سلیمینمین: ریشسفید اصولگراها میتواند چهره «غیر روحانی» باشد
روزگاری «ریش سفیدی» و «شیخوخیت» در جناحهای سیاسی کشور نقش تعیین کننده
داشت، این روزها اما به نظر می رسد دور شدن تشکل ها و جریانات سیاسی از این
دو محور روز به روز بیشتر می شود. گرچه در این میان اصلاح طلبان بنا به
ضرورت های بعد از انزوای سیاسی شان برای بازگشت به قدرت همچنان به محوریت
ریش سفیدی و شیخوخیت رجوع کرده اند اما به نظر می رسد در جناح مقابل
اصولگرایان بعد از آیت الله مهدوی کنی و حبیب الله عسگراولادی در این دو
محور با بحران روبرو شده اند.
عباس
سلیمی نمین در گفتگو با خبرگزاری خبرآنلاین به این نقیصه در جریان اصولگرا
اشاره می کند و می گوید: اصولگرایان هنوز نتوانستند فقدان وجود آیت الله
مهدوی کنی را جبران کنند. همیشه
جامعه نیازمند افراد با تجربه است چون این افراد همزمان که در کوران های
مختلف دارای پختگی و تجربه شدند یک شناسنامه ای از خود به ثبت رساندند که
این شناسنامه مبنای یک اعتماد می شود.
این تحلیلگر مسائل سیاسی معتقد است: در سال های کنونی این جایگاه در جریان اصولگرا دچار ریزش هایی شده است اما باید ترمیم شود. استفاده از افراد آزمون داده و با تجربه در شرایط پیچیده مخصوصا در آستانه انتخابات بسیار راهگشا خواهد بود حالا این افراد می توانند روحانی یا غیر روحانی باشند.
مشروح گفتگو با این چهره سیاسی اصولگرا را در ادامه بخوانید؛
***
وقتی به دو جناح سیاسی کشور نگاه می کنیم به نظر می رسد در جریان اصلاحات بالاخره کسی هست که حرف آخر را بزند حتی اگر تشتت دیدگاه در آن اردوگاه وجود داشته باشد حداقل در چند انتخابات اخیر این رویه دنبال شده است. اما اصولگرایان چنین مرجع فصل الخطابی را در حال حاضر ندارند. یک دیدگاه این را مزیت اصولگرایان می داند که محوریت فردی به سمت تحرکات تشکیلاتی عبور کردند اما دیدگاهی نیز آن را خلاء و نقصیه می شمرد، نظر شما چیست؟ اصولگراها در مقطع فعلی نیاز به ریش سفید دارند یا نه؟
همه جریانات نیاز به افرادی دارند که دارای تجربیات ارزشمندی هستند. اصلا نمی توانیم خودمان را از شخصیت های مجرب و آزمون پس داده بی نیاز بدانیم. این ضعف امروز بخصوص بعد از فوت آیت الله مهدوی کنی در جریان اصولگرا کاملا خودنمایی می کند. شخصیت همچون آیت الله مهدوی کنی که مورد احترام همه سلایق بود، حتی در خارج از حوزه اصولگرایان این شخصیت می توانست در حوزه تصمیم گیری، تصمیم سازی و وحدت کارساز باشد، اصولگرایان هنوز نتوانستند فقدان وجود آیت الله مهدوی کنی را جبران کنند. البته تشکیلات می تواند این جای ریش سفیدان را بگیرد، منتها ما درباره طیف صحبت می کنیم در طیف تشکیلات خیلی نمی تواند ایفای نقش کند چون درون طیف احزاب و گروه های مختلف قرار می گیرند که هر کدام در ساختار تشکیلاتی خود می توانند به یک تصمیم سازمانی برسند اما وقتی سخن از یک طیف است تشکیلات جواب نمی دهد مگر آنکه جبهه تشکیل شود که در جریان اصولگرایی جبهه تشکیل نشده است.
اگر جبهه تشکیل می شد که خود جبهه آیین نامه و مقررات و درآمد می داشت و احزاب برای حضور در جبهه حق عضویت می پرداختند خوب طبیعتا این جبهه می توانست یک طیف را اداره کند. امروز جریان اصولگرایی ساختار و تشکیلات جبهه را ندارد. البته برخی مجموعه ها اسم خود را جبهه گذاشتند اما جبهه نیستند.
مثل جبهه پایداری و جبهه پیروان خط امام و رهبری؟
بله اما این مجموعه ها جبهه نیستند. همفکرانی هستند که گرد هم آمدند. در واقع یک گروه های کوچکی هستند که تبدیل به گروه بزرگتری شدند اما جبهه محسوب نمی شوند. جبهه متشکل از چندین حزب است که هر کدام از احزاب تشکیلات خود را دارند که براساس اشتراکاتی مرامنامه می نویسند و با هم جبهه تشکیل می دهند. اگر اصولگرایان می توانستند جبهه تشکیل دهند، شاید جبهه می توانست جای ریش سفیدان را بگیرد. البته اصلاح طلبان هم فاقد جبهه هستند، گرچه زمانی جبهه مشارکت تشکیل شد اما آن هم کارکرد جبهه نداشت بلکه در واقع یک حزب برتر با اتکا به موقعیت سیاسیاش می خواست دیگران را زیرمجموعه خود قرار دهد.
اما به نظر می رسد اصلاح طلبان قائل به مولفه ریش سفیدی هستند.
در شرایط کنونی این حرف درست است اصلاح طلبان از اصولگرایان به لحاظ تشکیلاتی قویترند چون کسانی که هدایت کلان طیف اصلاح طلبان را انجام می دهند به لحاظ سیاسی و اقتصادی برتری دارند. وقتی صحبت از تأثیرگذاری آقای هاشمی می کنیم، آقای هاشمی اگر پشتوانه اقتصادی نداشت قطعا حرفش خیلی نمی توانست در میان اصلاح طلبان بُرد پیدا کند. بخش اعظم بُرد موضع او و پذیرش این موضع میان اصلاح طلبان به امکانات مالی و متعددی بر می گردد که آقای هاشمی در اختیار دارد یعنی کارگزاران امروز یک کارتل اقتصادی هستند، این کارتل اقتصادی در واقع کنار کمک مالی می تواند اعمال سیاست های خودش را هم پی بگیرد. علت آنکه آقای هاشمی رفسنجانی نمی خواهد دانشگاه آزاد را از دست بدهد به دلیل آن است که دانشگاه آزاد امکانات متعددی را در اختیار او می گذارد برای اینکه بتواند از این طریق مواضع سیاسی خودش را پی بگیرد. از این جهت اصولگرایان شرایط شان کاملا متفاوت است.
توجیه طرف مقابل هم این می تواند باشد که مثلا موتلفه متشکل از طیف بازاری ها است.
خیر، دیگر بازار سنتی و قدیم داغان شده است و بازار مدرن حرف اول و اصلی را در اقتصاد و تجارت کشور می زند که در این بازار بیشتر کارگزاران نقش دارند. نکته دیگر آنکه موتلفه خیلی نقش تعیین کننده ای در طیف اصولگرا ندارد. موتلفه نقشش به حداقل ممکن رسیده است و اگر بتواند فقط خود حزب را به لحاظ مالی تأمین می کند نه دیگران را. در مجموع ریش سفیدان اصولگرا دارای پشتوانه های مادی و جاذبه های دنیوی چشم گیر نیستند.
در جناح اصلاحات برخی نیروهای اصلاح طلب که حتی خیلی خوششان نمی آید زیر علم کارگزاران قرار بگیرند، به دلیل برتری مالی و امکاناتی که کارگزاران دارند به ناگزیر قرار می گیرند. یعنی خیلی هم از این مطلب رضایت خاطر ندارند که خودشان را در سایه سار نیروهای تحت امر آقای هاشمی قرار بگیرند اما نقش پول در این زمینه ها نقش در جامعه پررنگ تر می شود و ناخواسته آقایان تفکرات و بینش خود را کنار گذاشتند و از گروهی پیروی می کنند که این تفکرات را ندارد. حالا این برجستگی است یا مایه تأسف ولی باید گفت واقعیت است. اگر مرحوم آیت الله مهدوی کنی در انتخابات ریاست جمهوری گذشته نمی توانست برخی سیاست های اتخاذی را اعمال کند به آن دلیل بود که نه بازوی اجرایی قوی و نه بازوی مالی قوی نداشت.
یعنی آقای هاشمی بازوی اجرایی و بازوی مالی قوی برای اعمال سیاست ها و تصمیماتش در جناح اصلاحات دارد؟
بله که این به تابع ساختن دیگران از مشی سیاسی خیلی کمک می کند.
آقای سلیمی نمین اصولگرایان در شرایط فعلی باید چه کار کنند؟ آیا کسی را دارند که او در جایگاه ریش سفیدی قرار دهند؟
دارند تلاش می کنند این را از طریق مکانیزم و ساختار جبران کنند.
مثلا افرادی مثل آقای حدادعادل سعی کرد در انتخابات مجلس نقش محوری ایفا کند اما نتیجه ای حاصل نشد، افرادی دیگر نیز تلاش هایی داشتند اما باز هم مثمرثمر نبوده است. به نظر شما اصولگرایان در آینده باید چه کاری انجام دهند؟
بی نتیجه نبود، گرچه برخی نیروهای بارز اصولگرا از تهران نتوانستند به مجلس راه پیدا کنند اما در مجموع اکثریت کرسی ها را از آن خود ساختند. منتها نیروهای شهرستانی چون جریان ساز نیستند و به عنوان نیروی ملی محسوب نمی شوند نمی توانند خیلی به مجلس جهت دهند. حالا این مسئله به معنی آن نیست که فعالیت اصولگرایان درباره مجلس بی تأثیر بود، تأثیر داشت منتها نیروهای جریان ساز هیچ وقت از شهرستان ها نمی آیند.
با توجه به تجربه موفق شورای هماهنگی نیروهای انقلاب، به نظر شما آقای ناطق می تواند نقش ریش سفیدی را در جریان اصولگرا ایفا کند؟
آقای ناطق اعتبار خودش را در میان اصولگرایان از دست داده است. نه اصولگرایان دیگر می توانند به آقای ناطق اتکا کنند و نه اصلاحطلبان با او کار جدی می کنند، البته اصلاح طلبان از نام آقای ناطق در برخی مانورهای سیاسی استفاده می کنند اما به آن معنی نیست که او را مرکز ثقل حرکت سیاسی خود قرار بدهند.
اما طیف سنتی جریان اصولگرا اتفاقا مرجع ریش سفیدی خود را آقای ناطق قرار می دهد و موفق هم بودند. بالاخره آقای ناطق یک ظرفیتی دارد که افرادی مثل آقای باهنر به او رجوع می کنند و از او کمک می گیرند یا نظرخواهی می کنند.
نظرخواهی بحث دیگری است که من مخالف نیستم اما هر جریانی نیروهای تعیین کننده، فعال، پر انرژی و پرانگیزه دارد که آن نیروها در میان طیف اصولگرایان کاملا به آقای ناطق بی اعتمادند. بله برخی نیروهای سیاسی جریان اصولگرا با آقای ناطق ارتباط دارند اما بدنه پرتحرک اصولگرایان خیر.
آقای جلایی اخیراً گفته اصولگرایان یک نقص مدیریتی دارند و برای حل این مشکل باید در خانه آقای ناطق نوری را بزنند، چطور یک تحلیل اصلاح طلب این چنین می گوید که حلقه گمشده جریان اصولگرا در دستان ناطق است؟
او قبلا با آقای ناطق در مجلس کار کرد و یکی از مدیران آقای ناطق بود پس این صحبت از جانب او جای درک دارد. در مجموع این نظر غیر از علقه های عاطفی از پشتوانه دیگری برخودار نیست و خیلی عمق ندارد.
اعضای متعددی از جامعه مدرسین اعلام کردند که دیگر این تشکل روحانی نمی خواهد وارد سیاست ورزی در جریان اصولگرا شود، جامعه روحانیت با حضور پیدا نکردن آقایان هاشمی، روحانی، ناطق نوری و امامی کاشانی و فوت آیت الله مهدوی کنی به نوعی چهره های خود را دارد از دست می دهد آیا جامعه روحانیت می تواند نقش ریش سفید را برای اصولگرایان ایفا کند؟
من فکر می کنم همیشه جامعه نیازمند به افراد با تجربه است چون این افراد همزمان که در کوران های مختلف دارای پختگی و تجربه شدند یک شناسنامه ای از خود به ثبت رساندند که این شناسنامه مبنای یک اعتماد می شود، بر همین اساس اگر نتوانیم مسائل پیچیده سیاسی را هضم کنیم به مشی و نگاه و رویکرد این افراد باتجربه نگاه می کنیم چون آنها را صادق یافتیم. در سال های کنونی این جایگاه دچار ریزش هایی شده است اما باید ترمیم شود ما هرگز نمی توانیم فهم مسائل پیچیده را ساده بگیریم چون کشف یا درک این مسائل برای جامعه نیاز به زمان دارد. گرچه تبلیغات دشمن، خودمحوری و کج فهمی نیروهای سیاسی جدیدالورود و منافع شخصی از جمله عواملی هستند که بی نیازی به افراد با تجربه را تشویق می کنند اما معتقدم همه باید با وجود سلایق مختلف این سرمایه ها را محترم بدانند.
یعنی شما می گویید خلاء ریش سفید در جریان اصولگرا پر شدنی نیست؟
خیر، باید استفاده از افراد باتجربه را تقویت کرد.
مثلا باید ریش سفیدی جامعه روحانیت را تقویت کرد؟
خیر، فقط جامعه روحانیت نیست. ریش سفیدان در جاهای مختلف هستند که اصولگرایان می توانند به آنها توجه کنند. دو تشکل جامعه روحانیت و جامعه مدرسین علاوه بر حضور ریش سفیدان، دارای سوابقی هستند بنابراین خود آن تشکل ها هم موضوعیت دارند.
اساسا ریش سفید در جریان اصولگرا حتما باید شخصیت روحانی باشد؟
کسانی که آنها را در جاهای مختلف آزمایش کردیم دیدیم صادق و سالم و پاک هستند می توانند در پیچیدگی های سیاسی که عمدتا در آستانه انتخابات شکل می گیرد محل رجوع باشند چون در آستانه انتخابات نیروهای سیاسی پیچیده ترین هنرها و ترفند خود را به کار می گیرند تا مخاطبان خود را گمراه کنند و به صورت غیراقنایی آنها را مجاب به رأی دادن به نفع خود کنند بنابراین استفاده از افراد آزمون داده و با تجربه در این شرایط پیچیده بسیار راهگشا خواهد بود حالا این افراد می توانند روحانی یا غیر روحانی باشند.
یعنی ریش سفید در جریان اصولگرا می تواند یک شخصیت غیرروحانی هم باشد؟
بله، قطعا می تواند باشد.
آیا منظور کسانی همچون آقای لاریجانی، ولایتی، حداد و ...است؟
اسم نبرم بهتر است.