روایت صدرالساداتی از اعتراض در نماز جمعه
صدرالساداتی در واکنش به اتفاقات نماز جمعه اخیر در جریان اعتراض مردی که توسط حراست نماز جمعه دستگیر شد پستی در اینستاگرامش منتشر کرد.
رویداد۲۴ صدرالساداتی در اینستاگرامش نوشت: مرد که ظاهرا از وضعیت معیشت خود ناراضی بوده و احساس کرده به او ستمی روا شده، میان سخنان خطیب نماز جمعه تهران، آقای صدیقی بلند میشود و داد و بیداد میکند و تظلم خواهی میکند.
در این حین محافظین و کارمندان حراست فوری سر میرسند و زیر بغل مرد را میگیرند تا به زور و کشان کشان او را از صفوف بیرون ببرند تا نظم نماز و حرفهای خطیب، بهم نخورد که آقای صدیقی حرف هایش را که در باب اهمیت شعار مرگ بر آمریکا بوده قطع میکند و از پشت تریبون میگوید: آقایان!. آقایان! ... رها کنید این بنده خدا را ... بگذارید حرفش را بزند، اگر اینجا مردم نتوانند داد بزنند، پس کجا داد خود را ببرند.
مردم متعجب و میخکوب به سمت مرکز اغتشاش برمی گردند تا ببینند چه خبر شده است. محافظین، مرد را که هنوز با حرارت و خشم داد میزند رها میکنند.
آقای صدیقی: بیا اینجا آقا جان ... بیا این بالا حرفت را بزن. بگو کی به تو ستم کرده، بیا بالا، من و امثال من چهل سال حرف زدیم، حالا شما بیا حرف بزن ... نماز جمعه فلسفه اش همین است اصلا که همه حرف بزنند نه فقط من.
مرد خوشحال، مثل مرغی که رها شده، مردم را میشکافد و تند تند میرود سمت جایگاه. خطیب به استقبالش میآید و او را در آغوش میگیرد، مردم که حسابی سر شوق آمده و غافلگیر شده اند، نیم خیز میشوند و با همه وجود تکبیر میگویند..
مرد پشت تریبون میایستند و آقای صدیقی کنارش میایستد. مرد بدون بسم الله و بدون مقدمه و بدون سلام و درود تعارفات منبری، با حرارت کاغذی که در دست دارد را نشان میدهد که سند ظلمی است که به او شده و با خشم میشورد بر مسئولین و از وضعیت وخیم معیشت و اجاره خانه و جهیزیه دختر و عرق شرم پیشانی اش میگوید و دادخواهی میکند. وسط حرف هایش بغض میکند و اشکش سرازیر میشود، اما با همان حال حرفهای آتشینش را ادامه میدهد. از شهدا میگوید و از امام و اینکه خودش جانباز است و چند ترکش توی بدنش هنوز جا خوش کرده.
حرفش که تمام میشود، آقای صدیقی بلندگو را میگیرد و با خشم، مسئولین خاطی را تهدید میکند که یا هفته دیگر بیایند نماز جمعه و توضیح دهند و یا او آبروی آنان را میبرد و از دادستان کل کشور میخواهد از سوی مدعی العموم آنها را به دادگاه بکشاند.
مردم سر از پا نمیشناسند .....
پ. ن: این داستان صرفا تخیل نویسنده بود و مرد مذکور را حراستیها همان ابتدا از صفوف بیرون کرده اند.
در این حین محافظین و کارمندان حراست فوری سر میرسند و زیر بغل مرد را میگیرند تا به زور و کشان کشان او را از صفوف بیرون ببرند تا نظم نماز و حرفهای خطیب، بهم نخورد که آقای صدیقی حرف هایش را که در باب اهمیت شعار مرگ بر آمریکا بوده قطع میکند و از پشت تریبون میگوید: آقایان!. آقایان! ... رها کنید این بنده خدا را ... بگذارید حرفش را بزند، اگر اینجا مردم نتوانند داد بزنند، پس کجا داد خود را ببرند.
مردم متعجب و میخکوب به سمت مرکز اغتشاش برمی گردند تا ببینند چه خبر شده است. محافظین، مرد را که هنوز با حرارت و خشم داد میزند رها میکنند.
آقای صدیقی: بیا اینجا آقا جان ... بیا این بالا حرفت را بزن. بگو کی به تو ستم کرده، بیا بالا، من و امثال من چهل سال حرف زدیم، حالا شما بیا حرف بزن ... نماز جمعه فلسفه اش همین است اصلا که همه حرف بزنند نه فقط من.
مرد خوشحال، مثل مرغی که رها شده، مردم را میشکافد و تند تند میرود سمت جایگاه. خطیب به استقبالش میآید و او را در آغوش میگیرد، مردم که حسابی سر شوق آمده و غافلگیر شده اند، نیم خیز میشوند و با همه وجود تکبیر میگویند..
مرد پشت تریبون میایستند و آقای صدیقی کنارش میایستد. مرد بدون بسم الله و بدون مقدمه و بدون سلام و درود تعارفات منبری، با حرارت کاغذی که در دست دارد را نشان میدهد که سند ظلمی است که به او شده و با خشم میشورد بر مسئولین و از وضعیت وخیم معیشت و اجاره خانه و جهیزیه دختر و عرق شرم پیشانی اش میگوید و دادخواهی میکند. وسط حرف هایش بغض میکند و اشکش سرازیر میشود، اما با همان حال حرفهای آتشینش را ادامه میدهد. از شهدا میگوید و از امام و اینکه خودش جانباز است و چند ترکش توی بدنش هنوز جا خوش کرده.
حرفش که تمام میشود، آقای صدیقی بلندگو را میگیرد و با خشم، مسئولین خاطی را تهدید میکند که یا هفته دیگر بیایند نماز جمعه و توضیح دهند و یا او آبروی آنان را میبرد و از دادستان کل کشور میخواهد از سوی مدعی العموم آنها را به دادگاه بکشاند.
مردم سر از پا نمیشناسند .....
پ. ن: این داستان صرفا تخیل نویسنده بود و مرد مذکور را حراستیها همان ابتدا از صفوف بیرون کرده اند.
به گزارش رویداد۲۴ روز جمعه در جریان نماز جمعه تهران به امامت حجت الاسلام صدیقی، یکی از شرکت کنندگان در مراسم نسبت به مشکل خود اعتراض داشت و میخواست اعتراض خود را از به گوش مسئولان برساند اما بدون آنکه اجازه صحبت کردن و طرح مشکل به او داده شود، توسط حراست از مراسم بیرون انداخته شد و صدیقی نیز حتی به اعتراضات این فرد اشارهای نکرد.