شادی به مثابه حلقه گمشده در جامعه ایران
شادی و خشنوت در جامعه ایران
کافی ست یک روز در پیاده روهای پایتخت یا خیابان های آن قدم بگذارید و نگاهی به مردم بیاندازید، چهره های پریشان و عصبانی اولین چیزی است که در نگاه اول جلب توجه می کند، امروزه خشنوت، پرخاشگری، زیرپا گذاشتن قوانین، چهره شهری را نشان می دهد که سخت در مسائل خود غرق شده اند. گم شده ما چیست؟ چرا باید انقدر خشنوت و بی اعتمادی در مردم وجود داشته باشد؟ امروزه مردم نسبت به هم نامهربان شده اند و تحمل و گذشتشان به حداقل رسیده است. مردم در رفت و آمدهای عادی خود نیز بی قراری می کنند و آستانه تحمل ایشان به حداقل رسیده است. در حالی که در فرهنگمان تعارفات عجیب و غریبی وجود دارد، در حال حاضر در خیابانها میبینیم که هیچ اثری از این فرهنگ باقی نمانده است.
خشونت و بی اعتمادی
شاید امروز احساس تحقیر نسبت به گروههای دیگر در جامعه بیشتر رواج پیدا کرده است. احساس تحقیر و نفرت نسبت به فرد یا گروه دیگر، احساس حسادت در خانواده ها، صحبت کردن پشت سر افراد، حاشیه سازی و دروغ گویی مهمترین مسائلی هستند که در جامعه ما به عنوان یک پدیده کاملا محسوس قابل مشاهده است. دیگر نمیشود روی این مسائل سرپوش گذاشت و آن ها را نادیده گرفت، هرچقدر به آن بیشتر بیتوجهی کنیم جامعه دچار آلودگی عمیق تری میشود. اینکه راه حل چیست و چه نسخه ای میتوان برای آن در نظر گرفت را نمی توان گفت، اما باید به آسیب شناسی این مسئله پرداخت و دید چرا و چگونه این رویداد در کشور به وجود آمده است.
شادی به مثابه حلقه گمشده
در جامعه ما متاسفانه افراد شاد کمی را میتوان دید که زندگی خود را با شادی پیوند زده باشند، درست است که جامعه امروزی با گسترش شهرنشینی مواجه است و این رویداد زندگی مردم ایران را تحت تاثیر خود قرار داده اما ما دیگر نمیتوانیم به روستاها برگردیم و بگوییم که میخواهیم روستایی زندگی کنیم، چراکه دسترسی بیشتر به فناوری، مشغلههای فراوان شهری و غیره، نه می گذارد که این اتفاق بیفتد و نه ما دیگر توانایی مقابله با این موضوع را داریم، البته شهر نشینی به خودی خود شکل زندگی بدی را برای ما فراهم نکرده است، میتوان در شهر بود و شاد زندگی کرد، به واقع موضوع شهرنشینی نیست، درست است که شکل زندگی مردم نسبت به ۱۰۰ سال اخیر تغییر پیدا کرده، اما باید دید که مردم ما حتی در زندگی روستایی هم شاد بودند! نمی توان گفت که مردم ایران در زندگی روستایی خود هم شاد بودند، شاید دغدغه کمتری نسبت به الان داشتند اما به نظر نمی رسد که مردم شادی بودند. برخی تحلیلها نشان میدهد که میزان شاد بودن یک جامعه بستگی به توسعه انسانی آن و بالا بودن امید به زندگی و وضعیت با ثبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دارد. بر اساس تحلیلهایی دیگر، شادی یک مسئله فرهنگی- تاریخی است و آنچه در دههها و سدههای متوالی بر یک ملت گذشته است، باعث میشود آن ملت شاد یا ناشاد باشد. بر اساس هر دو تحلیل البته ایران در ردههای پایین شاد بودن قرار دارد.
رتبه شادی و نشاط ایران در میان ۱۵۷ کشور دنیا ۱۱۵ است، گویی ما ایرانیان از دیرباز تا به امروز هیچ برنامه ای برای شادی و شاد زندگی کردن نداشته ایم. خنده و شادی یک نیاز اساسی بشر است. از دیدگاه علم روانشناسی، شادترین لحظات، لحظاتی است که ما میخندیم. مردم ما چند ساعت در روز میخندند!؟ درک این موضوع زیاد سخت نیست، که ما مردم شادی نیستیم، چهرههای عبوس، غمزده و حتی عصبانی شهروندان که هر روز در پیاده رو، اتوبوس، مترو و حتی محل کارمان مشاهده میکنیم٬ شاهدی بر این مدعاست و نشانی از اینکه ایرانیان مردمی شاد نیستند.
شاخصهای یک جامعه شاد
کارشناسان اجتماعی، مهمترین شاخصههای یک جامعه شاد را امیدواری، اعتماد اجتماعی، نشاط فردی و جسمانی افراد میدانند. آنان معتقدند افزایش مشارکت در حوزههای مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، افزایش کیفیت زندگی فردی، خانوادگی و بهره وری در محیط های شغلی از مهمترین عوامل افزایش نشاط در جامعه هستند.
بر خلاف آنچه تصور میشود شادترینها همیشه ثروتمندترینها نیستند. برای مثال کارتن خوابهای بمبئی در تحقیقی که در مورد شادی انجام شده به مراتب شادتر از بعضی از پولدارهای غربی بودند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که این احساس عدالت یا بیعدالتی اقتصادی در جامعه است که نارضایتی را به وجود میآورد. باید بدانیم مصرفگرایی و تبلیغات و انتظاری که در جامعه ایجاد میکنیم و برآورده نشدن آن باعث ناکامی میشود و این ناکامی مهمترین علت ناشادی است. باید بپذیریم که سطح درآمد خانوادههای ما نسبت به سالهای گذشته افزایش داشته اما با این وجود میزان شادی به شدت کاهش داشته است.
جریان حاکم فکر نمی کند که مسئول شادی است، درست است که امنیت در جامعه وجود دارد، اما عوامل بسیاری هستند که باعث شده مردم ما بیشتر پرخاشگر، عصبانی و بی تحمل باشند تا اینکه شاد زندگی کنند!
منبع:پایتخت
کافی ست یک روز در پیاده روهای پایتخت یا خیابان های آن قدم بگذارید و نگاهی به مردم بیاندازید، چهره های پریشان و عصبانی اولین چیزی است که در نگاه اول جلب توجه می کند، امروزه خشنوت، پرخاشگری، زیرپا گذاشتن قوانین، چهره شهری را نشان می دهد که سخت در مسائل خود غرق شده اند. گم شده ما چیست؟ چرا باید انقدر خشنوت و بی اعتمادی در مردم وجود داشته باشد؟ امروزه مردم نسبت به هم نامهربان شده اند و تحمل و گذشتشان به حداقل رسیده است. مردم در رفت و آمدهای عادی خود نیز بی قراری می کنند و آستانه تحمل ایشان به حداقل رسیده است. در حالی که در فرهنگمان تعارفات عجیب و غریبی وجود دارد، در حال حاضر در خیابانها میبینیم که هیچ اثری از این فرهنگ باقی نمانده است.
خشونت و بی اعتمادی
شاید امروز احساس تحقیر نسبت به گروههای دیگر در جامعه بیشتر رواج پیدا کرده است. احساس تحقیر و نفرت نسبت به فرد یا گروه دیگر، احساس حسادت در خانواده ها، صحبت کردن پشت سر افراد، حاشیه سازی و دروغ گویی مهمترین مسائلی هستند که در جامعه ما به عنوان یک پدیده کاملا محسوس قابل مشاهده است. دیگر نمیشود روی این مسائل سرپوش گذاشت و آن ها را نادیده گرفت، هرچقدر به آن بیشتر بیتوجهی کنیم جامعه دچار آلودگی عمیق تری میشود. اینکه راه حل چیست و چه نسخه ای میتوان برای آن در نظر گرفت را نمی توان گفت، اما باید به آسیب شناسی این مسئله پرداخت و دید چرا و چگونه این رویداد در کشور به وجود آمده است.
شادی به مثابه حلقه گمشده
در جامعه ما متاسفانه افراد شاد کمی را میتوان دید که زندگی خود را با شادی پیوند زده باشند، درست است که جامعه امروزی با گسترش شهرنشینی مواجه است و این رویداد زندگی مردم ایران را تحت تاثیر خود قرار داده اما ما دیگر نمیتوانیم به روستاها برگردیم و بگوییم که میخواهیم روستایی زندگی کنیم، چراکه دسترسی بیشتر به فناوری، مشغلههای فراوان شهری و غیره، نه می گذارد که این اتفاق بیفتد و نه ما دیگر توانایی مقابله با این موضوع را داریم، البته شهر نشینی به خودی خود شکل زندگی بدی را برای ما فراهم نکرده است، میتوان در شهر بود و شاد زندگی کرد، به واقع موضوع شهرنشینی نیست، درست است که شکل زندگی مردم نسبت به ۱۰۰ سال اخیر تغییر پیدا کرده، اما باید دید که مردم ما حتی در زندگی روستایی هم شاد بودند! نمی توان گفت که مردم ایران در زندگی روستایی خود هم شاد بودند، شاید دغدغه کمتری نسبت به الان داشتند اما به نظر نمی رسد که مردم شادی بودند. برخی تحلیلها نشان میدهد که میزان شاد بودن یک جامعه بستگی به توسعه انسانی آن و بالا بودن امید به زندگی و وضعیت با ثبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دارد. بر اساس تحلیلهایی دیگر، شادی یک مسئله فرهنگی- تاریخی است و آنچه در دههها و سدههای متوالی بر یک ملت گذشته است، باعث میشود آن ملت شاد یا ناشاد باشد. بر اساس هر دو تحلیل البته ایران در ردههای پایین شاد بودن قرار دارد.
رتبه شادی و نشاط ایران در میان ۱۵۷ کشور دنیا ۱۱۵ است، گویی ما ایرانیان از دیرباز تا به امروز هیچ برنامه ای برای شادی و شاد زندگی کردن نداشته ایم. خنده و شادی یک نیاز اساسی بشر است. از دیدگاه علم روانشناسی، شادترین لحظات، لحظاتی است که ما میخندیم. مردم ما چند ساعت در روز میخندند!؟ درک این موضوع زیاد سخت نیست، که ما مردم شادی نیستیم، چهرههای عبوس، غمزده و حتی عصبانی شهروندان که هر روز در پیاده رو، اتوبوس، مترو و حتی محل کارمان مشاهده میکنیم٬ شاهدی بر این مدعاست و نشانی از اینکه ایرانیان مردمی شاد نیستند.
شاخصهای یک جامعه شاد
کارشناسان اجتماعی، مهمترین شاخصههای یک جامعه شاد را امیدواری، اعتماد اجتماعی، نشاط فردی و جسمانی افراد میدانند. آنان معتقدند افزایش مشارکت در حوزههای مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، افزایش کیفیت زندگی فردی، خانوادگی و بهره وری در محیط های شغلی از مهمترین عوامل افزایش نشاط در جامعه هستند.
بر خلاف آنچه تصور میشود شادترینها همیشه ثروتمندترینها نیستند. برای مثال کارتن خوابهای بمبئی در تحقیقی که در مورد شادی انجام شده به مراتب شادتر از بعضی از پولدارهای غربی بودند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که این احساس عدالت یا بیعدالتی اقتصادی در جامعه است که نارضایتی را به وجود میآورد. باید بدانیم مصرفگرایی و تبلیغات و انتظاری که در جامعه ایجاد میکنیم و برآورده نشدن آن باعث ناکامی میشود و این ناکامی مهمترین علت ناشادی است. باید بپذیریم که سطح درآمد خانوادههای ما نسبت به سالهای گذشته افزایش داشته اما با این وجود میزان شادی به شدت کاهش داشته است.
جریان حاکم فکر نمی کند که مسئول شادی است، درست است که امنیت در جامعه وجود دارد، اما عوامل بسیاری هستند که باعث شده مردم ما بیشتر پرخاشگر، عصبانی و بی تحمل باشند تا اینکه شاد زندگی کنند!
منبع:پایتخت