غذاهای رنگین شام ایرانی و سفرههای خالی مردم!
رویداد۲۴ گابریل تارد معتقد است که «کلام بالدار روزنامه از مرزهایی میگذرد که در گذشته صدای مشهورترین سخنرانان از آن نمیگذشت»، و امروز رسانههای تصویری چنان روح جمعی در مردم ایجاد میکنند که در ساختن افکار عمومی بسیار مؤثرند.
افکار عمومی چیست؟ افکار عمومی سطح مناسب یک زندگی مطلوب را تعیین میکند. افکار عمومی به ما میگوید و القا میکند که حداقلیترین شکل ممکن زیست در جامعه چیست و مانند اینها که در نهایت با توجه به سطح اجتماعی، تحصیلات، شغل و میزان درآمد مردم را در دستهبندیهای مختلف و متفاوت طبقهبندی میکند.
رسانه اگر بخواهد بهاصطلاح، نمایشگر همگان باشد باید سطح زندگی همگان را نشان دهد. رسانه در بهترین حالت باید مانند یک آیینه تمامنمای جامعه عمل کند و برای همه باشد و برای همه محتوا داشته باشد، نباید عدهای بهلحاظ مالی در گوشه رینگ قرار بگیرند و خود را بیرون از سطح جامعه تصور کنند و حالتی ازخودبیگانه و ازجامعهبیگانه به آنها دست بدهد که پیامدهای منفی آن در هر شخص متفاوت عمل خواهد کرد. ما بهعنوان دستاندرکاران رسانه باید تمامی عواقب محتواهای تولیدی خود را رصد کنیم.
نمایی از مهماننوازی لاکچری و رنگارنگ شام ایرانی
"تارد" جرمشناس و حقوقدان فرانسوی در سال 1890 "قوانین تقلید" را مطرح میکند. او با بررسیها و تحقیقات انجامشده توضیح میدهد که اکثر جرمها اکتسابی یا ذاتی نیست، بلکه منشأ اجتماعی دارد. او تقلید را عامل اصلی بسیاری از جنایتها اعلام کرد و در ادامه نقش رسانه در این تقلید را بسیار مهم برشمرد.
با وضعیتی که تولیدات رسانههای خصوصی در پیش گرفتهاند همین امر کاملاً واضح است، تولیداتی که در وهله اول خود کاملاً تقلیدی از سبک زندگی غربی است، تقلیدی از تولیدات محتوایی آنان بدون اندکی دخل و تصرف و بومیسازی، برنامه شام ایرانی را نیز میتوان از آن جمله دانست، برنامهای که فارغ از ساعتی فراغت که برای مخاطب فراهم میکند هیچ توجهی به وضعیت معیشت مردم که ندارد هیچ، بلکه سبک زندگی لاکچری را در معرض دید عموم قرار میدهد.
خریدهای بدون دغدغه، زندگیهای لوکس، سفرههای رنگارنگ و... چیزهایی است که میتواند در مخاطب امروز جامعه ما بهراحتی موجب مقایسه سطح زندگی خود با دیگران و در نهایت افسردگی و بسیاری از معضلات خانوادگی و اجتماعی شود و حتی میتواند بهباور «تارد» منجر به سرکوب روحی و ایجاد خشم و خشونت و افزایش بزهکاری اجتماعی مانند سرقت شود.
چند درصد از مردم اینگونه توانایی پذیرایی از مهمان دارند؟
آیا بهتر نیست مواضع برنامهسازیها با شرایط جامعه بهلحاظ اقتصادی و معیشتی همسو باشد؟ آیا ما بهعنوان دستاندرکاران رسانه فقط وظیفه سرگرمیسازی مخاطب را بهعهده داریم؟ رسالت و حق تریبون ما نباید حاکی از شرایط سخت طبقه فرودست جامعه باشد؟ آیا ما نمیتوانیم با این فرصت پیشآمده بیاییم و خود را با مردم همدرد و همطبقه کنیم و حداقل پیش چشم دوربین نشان دهیم که از آنانیم؟
اینکه راجع به بومیسازی برنامهها صحبت میشود منظور این است که لااقل اگر نوع و مدل برنامه را از شبکههای غربی تقلید میکنیم بیاییم و آن را با شرایط فعلی جامعه و فرهنگ خاص خودمان وفق دهیم، آیا این کار هوشمندانه و بخردانهتر نیست؟ مثلاً با استفاده از چهرههای مشهور بیاییم و مروج سبک زندگی ساده باشیم، بیاییم و به مهربانی و خوشخلقیها نمره بدهیم تا به رنگ و لعاب و تعدد غذاهای لاکچری.
قناعت و کدبانوگری امتیاز بگیرد بهجای اسراف و ولخرجی و تبرّج. بیاییم و از یک روز کامل یک هنرمند محبوب پرده برداریم و از فعالیتهای مدنی، اجتماعی، فرهنگی، دینی و مذهبی و کارهای خیرخواهانه، عبادت، مطالعه و فضاهای معنوی بهجای خوردنها و آشامیدنها و خرید کردنها تصویر بگیریم.
بهجای صحبتهای غیرتخصصی و سطحی که منجر به تذکر به یک سلبریتی و توهین به قوم لُر شد و واکنش هنرمندان و ملت شریف ایران را در پی داشت، چند کلمه صحبت عمیق که ناشی از مطالعه و آموزش باشد میتواند فضای شام ایرانی را جذابتر و به فرهنگ و بینش نزدیکتر کند.
واکنش فریبرز عربنیا به صحبتهای بهاره رهنما
اگر ما به مخاطب احترام بگزاریم و برای تریبونی که در اختیار داریم شأن و منزلت و حقوقی قائل باشیم قطعاً بهتر عمل خواهیم کرد و معضلات فرهنگی و اقتصادی جامعه در زمان فعلی دغدغه ما خواهد شد. بهجای آن که صرفاً بهفکر جنبههای اقتصادی برنامهسازی باشیم و مردم را بهمثابه مشتری ببینیم، بیاییم و نگران سبک زندگی نوجوانان و جوانانی باشیم که در سالهای پیشِرو با این مسائل دست به گریبان خواهند بود.
بیاییم بهجای ساخت برنامه شام به آنان خوراک و تغذیه فکری بدهیم برای روزگاران آینده. اوقاتِ فراغت مردم مانند یک امانت به دست ما سپرده شده است. تولیدات و برنامهسازی قارچگونه شبکه نمایش خانگی که غالباً هم دست چند نفر معدود در رسانههای خصوصی میچرخد و نمونهای از انحصارگرایی است، قطعاً لطماتی جبرانناپذیر را در روح و روان مخاطب و در زندگی خانوادگی و اجتماعیاش خواهد زد.
روزگاری بود که طنزها هم حاکی از درد جامعه و هم در جهت استعلای فرهنگ مخاطب بود. طنزها، طنز فاخر بود و سرگرمیها و تفریحات، مفرح بود و نه مصنوعی و پژمردهکننده. امید است آن روزگاران طلایی دوباره حیات و جان بگیرد و دیگر شاهد قارچهای سمی جامعه نباشیم.
در آخر خطاب به مسئولین ردهبالای کشور که از زندگی تجملاتی و لوکس برخوردارند ذکر این جمله از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام لازم است که «خداوند بر رهبران عادل واجب کرده است که سطح زندگی خود را با مردم ناتوان برابر کنند تا فقیر را فقرش برآشفته نسازد.»