کرونا پانته آ بهرام را داغدار کرد+ عکس
پانته آ بهرام با نتشار این عکس نوشت: دستم میلرزد. ذهنم جمعیتِ پراکندهای ست از عکسها، خندهها، نگاهها، سلامها، خندهها، آغوشها، هدیهها، دویدنها، درختها، خنده ها، خنده ها...
رویداد۲۴ پانته آ بهرام با نتشار این عکس نوشت:
دستم میلرزد. ذهنم جمعیتِ پراکندهای ست از عکسها، خندهها، نگاهها، سلامها، خندهها، آغوشها، هدیهها
و تو
که همیشه آماده بودی برای جمع کردن هر چه پراکندگی ست. برای صلح، عشق، آرامش. برای شوخیهای بی انتها (قلبم تیر میکشد) چیزی دارد در سکوتِ این قرنطینه میپوسد!
بیشتر بخوانید: آواز خوانی خانم بازیگر در اینستاگرام + فیلم
تو اُستادِ بازیهایمان بودی. هفت سنگ، وسطی، گرگم به هوا، قایم موشک، بالا بلندی، لی لی ...
و یارِ تو بودن در هر بازی به معنای پیروزیِ حتمی بود! (میگویم بود و قلبم تیر میکشد)
چیزی دارد در سکوتِ تکراریِ این جهان میپوسد و من بیهوده میکوشم یک شخص، یک ارتباط، یک گسترهی مهر، یک فقدان توصیف ناپذیر را وصف کنم.
تو قلبِ سبزی بودی که توانِ «نه» گفتن به جنبندهای را نداشت. تو قلبِ سبزِ خستهای بودی که هرگز برای خودت نزیستی؛ و حالا کرونا، این لعنتِ ناشناخته، ما را با اندوهِ عمیقِ نداشتن ات، وانهاد!
ما با هم بزرگ شدیم و تو سالها بود که مرا، نه به نام، که «کوچیکیا جان» صدا میکردی و حالا این نام میرود تا با باورِ نبودن ات برای ابدِ زندگیم، زخمِ سر بازِ دیگری بسازد.
آخ پسرخاله جانم، برادرم، مهربانم.
دستم میلرزد. ذهنم جمعیتِ پراکندهای ست از عکسها، خندهها، نگاهها، سلامها، خندهها، آغوشها، هدیهها
و تو
که همیشه آماده بودی برای جمع کردن هر چه پراکندگی ست. برای صلح، عشق، آرامش. برای شوخیهای بی انتها (قلبم تیر میکشد) چیزی دارد در سکوتِ این قرنطینه میپوسد!
بیشتر بخوانید: آواز خوانی خانم بازیگر در اینستاگرام + فیلم
تو اُستادِ بازیهایمان بودی. هفت سنگ، وسطی، گرگم به هوا، قایم موشک، بالا بلندی، لی لی ...
و یارِ تو بودن در هر بازی به معنای پیروزیِ حتمی بود! (میگویم بود و قلبم تیر میکشد)
چیزی دارد در سکوتِ تکراریِ این جهان میپوسد و من بیهوده میکوشم یک شخص، یک ارتباط، یک گسترهی مهر، یک فقدان توصیف ناپذیر را وصف کنم.
تو قلبِ سبزی بودی که توانِ «نه» گفتن به جنبندهای را نداشت. تو قلبِ سبزِ خستهای بودی که هرگز برای خودت نزیستی؛ و حالا کرونا، این لعنتِ ناشناخته، ما را با اندوهِ عمیقِ نداشتن ات، وانهاد!
ما با هم بزرگ شدیم و تو سالها بود که مرا، نه به نام، که «کوچیکیا جان» صدا میکردی و حالا این نام میرود تا با باورِ نبودن ات برای ابدِ زندگیم، زخمِ سر بازِ دیگری بسازد.
آخ پسرخاله جانم، برادرم، مهربانم.