تاریخ انتشار: ۱۳:۳۷ - ۱۸ آبان ۱۳۹۵

ایران و سعودی بالاخره با هم کنار می آیند

تغییر در سیاست سعودی نسبت به ایران، با توجه به تقاضاهای منطقه‌ای و جهانی صورت می‌گیرد. مثلا همین نزدیکی اخیر ایران و مصر خود یک فشار به سعودی‌ها است.
رویداد۲۴- تغییر در سیاست سعودی نسبت به ایران، با توجه به تقاضاهای منطقه‌ای و جهانی صورت می‌گیرد. مثلا همین نزدیکی اخیر ایران و مصر خود یک فشار به سعودی‌ها است.

بلوا در منطقه خاورميانه پاياني ندارد. بازيگران متعدد منطقه‌اي با منافع كوتاه، ميان و بلندمدت متفاوت در پرونده‌هاي متنوع از سوريه تا لبنان، از يمن تا عراق دست به كار شده‌اند. بحران‌هاي كهن جاي خود را به نزاع‌هاي تازه نفس داده‌اند و در اين ميان ائتلاف‌هاي موقت، رسيدن به راهكاري جدي در بسياري از پرونده‌ها را سخت كرده است. بخش نخست گفت‌وگوي «اعتماد» با كيهان برزگر، استاد روابط بين‌الملل واحد علوم و تحقيقات دانشگاه آزاد با محوريت انتخابات امريكا را هفته گذشته در روزنامه اعتماد خوانديد. بخش دوم اين گفت‌وگو با تمركز بر رابطه ايران و عربستان، تركيه پس از كودتا و رفتارهاي زيكزاگي آنكارا در چندماه اخير به شرح زير است:

به نظر مي‌رسد كه رابطه ايران و عربستان و تنش بين اين دو كشور از حالت مديريت شده خارج شده است. تهديدهاي اين تنش براي دو كشور و منطقه چيست؟


بله، متاسفانه درجه تنش بين دو كشور در يكي دو سال اخير به حد بي‌سابقه‌اي رسيده و مجموعه‌اي از مسائل ايدئولوژيك از جمله به چالش كشاندن نظام‌هاي سياسي و مشروعيت مذهبي دو طرف و رقابت‌هاي ژئوپولتيك منطقه‌اي در بحران‌هاي منطقه‌اي در سوريه، عراق، بحرين و يمن را شامل مي‌شود. اما با وجود اين مسائل نبايد انتظار داشت كه تنش بين دو كشور كاملا از مديريت خارج شود و اين به يك منازعه مستقيم منجر شود. به هر حال ايران و عربستان دو بلوك قدرت با كشورها و گروه‌هاي سياسي طرفدار خود هستند و به خوبي مي‌دانند كه ورود به يك منازعه مستقيم منجر به بي‌ثباتي بيشتر در منطقه مي‌شود كه در نهايت به نفع منافع و امنيت ملي آنها نيست. اكنون تهديد فوري براي هر دو كشور ظهور افراط‌گرايي و تروريسم داعش و گسترش بي‌ثباتي به كل منطقه است كه تاثيرات منفي زيادي بر فعاليت‌هاي اقتصادي، افزايش شكاف‌هاي قومي و مذهبي و مسائل مربوط به امنيت انرژي بين‌المللي داشته است. بر همين مبنا، كشورهاي غربي شامل اروپا و امريكا و ساير قدرت‌ها مانند روسيه و چين هم به نوعي خواهان رفع تنش بين ايران و عربستان هستند و حتي پيشنهاد ميانجيگري بين آنها را داده‌اند. همين هفته پيش فدريكا موگريني به نمايندگي از اروپا از دو كشور بازديد كرد و به نوعي پيگير حل بحران سوريه از طريق همكاري‌هاي منطقه‌اي شد. منظورم اين است كه منطقه در شرايطي قرار دارد كه تاب منازعه بين ايران و عربستان را ندارد.

 

پس فكر مي‌كنيد كه اين تنش به منازعه مستقيم منجر نشود؟ چه عواملي در اين تحليل تاثيرگذار هستند؟

بله، به نظرم به همان اندازه كه كشورها قدرتمند مي‌شوند و مناطق نفوذ براي خود تعريف مي‌كنند به همان اندازه هم تلاش مي‌كنند تا قدرت و نقش خود را در قالب ثبات نهادينه كنند و خود را درگير منازعه مستقيم نكنند. اين وضعيت در مورد ايران و عربستان هم صادق است. هر چند دو كشور برداشت‌ها و سياست‌هاي متفاوت خود را در حفظ اين ثبات دارند. مثلا سعودي‌ها ثبات را در تعريف جديد از جايگاه منطقه‌اي خود و در راس آن مهار قدرت فزاينده ايران در شرايط پس از توافق هسته‌اي با غرب مي‌بينند كه از نظر آنها مي‌تواند به ضرر منافع عربستان تمام شود و به نگاه خود سعي در پيشگيري از اين وضعيت دارند. ايران هم ثبات را در حفظ وضع موجود از طريق تقويت دولت‌هاي نزديك به خود، تقويت همكاري‌هاي منطقه‌اي و جلوگيري از مداخله نظامي امريكا در منطقه مي‌بيند. براي همين است كه فرضيه‌هايي در ارتباط با ورود ايران و سعودي به جنگ‌هاي نيابتي در حال شكل‌گيري است. همين مساله نشان مي‌دهد كه دو طرف سعي دارند تا منافع خود را به طور غيرمستقيم مديريت كنند.


مساله ديگري كه وجود دارد، اين است كه بحران‌ها و تنش‌هاي اين گونه وقتي كه به اوج مي‌رسند، هزينه‌هاي طرفين را بالا مي‌برند و دولت‌ها به دليل مسووليت در توليد امنيت و رفاه براي جامعه تحت فشار افكار عمومي و گروه‌هاي سياسي خود براي حل مساله قرار مي‌گيرند. توجه داشته باشيم كه ايران سابقه تاريخي قوي‌تر از لحاظ تشكيل دولت و ساختارهاي حكومتي و بروكراتيك در مقايسه با عربستان دارد كه كشوري تازه‌تاسيس است. براي همين برخي معتقدند كه مهم‌ترين هدف دكترين سلمان و نسل جديد حاكمان در عربستان، تقويت جايگاه دولت (state) سعودي در عرصه سياست منطقه‌اي و جهاني است كه يكي از مهم‌ترين جنبه‌هاي تحقق آن مهار قدرت ايران است.


اين را هم بگويم كه نسل جديد حاكمان در عربستان سعودي به اين نتيجه رسيده‌اند كه براي تقويت جايگاه اين كشور بايد تغيير در نسل حاكمان، تحول دولت رفاه و تحول زندگي اجتماعي، تنوع‌سازي اقتصاد سعودي و وابستگي كمتر بر درآمد نفتي و به طوركلي تكيه كمتر به دولت (state) در زندگي روزمره صورت گيرد. به عبارت ديگر، حاكمان سعودي نوعي «نگاه به درون» (inward looking) را سياست خود دنبال مي‌كنند. اگر اين روزها برنامه‌هاي تلويزيون يا ساير رسانه‌هاي جمعي عربستان را دنبال كنيد مي‌بينيد كه حجم وسيعي از برنامه‌ها متمركز به چشم‌انداز توسعه 2030 اين كشور است و اينكه لازمه يك دولت مقتدر و كارآمد انجام تغييرات پيشرفته در سياست داخلي اين كشور است. از اين لحاظ شايد سياست «نگاه به درون» سعودي‌ها از اين لحاظ كه منجر به ادغام و همكاري‌هاي منطقه‌اي شود يك فرصت براي ايران به حساب ‌آيد. به هر حال به نظرم ممكن است تنش بين ايران و عربستان چند صباحي ادامه يابد، اما بالاخره اين دو كشور براي حفظ ثبات و منافع خود با هم كنار مي‌آيند.


اگر منظور شما از نسل جديد نسل محمد بن سلمان، پسر پادشاه عربستان و عادل الجبير، وزير امور خارجه است، ما در يك سال و نيم اخير تغيير رفتار يا سيگنالي از اين چهره‌هاي جوان سعودي نديديم كه به نظر برسد اينها به دنبال اصلاح سياست خارجي سعودي در قبال ايران باشند؟


بله منظورم همين نسل است كه اكنون پشتيباني پادشاه عربستان را هم دارند. اينها براي تغييرات مدنظر خود در درجه نخست نياز به تثبيت جايگاه خود در نهادها و ساختارهاي قدرت در داخل بر مبناي يك تعريف جديد و پيشرفته از دولت (state) عربستان سعودي هستند. توجه داشته باشيم كه مبناي ظهور و تشكيل دولت سعودي بر مبناي اكتشاف نفت بود. البته رياست بر مكان‌هاي مقدس مسلمانان نوعي مشروعيت و اهميت ايدئولوژيك به سعودي‌ها داده بود، اما دولت (state) در اين كشور بر مبناي نفت ساخته شده و تداوم يافته است. اكنون با تحولات جهاني در حوزه ارتباطات و نگاه افكار عمومي و جامعه و رشد طبقه متوسط، حاكمان سعودي خواهان تعريف از دولت خود فراتر از موضوع نفت در سطح منطقه‌اي و جهاني هستند. براي همين بعضي‌ها معتقدند كه اتخاذ يك سياست خارجي تهاجمي و ورود به جنگ يمن و مواضع سرسختانه در بحران سوريه و مخالفت آشكار آنها با ايران بيشتر با هدف تثبيت قدرت در صحنه سياست داخلي سعودي است. اگر اينگونه باشد پس بايد انتظار داشته باشيم كه ضرورت تنش با ايران در نگاه سعودي‌ها همچنان ادامه يابد.


اما مساله مهم، موفقيت اين سياست سعودي‌ها در بلندمدت است. حاكمان جديد سعودي بايد به روي ديگر سكه و ريسك‌هاي خاص اينچنين سياست‌هايي هم توجه كنند. مثلا سعودي‌ها سياست مخالفت با ايران را در شرايطي دنبال مي‌كنند كه قدرت‌هاي جهاني شامل كشورهاي غربي، روسيه و چين و غيره خواهان روابط متعادل با ايران هستند. اين خود مي‌تواند منجر به انزواي سعودي‌ها شود. مضافا كه اكنون ماهيت سياست‌هاي تهاجمي و جنگ افروزانه عربستان دچار چالش جدي است. مثلا مشروعيت بمباران مستقيم و جنگ سعودي در يمن به سرعت در صحنه منطقه‌اي و جهاني به چالش كشيده مي‌شود. يا زمينه‌هاي وهابيسم به عنوان موتور محركه افراط‌گرايي، تروريسم و ساير مشكلات منطقه‌اي مثل مساله سرازير شدن پناهندگان به اروپا نزد افكار عمومي غرب به چالش كشيده مي‌شود و اين خود يك چالش جديد براي حاكمان فعلي سعودي است، يعني اگر به جنگ‌افروزي خود ادامه دهند اين مي‌تواند آنها را در تنش بيشتر با غرب قرار دهد. يا حتي سياست كاهش قيمت نفت و تلاش براي خصوصي‌سازي صنعت نفت، اقتصاد سعودي را با مشكلات جديد و ركود اقتصادي روبه‌رو كرده و اين مي‌تواند منجر به نارضايتي‌هاي اجتمايي و سرخوردگي نسل سنتي و محافظه‌كار عربستان از روند تغيير شود. منظورم اين است كه شايد توانايي‌ها و ظرفيت‌هاي ملي عربستان آماده انجام اين تحولات سريع و با شتاب نباشد و از اين لحاظ ممكن است اين سياست‌ها نتيجه برعكس دهد.


اما در مورد احتمال تغيير در سياست سعودي نسبت به ايران، به نظرم اين امر به هر حال با توجه به تقاضاهاي منطقه‌اي و جهاني صورت مي‌گيرد. مثلا همين نزديكي اخير ايران و مصر خود يك فشار به سعودي‌ها است. يا نزديكي كشورهاي غربي به ايران كه به نظرم بر يك مبناي بلندمدت صورت مي‌گيرد و به تدريج سعودي‌ها را به اين نتيجه مي‌رساند كه مثلا نمي‌توانند تصميم امريكا در تعامل با ايران را متوقف كنند. يا چيني‌ها و روس‌ها كه همزمان خواهان روابط متعادل با دو كشور هستند. در اين شرايط حاكمان سعودي هم مجبور مي‌شوند با شرايط جديد خود را هماهنگ كنند. منظورم اين است كه كمي زمان مي‌برد تا نسل جديد سعودي‌ها هم به نقطه تعادل خود برسند.


در ضلع جنوبي ايران، به نظر مي‌رسد كه عربستان عليه ايران توانسته اجماع‌سازي كند و كشورهاي عضو شوراي همكاري را با خود همراه كرده است. اخيرا با وجود تمام فراز و فرودها، تركيه را هم در كنار خود قرار داده است. در گعده كشورهاي اسلامي هم نماد آن اگر سازمان همكاري‌هاي اسلامي باشد باز حداقل مديريت نمادين را در اختيار دارد. ايران اما در سطح منطقه‌اي سوريه، عراق را و پس از آن با فاصله در كيفيت لبنان را در كنار خود دارد. اين بلوك ‌سازي‌ها چه تاثيري بر معادلات منطقه‌اي خواهد داشت؟


ببينيد به اين مساله از دو زاويه مي‌توان نگاه كرد. نخست، اينكه بلوك‌سازي سعودي‌ها چندان قوي هم نيست و بيشتر بر يك جبر طبيعي و ضرورت تداوم در روابط بين عربستان و ساير كشورهاي كوچك حوزه خليج فارس صورت گرفته است. مثلا سعودي‌ها يك ائتلاف اسلامي براي مبارزه با داعش درست كرده‌اند و ساير كشورهاي منطقه براي قرار گرفتن در بلوك سني يا بهتر بگوييم حفظ رژيم‌هاي خود به آن پيوسته‌اند تا از صحنه عقب نمانند. اما اين الزاما نشان از قدرت سعودي‌ها نيست. يا نزديكي تركيه با عربستان زياد واقعي نيست. ممكن است اردوغان در چارچوب سياست خارجي حزبي خود اكنون به سعودي‌ها نزديك شده باشد، اما تجربه نشان مي‌دهد كه اين نوع ائتلاف‌ها دوام چنداني ندارد چون اساسا سياست داخلي تركيه از لحاظ تاريخي و اجتماعي ظرفيت نزديكي بيش از اندازه تركيه به عربستان را ندارد. يا در چارچوب سازمان همكاري اسلامي، همان‌گونه كه خودتان هم اشاره كرديد اينها بيشتر نمادين است. مثلا يك روز مصر با سعودي‌ها است و يك روز نيست. يا ساير كشورهاي مهم اسلامي مثل پاكستان الزاما نفع سعودي‌ها را در نظر نمي‌گيرند. البته كشورهاي كوچك‌تر به خاطر منافع مالي و ضعف اقتصادي نفع سعودي‌ها را در نظر مي‌گيرند اما اين هم صرفا مبتني بر پول است و لذا كم‌دوام.


در طرف مقابل مي‌بينيم كه ايران در كشورهايي مثل سوريه، عراق و لبنان نفوذ واقعي دارد. اينها كشورهايي هستند كه مشكلات جاري منطقه مثلا نوع مبارزه با داعش در يك حالت به هم پيوسته در آنها اتفاق مي‌افتد و دولت‌هاي آنها طرفدار نزديكي و دوستي با ايران هستند. اتفاقا مي‌خواهم بگويم نقش ايران در اين كشورها و چگونگي تاثيرگذاري بر روندهاي سياسي- امنيتي مثلا سركوب داعش يا تقويت دولت مركزي عراق يا مذاكرات صلح سوريه بسيار مهم است. يك مثال ديگر بزنم. همه مي‌دانيم كه تركيه اكنون شديدا نگران شرايط جاري جنگ موصل در عراق و آينده نفوذ ايران در اين منطقه است و مي‌بينيم كه به‌شدت سعي دارد تا جا پايي براي خود در اين جنگ فراهم كند. اما چرا ايران مستقيما در اين جنگ مشاركت ندارد؟ چون احتمالا منافع خود را از طريق سياست‌هاي دولت مركزي عراق كه دوست ايران است دنبال مي‌كند. منظورم اين است كه ايران نسبت به تركيه و عربستان دست برتر را در عراق دارد و از اين لحاظ در ائتلاف‌سازي با گروه‌هاي دوست خود موفق‌تر عمل كرده است. براي همين همكاري با ايران براي بازيگران خارجي مثل كشورهاي اروپايي و امريكا تا اين حد مهم است. يا ايران توانسته يك قدرت بزرگي مثل روسيه را در جنگ سوريه در كنار خود داشته باشد و معادله ميداني را به نفع خود البته براي تسريع راه‌حل سياسي تغيير دهد. منظورم اين است كه ائتلاف‌سازي سعودي‌ها بيشتر مبتني بر كميت و موقتي بودن و بعضا بر مبناي اجبار است. در مقابل ائتلاف‌سازي ايران در عراق و سوريه بر مبناي واقعي‌تر و مبتني بر كيفيت و كارآمدي است.


بر اين مبنا، به نظرم ائتلاف ايران، عراق، سوريه و روسيه با توجه به ظرفيت‌هاي جغرافيايي و انساني و توانايي بسيج سياست داخلي خود براي تداوم حضور در ميدان‌هاي نبرد عراق و سوريه دست برتر در مبارزه با داعش را دارد. البته بايد توجه داشته باشيم كه داشتن يك دست برتر الزاما به معناي پيروزي نهايي نيست. چون انحصاري كردن اين مبارزه هم ريسك‌هاي خود را به همراه دارد. مثلا مي‌تواند منجر به شكل‌دهي ائتلاف‌هاي جديد مثلا بين سعودي و تركيه يا حضور بيشتر نظامي امريكا در اين منازعات شود. بنابراين شايد لازم باشد حالا كه ايران و روسيه در معادلات ميداني دست برتر را دارند، همكاري بيشتري با رقبا براي پايان دادن به منازعه سوريه در يك قالب چندجانبه كنند. چون هيچ يك از اين ائتلاف‌ها به تنهايي نمي‌تواند برنده اين نوع جنگ‌هاي چند لايه‌اي باشد كه شرايط جنگ هرلحظه مي‌تواند با به هم ريختن معادله ميداني در نتيجه يك برتري نظامي و تسليحاتي به هم بخورد. مثلا معادله جنگ افغانستان را به خاطر داريد كه امريكايي‌ها با دادن موشك استينگربه مجاهدين توانستند ارتش شوروي را در افغانستان زمينگير كنند.


بنابراين شما فكر مي‌كنيد كه امريكا هم مي‌تواند مثلا در دوره رييس‌جمهور بعدي با حضور نظامي مستقيم‌تر يا ترفندهاي نظامي نتيجه‌اي را كه تا به امروز به نفع روسيه در صحنه ميداني سوريه بوده، تغيير دهد. در مقابل، ايران چه كاري بايد انجام دهد؟


بله به نظرم اگر امريكايي‌ها بخواهند در نهايت مي‌توانند معادله را به هم بزنند، اما اكنون به نفع آنها نيست. امريكايي‌ها به دنبال ايجاد ثبات در منطقه هستند كه در سايه آن به موضوعات تروريسم سر و سامان داده شود. آنها در روند زمان به اين نتيجه رسيدند كه جايگزين حكومت اسد هرج و مرج و ناامني، تجزيه سوريه و گسترش افراط‌گرايي و تروريسم است. حل مساله هسته‌اي با ايران هم آنها را نسبت به نقش سازنده ايران در حل اين موضوع اميدوارتر كرده است. بنابراين اكنون به دنبال يك راه‌حل متعادل‌تر هستند كه همزمان موضوع انتقال سياسي در سوريه و تشكيل يك دولت فراگير را دربرگيرد. در اين معادله، به نظرم ايران بايد از اين فرصت استفاده كند و از ظرفيت و ابتكارات ديپلماتيك خود استفاده كند براي پايان دادن اين بحران استفاده كند. به هر حال تداوم بي‌ثباتي و جنگ و تروريسم در اطراف مرزهاي ايران به نفع كشورمان نخواهد بود. همه كشورها از تروريسم آسيب پذير هستند. ما نمي‌توانيم بگوييم كه در مقابل با تروريسم صد درصد امنيت داريم. تا به حال اتفاق ناخوشايندي در ايران به دليل هوشياري نيروهاي امنيتي مسوول نيفتاده است، اما اين يك خطر بالقوه است. در واقع، همه كشورها و اعضاي منطقه در برابر افراط‌گرايي و تروريسم آسيب‌پذير هستند. بنابراين اينكه يك بازيگر يك ائتلاف ضدتروريسم را در برابر ائتلاف ديگري قرار داده و سعي كند برنده انحصاري باشد به صلاح سياست خارجي آن بازيگر نخواهد بود.


شما اشاره كرديد كه بين ايران و عربستان منازعه مستقيم شكل نخواهد گرفت. اما اين جنگ‌هاي نيابتي بين دو كشور تبديل به يك پرانتز باز در منطقه شده است. از عراق به سوريه كشيده مي‌شود و نمونه نزاع ديپلماتيك آن در رابطه با تركيه ديده مي‌شود. حتي دامنه آن به كشورهاي آفريقايي هم كشيده شده است. تهديدهاي جنگ‌هاي نيابتي با پرانتزهاي باز براي منطقه چيست؟


بله درست مي‌فرماييد، تداوم جنگ‌هاي نيابتي هم به همان اندازه منازعه مستقيم خطرناك هستند، به خصوص كه اگر دولت‌ها بخواهند آنها را به طور مستقيم به مرزهاي سياست داخلي يكديگر بكشانند و مثلا از يك قشر جمعيت عليه قشر ديگري استفاده كنند، يا يك گروه تروريستي را در مقابل گروه تروريستي ديگري قرار دهند يا از ابزارهاي مالي براي پيشبرد اهداف تجزيه طلبانه استفاده كنند. در روند اين جنگ‌ها ملت‌هايي كه اين تقابل در سرزمين‌شان صورت مي‌گيرد هم به تدريج به اين بازيگران بي‌اعتماد مي‌شوند. از بين رفتن نهادها و فعاليت‌هاي اقتصادي در نتيجه جنگ مداوم و ناامني منجر به فقر بيشتر مردم مي‌شود و همين خود زمينه‌اي براي پيوستن آنها به گروه‌هاي تروريستي است. توجه داشته باشيد كه بسياري از جوانان منطقه در افغانستان، عراق و سوريه صرفا به خاطر پول و كسب در آمد مالي به داعش مي‌پيوندند. همچنين اين جنگ‌ها فراتر از افزايش بي‌ثباتي و تنش بين ملت‌ها، خطر ورود بازيگران خارجي به صحنه را هم در پي دارد كه از لحاظ فرهنگي و اجتماعي با منطقه آشنا نيستند و بر پيچيدگي مشكلات مي‌افزايند. خوشبختانه ايران به طور طبيعي ضدتروريسم است و تمامي انرژي و اولويت خود را در سياست منطقه‌اي به مبارزه با تمامي گروه‌هاي تروريستي اختصاص داده و معتقد است افزايش شكاف‌هاي قومي بر گسترش تروريسم مي‌افزايد يا اينكه بهترين راه‌حل عملي براي مبارزه با تروريسم در منطقه تقويت نظام دولت در منطقه و بسيج مردم و نزديكي گروه‌هاي سياسي داخلي براي دفاع از سرزمين خود است.


تا فاصله حصول اين توافق چه ضمانتي وجود دارد كه اين پرانتزهاي باز جنگ‌هاي نيابتي تنش را از حالت مديريت شده و كنترل شده خارج نكند؟ حقيقت اين است كه فعلا هيچ زمينه‌اي وجود ندارد كه اميدواري به حل تنش ميان دو كشور بدهد؟


ببينيد جبر طبيعي در كشورهاي چند قومي و اجتماعي اين است كه مشكلات تنها با روي كار آمدن يك دولت فراگير در نتيجه يك توافق سياسي حل مي‌شوند. يعني ديگر دوران تك‌حزبي در ساختار سياسي منطقه به خصوص در وضعيت بعد از بحران يا جنگ در يك كشور پايان پذيرفته است. نتيجه تمامي جنگ‌هاي يكي دو دهه گذشته در جهان مثلا جنگ بوسني، افغانستان يا عراق همين بوده است. منظورم اين است كه خود جنگ‌هاي نيابتي زمان و تاريخ مصرف خود را دارند، دستاورهاي بازيگران اين جنگ‌ها در يك نقطه‌اي به اوج خود مي‌رسد و لذا تداوم اين جنگ‌ها نتيجه‌اي در به هم خوردن معادله قدرت به ضرر يا نفع ديگري نخواهد داشت. اين مساله در مورد ايران و عربستان هم صادق است. وضعيت سوريه يا يمن نمي‌توانند بطور هميشگي نقطه تضاد بين دو كشور باقي بمانند. توجه داشته باشيم كه اين دو كشور در همسايگي هم بوده و طرف مذاكره در بسياري از موضوعات منطقه‌اي و جهان اسلام هستند.


به نظر مي‌رسد كه يمن مهم‌ترين جنگ عربستان در منطقه است و حتي عده‌اي مي‌گويند از سوريه نيز براي سعودي‌ها مهم‌تر است. اخيرا هم سعودي ماجراي حمله حوثي‌ها به مكه را مطرح كرده و قرار است در نشست فوق‌العاده سازمان همكاري اسلامي در مكه در اين خصوص دست به تحركاتي بزند. فكر مي‌كنيد نسخه نهايي كه سعودي براي جنگ يمن در سر دارد چيست؟


بله، سعودي‌ها اهميت وي‍‍ژه‌اي به يمن مي‌دهند. چون وابستگي‌هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و تاريخي زيادي بين دو كشور وجود دارد. به طور سنتي نيروي كار و مهاجرت يمني‌ها به عربستان صورت مي‌گرفته است. مهم‌تر اينكه يمن در شبه جزيره عربستان است و به نوعي تداوم جغرافيايي عربستان به شمار مي‌آيد. اكنون واقعا مساله سعودي‌ها چگونگي به سرانجام رساندن جنگ يمن است. آنها سرمايه سياسي و اقتصادي زيادي براي اين جنگ گذاشته‌اند ولي به نتيجه دلخواه نرسيده‌اند، حتي حيثيت‌شان را از دست مي‌دهند كه مردم بي‌گناه يك كشور ضعيف را بمباران مي‌كنند. مي‌بينيم كه نهادهاي بين‌المللي و افكار عمومي جهان نسبت به سياست سعودي‌ها در يمن شديدا نگاه انتقادي دارند. ورود سعودي‌ها به اين جنگ مستقيم يك اشتباه استراتژيك بوده است، چون نشان داد كه ظرفيت نظامي و سياسي سعودي‌ها در هدايت و به سرانجام رساندن بحران بسيار محدود است. اكنون پرسش بزرگ اين است كه سعودي‌ها مي‌خواهند يا اساسا مي‌توانند صنعا را به تصرف خود در بياورند. مطمئنا اين هزينه‌هاي زيادي خواهد داشت كه سياست داخلي سعودي ظرفيت پذيرش آن را ندارد. به هر حال بايد انتظار داشته باشيم كه سعودي‌ها تمامي ترفندهاي ممكن از جمله همين سازمان همكاري اسلامي را به‌كار بگيرند كه وضعيت يمن را به سروساماني برسانند.


عربستان وارد يمن شد چرا كه ادعا مي‌كرد ايران حضور نظامي در سوريه و عراق دارد. بيان اينكه ايران مستشار نظامي دارد هم براي سعودي‌ها معنايي نداشت. بخش عمده‌اي از تحليلگران مي‌گويند كه حضور نظامي وسيع عربستان در يمن به دليل ادعاهايي بود كه در خصوص رابطه حوثي‌ها با ايران مطرح مي‌كند. نظر شما چيست؟


به نظرم عربستان برخلاف شرايط منطقه‌اي و ظرفيت استراتژيك سياسي و نظامي خود وارد اين جنگ در يمن شد. آن نكته‌اي كه عربستان در يمن بر آن تاكيد مي‌كند يعني جلوگيري از افزايش نفوذ سياسي ايران از طريق حوثي‌ها يا همان جنبش انصارالله مشروعيت و توجيه قوي‌اي ندارد. اما بحثي كه ايران در سوريه مطرح مي‌كند يعني ضرورت مبارزه با تروريسم و اشكال مختلف آن با توجه به تهديدات امنيتي جهاني ناشي از گسترش تروريسم در منطقه مشروعيت لازم را دارد. اين مساله حتي در سياست داخلي ايران توجيه بيشتري مي‌يابد. به ياد داريد كه در روزهاي ابتدايي بحران سوريه اين بحث كه رژيم اسد بايد جابه‌جا بشود، در محافل داخلي خيلي قوي بود، اما اكنون موضوع مبارزه با تروريسم و داعش و پيشگيري از تهديد در مركز اين نگاه به بحران سوريه قرار دارد. اين بدان معنا است كه ايران به نوعي توانسته بين موضوع تهديدات امنيت ملي و سياست خارجي خود در سوريه يك ارتباط مستقيم ايجاد كند و از آن طريق منابع داخلي را براي حضور در سوريه بسيج كند. اما عربستاني‌ها نتوانستند چنين ارتباطي را با جنگ خود در يمن برقرار كنند. همچنان براي كل دنيا، جنگ يمن مشروعيت لازم را براي اين همه بمباران‌هاي بي‌هدف و بي‌تناسب ندارد. به هر حال حوثي‌ها بخشي از مردم بومي يمن هستند و نمي‌توان آنها را از صحنه سياسي يمن حذف كرد. در واقع عربستان به دنبال انجام يك امر غيرممكن است و لذا هرچه كه جلوتر مي‌رود موضوع پيچيده‌تر مي‌شود. در مورد رابطه و نفوذ سياسي ايران بر حوثي‌ها هم به نظرم زياد اغراق مي‌شود. اين صحيح است كه آنها خواهان روابط نزديك با ايران هستند و به ايران احترام مي‌گذارند، اما بايد توجه داشت كه آنها منافع بومي خود را دارند و بر اساس آن عمل مي‌كنند.


بعد از كودتايي كه در تركيه اتفاق افتاد، با توجه به شواهد، به نظر مي‌رسيد كه ايران و تركيه در حال نزديك شدن به يكديگر هستند. موضع‌گيري كه ايران در شب كودتا به نفع حكومت تركيه انجام داد، سفرهاي آقاي ظريف و رفت و برگشت‌هاي ديپلماتيكي كه اتفاق افتاد. اما ناگهان برخلاف سيگنال‌هاي اوليه رابطه عربستان و تركيه بهتر شد و اخيرا هم شاهد بيانيه تندي هستيم كه تركيه هم‌صدا با عربستان در رياض عليه ايران صادر كرد. آيا ايران و تركيه از هم دور مي‌شوند؟


ببينيد تركيه واقعا دوران سختي را از لحاظ شكل‌دهي سياست خارجي و منطقه‌اي خود مي‌گذراند. دايما مواضع خود را عوض مي‌كند. يك روز با روسيه درگير مي‌شود، فردايش از روسيه معذرت‌خواهي مي‌كند. يك روز بيانيه مي‌دهد كه در جنگ يمن كنار عربستان و بر ضد ايران است، فردايش با ايران وارد گفت‌وگوهاي سياسي و اقتصادي مي‌شود. مطمئنا وقوع كودتا در تركيه بر پيچيدگي سياست خارجي تركيه افزوده است چون شكاف بين ارتش و نيروهاي امنيتي اين كشور ايجاد كرده يا دسته‌بندي‌هاي سياسي داخلي بعد از كودتا بر جهت سياست خارجي آن تاثير گذاشته است. به نظرم مشكل اصلي سياست خارجي تركيه در حزبي و ايدئولوژيك شدن آن و منحصر شدن در دست رييس‌جمهور اين كشور است. تركيه سال‌ها مبتني بر يكسري اصول و اهداف بروكراتيك سياست خارجي خود را دنبال مي‌كرد. مطمئنا چرخش‌هاي سريع در رويكردها سياست خارجي يك كشور را دچار چالش مي‌كند. خيلي‌ها در تركيه اعتقاد دارند كه تركيه فراتر از ظرفيت‌ها و تعريف سنتي خود از مسائل منطقه‌اي خود را درگير اين مشكلات مي‌كند. همين الان مساله مشاركت تركيه در جنگ موصل خود به يك موضوع مهم داخلي تبديل شده است يا مشكل كردي در اين كشور دوباره برجسته مي‌شود.


در مورد روابط تركيه با ايران هم متغير سياسي و هم متغير اقتصادي تاثيرگذار هستند. اگر شما بحران سوريه را محور تنش بين دو طرف بدانيد به نظرم سياست تركيه در اين زمينه متعادل‌تر شده است. يعني ترك‌ها از سياست قبلي‌شان كه «اسد بايد برود» و بعد مذاكرات صلح آغاز شود عقب‌نشيني كردند و الان مي‌گويند كه اسد مي‌تواند در روند مذاكرات صلح بماند اما در انتها بايد برود. اين خود يك تغيير جدي است. البته اين تحول تحت تاثير مواضع كشورهاي غربي كه در همين راستا است شكل گرفته است. ايران هم نشان داده كه مصمم به اصول و اهداف خود در سوريه است و اين يك پيام جدي براي تركيه است و شايد مهم‌تر نياز تركيه به روابط متعادل‌تر با روسيه است. الان ترك‌ها روسيه را عزيز و حتي بهتر از امريكا مي‌دانند و سعي دارند هماهنگي‌هاي بيشتري با آنها انجام دهند. اما روابط تركيه با ايران ممكن است فراز و نشيب داشته باشد اما به هر حال نقطه تعادل خود را پيدا مي‌كند. دليل اين هم اهميت روابط اقتصادي، توريسم، تبادلات تجاري و انرژي بين طرفين است كه خود بسياري از تنش‌هاي سياسي را خنثي و متعادل مي‌كند.


بله، در خصوص سوريه، سفير تركيه در ايران هم اذعان دارد كه سياست آنها تغيير كرده است، اما سوريه تنها گره و فاكتور موجود در رابطه ميان ايران و تركيه نيست. هر روز بر اين گره‌ها اضافه مي‌شود و يكي از ملموس‌ترين آنها مساله عراق و جنگ موصل است.


بله، مساله عراق و موصل هم مهم مي‌شود. بعد از كودتاي تركيه مساله امنيت ملي به عنوان محور اصلي سياست منطقه‌اي قرار گرفت. همين خود فاكتور «كردي» را مجددا در جهت‌گيري‌هاي تركيه مطرح كرد. توجه داشته باشيم مثلا ايجاد اجماع سياسي در ميان ارتش سوريه براي شروع جنگ با گروه‌هاي كردي در شمال سوريه و جرابلس تنها در وضعيت بعد از كودتا و تمركز بر مساله امنيت ملي در سياست داخلي تركيه صورت گرفت. بعضي‌ها معتقدند كه اردوغان سعي دارد اين مدل را در عراق و موصل هم پياده كند. يعني ورود به خاك عراق و ايجاد يك منطقه امن براي جلوگيري از نيروهاي تروريستي كردي.


منتها تركيه در عراق مشكلات بيشتري دارد. نخست، اينكه دولت مركزي عراق با دخالت نظامي تركيه در موصل موافق نيست. عراقي‌ها مي‌گويند كه ما از آنها دعوت نكرديم و اين برخلاف حاكميت ملي عراق است. دوم، نقش امريكا است. براي امريكايي‌ها سروسامان دادن مسائل عراق بسيار مهم است چون يك جنگ چند ساله را در اين كشور داشتند و اكنون نمي‌خواهند نشان دهند كه در نتيجه جنگ آنها مشكلات بيشتر شده است، چون مي‌دانند ورود تركيه اوضاع را پيچيده‌تر مي‌كند، مثلا واكنش ايران يا حتي روسيه را در پي خواهد داشت، لذا سعي دارند تركيه را منصرف كنند. سوم، خود دولت تركيه توانايي بسيج داخلي براي ورود به يك جنگ گسترده در كشور همسايه را ندارد. ورود نيروهاي نظامي به شكل گروهي يك چيز است و ورود ارتش كه نياز به بحث و موافقت گروه‌هاي سياسي را دارد يك چيز ديگر.


البته در قضيه موصل كمي جاه‌طلبي‌هاي ملي و ژئوپولتيك هم وجود دارد كه مثلا موصل بخشي از امپراتوري عثماني بوده و جمعيت ترك نشين دارد و غيره. اما اين بيشتر يك مساله سياست داخلي تركيه و ادعاي تاريخي است و اساسا مشروعيت طرح ندارد. اما به نظرم دامنه دخالت مستقيم نظامي تركيه در شمال سوريه و عراق مرزهاي مشخص و محدودي دارد. اكنون بيشتر براي تركيه عنصر امنيت ملي و فاكتور كردي دخيل است و همين محدوده عمليات نظامي تركيه را محدود با اهداف مشخص مي‌كند. مثلا تركيه خيلي راحت نمي‌تواند نيروهاي خود را به حلب در سوريه بفرستد، چون مطمئنا هم روس‌ها و هم ايراني‌ها واكنش نشان مي‌دهند.


اگر روي فاكتور كردي در سياست خارجي تركيه متمركز شويم، مي‌توانيم بگوييم كه مساله كردي ميان سوريه، تركيه، عراق و ايران مشترك است. دغدغه‌ها نيز تا حدودي شبيه به هم و منافع نيز همپوشاني‌هايي دارد هرچند قطعا در اين حوزه تطبيق منافع نداريم. بنابراين مساله كردي كه گفته مي‌شود در ديدارهاي اخير ظريف با ترك‌ها نيز در خصوص آن صحبت شده است مي‌تواند فرصتي براي همكاري‌هاي منطقه‌اي ايران و تركيه باشد؟


مساله كردي در اين كشورها را مي‌توان از دو زاويه بحث كرد. نخست، مساله كردي در روابط بين دولت‌ها. دوم، مساله كردي در روابط داخلي خود كردها در اين كشورها. مثلا نگاه تركيه به شمال عراق با نگاه آن به شمال سوريه و نوع جابه‌جايي نيروها فرق مي‌كند. تركيه سعي مي‌كند به دولت اقليم كردستان نزديك شود و مساله كردي در سياست داخلي تركيه را از اين طريق متعادل كند. در عراق بين دولت مركزي و كردها در مورد كركوك و مشاركت كردها در ساختار سياسي اختلافاتي وجود دارد. در سوريه در جنگ با داعش و نيروهاي مخالف اسد آنها را در وضعيت سياسي بهتري قرار داده اما اين روابط مي‌تواند موقتي باشد. ايران هم روابط با كردها را از زاويه روابط با دولت‌هاي مركزي تعريف مي‌كند ضمن اينكه روابط خاص خود را با هر يك از گروه‌هاي كردي دارد. روسيه و امريكا هم كه مي‌بينيم موضوع را بيشتر از زاويه روابط استراتژيك خود در منطقه در نظر مي‌گيرند كه اين خود را در جنگ سوريه نشان داد. اكنون روسيه مساله فدراليسم در سوريه و خودمختاري در سوريه را مطرح مي‌كند كه اين مورد مخالفت ايران، تركيه، امريكا و ساير كشورها است. به عبارت ديگر معادلات سياسي و روابط قدرت در مناطق كردنشين به گونه‌اي است كه دولت‌ها از پويايي‌هاي آن براي پيشبرد منافع ملي خود بهره‌برداري مي‌كنند. اين البته گله كردها است كه آنها هميشه سوژه و قرباني توافقات قدرت‌هاي بزرگ و منطقه‌اي بوده و به طور مستقل بر روندها و جريان‌هاي موجود نتوانستند تاثير بگذارند. به هر حال به نظرم ايران در مقايسه با ساير كشورها مطمئنا دست بالا را در مساله كردي دارد. چون هم از مركز بحران كردي دور است، هم مسائل كردي خود را تحت كنترل دارد و به گونه‌اي روابط متعادل با گروه‌هاي مختلف كردي برقرار كرده كه اين خود نقش و نفوذ ايران را در حل مسائل كردي در درون خود و بين كشورها افزايش داده است. روابط ايران و كردها ريشه تاريخي هم دارد و اينكه كردها خود را از لحاظ فرهنگي و اجتماعي ادامه ايران مي‌دانند. كمك سريع و بدون قيد و شرط ايران در حمله داعش به اربيل هم بسيار به موقع و تاثير مثبتي بر روابط ايران با كردها داشته است.


در مقابل موضوع كردي در تركيه بسيار پويا و حساس است چون به مساله امنيت ملي تركيه و نقش كردها در ساختار جمعيتي و حزبي و سيستم راي‌گيري تركيه مربوط مي‌شود. مثلا راي كردها براي حزب حاكم تركيه و اردوغان بسيار مهم است. اگر روزنامه‌هاي تركيه را ببينيد، تمركز مطالب و تحليل‌ها بر محور مساله كردي است. براي همين سركوب گروه‌هاي كردي كه تركيه آنها را تروريست مي‌نامد به هر حال بر جمعيت كرد تركيه و منطقه تاثير منفي مي‌گذارد. همين روزها باز مساله انفجارها در مناطق كردنشين دياربكر و ريشه‌هاي آن مطرح است.


اين سوال مغفول ماند. رابطه ايران و تركيه پس از كودتا و در سايه اقدام اخير كه همراهي تركيه با رياض در محكوم كردن ايران بود، چگونه خواهد شد؟ در همين راستا سفر آقايان لاريجاني و جهانگيري به تركيه لغو شد. نمي‌توان ساده گفت كه اين اتفاق‌ها مقطعي است و تاثيربلندمدتي ندارد. در حال حاضر در منطقه يارگيري‌ها به چشم برهم زدني تغيير مي‌كند و اين نشانه‌هاي هرچند كوچك را بايد جدي گرفت.


به نظرم نبايد هم زياد جدي گرفت. چون دو كشور اصول مشخصي را در روابط تعريف كرده‌اند و دارند در افزايش منافع خود چانه‌زني مي‌كنند كه طبيعي هم است. از نظر ايران گسترش روابط با تركيه در هر شرايطي خوب است. يك تركيه با ثبات و با دولت غيرنظامي به نفع ايران است. تركيه هم به ارزش و اهميت ايران واقف است. اما درگير شدن در مسائل حزبي و بي‌اعتمادي به رقباي سياسي، به گونه‌اي رييس‌جمهور تركيه و تيمش را وادار به سياست‌ها و موضع‌گيري‌ها شتابزده مي‌كند كه از لحاظ افكار عمومي ايران شايد خوب نباشد. گاهي فكر مي‌كنم كه مشاوران اردوغان ممكن است ايران را خوب نشناسند. مثلا موضع گرفتن به نفع شوراي همكاري خليج‌فارس يك اشتباه فاحش است.

 

مشاوران اردوغان را مقصر دانستند، اندكي ساده‌انگاري مساله نيست؟

به نظرم بعضي مواقع به همين سادگي است كه مشاوران به عمق تاريخي يك مساله در نزد يك ملت توجه نمي‌كنند. اين يك اشتباه فاحش است كه دولت تركيه وارد يك مساله ايراني - عربي با همه حساسيت‌هاي آن در نزد افكار عمومي كشور بشود. احتمالا مشاوران اردوغان نمي‌دانند كه حساسيت روابط ايران و شوراي همكاري خليج فارس و اسم خليج فارس و غيره و لذا حضور در آن چيست؟ به خودشان هم زحمت ندادند كه از سفيرشان در تهران كه فرد آگاهي است، بپرسند. اگر مي‌دانستند، خودشان را اينقدر درگير اين مساله نمي‌كردند. شايد هم مي‌دانستند و مخصوصا گفتند كه اين حتي بدتر است. چون واكنش عمومي آن در جامعه و افكار عمومي ايران، افزايش تفكرات ضد اردوغان خواهد بود. مساله جزاير سه گانه يك موضوع تاريخي است و ورود به آن هيچگاه به نفع طرف سوم نخواهد بود. حتي امريكايي‌ها هيچ‌وقت به اين شدت به آن ورود نكردند. منظورم اين است كه منافع حزبي دولت اردوغان نبايد منجر به ورود به يكسري كدهاي تاريخي شود كه حساسيت عمومي ملت‌ها را بر مي‌انگيزاند. اين از زاويه منفعت ملي مشروع است كه ترك‌ها بخواهند با عربستان وارد مذاكرات منطقه‌اي بشوند تا نقش ايران را متعادل كنند اما دخالت در موضوعي تاريخي به نفع منافع آنها نخواهد بود. ضمن اينكه در نتيجه اين دخالت‌ها اتفاق خاصي هم رخ نخواهد داد.


در نتيجه نزديكي تركيه به عربستان هم اتفاق خاصي براي منافع ايران در منطقه رخ نخواهد داد؟


نه به نظرم. ضمن اينكه نسبت به اين نزديكي و دوام آن هم بايد محتاط باشيم. اين‌گونه هم نيست كه ائتلاف‌ها و همكاري كشورها يك‌شبه انجام شود. بايد به زمينه‌هاي تاريخي، سياسي و اجتماعي اين نوع همكاري‌ها هم توجه داشت. نگاه متقابل ترك‌ها و اعراب به يكديگر بسيار محتاطانه و بعضا بدبينانه است. مشابه اين اتفاق‌ها در يكي دو سال گذشته هم رخ داده است. اردوغان در قضيه يمن از عربستان طرفداري كرد اما دو هفته بعد از آن همه‌چيز به هم خورد. مي‌خواهم بگويم كه اين نزديكي اخير هم زياد جدي نيست و اين‌گونه نيست تركيه و عربستان وارد يك ائتلاف بر ضد منافع ايران بشوند. هم از زاويه سياست داخلي، هم از زاويه روشنفكري و هم از زاويه ساختارها و نهادها، ترجيح ترك‌ها اين است كه به ايران نزديك بشوند تا به عربستان. نزديك شدن تركيه به عربستان، معادله توازن قوا را به ضرر تركيه در مسائل عراق و سوريه به هم خواهد زد. پس به نظرم اين مسائل را نبايد جدي گرفت. چون بيشتر سر و صداهايي است كه اردوغان و حزب او از طريق نگرش پوپوليستي در سياست خارجي پيش مي‌برند. البته بايد خيلي محتاط باشند چون تداوم اين گونه سياست‌ها در عرصه سياست خارجي متفاوت از عرصه سياست داخلي است و ممكن است در بلندمدت نتيجه مطلوب را براي منافع تركيه نداشته باشد.


به نظر نمي‌رسد اينكه ايران بنشيند و نظاره‌گر رفتارهاي زيكزاگي تركيه در مواجهه با خود باشد. به هرحال ايران منتظر نمي‌ماند كه تيم اردوغان يك روز در رياض عليه تهران بيانيه بدهد و روز ديگر ميزبان مقام‌هاي ايراني باشد. ايران با تركيه در چندهفته اخير برخوردهاي جدي سياسي داشته است و از كنار اين موضع‌گيري‌ها هرچند به قول شما شفاهي و زودگذر و ساده كنار نمي‌رود. اين رفتارها بر همكاري‌هاي منطقه‌اي كه مي‌توانستيم ميان ايران و تركيه متصور باشيم هم سايه انداخته است كه مهم‌ترين آنها همكاري در پرونده سوريه با تمركز بر همان تغيير نگاه ترك‌ها به سرنوشت اسد است كه شما هم در بالا اشاره كرديد.


ببينيد رابطه ايران و تركيه بر اساس واقعيت‌هاي اقتصادي، سياسي و اتصال جغرافيايي و مشتركات فرهنگي و علاقه ملت‌هاي اين دو كشور است. اين دو كشور به هر حال مجبور هستند با يكديگر روابط متعادل با يك جهت مثبت داشته باشند. ممكن است به صورت زيكزاگي رهبران دو كشور چيزهايي را عنوان كنند، اما باز دوباره به يكديگر باز خواهند گشت. روابط ايران و تركيه بر مبناي يك توازن قدرت مثبت است. يعني با هم اختلاف دارند اما بر ضد منافع هم به طور عميق عمل نمي‌كنند، چون افزايش قدرت نسبي طرف مقابل را به نفع ثبات منطقه‌اي و رشد اقتصادي خود مي‌دانند. اين رابطه مانند روابط ايران و عربستان نيست كه بيشتر برمبناي يك توازن قواي منفي است. يعني دو طرف سعي دارند قدرت نسبي طرف ديگر را كم كنند. البته اين بيشتر در طرف عربستان است. به هر حال منظورم اين است كه شتاب زدگي در سياست‌هاي رهبر فعلي تركيه نبايد ما را هم به واكنش متقابل از اين نوع هدايت كند. به هر حال بايد شرايط آنها را درك كنيم. كودتايي در تركيه شكل گرفته و دولت در حال بازتعريف نهادها و ساختارهاي قدرت است و بعضي مواقع آن را به صحنه سياست خارجي مي‌كشاند تا بر سياست داخلي تركيه تاثير بگذارد.


بله، ولي ايران نخستين كشوري بود كه كودتا را تقبيح كرد. يعني همان زماني كه متحدان غربي اردوغان و عربستان سكوت كرده بودند ايران تاكيد كرد كه بايد به ساختار سياسي در تركيه احترام گذاشت و در راس اين ساختار هم اردوغان بود.


بله، اين درست است و تاثيرات مثبتي هم در روابط متقابل داشت. سرعت ايران در محكوميت كودتا نشان مي‌دهد كه ايران چه نوع تركيه‌اي را مي‌خواهد، يعني عملكرد و رفتارش در قبال تركيه و دولت تركيه قابل پيش‌بيني و كاملا مشخص است. به نظرم تركيه بايد اين را به عنوان يك نقطه عطف در روابط در نظر بگيرد. البته اگر اين انتظار را داشته باشيم كه چون ايران كودتا را سريع محكوم كرد پس تركيه اكنون بايد سياست‌هاي منطقه‌اي خود را به ايران نزديك كند، كمي غيرواقع‌بينانه است. هيچ كشوري اين‌كار را نمي‌كند. منتها بحث اين است كه انتظار از تركيه اين است كه در نتيجه كودتا و تحولات جديد در سياست داخلي، سياست منطقه‌اي متعادل‌تري را در پيش بگيرد. به نظرم اين تحول دارد اتفاق مي‌افتد. مثلا اكنون اعتماد تركيه به روس‌ها بيشتر از امريكايي‌ها مي‌شود. براي اينكه روس‌ها يا ايراني‌ها بر مبناي اصول، منافع و امنيت ملي خود سياست منطقه‌اي خود را دنبال مي‌كنند. اما امريكايي‌ها تداوم ندارند و سياست روشني را دنبال نمي‌كنند، بيشتر خود را با جريانات هماهنگ مي‌كنند. نمونه آن را در مواجهه امريكا با كردهاي سوريه شاهد هستيم. توجه داشته باشيم كه تركيه به صورت سنتي علاقه‌مند است كه روابط خود را با كشورهاي قوي منطقه افزايش دهد. شما اشاره كرديد كه نوعي جنگ رسانه‌اي ميان دولت تركيه و ايران در جريان است. به نظرم نبايد زياد به ظاهر و نگاه انتقادي رسانه‌ها و بيانيه‌ها توجه كرد. اينها مقطعي هستند و زود فروكش مي‌كنند.



نظرات شما