تاریخ سیاسی جشنوارههای فیلم در ایران و جهان/ سینما در خدمت ایدئولوژی
رویداد۲۴ ایلدار سمیعی: «من منظور واقعی شما را میدانم، از همان آغاز پیدا بود مایلید فیلمهای دلخواهتان را جلو بکشید و فیلم مرا زمین بزنید و کهنه کنید و بسوزانید؛ همان کاری که با باشو غریبهی کوچک کردید... آیا ادارات جز گروگانگیری راه دیگری بلد نیستند؟ آیا ما اهل یک کشور نیستیم و شما فاتحید و ما مغلوب؟ من دست خود را میشکنم و اجازه نمیدهم مرا سانسورچی خودم کنید.» / از نامهٔ اعتراضی بهرام بیضایی در اعتراض به سانسور فیلم مسافران
از بدو پیدایش سینما مشخص بود که این هنر نوظهور با هنرهای دیگر تفاوت بنیادین دارد. تفاوتهایی که به آن خصلت صنعتی میداد. تولید فیلم، بر خلاف مثلا کشیدن نقاشی یا نوشتن رمان، نیاز به کار گروهی و ابزار و ادوات فنی داشت و در نتیجه هزینه تولیدش بسیار بالا بود. از طرف دیگر سینما مخاطبان گستردهای داشت و مانند دیگر هنرها نبود که منحصر به اشراف و طبقات بالای جامعه باشد. به همین دلیل دولتها و ایدئولوژیهای مختلف از همان ابتدا به سینما ورود کردند و حتی تکانههای فنی سینما، مانند مونتاژ، تحت تاثیر ایدئولوژیهای سیاسی و فلسفی شکل گرفت.
تاریخ جشنوارههای سینمایی در جهان
مکتب مونتاژ در شوروی که یکی از مکاتب بسیار تاثیرگذار تاریخ سینما است، متاثر از مفهوم دیالکتیک درباره سینما نظریهپردازی کردند و نظریات خود را در عمل با فیلمهای خود به اجرا در آوردند. این عینیترین شکل تعامل بین سینما و ایدئولوژی، کشورهای دیگر را نیز به صرافت استفاده از این صنعت بیبدیل انداخت. این استفاده، اما فقط استفاده مستقیم و در فیلمهای تبلیغاتی نبود؛ بلکه از آنجایی که لازم بود هنر تاثیر غیرمستقیم و ناخودآگاه داشته باشد؛ دولتها با حمایت از آثاری که به صورت گفتمانی با ایدئولوژی آنها هماهنگ بود حمایت میکردند و یکی از اشکال این حمایت، راهاندازی جشنوارههای سینمایی و جهتدهی به محصولاتی بود که در یک سال ساخته میشدند و اگر در جشنوارهای جایزه میبردند علاوه بر بهرمندی از جایزه نقدی، فروش فیلم در گیشه نیز تضمین میشد.
جشنواره اسکار آمریکا
نخستین مراسم و جشنوارههای سینمایی در سه کشور که جایگاه اصلی سه ایدئولوژی اصلی آن دوران بودند بوجود آمد؛ آمریکا، ایتالیا و شوروی. آمریکا که بهشت جدید سرمایهداری بود و در سال ۱۹۲۹ اولین مراسم اسکار در هتل روزولت هالیوود برگزار شد که در آن به امیل یانینگز برای فیلم آخرین فرمان جایزه داده شد. برگزاری این مراسم توسط آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا انجام میشد که سازمانی غیردولتی بوده و هست و معیار انتخاب در آن رای اعضای آکادمی بوده و جوایز پس از اکران فیلمها اهدا میشوند.
کمپانیهای بزرگ فیلمسازی مانند «مترو گلدن مایر» در تامین مالی مراسم اسکار نقش اصلی را داشتند و جوایز خود را به خود به فیلمهایی میدادند که در «گیشه» موفق بودند و ارزشها و زیباییشناسی اعضای آکادمی را بازنمایی میکردند. بنابراین سرمایهداری ایدئولوژی اصلی این جوایز و مراسم بود. البته آن را نمیتوان مانند کن و برلین جشنواره دانست چرا که پس از اکران فیلمها و توسط رایگیری بین اعضای پر تعداد آکادمی انجام میشود. اما این مراسم سینمایی از بدو پیدایش تا کنون به فیلمهای سینمایی و تولیدکنندگان خط و مشی اصلی را داده که آن هم عبارت است از ساختن آثاری بر وفق معیارهای گیشه.
به همین خاطر در سینمای آمریکا نیز مانند اغلب کشورهای دیگر، اغلب فیلمها و فیلمسازان ماندگار آنهایی بودند که استقلال نسبی از نظام تولید داشتند. مثلا هنرمندان بزرگی، چون «آلفرد هیچکاک»، «اورسون ولز»، «استنلی کوبریک»، «فریتس لانگ» و بسیاری دیگر از نامهای ماندگار سینمای آمریکا جایزه اسکار دریافت نکردند و در برابر بسیاری از فیلمها و فیلم سازان برنده اسکار، مانند «فرانک لوید» و «مروین لیروی» امروز ناشناخته و گمنام هستند.
جشنواره ونیز در ایتالیا، جشنواره برلین در ایتالیا و جشنواره مسکو در روسیه
اگر عامل جهتدهی و ارزشگذاری در سینمای آمریکا سرمایهداری و ایدئولوژیهای رنگارنگ آن بودند، در ایتالیا جشنواره ونیز توسط ایدئولوژی فاشیسم جهتدهی میشد. جشنواره ونیز در سال ۱۹۳۲ تاسیس شد و بالاترین جایزه آن تا سال ۱۹۴۲ جام موسولینی نام داشت. این نام گذاری مبتنی بر «پیشوا محوری» فاشیسم و کیش شخصیت در کشورهای فاشیستی کاملا متناسب به نظر میرسد.
در آلمان نیز تقدیس پیشوا و تبلیغ ایدئولوژی نازیسم در دستور کار قرار گرفت و فیلمهایی مانند «پیروزی اراده» توسط «لنی ریفنشتال» ساخته شدند و شخص پیشوا به آنها جایزه داد.
دو سال پس از برگزاری جشنواره ونیز، جشنواره فیلم مسکو توسط استالین راهاندازی شد که خط و مشی کمونیسم را مبنای ارزشگذاری و جهتدهی آثار سینمایی کرده بود. آندری ژدانف مدیر سیاستهای فرهنگی شوروی، از هنرهایی مانند اپرا و سینما حمایت میکرد و مانند دو جناح دیگر، آثار هنری که با مضامین هیات حاکمه سازگار نبود را حذف میکرد.
حتی هنرمندانی مانند «آنا آخماتووا» و «سرگئی آیزنشتاین» نیز محدود شدند، اما پس از مرگ استالین جشنواره فیلم مسکو به یکی از گشودهترین جشنوارههای جهان بدل شد. جشنواره مسکو به فیلمهایی مانند «هشت و نیم» از «فدریکو فلینی» جایزه دادند و از سینمای هنری دفاع کردند. اما در عین حال خط مشی جشنواره مسکو در دوران شوروی مضامین عدالتطلبانه باقی ماند، مثلا از «فرانچسکو رزی» که در ایتالیا قدر ندیده بود حمایت کرد که اغلب آثارش به نابرابری و فساد در نظام سرمایهداری مرتبط میشد.
استقبال از آثار هنری و تجربی که در گیشه شانسی برای دیده شدن نداشتند، مختص مسکو نبود. جشنوارههایی مانند کن و برلین نیز به زودی حمایت از فیلمسازان تجربی و مستقل را در دستور کار خود قرار دادند و بسیاری از فیلمسازان بزرگ مانند «آندره تارکوفسکی»، «روبر برسون» و «کریستف کیشلوفسکی» بهخاطر وجود چنین جشنوارههایی توان فیلمسازی پیدا کردند.
برندگان جایزه جشنواره یلم سپاس در سال ۱۳۴۸
جشنوارههای سینمایی در ایران
جشنوارههای سینمایی از دهه شصت به بعد به نوعی تبدیل به هویت «دولت-ملتها» شدند که هر کدام سودای نمایش جهانی آنچه در کشورهای خود میگذشت را بهواسطه پرده نقرهای داشتند و در این نمایش جهانی کشورهایی که پیش از آن دیده نمیشدند یا اصلا کشور نبودند که دیده شوند. به همین دلیل جشنوارههای هنری و سینمایی در کشورهای درحال توسعه تاسیس شدند و ایران نیز یکی از آنها بود.
جشنواره فیلم سپاس، نخستین جشنواره فیلم ایرانی بود که به صورت غیردولتی برگزار میشد. به گزارش رویداد۲۴ این جشنواره در سال ۱۳۴۷ توسط علی مرتضوی با همهپرسی از خوانندگان مجلهٔ فیلم و هنر شروع شد و نخستین مراسم آن در سیزده خرداد ۱۳۴۸ در سینما کاپری آغاز به کار کرد و به تدریج وزارت فرهنگ و هنر نیز در برگزاری آن مشارکت کرد.
در جشنواره فیلم سپاس، فقط فیلمهای ایرانی نمایش داده میشدند و به بهترینهای سینمای ایران، «جایزهٔ سپاس» اهدا میشد. جشنواره سپاس کیفیتی رو به رشدی داشت و با توجه به رشد و گسترش آثار سینمایی در ایران، توجه بسیاری به این جشنواره شده بود.
برگزاری جشنواره فیلم تهران در دهه پنجاه
در سال ۱۳۵۱ جشنواره فیلم تهران تاسیس شد که بینالمللی بود و پای بسیاری از سینماگران و منتقدان بزرگ جهان را به ایران باز کرد. این جشنواره توسط حکومت برگزار میشد و برنامهریزی و اجرای آن مستقیما بر عهده دفتر فرح پهلوی بود. با اینکه این جشنواره بودجه درخوری داشت، اما بینظمی و فقدان برنامهریزی فراوان در آن دیده میشد. برای مثال جان سایمون منتقد معروف آمریکایی پس از سفر به ایران و شرکت در جشنواره، بیش از اینکه از آثار هنری بنویسد از کلافگی خود در مواجهه با بینظمی موجود در جشنواره نوشت. این بینظمیها شامل تاخیرهای طولانی در اکران فیلمها، جابجایی اکران، ازدحام جمعیت در سالنهای تخصصی، نبود ترجمه درست از فیلمها و... میشد که در نوشته اغلب منتقدان بازتاب یافته بود.
بیشتر بخوانید: فرح پهلوی بنیانگذار نهادهای موازی در ایران
جشنواره فیلم تهران با وجود این واقعیات تاثیرات مثبت و منفی دیگری هم داشت. در واقع جشن هنر شیراز و جشنواره فیلم تهران مهمترین رویدادهای هنری دوران پهلوی بودند که در ضمن نمایش فیلمهای متفاوت از جریان اصلی، کشوری در حال توسعه را به رخ بکشد که به سرعت در حال پیشرفت و مدرن شدن است؛ منطق نمایشی که بیشتر طبقات متوسط به بالای پایتخت نشین را را بازنمایی میکرد و تصویر کاملی از «جزیره ثبات» میساخت و سعی در حذف شکافها و کاستیها داشت. اما محتوای آثار هنری لزوما چنین تصویری را بازتولید نمیکردند.
جشنوارههای سینمایی؛ شمشمیر دولبه برای حاکمیت
تصویر «استاندارد» از کشور و ارزشهای حاکمیت آن چیزی است که دستدرکاران دولتی فرهنگ و هنر معمولا از جشنوارههای هنری انتظار دارند، اما خصلتی در هنر وجود دارد که همچنان علیه این انقیاد مقاومت میکند. بر این اساس ایجاد جشنوارههای سینمایی در ایران دوره پهلوی، مانند اغلب نهادهای مدرن، مانند شمشیری دولبه برای حکومت کار میکرد. همانطور که کانون پرورش فکری کودکان علاوه بر جریان اصلی و حکومتی، به تفکرات چپ و انتقادی مانند صمد بهرنگی شد، جشنواره فیلم تهران نیز با اکران و تقدیر از فیلمهایی مانند «کندو»، «ملکوت»، «شازده احتجاب»، «گوزنها»، مستندهای کامران شیردل و... در واقع فراتر از آنچه حکومت میخواست رفت. علاوه بر آن فیلمسازان تجربهگرایی مانند سهراب شهید ثالث، پرویز کیمیاوی و بهرام بیضایی که در گیشه شانسی نداشتند به واسطه جایزه گرفتن از جشنواره جهانی فیلم تهران توانستند خود را در فضای هنری تثبیت کنند.
جشنوارههای سینمایی پس از انقلاب ۵۷
زمانی که در انقلاب ۵۷ مدرنیته آمرانه حکومت پهلوی شکست خورد، سینماها به عنوان یکی از مراکز فساد مورد توجه قرار گرفتند و بسیاری از سالنهای سینما توسط انقلابیون و مردمی که نسبت به واردات ارزشها و زیباییشناسی سکولار غربی در حکومت پهلوی احساس خشم میکردند، به آتش کشیده شد.
سینماها از نخستین مراکزی بودند که در آستانه انقلاب مورد حمله قرار گرفتند چرا که به اعتقاد اسلامگرایان، فساد و فحشا را تبلیغ میکردند. در مجموع ۱۲۵ سالن سینما در دوره انقلاب به آتش کشیده شد و تنها عامل بقای سینما در فضای انقلابی جمله معروف رهبر انقلاب در بهشت زهرا بود؛: «ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالفیم.» احتمالا اگر این جمله هم گفته نمیشد، مابقی سینماها هم به آتش کشیده میشد!
آیتالله مطهری پیش از انقلاب ادعا کرده بود که اگر روزانه یک ساعت از برنامه رادیو و تلویزیون را به دست روحانیون بدهند، کل دنیا شبعه خواهد شد. شاگردان مطهری و دستدرکاران انقلاب در پی رسانهای برای تبلیغ و صدور انقلاب بودند و سینما نمونه خوبی بود. انقلابیونی که قدرت را در دست گرفته بودند از «ارزشهای تبلیغاتی» سینما آگاه بودند و نمیخواستند آن را بهکلی تعطیل کنند، بلکه در پی اسلامیسازی آن بودند. نماینده انقلابیون در سینما محسن مخملباف بود که در سال ۱۳۶۰ پیشنهاد داد نهادی تاسیس شود و «معیارهای هنر اسلامی» در آن تولید شود. زیرا به زعم او «با معیارهای اسلامی میتوان به سراغ سینما رفت و جهان را دگرگون کرد.»
مسئولین دولتی در سالهای ابتدایی دهه شصت مدام از کاربرد اصلاحگرانه و مبلغ سینما میگفتند از سینمای دارای «پیام» و محتوای معنوی حمایت میکردند. سرپرست کانون سینماگران در سال ۱۳۶۰ وظیفه فیلمسازان را چنین خلاصه کرد: «وظیفه اسلامی ما صدور انقلاب به کشورهای تحت ستم است که این مهم فقط بهواسطه سینما امکانپذیر است و سینما باید از حالت قبلی خود بیرون آمده و به تقدس برسد.»
این جمله با وضوح تمام ماهیت سینمای ایران در دهه شصت را نمایان میکند. شاید نگاه دولتی به سینما را در این جمله محمدعلی رجایی بتوان به صورت خلاصه یافت: «مسائل مبرم و حیاتی مستضعفین و انقلاب اسلامی باید در سینما مطرح شود.»
این جملات و انتظارات جدید از سینما باعث شدند سینماهای کشور به مرور بازگشایی شوند و به این ترتیب شورای بازبینی فیلمهای سینمایی که در سال ۱۳۵۹ تشکیل شده بود، در سال ۱۳۶۰ مجددا شروع به کار کرد و از بین ۳۴۰ فیلم آماده نمایش ۲۰۹ فیلم را غیر قابل نمایش خواند زیرا فیلمهای جدید باید با معیارهای جدید ساخته میشد.
اغلب فیلمهای سالهای ابتدایی انقلاب مضامینی مانند «رویارویی دهقانان و زمیندارها»، «مذهبیها و غربزدهها»، و «جبهه اسلام در برابر کفر» بودند. آثار دیگر نیز درباره وقایع تاریخی منجر به انقلاب میچرخیدند. فیلمهایی مانند فریاد مجاهد ۱۳۵۸ و سرباز اسلام ۱۳۵۹ و برنج خونین ۱۳۶۰ نمونه فیلمهای تیپیکال این دوران بودند.
از آنجایی که حکومت جدید در پی حفظ فرم و جایگزینی «محتوای خوب» به جای محتوای بد بود، بسیاری از ساختارهای امنیتی و فرهنگی پیش از انقلاب در دهه شصت احیا شدند و این بار با محتوای جدید، که ناهمخوانی عجیبی با فرم خود داشت، به کارشان ادامه دادند.
تغییر نام جشنواره فیلم تهران به جشنواره فیم فجر
یکی از نهادهای فرهنگی که در دهه شصت احیا شد جشنواره فیلم تهران بود که با تغییر نام به جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۶۱ کار خود را آغاز کرد. اولین جشنواره فیلم فجر در حالی در ۲۲ بهمن سال ۱۳۶۱ به کار خود پایان داد که هیچ فیلمی در بخش فیلمهای حرفهای جایزهای دریافت نکرد و کمیته گزینش فیلمها علت این موضوع را اینگونه اعلام کرد: «در اولین سال برگزاری جشنواره فیلم فجر نتوانستیم از میان فیلمهای ۳۵ میلیمتری فیلمی را به عنوان الگو انتخاب کنیم، به همین خاطر هیچ فیلمی در بخش فیلمهای حرفهای جایزه دریافت نخواهد کرد»
این اتفاق عجیب چند بار دیگر نیز در سالهای بعد تکرار شد، اما نهایتا جشنواره فجر به عنوان یک فستیوال داخلی و نه بینالمللی، تثبیت شد. اکنون که حدود ۴۰ دوره از برگزاری جشنواره فجر میگذرد، سیاستگذاریهای آن تغییر چندانی نکردهاند و هر سال از اعتبار آن در میان اهالی سینما کاسته میشود.
در حالی که جشنوارههای بزرگ دنیا موفق شدهاند رویکرد ایدئولوژیک خود را با گشوده بودن بر جریانهای مختلف و به روزرسانی برنامهریزی فرهنگی تثبیت کنند و از محل توریسم و تبلیغات درآمدهای مادی فراوان کسب کنند، جشنواره فجر با شعارهای گلدرشت سیاسی و فروبستگی ایدئولوژیک محدود مانده و حتی در سطح داخلی نیز از اعتبار زیادی برخوردار نشد و گاه کارگردان بزرگ حتی حاضر نمیشوند در بخش پرسش و پاسخ خبرنگاران حاضر شوند؛ کما اینکه امسال مسعود کیمیایی جراحی پا را بهانه کرد و در نشست حاضر نشد.
جشنوارههای سینمایی بنابر ماهیت تخصصی خود، محلی برای نمایش بدون محدودیت آثار سینمایی هستند و مساله سانسور باعث شده جشنواره فجر هیچگاه بدل به جشنواره، حتی در حدود جشنواره فیلم تهران، نشود. بهعلاوه این جشنواره با هزینه گزاف برگزاریاش، قادر به بازجذب هزینههای خود نیست چرا که رکن اصلی درآمدزایی در رخدادهای هنری و فرهنگی توریسم است که به دلیل محدودیتهای موجود در ایران قابل گسترش نیست.
جشنواره فجر با اهداف ایدئولوژیک به وجود آمد و تا امروز ایدئولوژیک مانده است. سازوکارهای جشنواره فجر به انحای گوناگون کارکرد ایدئولوژیک خود را به انجام میرساند. اهدای جوایز اصلی گاه به فیلمهایی با روایت معوجی از تاریخ میپردازد که حافظهسازی ایدئولوژیک برای تودههای دچار فقدان حافظه تاریخی را پیش میبرند. همچنین حمایت از فیلمسازان وابسته به قدرتی مانند ابراهیم حاتمیکیا که تا کنون بیشترین جایزه را از جشنواره فجر دریافت کرده، بخشی از همین نگاه ایدئولوژیک است.
اگر در سینمای پیش از انقلاب رویکرد حذفی در برخورد با آثار سینمایی که دارای مضامین سیاسی بودند، پیش میرفت و نتیجه ناگزیر دیکتاتوری سیاسی بود؛ پس از انقلاب اما توتالیتاریسم نوظهور، جهتدهی و حذف را توامان میخواهد و به یکی بسنده نمیکند.