مادر ستایش:دخترم در آخرین روزهای عمرش دغدغه مدرسه داشت/به من می گفت زنگهای تفریح بیا که تنها نباشم
مادر ستایش گفت: ما ملت ایران و قانون را همراه و طرفدار خود میدانیم. به خدا توکل داریم.این مدت خیلی برای ما سخت گذشت، اما میدانیم همه مردم خوب ایران طرفدار حق وعدالت هستند. وقتی خبر قتل ستایش به گوش مردم رسید، ملت ایران با ما خواهر شدند.
مادر شدند. برادر شدند. همه
با ما همدردی کردند و ما تشکر میکنیم از ملت ایران. انتظار داریم همان
طوری که دادستان جرمهای قاتل دخترم را درجلسه دادگاه برشمرد، برای هر کدام
حکم مخصوص به خودش نیز صادر و قانون اجرا شود. باورکنید تا الان چند نفر
گفتهاند که میتوانیم پناهندگی بگیریم و به یک کشور غربی برویم، اما دنبال
این نیستیم که بگوییم، چون غریبه هستیم و ایرانی نیستیم، این اتفاق افتاد.
ما دنبال این نیستیم که بین ایرانی و افغانستانی یا شیعه و سنی اختلاف
بیندازیم.
از همه هموطنان افغانستانیام هم میخواهم که به خاطر ستایش غیرقانونی عمل نکنند. ما راضی به این نیستیم که قتل ستایش به پای مردم ایران گذاشته شود. برای ما که مادر و پدر ستایش بودیم خیلی سخت است. اما این اتفاق ملت ایران و افغانستان را به هم وصل کرد. برای همین امیدوارم که دادگاه هم با رأی عادلانه، این وحدت را بیشتر کند.
مادر داغدار در ادامه گفت: با اینکه انجمن صلح بارها از من خواهش کرد که در دادگاه حاضر نشوم، اما قبول نکردم، چون باید بدانم چه بلایی سر ستایش من آمده است، برای همین در دادگاه حاضر شدم. خودم را برای شنیدن واقعیت آماده کرده بودم، اما نتوانستم طاقت بیاورم و از روی صندلی افتادم و از هوش رفتم.
صفیه قریشی افزود: هر صبح که از خواب بیدار میشوم، میگویم خدایا ستایش من کجاست؟ او دلواپس مدرسه رفتنش بود. میگفت سال دیگه که مدرسه میروم، زنگهای تفریح مدرسه بیا که تنها نباشم. الان من درد بزرگی دارم، اما به خودم میگویم که تقدیر الهی بود. اگر قرص اعصاب نباشد، خواب به چشمان ما نمیآید.
شب و روز را گم کردهام. حال پدر ستایش هم بدتر از من است؛ دیگر او سر ساعت هفت غروب به خانه نمیآید. نمیتواند که بیاید. ساعت برگشتنش به خانه را تغییر داده است، بلکه شیرین زبانیهای ستایش را فراموش کند. اما فراموشش نمیشود. ستایش هر وقت که پدرش از سرکار بر میگشت، بدو بدو به استقبالش میرفت. حالا دیگر کسی به استقبالش نمیرود. از خدا صبر خواستهام. اما نمیدانم پدر ستایش که کل ماجرای کشته شدن او را در دادگاه شنید، چطور میتواند تحمل کند.
صفیه قریشی با اشاره به سفر اخیر خود و خانوادهاش به مشهد مقدس گفت:
بعد از اینکه به دوستانم در «انجمن صلح عادلانه» گفتم، ستایش را خواب دیدم
که از من میخواست به زیارت امام غریب، امام رضا (ع) بروم و دعا کنم،
پیگیری کردند و روابط عمومی مجلس شورای اسلامی ایران هم بانی سفر زیارتی ما
شد. این سفر حال ما را خوب کرده بود و تصمیم گرفته بودم که از هفته دیگر
با معلم خصوصی که انجمن برایم در نظر گرفته، درس بخوانم و خاطرات ستایش و
خیلی چیزهای دیگر را بنویسم. چون امیدوار شده بودم به زندگی بعد از اینکه
با امام رضا (ع) درد دل کردم. چون در این سفر هر کدام از ایرانیهایی که
متوجه میشدند خانواده ستایش هستیم با ما همدردی میکردند و از ما
میخواستند که از خون دخترمان نگذریم. اما در دادگاه از شدت غصه برای دخترم
بیهوش شدم.
الان فقط میخواهیم که قانون اجرا شود. تا مادر و پدرها حواسشان جمع باشد که بچههایشان چه کار میکنند. تا قاتل ستایش درس عبرتی برای پدر و مادرهایی باشد که به بچههایشان یاد نمیدهند از چشم هایشان مراقبت کنند و هر چیزی را نگاه نکنند. بچههایشان را کنترل نمیکنند و اجازه میدهند مشروب بخورند. سرشان بیخود توی اینترنت باشد. بچه من قربانی بیاعتقادی شد. اگر قاتل ستایش درست زندگی میکرد، مشروب نمیخورد و از اینترنت درست استفاده میکرد، الان دخترم زنده بود.
مادر ستایش خاطرنشان کرد: 14 سال است که به ایران آمدهایم و با اینکه کندن چاه کار خیلی سختی است و آقای قریشی با این شغل زندگی ما را میچرخاند، اما تا قبل از این، از زندگی راضی بودیم. الان هم خدا را شکر میکنیم برای امنیتی که در کشور ایران داریم و اتفاقی که برای دخترمان افتاد را به پای دولت و ملت ایران نگذاشتهایم. گناه آن را از جانب یک نفر میدانیم، اما پدر و مادر آن پسر هم بیتقصیر نیستند.
فرزندشان را درست تربیت نکردند، کنترل نکردند، هر چند او دیگر بچه نبود و درست و غلط کارش را میفهمید، یک جوان 17 ساله دیگر بچه نیست که عاقبت کارش را نفهمد. عقلش ناقص باشد و بگوید که نفهمیدم و اشتباه کردم. جنایتی که او انجام داده است کوچک نیست که متوجه نبوده باشد چه کار میکند. او مرتکب جرم بزرگی شده و برای همین است که انتظار داریم قانون رعایت شود و عدالت اجرا شود تا شاید جلوی جنایتهای دیگر گرفته شود.
منبع: ایران