تاریخ انتشار: ۱۹:۳۳ - ۲۱ شهريور ۱۳۹۷

آیا ترامپ آخرین حلقه برخورد تمدن‌ها است؟

سقوط برج‌های دوقلو و حمله به پنتاگون و حملات ناکام به کنگره یا کاخ سفید، نشان داد که دیدگاه هانتینگتون یا عینی‌تر بوده یا ظرفیت «خود محقق‌کنندگی» آن بیشتر بوده است. از این رو ۱۱ سپتامبر تبدیل به مقطعی آغازین از این مفهوم و واقعیت شد.
 رویداد۲۴ 17 سال پیش بود. این عجیب‌ترین فیلم زنده‌ای بود که مردم جهان می‌دیدند. فناوری ماهواره‌ای قدرت خود را به رخ کشانده بود و همه در حال تماشای سوختن یکی از برج‌های دوقلو و پریدن برخی افراد از طبقات بالای آن به داخل خیابان بودند که یک‌باره یک هواپیمای جدید در مسیر برج دیگر ظاهر شد و چند ثانیه بعد هواپیما به طبقات بالای برج اصابت کرد و داخل برج محو شد و از طرف دیگر برج فقط آتش بود که زبانه می‌کشید؛ و این سرآغاز دنیای جدیدی بود که میلیون‌ها نفر، بلکه میلیارد‌ها نفر آن را به صورت زنده تماشا می‌کردند. ۱۱ سپتامبر آغاز این مرحله از دوران سیاست بین‌الملل بود.

چند ساعتی نگذشت که هر دو برج یکی پس از دیگری فرو ریخت و دنیا را در بهت و حیرت فرو برد. پرسش مهم‌تر از اینکه چه کسانی این کار را کردند، این بود که حالا چه خواهد شد؟ همه می‌دانستند که جهان در آستانه تحولی جدید است. مدتی بعد حمله به افغانستان و سپس عراق و بعد‌ها لیبی و سوریه آغاز شد و کل خاورمیانه با بی‌ثبات‌ترین وضعیت تاریخی خود مواجه شد. ایالات متحده نیز هزینه‌های مادی و نیروی انسانی فراوانی را پرداخت، ولی برخلاف ادعا‌های اولیه آنان، نه تنها ثبات و آرامش به منطقه نیامد، بلکه ترکش‌های ۱۱ سپتامبر در قالب داعش پا به عرصه میدان گذاشت که نیرو‌های القاعده جلوی داعش افراد متمدن و شاید هم سکولار؟! محسوب می‌شدند. جنگ داخلی نیز بیش از ۱۰ سال است که چند کشور منطقه را درگیر خود کرده، تنش‌ها در حدی است که حتی شورای همکاری خلیج فارس را که ۶ کشور متحد محسوب می‌شدند وارد تقابل با یکدیگر کرد.
 
ریشه این بحران‌ها در کجاست؟ بدون تردید بخش مهمی از آن‌ها ریشه در تضاد‌های داخلی جوامع و کشور‌های منطقه دارد. کشور‌هایی که نتوانسته‌اند مشکلات خود را به صورت پایدار حل کنند. ولی این همه ماجرا نیست. بلکه تضاد‌های تمدنی نیز این بحران را تشدید کرده است. برای مثال هانتینگتون در سال ۱۹۹۲ نظریه برخورد یا جنگ تمدن‌ها را مطرح کرد. در آن دوران فروپاشی بلوک شرق، جنگ‌های مذهبی و نژادی مهمی را ایجاد کرده بود که مهم‌ترین آن‌ها جنگ‌های بالکان بود. هانتینگتون بر اساس فهم خود از جهان آن زمان، معتقد بود که تغییرات جهانی به سوی برخورد و تقابل فرهنگ‌ها و تمدن‌هایی پیش می‌رود که هرکدام قطب‌ها یا حاملان هر یک از چند تمدن هستند. این نظریه با توجه به سابقه هانتینگتون که یک نظریه پرداز به نسبت دست راستی شناخته می‌شد اینگونه فهمیده شد که نه فقط توصیف وضع موجود است، بلکه هدف تجویزی و تهییجی هم دارد. به این معنا که می‌خواهد به تمدن غرب به عنوان مهم‌ترین تمدن و بازیگر توصیه کند که آماده مقابله با تمدن‌های دیگر و به طور مشخص تمدن چین و اسلامی باشد. این تجویز اگرچه در آن نظریه به این صراحت نبود، ولی چنین چیزی به نوعی از آن استنباط می‌شد. چنین استنباطی موجب می‌شد که طرفین در برابر یکدیگر سنگر بگیرند و به سوی چنین تقابلی حرکت کنند و در نهایت نیز این نظریه را محقق کنند؛ بنابراین نظریه هانتینگتون در واقع «پیش‌بینی خود محقق‌کننده» بود. یعنی بیان این پیش‌بینی منجر به تحقق آن نیز خواهد شد.

ولی یک تعبیر دیگر هم وجود داشت که نظریه هانتینگتون نوعی «پیش‌بینی خود مخرب» است.

یعنی واقعیتی را گفته است که می‌توانیم برای پرهیز از تحقق آن دست به اقدام بزنیم. دیدگاه آقای خاتمی که در سال ۱۹۹۸ تحت عنوان گفت: وگوی تمدن‌ها در سازمان ملل مطرح شد، به نوعی کوششی بود برای آنکه آن نظریه را از نوع «خود محقق‌کننده»، به «خود مخرب‌کننده» تبدیل کند و مجمع عمومی نیز سال ۲۰۰۱ را به همین مناسبت سال گفت: وگوی تمدن‌ها نامید. ولی سال ۲۰۰۱ و با سقوط برج‌های دوقلو و حمله به پنتاگون و حملات ناکام به کنگره یا کاخ سفید، نشان داد که دیدگاه هانتینگتون یا عینی‌تر بوده یا ظرفیت «خود محقق‌کنندگی» آن بیشتر بوده است. از این رو ۱۱ سپتامبر تبدیل به مقطعی آغازین از این مفهوم و واقعیت شد. واقعیتی که در کل منطقه و جهان غرب از خلال حملات نظامی غرب و به تبع آن، جنگ‌های داخلی و اقدامات تروریستی در امریکا، اسپانیا، انگلیس، فرانسه، آلمان و سایر کشور‌ها بازتاب پیدا کرد. مسأله این است که رویداد ۲۰۰۱ تا حدی نتیجه تحقیر سایر فرهنگ‌ها و تمدن‌ها بود و البته که یک تمدن به هر دلیلی قدرتمندتر بوده و هست، ولی هرکدام از این تمدن‌ها از جمله اسلامی و کنفوسیوسی و چینی دوران اوج خود را داشته‌اند و هیچ تمدنی با نفی و تحقیر و تقابل با دیگر فرهنگ‌ها و تمدن‌ها نمی‌تواند روی آرامش را ببیند. دنیای امروز ما کوچکتر از آن شده است که این‌ها بتوانند درون پوسته و لاک خود سنگر بگیرند و با دیگران دشمنی ورزند، یا حتی آن‌ها را نادیده بگیرند. اگر نمی‌توانیم در سطح ملی با یکدیگر تقابل کنیم به طریق اولی در سطح بین‌المللی هم نخواهیم توانست. آمدن ترامپ شاید آخرین حلقه از زنجیره این نظریه باشد و امیدوار باید بود که این زنجیره در همین جا تمام شود و جهان به سوی تفاهم و احترام فرهنگی گام بردارد.

منبع : ایران
خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
نظرات شما