم اشتباه باشد،‌ این اتفاق‌ها می‌افتد كه یك نفر از برخورد فیزیكی استفاده می‌كند، یك مامور رشوه می‌گیرد و بقیه هم به شیوه‌های خودشان در این سیستم اشتباه رفتار می‌كنند.

فكر می‌كنید این سیستم را چطور باید اصلاح كرد؟

من نمی‌توانم راهكارهای مناسب و قطعی برای این موضوع پیشنهاد كنم. این كاری است كه باید نهاد دانشگاه و متخصصان و پژوهشگران انجام دهند. می‌شود از تجربه كشورهای دیگر استفاده كرد، آن تجربیات را بومی‌سازی كرد و ... مهم این است كه مسئولان رسیدگی به موضوع دستفروشی را به رسمیت بشناسند و به جای این كه صرفا به برخورد حذفی فكر كنند، كارگروهی تشكیل دهند و در جلساتی با اساتید دانشگاهی، اقتصاددان‌ها و نمایندگان دستفروش‌ها به دنبال راهكارهایی برای بهبود این سیستم باشند. خروجی باید از این جلسه به دست بیاید نه پشت میز روسا و بدون شنیدن حرف‌های اقشار مختلف مردم.

در آستانه انتخابات شورای شهر هستیم. فكر می‌كنید اعضای شورای شهر جدید می‌توانند به حل این مشكل كمك كنند؟

بله خیلی خوب است اگر كاندیداهای شورای شهر برای این موضوع هم برنامه‌هایشان را اعلام كنند. نامزدهای شورای شهر به جای این كه جناحی عمل كنند، خیلی خوب است كه افكار و ایده‌هایشان را درباره مسائل مختلف شهری ارائه كنند تا مردم بتوانند نماینده شهرشان را بهتر انتخاب كنند،‌ دستفروشی هم یكی از این مسائل شهری است.

طرح‌های ساماندهی نتیجه‌بخش نبوده؟

به نظر من «ساماندهی» یك سم است، هروقت این اسم را می‌شنوم حالم بد می‌شود. وقتی می‌خواهند برای دستفروش‌ها كاری كنند و می‌گویند برایشان بازارچه درست می‌كنیم، تصور می‌كنند كار خوبی است در حالی كه این اصلا راهكار مناسبی نیست و دستفروش‌ها از آن استقبال نمی‌كنند. ممكن است بساط یك دستفروش در یك جایی از شهر مشتری داشته باشد ولی در جایی كه برای ساماندهی او در نظر می‌گیرند اصلا فروش نداشته باشد. همانطور كه اشاره كردم، ما دستفروش‌ها خوشحالیم كه با عابر پیاده در ارتباطیم، در حالی كه وقتی بازارچه و دكه در نظر می‌گیرند، این امكان گرفته می‌شود.

از شما دعوتی برای حضور در كارگروه یا جلسه تصمیم‌گیری شده؟

نه این اتفاق نیفتاده، از سمت شهرداری این اتفاق نیفتاده اما نهادهای علمی و دانشگاهی و انجمن‌های مردمی مانند انجمن یك شهر، نشست‌هایی برگزار كرده‌اند. اما همینجا باید اعلام كنم كه ما استقبال می‌كنیم كه نظر ما را بخواهند.



مشخص هست كه چه تعداد دستفروش داریم؟

دستفروشی شغلی نیست كه بتوان تعداد مشخصی درباره آن مطرح كرد، ممكن است كسانی كه امروز دستفروش هستند فردا نباشند، یا افرادی فردا دستفروش شوند. اما چیزی كه می‌دانم این است كه تعداد دستفروش‌ها به اندازه‌ای هست كه لازم باشد نمایندگان مجلس و شورای شهر برایشان راهكارهایی در نظر بگیرند.

تعداد دستفروش‌ها رو به افزایش است؟

من فكر می‌كنم در حال افزایش است و این موضوع دلایل مختلفی می‌تواند داشته باشد. به غیر از مسائل اقتصادی و بیكاری و ...، برخوردهای حذفی كه با دستفروش‌ها انجام می‌شود به جای كمتر شدن آنها به بیشتر شدنشان منجر شود. به این ترتیب كه دستفروش‌ها به جاهایی منتقل می‌شوند كه سركوب كمتری دارد، قوی‌تر می‌شوند و یا تعداد بساطشان را بیشتر می‌كنند یا به دوستانشان هم خبر می‌دهند كه توانستم با مقاومتم اینجا بمانم، تو هم بیا كه تعدادمان بیشتر شود و نتوانند با ما برخورد كنند.

از برنامه‌هایی که برای آینده دارید بگویید.

در سال‌های گذشته در فضای مجازی خیلی تلاش كردم كه نگاه مردم را به دستفروشی تغییر دهم. در سال جدید با چند نفر از دستفروشان دیگر این تصمیم را داریم كه نگاه دستفروشان را به شغلشان عوض كنم. اگر قرار باشد صنف باشیم، لازم است افرادی باشیم كه نگاه دقیقی به شغلشان، خواسته‌ها و وظایفشان دارند و همه اینها درگرو این است كه فروشنده‌ها نسبت به كاری كه می‌كنند آگاهی داشته باشند و از آن احساس رضایت كنند. دستفروش‌ها باید این انزوا را كنار بگذارند و با هم متحد شویم تا بتوانیم به خواسته‌هایمان برسیم. من یک كانال تلگرامی دارم و یادداشت‌های روزانه‌ام را در آن می‌نویسم اما می‌خواهم یك كتاب هم بنویسم شامل خاطراتی كه در این روزها برایم وجود داشته، اسم این كتاب را می‌خواهم بگذارم "تا حالا زندگی كرده‌ای؟"

چرا این اسم؟

چون من خودم با این شغل در حال زندگی كردن هستم و لحظه به لحظه زندگی‌ام را احساس می‌کنم نه این که از سر تکلیف و اجبار روزها را سپری کنم. اینجا به قدری با مردم در ارتباطم، به قدری افراد مختلف با روحیات متفاوت را می‌بینم و می‌شناسم كه می‌توانم بگویم دكترای مردم‌شناسی دارم. من به عنوان یك تماشاگر همیشگی مردم، متوجه حال و روز مردم و اوضاع اجتماعی می‌شوم. روزهایی كه مردم زیاد خرید می‌كنند می‌فهمم كه اتفاق خوبی در جامعه افتاده، وقتی اخمو هستند، كمتر خرید می‌كنند یا دنبال تخفیف هستند، می‌فهمم به آخر ماه نزدیك شده‌ایم و حقوقشان در حال تمام شدن است. همین است كه می‌گویم هیچ تفاوتی بین ما و عابران وجود ندارد، هرقدر هم عده‌ای بخواهند دستفروش را از جامعه جدا كنند، باز هم این تفاوت وجود ندارد و همین من كه اینجا به عنوان فروشنده هستم، در راه برگشت به خانه ممكن است از یك دستفروش چیزی بخرم و خریدار باشم. همین است كه این شغل را دوست دارم، چون جامعه واقعی را اینجاست كه می‌بینم. من در روزهای خوشی و ناخوشی بین مردم بوده‌ام و هنگامی كه اینجا هستم، تمام مشكلات یادم می‌رود.

نظرات شما