ویروس کرونا، جورج فلوید و این عبارت کلیشهای «ما ایرانیان نژادپرستیم»
چرا هرگاه در کشور ما یک حادثهای رخ میدهد -که با لطایفالحیلی، امکان ربط دادن آن به «نژادپرستی» فراهم میشود- بسیاری فوراً شاخکهای «نژادپرستیسنجی» شان حساس میشود و فکر میکنند اگر با مستمسک قرار دادن آن بگویند «ما ایرانیان نژادپرستیم»، نشانۀ روشنفکری آنهاست؟!
رویداد۲۴ «- من کرونا دارم. نزدیکم نشو!
+ چرا؟
-، چون سرفه میکنم.
+ هر کس سرفه کرد که کرونا ندارد. شاید سرماخوردگی ساده باشد، شاید هم آنفلانزا. باید دکتر متخصص تشخیص دهد.
- باشه؛ پس برویم دکتر!»
بیشتر بخوانید: جورج فلویدی دیگر / تظاهرات علیه خشونت پلیس
در مکالمۀ بالا، فرد مدعی، با دو جمله قانع میشود که برای موضوعی که در مورد آن دانش کافی ندارد، باید به متخصص رجوع کند. به جرات میتوان گفت کمتر کسی جرات میکند وقتی یک پزشک متخصص، تفاوت میان سرماخوردگی و کرونا را -که علائم ظاهری نسبتاً یکسانی دارد- میگوید، روی حرف او حرف بزند. چرا؟! شاید، چون دانشآموختگان علوم تجربی، «گربه را دم حجله کشتهاند!»؛ به طوریکه در کشور ما -که حتی با روحانیون و مقامات سیاسی هم شوخی شده و میشود- با این حوزه کسی جرات شوخی کردن ندارد و یک بار که مهران مدیری در سریال «در حاشیه» خواست با آنها شوخی کند، نتیجهاش را همگان خبر دارند!
اما اِی بیچاره این علوم انسانی! اینقدر بیصاحب است که طرف در عمرش از کنار یک قفسۀ کتب جامعهشناسی هم رد نشده، اما وقتی صحبت از جامعه میشود، چنان با قاطعیت مسائل جامعه را موشکافی میکند که «آنتونی گیدنز» در کتاب هزار و اندی صفحهای خود، به انجام این کار، خطر نکرده است! جالبتر اینکه اگر یک دانشآموختۀ جامعهشناسی به این فرد بگوید مطابق بر نظر اغلب جامعهشناسان مطرح جهان، این بخش از سخنات اشتباه است، سر سوزنی کوتاه نخواهد آمد و روی تمام نظراتش مصرانه میایستد! در اینکه چرا همگان در حوزههای علوم انسانی احساس «خودعلامهپنداری» میکنند، سخن بسیار است و در اینجا پرداختن به آن هدف نگارنده نیست؛ و این مقدمه را صرفاً از این جهت آوردم که در طرح مسالۀ پیش رو به فهم بهتر موضوع کمک کند.
موضوع اصلی این نوشتار، این است که چرا هرگاه در کشور ما یک حادثهای رخ میدهد -که با لطایفالحیلی، امکان ربط دادن آن به «نژادپرستی» فراهم میشود- بسیاری فوراً شاخکهای «نژادپرستیسنجی» شان حساس میشود و فکر میکنند اگر با مستمسک قرار دادن آن بگویند «ما ایرانیان نژادپرستیم»، نشانۀ روشنفکری آنهاست؟! البته در بسیاری از مواقع، «گودرز» ِ یک رخداد، هیچگونه ربطی به «شقایق» ِ ادعای آنها نمیتواند پیدا کند؛ ولی وقتی احساسات «روشنفکرنمایی» بخواهد فوران کند، هیچ کس جلودارش نیست، و باید هر طور شده، هر چند وقت یک بار، یک رخدادی پیدا شود تا با ربط دادنِ آن به «نژادپرست بودنِ ایرانیان»، هم با آبروی خودشان بازی کنند و هم ما را به زحمت بیندازند؛ تا به تعبیر حضرت حافظ بگوییم: «عِرض خود میبَرند و زحمت ما میدارند»!
از آنجاییکه چند وقتی همه چیز تحت تاثیر کرونا قرار داشت و از رخدادهایی که بتوان آن را به طریقی به «نژادپرست بودنِ ایرانیان» ربطش داد، خبری نبود -چنانچه با تعطیلی رقابتهای ورزشی، لاجرم «شقایق» ِ ابراز خوشحالی از پیروزی تیمهای ملیمان نیز نمیتواند با «گودرز» ِ نژادپرستی ما مرتبط شود- ماجرای «جورج فلوید» در آمریکا باعث شد در چند روز اخیر دوباره عدهای با مستمسک قرار دادن این رخداد، در باب «نژادپرستی ایرانیان» مرثیهها بخوانند! یاللعجب! «گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری»! در آمریکا یک نفر کشته شده، عدهای در ایران به دنبال ردّ نژادپرستی افتادهاند؟!
کاربری در توئیتر نوشته: خدا را شکر که ما در ایران حتی یک سیاهپوست هم نداریم، وگرنه اتفاقی بدتر از جورج فلوید برایش میافتاد! بعد که یک نفر، با سند و مدرک به او گفته اتفاقاً ما در برخی از شهرها تعداد قابل توجهی از شهروندان رنگینپوست و آفریقاییتبار داریم که بدون مشکل در کنار سایر ایرانیان زندگیشان را میکنند؛ در پاسخ، به جای اینکه اشتباهش را بپذیرد، یک گام هم پیش آمده و نوشته: دیگه بدتر! همینکه ما شهروندان رنگینپوست داریم، اما رئیس فلان بانک در مشهد، رنگینپوست نیست، خودش نشان میدهد که ما نژادپرستیم! انصافاً استدلال را ببینید! طرف علاوه بر اینکه ثابت کرده هیچ شناختی از جغرافیای انسانی کشورش ندارد و در عین حال، معنای نژاد و نژادپرستی را نیز نمیداند؛ وقتی در برابر سخن مستند و مستدل هم قرار میگیرد، با توجیهی عجیبتر از ادعای اولیهاش سعی میکند روی ادعای خود پافشاری کند.
یا یکی دیگر که ادعا کرده، در ایران، چون سیاهپوست نداریم، نژادپرستی نسبت به اقوام ایرانی برقرار است؛ مثلاً علیه کُردها، که ایرانیان آنها را شهروند درجه سوم هم حساب نمیکنند! اینکه چهطور یک قومیتی، شهروند درجۀ سه است، در حالیکه از همین قومیت، امثال «ناظری»هایی برمیخیزند که به جرات میتوان گفت هر جا اسم او بیاید، میلیونها ایرانی به احترامش میایستند؛ مسالهای است که شاید فیلسوفان جهان هم از پس توضیح آن برنیاند! مدعی، اما پاسخ داد که منظورش حضور کُردها در سپهر سیاسی کشور است! نگارندۀ این سطور در پاسخ به او گفت از این منظر نیز چه طور میشود کُردها را شهروند درجۀ سوم کشور دانست، در حالیکه «شیخالوزرای» این کشور -بیژن نامدار زنگنه- از ایل زنگنه، یکی از بزرگترین ایلات کرد، بیش از نیمی از عمر نظام کنونی در مسند مهمترین وزارتخانههای این کشور بوده باشد؟! از آنجایی که این افراد گویی قسم خوردهاند که هرگز در برابر شواهد مستند و مستدل عقبنشینی نکنند، خیلی راحت در پاسخ گفت: این یک نفر از دستتان در رفته است! برای درک بهتر این بخش، خواننده را به ابتدای نوشتار ارجاع میدهم: به راستی اگر یک نفر اهل فن، تفاوت کرونا و سرماخوردگی را بیان کند، فردی که به اشتباه آنها را جای هم فرض کرده، چنین مقاومتی از خود نشان میدهد؟! آخر چرا نمیخواهیم بپذیریم در علوم انسانی نیز مفاهیمِ دارای بار علمی را باید بر مبنای گزارههای علمی این حوزه تبیین کرد؟! اینجاست که باز باید تاکید کنیم: علوم انسانی چه قدر مظلوم است!
در مورد بحث نژاد و نژادپرستی و تفاوت آن با سایر مسائل فرهنگی آنقدر محتوای علمی موجود است، و آنقدر در موردش سخن گفته شده که نوشتن از آن تکرار مکررات است. اما به خاطر کجفهمی در مورد این مفاهیم -که برخی دانسته و با سوءنیت، و برخی هم ندانسته و صرفاً در راستای ادای روشنفکری درآوردن بدان میپردازند و علیه کشور و ملت ایران نفرتپراکنی میکنند- ما نیز به ناچار باید آن را تکرار کنیم. بدین سبب در ادامه چند تعریف علمی در باب نژاد و نژادپرستی ارائه میشود:
نژاد اساساً ناظر بر ویژگیهای زیستیِ ظاهریِ گروهی از افراد است که در نخستین گام به چشم میآید و قابل بازشناسی از سایرین است. بر همین اساس است که «کونت جوزف آرتور دوگوبینو» که برخی او را «پدر نژادپرستی» میدانند، انسانها را به سه نژاد سفید، سیاه و زرد تقسیم و نژاد سفید را برتر و بلند مرتبه و نژاد سیاه و زرد را پست و فرومایه میدانست.
بر پایۀ تعریف مزبور، در ایران -به هر دلیلی- در هیچ دورۀ تاریخی نمیتوان رد پایی از تقسیم افراد و گروههای انسانی بر پایۀ نژاد را مشاهده کرد. این را مقایسه کنید مثلاً با وضعیت در ایالات متحدۀ آمریکا یا آفریقا. چنانچه «آنتونی گیدنز» مینویسد: «در آنجا نظامی بر اساس تفکیک نژادی استوار بود. اقلیت سفیدپوست بر اکثریت غیرسفیدپوست حکومت میکرد. غیرسفیدپوستان فاقد حق رای بودند. تفکیک نژادی در همۀ سطوح جامعه به اجرا گذاشته میشد، حتی در اماکن عمومی مثل توالتها و پارک و مدارس». حال این را مقایسه کنید با وضعیت ایران، که حتی یک گزارش تاریخی از تقسیمبندی انسانها بر اساس نژادشان یافت نمیشود.
تعریف علمی نژاد آنقدر دقیق است که اگر مدعیان، در این زمینه به متون علمی رجوع کنند، خواهند دید که نه تنها اصلِ این مفهوم هیچ ربطی به ایران ندارد، بلکه فرعیات آن نیز قابل تعمیم به مسائل ایران نیست. «ایان مکلین» در تعریف مفهوم نژاد، در دانشنامۀ علوم سیاسی مینویسد: اگر این مفهوم به درستی فهمیده شود، بین «نژادگرایی» و «نژادپرستی» نیز تفاوت وجود خواهد داشت. اولی ناظر بر مقولاتی است که در تعیین رفتار انسانها قابل بحث است، دومی، اما ناظر بر شناسایی خود بر اساس «خصومت» با دیگری و تلاش برای «حذف» غیر خود است. نمود این تعریف میشود آنچه در آلمان نازی علیه یهویان اتفاق افتاد؛ آنچه در آپارتاید آفریقای جنوبی توسط سفیدها علیه سیاهپوستان اتفاق افتاد؛ آنچه در «آسیای صغیر» (ترکیۀ امروزی)، توسط تُرکها علیه ارامنه، یونانیها و کردها و سایر اقوام ساکن آن اتفاق افتاد.ای کاش مدعیان سراسر تاریخ کهن و معاصر ایران را بگردند، و فقط یک مورد مشابه موارد اشاره شده در ذیل، به ما نشان دهند تا ما نیز به «نژادپرست» بودنِ خود پی ببریم!
مثلاً در ترکیه؛ میثاق ملی این کشور، رسماً مبنای نژادی و قومیتی دارد و طبق اصل ۶۶ قانون اساسی آن، تمام شهروندان این کشور میبایست خود را تُرک بدانند! جالب اینکه موسس این کشور نیز خودش را نه پدرِ ترکیه، بلکه پدر تُرکها میداند و به لقب «آتاتُرک» (پدر تُرک» مفتخر میشود! جانشین او «عصمت اینونو» نیز به صراحت میگوید: «در قیاس با اکثریت تُرک، سایر شهروندانمان از اهمیتی برخوردار نیستند و به هر قیمتی که شده تمام کشور را تُرک میکنیم و هر کسی در برابر «تُرک شدن» بایستد نابود خواهیم کرد». همین چیزها است که میبینیم در این کشور وقتی خوانندهای محبوب همچون «احمد کایا» در کنسرتش میخواهد تنها یک آهنگ کُردی بخواند، همانهایی که تا دقایقی پیش برای او سوت و کف میزدند، با کارد و چنگال به او حملهور میشوند! کافی است همین یک مورد را مقایسه کنید با شرایط ایران، که هر لحظه اراده کنیم در میان شبکههای تلویزیونی و رادیویی خود میتوانیم موسیقی به زبانهای گوناگون اقوام ایرانی را ببینیم و بشنویم.
یا در آمریکا اگر جنبشی علیه نژادپرستی به راه میافتد، بدین خاطر است که نژادپرستی در معنای دقیق آن در آنجا وجود داشته است. آخر این چه عادتی است در ما، که هر آنچه در جهان غرب از خوب و بد وجود دارد باید هر طور شده در خودمان پیدایش کنیم؟! در کتاب «چرا ملتها شکست میخورند» آمده است: در سال ۱۹۵۵، (دقت کنید! ۱۹۵۵؛ یعنی کمی بیشتر از ۵۰ سال پیش!)، یک زن سیاهپوست به جرم اینکه در قسمت مخصوص سفیدپوستان در اتوبوس نشست، از سوی پلیس دستگیر و حکم جلب برای او صادر شد! انصافاً در کجای تاریخ ایران حتی یک واقعۀ مشابه این مورد ثبت شده است؟!
کشوری در اوج جنگ و تحریم و غرق در مشکلات، طی کمتر از ۵۰ سال پذیرای بیش از سه میلیون مهاجر غیرقانونی، فقط از کشور افغانستان میشود، آن وقت تا از یک هموطن ما رفتار زشتی در برخورد با افغانها رخ میدهد، فوراً آن را به نژادپرست بودنِ کل ملت ایران تعمیمش میدهیم. صد درصد رفتار نامناسب و بعضاً تمسخرآمیز برخی از هموطنانمان نسبت به مهاجران افغان نامناسب است و باید مورد سرزنش و اصلاح قرار بگیرد، ولی چه دلیلی دارد که آن را به نژادپرستی و کل ملت ایران ارتباطش دهیم؟! مگر کسی را که به خاطر یک سرماخوردگی ساده، سرفه میکند، به عنوان مبتلا به کرونا بستریاش میکنند؟!
جالبتر اینجاست که برخی در این مواقع میروند چند واژه را در تاریخ ادبیات کشور جستجو میکنند تا بگویند: هان! ببینید، فردوسی هم از نژاد سخن گفته؛ این یعنی ایرانیان از اول هم نژادپرست بودند! کسی هم نیست به او بگوید: مومن! «نژاد»ی که فردوسی از آن سخن گفته چیزی دیگری است و معنای متفاوتی دارد با آنچه در دنیای حقیر «غربساختۀ» تو نقش بسته است! چنانچه روانشاد دکتر «بهمن سرکاراتی»، شاهنامهپژوه و استاد بزرگ زبانهای باستانی، در این مورد مینویسد: «واژۀ نژاد [در شاهنامه]ربطی به معنای نژادپرستانۀ آن که مفهومی جدید است، ندارد. پهلوانان شاهنامه آمیغی از نیکی و بدی هستند و نبردی میان دو بخش هستیِ آنان جریان دارد.... جنگ ایران و انیران در همۀ این دوران که نیکی و بدی در آن آمیخته است، ادامه پیدا میکند. چنانکه در گیتی نیز روشنی و تاریکی در هم آمیخته است، ایرانیان نیز با انیرانیان میآمیزند. هیچ یک از پهلوانان این دوران، از نژاد ناب ایرانی در معنای زیستی آن نیستند. چنانکه سهراب از پدری سگزی و مادری تورانی زاده شده و حتی نژاد رستم از یک سو به اژدهاک میرسد». البته که مدعیان، کاری با سخن اندیشمندانی مانند «سرکاراتی»ها -که عمر خود را پای فهم علمی حوزههایی در علوم انسانی گذاشتهاند- ندارند و مرغ آنها همچنان یک پا خواهد داشت: «ما ایرانیان، نژادپرست بوده، هستیم و خواهیم بود!»
در پایان، تذکر و توجه به یک نکته، بسیار اهمیت دارد: اینکه ما در ایران پدیدهای به نام «نژادپرستی» نداریم، اما متاسفانه در سالهای اخیر پدیدهای داریم که در علم جامعهشناسی به آن «نژادسازی» (Racialization) گفته میشود. این مفهوم بنا بر تعریف گیدنز «فرآیندی است که در جریان آن، نحوۀ درک و تلقی از نژاد برای طبقهبندی افراد یا گروههای مردم به کار میرود». این تعریف دقیقاً برای افراد و جریانهای قومیتگرا در کشور -که عمدۀ آنها در صف مدعیان «نژادپرست بودنِ ایرانیان» نیز هستند- مصداق دارد؛ همانهایی که اقوام و تیرههای ایرانی را به انحاء گوناگون به عنوان «دگر» (Other) یکدیگر معرفی میکنند. نفرتپراکنی قومیتیِ مبتنی بر «ستم» ِ قوم موهومی به نام «قوم فارس» -که چنین قومیتی را با هیچ تعریف علمیای نمیتوان تطبیق داد- محصول همین رویکرد نژادسازی بدخواهان این آب و خاک است. مراقبشان باشیم! مواظب ایران نیز!...
+ چرا؟
-، چون سرفه میکنم.
+ هر کس سرفه کرد که کرونا ندارد. شاید سرماخوردگی ساده باشد، شاید هم آنفلانزا. باید دکتر متخصص تشخیص دهد.
- باشه؛ پس برویم دکتر!»
بیشتر بخوانید: جورج فلویدی دیگر / تظاهرات علیه خشونت پلیس
در مکالمۀ بالا، فرد مدعی، با دو جمله قانع میشود که برای موضوعی که در مورد آن دانش کافی ندارد، باید به متخصص رجوع کند. به جرات میتوان گفت کمتر کسی جرات میکند وقتی یک پزشک متخصص، تفاوت میان سرماخوردگی و کرونا را -که علائم ظاهری نسبتاً یکسانی دارد- میگوید، روی حرف او حرف بزند. چرا؟! شاید، چون دانشآموختگان علوم تجربی، «گربه را دم حجله کشتهاند!»؛ به طوریکه در کشور ما -که حتی با روحانیون و مقامات سیاسی هم شوخی شده و میشود- با این حوزه کسی جرات شوخی کردن ندارد و یک بار که مهران مدیری در سریال «در حاشیه» خواست با آنها شوخی کند، نتیجهاش را همگان خبر دارند!
اما اِی بیچاره این علوم انسانی! اینقدر بیصاحب است که طرف در عمرش از کنار یک قفسۀ کتب جامعهشناسی هم رد نشده، اما وقتی صحبت از جامعه میشود، چنان با قاطعیت مسائل جامعه را موشکافی میکند که «آنتونی گیدنز» در کتاب هزار و اندی صفحهای خود، به انجام این کار، خطر نکرده است! جالبتر اینکه اگر یک دانشآموختۀ جامعهشناسی به این فرد بگوید مطابق بر نظر اغلب جامعهشناسان مطرح جهان، این بخش از سخنات اشتباه است، سر سوزنی کوتاه نخواهد آمد و روی تمام نظراتش مصرانه میایستد! در اینکه چرا همگان در حوزههای علوم انسانی احساس «خودعلامهپنداری» میکنند، سخن بسیار است و در اینجا پرداختن به آن هدف نگارنده نیست؛ و این مقدمه را صرفاً از این جهت آوردم که در طرح مسالۀ پیش رو به فهم بهتر موضوع کمک کند.
موضوع اصلی این نوشتار، این است که چرا هرگاه در کشور ما یک حادثهای رخ میدهد -که با لطایفالحیلی، امکان ربط دادن آن به «نژادپرستی» فراهم میشود- بسیاری فوراً شاخکهای «نژادپرستیسنجی» شان حساس میشود و فکر میکنند اگر با مستمسک قرار دادن آن بگویند «ما ایرانیان نژادپرستیم»، نشانۀ روشنفکری آنهاست؟! البته در بسیاری از مواقع، «گودرز» ِ یک رخداد، هیچگونه ربطی به «شقایق» ِ ادعای آنها نمیتواند پیدا کند؛ ولی وقتی احساسات «روشنفکرنمایی» بخواهد فوران کند، هیچ کس جلودارش نیست، و باید هر طور شده، هر چند وقت یک بار، یک رخدادی پیدا شود تا با ربط دادنِ آن به «نژادپرست بودنِ ایرانیان»، هم با آبروی خودشان بازی کنند و هم ما را به زحمت بیندازند؛ تا به تعبیر حضرت حافظ بگوییم: «عِرض خود میبَرند و زحمت ما میدارند»!
از آنجاییکه چند وقتی همه چیز تحت تاثیر کرونا قرار داشت و از رخدادهایی که بتوان آن را به طریقی به «نژادپرست بودنِ ایرانیان» ربطش داد، خبری نبود -چنانچه با تعطیلی رقابتهای ورزشی، لاجرم «شقایق» ِ ابراز خوشحالی از پیروزی تیمهای ملیمان نیز نمیتواند با «گودرز» ِ نژادپرستی ما مرتبط شود- ماجرای «جورج فلوید» در آمریکا باعث شد در چند روز اخیر دوباره عدهای با مستمسک قرار دادن این رخداد، در باب «نژادپرستی ایرانیان» مرثیهها بخوانند! یاللعجب! «گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری»! در آمریکا یک نفر کشته شده، عدهای در ایران به دنبال ردّ نژادپرستی افتادهاند؟!
کاربری در توئیتر نوشته: خدا را شکر که ما در ایران حتی یک سیاهپوست هم نداریم، وگرنه اتفاقی بدتر از جورج فلوید برایش میافتاد! بعد که یک نفر، با سند و مدرک به او گفته اتفاقاً ما در برخی از شهرها تعداد قابل توجهی از شهروندان رنگینپوست و آفریقاییتبار داریم که بدون مشکل در کنار سایر ایرانیان زندگیشان را میکنند؛ در پاسخ، به جای اینکه اشتباهش را بپذیرد، یک گام هم پیش آمده و نوشته: دیگه بدتر! همینکه ما شهروندان رنگینپوست داریم، اما رئیس فلان بانک در مشهد، رنگینپوست نیست، خودش نشان میدهد که ما نژادپرستیم! انصافاً استدلال را ببینید! طرف علاوه بر اینکه ثابت کرده هیچ شناختی از جغرافیای انسانی کشورش ندارد و در عین حال، معنای نژاد و نژادپرستی را نیز نمیداند؛ وقتی در برابر سخن مستند و مستدل هم قرار میگیرد، با توجیهی عجیبتر از ادعای اولیهاش سعی میکند روی ادعای خود پافشاری کند.
یا یکی دیگر که ادعا کرده، در ایران، چون سیاهپوست نداریم، نژادپرستی نسبت به اقوام ایرانی برقرار است؛ مثلاً علیه کُردها، که ایرانیان آنها را شهروند درجه سوم هم حساب نمیکنند! اینکه چهطور یک قومیتی، شهروند درجۀ سه است، در حالیکه از همین قومیت، امثال «ناظری»هایی برمیخیزند که به جرات میتوان گفت هر جا اسم او بیاید، میلیونها ایرانی به احترامش میایستند؛ مسالهای است که شاید فیلسوفان جهان هم از پس توضیح آن برنیاند! مدعی، اما پاسخ داد که منظورش حضور کُردها در سپهر سیاسی کشور است! نگارندۀ این سطور در پاسخ به او گفت از این منظر نیز چه طور میشود کُردها را شهروند درجۀ سوم کشور دانست، در حالیکه «شیخالوزرای» این کشور -بیژن نامدار زنگنه- از ایل زنگنه، یکی از بزرگترین ایلات کرد، بیش از نیمی از عمر نظام کنونی در مسند مهمترین وزارتخانههای این کشور بوده باشد؟! از آنجایی که این افراد گویی قسم خوردهاند که هرگز در برابر شواهد مستند و مستدل عقبنشینی نکنند، خیلی راحت در پاسخ گفت: این یک نفر از دستتان در رفته است! برای درک بهتر این بخش، خواننده را به ابتدای نوشتار ارجاع میدهم: به راستی اگر یک نفر اهل فن، تفاوت کرونا و سرماخوردگی را بیان کند، فردی که به اشتباه آنها را جای هم فرض کرده، چنین مقاومتی از خود نشان میدهد؟! آخر چرا نمیخواهیم بپذیریم در علوم انسانی نیز مفاهیمِ دارای بار علمی را باید بر مبنای گزارههای علمی این حوزه تبیین کرد؟! اینجاست که باز باید تاکید کنیم: علوم انسانی چه قدر مظلوم است!
در مورد بحث نژاد و نژادپرستی و تفاوت آن با سایر مسائل فرهنگی آنقدر محتوای علمی موجود است، و آنقدر در موردش سخن گفته شده که نوشتن از آن تکرار مکررات است. اما به خاطر کجفهمی در مورد این مفاهیم -که برخی دانسته و با سوءنیت، و برخی هم ندانسته و صرفاً در راستای ادای روشنفکری درآوردن بدان میپردازند و علیه کشور و ملت ایران نفرتپراکنی میکنند- ما نیز به ناچار باید آن را تکرار کنیم. بدین سبب در ادامه چند تعریف علمی در باب نژاد و نژادپرستی ارائه میشود:
نژاد اساساً ناظر بر ویژگیهای زیستیِ ظاهریِ گروهی از افراد است که در نخستین گام به چشم میآید و قابل بازشناسی از سایرین است. بر همین اساس است که «کونت جوزف آرتور دوگوبینو» که برخی او را «پدر نژادپرستی» میدانند، انسانها را به سه نژاد سفید، سیاه و زرد تقسیم و نژاد سفید را برتر و بلند مرتبه و نژاد سیاه و زرد را پست و فرومایه میدانست.
بر پایۀ تعریف مزبور، در ایران -به هر دلیلی- در هیچ دورۀ تاریخی نمیتوان رد پایی از تقسیم افراد و گروههای انسانی بر پایۀ نژاد را مشاهده کرد. این را مقایسه کنید مثلاً با وضعیت در ایالات متحدۀ آمریکا یا آفریقا. چنانچه «آنتونی گیدنز» مینویسد: «در آنجا نظامی بر اساس تفکیک نژادی استوار بود. اقلیت سفیدپوست بر اکثریت غیرسفیدپوست حکومت میکرد. غیرسفیدپوستان فاقد حق رای بودند. تفکیک نژادی در همۀ سطوح جامعه به اجرا گذاشته میشد، حتی در اماکن عمومی مثل توالتها و پارک و مدارس». حال این را مقایسه کنید با وضعیت ایران، که حتی یک گزارش تاریخی از تقسیمبندی انسانها بر اساس نژادشان یافت نمیشود.
تعریف علمی نژاد آنقدر دقیق است که اگر مدعیان، در این زمینه به متون علمی رجوع کنند، خواهند دید که نه تنها اصلِ این مفهوم هیچ ربطی به ایران ندارد، بلکه فرعیات آن نیز قابل تعمیم به مسائل ایران نیست. «ایان مکلین» در تعریف مفهوم نژاد، در دانشنامۀ علوم سیاسی مینویسد: اگر این مفهوم به درستی فهمیده شود، بین «نژادگرایی» و «نژادپرستی» نیز تفاوت وجود خواهد داشت. اولی ناظر بر مقولاتی است که در تعیین رفتار انسانها قابل بحث است، دومی، اما ناظر بر شناسایی خود بر اساس «خصومت» با دیگری و تلاش برای «حذف» غیر خود است. نمود این تعریف میشود آنچه در آلمان نازی علیه یهویان اتفاق افتاد؛ آنچه در آپارتاید آفریقای جنوبی توسط سفیدها علیه سیاهپوستان اتفاق افتاد؛ آنچه در «آسیای صغیر» (ترکیۀ امروزی)، توسط تُرکها علیه ارامنه، یونانیها و کردها و سایر اقوام ساکن آن اتفاق افتاد.ای کاش مدعیان سراسر تاریخ کهن و معاصر ایران را بگردند، و فقط یک مورد مشابه موارد اشاره شده در ذیل، به ما نشان دهند تا ما نیز به «نژادپرست» بودنِ خود پی ببریم!
مثلاً در ترکیه؛ میثاق ملی این کشور، رسماً مبنای نژادی و قومیتی دارد و طبق اصل ۶۶ قانون اساسی آن، تمام شهروندان این کشور میبایست خود را تُرک بدانند! جالب اینکه موسس این کشور نیز خودش را نه پدرِ ترکیه، بلکه پدر تُرکها میداند و به لقب «آتاتُرک» (پدر تُرک» مفتخر میشود! جانشین او «عصمت اینونو» نیز به صراحت میگوید: «در قیاس با اکثریت تُرک، سایر شهروندانمان از اهمیتی برخوردار نیستند و به هر قیمتی که شده تمام کشور را تُرک میکنیم و هر کسی در برابر «تُرک شدن» بایستد نابود خواهیم کرد». همین چیزها است که میبینیم در این کشور وقتی خوانندهای محبوب همچون «احمد کایا» در کنسرتش میخواهد تنها یک آهنگ کُردی بخواند، همانهایی که تا دقایقی پیش برای او سوت و کف میزدند، با کارد و چنگال به او حملهور میشوند! کافی است همین یک مورد را مقایسه کنید با شرایط ایران، که هر لحظه اراده کنیم در میان شبکههای تلویزیونی و رادیویی خود میتوانیم موسیقی به زبانهای گوناگون اقوام ایرانی را ببینیم و بشنویم.
یا در آمریکا اگر جنبشی علیه نژادپرستی به راه میافتد، بدین خاطر است که نژادپرستی در معنای دقیق آن در آنجا وجود داشته است. آخر این چه عادتی است در ما، که هر آنچه در جهان غرب از خوب و بد وجود دارد باید هر طور شده در خودمان پیدایش کنیم؟! در کتاب «چرا ملتها شکست میخورند» آمده است: در سال ۱۹۵۵، (دقت کنید! ۱۹۵۵؛ یعنی کمی بیشتر از ۵۰ سال پیش!)، یک زن سیاهپوست به جرم اینکه در قسمت مخصوص سفیدپوستان در اتوبوس نشست، از سوی پلیس دستگیر و حکم جلب برای او صادر شد! انصافاً در کجای تاریخ ایران حتی یک واقعۀ مشابه این مورد ثبت شده است؟!
کشوری در اوج جنگ و تحریم و غرق در مشکلات، طی کمتر از ۵۰ سال پذیرای بیش از سه میلیون مهاجر غیرقانونی، فقط از کشور افغانستان میشود، آن وقت تا از یک هموطن ما رفتار زشتی در برخورد با افغانها رخ میدهد، فوراً آن را به نژادپرست بودنِ کل ملت ایران تعمیمش میدهیم. صد درصد رفتار نامناسب و بعضاً تمسخرآمیز برخی از هموطنانمان نسبت به مهاجران افغان نامناسب است و باید مورد سرزنش و اصلاح قرار بگیرد، ولی چه دلیلی دارد که آن را به نژادپرستی و کل ملت ایران ارتباطش دهیم؟! مگر کسی را که به خاطر یک سرماخوردگی ساده، سرفه میکند، به عنوان مبتلا به کرونا بستریاش میکنند؟!
جالبتر اینجاست که برخی در این مواقع میروند چند واژه را در تاریخ ادبیات کشور جستجو میکنند تا بگویند: هان! ببینید، فردوسی هم از نژاد سخن گفته؛ این یعنی ایرانیان از اول هم نژادپرست بودند! کسی هم نیست به او بگوید: مومن! «نژاد»ی که فردوسی از آن سخن گفته چیزی دیگری است و معنای متفاوتی دارد با آنچه در دنیای حقیر «غربساختۀ» تو نقش بسته است! چنانچه روانشاد دکتر «بهمن سرکاراتی»، شاهنامهپژوه و استاد بزرگ زبانهای باستانی، در این مورد مینویسد: «واژۀ نژاد [در شاهنامه]ربطی به معنای نژادپرستانۀ آن که مفهومی جدید است، ندارد. پهلوانان شاهنامه آمیغی از نیکی و بدی هستند و نبردی میان دو بخش هستیِ آنان جریان دارد.... جنگ ایران و انیران در همۀ این دوران که نیکی و بدی در آن آمیخته است، ادامه پیدا میکند. چنانکه در گیتی نیز روشنی و تاریکی در هم آمیخته است، ایرانیان نیز با انیرانیان میآمیزند. هیچ یک از پهلوانان این دوران، از نژاد ناب ایرانی در معنای زیستی آن نیستند. چنانکه سهراب از پدری سگزی و مادری تورانی زاده شده و حتی نژاد رستم از یک سو به اژدهاک میرسد». البته که مدعیان، کاری با سخن اندیشمندانی مانند «سرکاراتی»ها -که عمر خود را پای فهم علمی حوزههایی در علوم انسانی گذاشتهاند- ندارند و مرغ آنها همچنان یک پا خواهد داشت: «ما ایرانیان، نژادپرست بوده، هستیم و خواهیم بود!»
در پایان، تذکر و توجه به یک نکته، بسیار اهمیت دارد: اینکه ما در ایران پدیدهای به نام «نژادپرستی» نداریم، اما متاسفانه در سالهای اخیر پدیدهای داریم که در علم جامعهشناسی به آن «نژادسازی» (Racialization) گفته میشود. این مفهوم بنا بر تعریف گیدنز «فرآیندی است که در جریان آن، نحوۀ درک و تلقی از نژاد برای طبقهبندی افراد یا گروههای مردم به کار میرود». این تعریف دقیقاً برای افراد و جریانهای قومیتگرا در کشور -که عمدۀ آنها در صف مدعیان «نژادپرست بودنِ ایرانیان» نیز هستند- مصداق دارد؛ همانهایی که اقوام و تیرههای ایرانی را به انحاء گوناگون به عنوان «دگر» (Other) یکدیگر معرفی میکنند. نفرتپراکنی قومیتیِ مبتنی بر «ستم» ِ قوم موهومی به نام «قوم فارس» -که چنین قومیتی را با هیچ تعریف علمیای نمیتوان تطبیق داد- محصول همین رویکرد نژادسازی بدخواهان این آب و خاک است. مراقبشان باشیم! مواظب ایران نیز!...
خبر های مرتبط
خبر های مرتبط