نقد رویداد 24 بر تازهترین ساخته عبدی پور؛
«تیک آف»؛ فیلمی آشفته، کهنه و غیرقابل درک
نام احسان عبدیپور برای اولین بار در جشنواره فجر سال 91 بر سر زبانها اُفتاد. تنهای تنهای تنها غافلگیری بزرگ جشنواره آن سال بود. فیلمی که هم منتقدین را سر ذوق آورد و هم مردمی که برای تماشای این فیلم گمنام به سینما رفته بودند را راضی از سالن سینما بیرون فرستاد.
رویداد۲۴- مازیار وکیلی: نام احسان عبدیپور برای اولین بار در جشنواره فجر سال 91 بر سر زبانها اُفتاد. تنهای تنهای تنها غافلگیری بزرگ جشنواره آن سال بود. فیلمی که هم منتقدین را سر ذوق آورد و هم مردمی که برای تماشای این فیلم گمنام به سینما رفته بودند را راضی از سالن سینما بیرون فرستاد.
تیک آف را میتوان تلاش ناکام عبدیپور برای ورود به سینمای بدنه دانست. فیلم داستان چند جوان است که به ته خط رسیدهاند و با ورود یک دوست قدیمی سعی میکنند ناکامی و عقدههایشان را در قالب عصیانی به ظاهر کور بیرون بریزند. جور کردن همین نیم خط داستانی از دل فیلم تیک آف کار بسیار سختی است. چرا که تیک آف انقدر درهم و برهم و پخش و پلا است که نمیشود از دلش یک انسجام منطقی بیرون کشید.
مشکل بزرگ عبدیپور در تیک آف این است که تلاش میکند همه چیزهایی را که به نظرش مسئله جوانان امروز میرسیده در فیلم بگنجاند. ناکامی جوانان و عصیانها و عاشقانههایشان را در فیلم مشاهده میکنیم. عبدیپور از هر گوشهای چیزی دزدیده و در فیلم گنجانده به اُمید آنکه فیلمش هر چه بیشتر جذاب شود. حتی بخشی از فیلم را بدل به کلیپی طولانی کرده که رضا یزدانی به عنوان یکی از بازیگران فیلم در آن کلیپ به هنرنمایی میپردازد.
این عدم انسجام را شما بگذارید در کنار داستان سست و به شدت کهنه فیلم تا دستتان بیاید چرا فیلم در رسیدن به اهدافش ناکام بوده. مشخص است که عبدیپور تمام تلاشش را کرده تا فیلمی دینامیک، سرحال و در عین حال شیرین بسازد. چیزی مشابه انبوه فیلمهای میانه دهه هفتاد که در دوران اصلاحات ساخته میشد. فیلمهایی که البته کیفیت یکسانی نداشتند و از بوتیک تا مانی و ندا درون فیلمهای آن دوران به چشم میخورد. فیلمهایی با مرکزیت چند جوان که میخواستند حصار تنگ اطرافشان را با تکیه بر استعدادهایشان از هم بدرند و به آزادی و رهایی و عشق برسند. چنین مضمونی در بستر جامعه آن روز ایران جواب میداد. در حالی که تعاریف از مفاهیم قدیمی در حال عوض شدن بود، کاملاً عادی به نظر میرسید که فیلمهایی متناسب با حال و هوای آن دوران ساخته شود.
اما امروز بعد از گذشت چیزی حدود بیست سال، جامعه رنگ عوض کرده و بدل به پدیدهای متفاوت از دوران اصلاحات شده است. عصیانهای جوانانه بیش از آنکه نمود بیرونی داشته باشند درونی شدهاند. روابط به خامی و قوام نیافتگی آن دوران نیست. به همین دلیل هم هست که رفتار شخصیتهای فیلم تیک آف بیش از آنکه جذاب باشد مضحک است.
عبدیپور سعی کرده حدیث نفسی بسازد از زندگی جوانان ناکامی که در فشارهای جامعه استعدادها و آرزوهایشان هرز میرود. اما این تلاش به جای اینکه در بینندگان شوقی برانگیزد بر لبانشان لبخند تمسخر میآورد. علت این رفتار تمسخرآمیز این است که مسائل جامعه امروز ایران و جوانانش بسیار پیچیدهتر از بیست سال پیش است.
بیست سال پیش مسائل رمانتیک و چگونگی مواجه با عشق مسئله اکثر جوانان بود. اما امروز میزان کیفیت و دوام این روابط بدل به مسئله اصلی جوانان شده است. به همین دلیل هم هست که وقتی در آن نمای اسلوموشن شاهد تلاشهای آتنا (پگاه آهنگرانی) برای رسیدن به هواپیما هستیم بیش از آنکه سرخوردگیهای او به یادمان بیاید به این میزانسن میخندیم و برایمان مضحک جلوه میکند. وقتی فائز(مصطفی زمانی) برای نامزد دلخورش نمک میریزد تا دلش را به دست بیاورد بیش از آنکه به وجوه رمانتیک رابطه این دو نفر فکر کنیم به کودک صفتی ابلهانه آنها میخندیم.
عبدیپور برای اینکه بتواند به عصیان جوانهای فیلمش شکلی بیرونی ببخشد همه چیز را سادهسازی کرده. این سادهسازی باعث شده تا موقعیتهایی که جوانان فیلم تیک آف در آن قرار میگیرند بسیار احمقانه به نظر بیاید. برای مثال، کل آن ماجرای بطری بازی که قرار است پایه و اساس ماجراهای بعدی فیلم باشد خیلی دم دستی و دور از ذهن است. عبدیپور برای آغاز عصیان جوانان فیلمش احتیاج به بهانه عاقلانهتری داشت. بهانهای که تماشاگر بتواند آن را درک کند.
مشکل بزرگ دیگر شخصیتهای فیلم تیک آف عدم هویت آنهاست. عبدیپور برای معرفی مصائب فائز و خواهرش به یک نریشن کوتاه بسنده میکند. نریشنی که در آن صرفاً توضیحات مختصری درباره قمار پدر فائز داده میشود. ما هیچگاه به پدر نزدیک نمیشویم تا از دلایل کار او سر در بیاوریم. این مشکل درباره شیرو(رضا یزدانی) به شکل حادتری بروز میکند. از عشق شیرو به سیمین سخن به میان میآید. اما ما هیچگاه سیمین را نمیبینیم و نمیفهمیم که چرا او شیرو را تحقیر کرده. نمیفهمیم چرا به خاطر عکاس گروه حاضر شده از شیرو بگذرد. این فقدان هویت شخصیتها باعث میشود تا ما به عنوان تماشاگر با آنها همذاتپنداری نکنیم و همین عدم همذاتپنداری باعث میشود علت کارهای آنها را نفهمیم.
تیک آف فیلمی آشفته، کهنه و غیرقابل درک است. شاید چنین فیلمی را میشد بیست سال قبل به عنوان نمادی از دوران تازه جامعه ایران تحمل کرد و دلایل ساختش را فهمید. اما برای امروز که جامعه ایرانی به شدت پیچیده شده و مشکلات و مصائب جوانانش هم به تبعیت از جامعه پیچیدهتر از بیست قبل است زیادی کهنه به نظر میرسد. برای کارگردان تنهای تنهای تنها، تیک آف دستاوردی محسوب نمیشود که هیچ، بلکه یک عقبگرد حسابی هم هست. عبدیپور در اولین تلاشش برای ورود به سینمای بدنه شکست سنگینی را تحمل کرده، شکستی که باعث میشود برداشتن گامهای بعدی برای کارگردان جوانی چون او مشکلتر شود.