قتل احمد کسروی در کاخ دادگستری
رویداد۲۴ احمد کسروی جزو نخستین نسل روشنفکران سکولار مشروطهخواه بود. تحصیلات حوزوی داشت و در دانشگاه تهران حقوق درس میداد. در جوانی حال و هوای انقلاب مشروطه را دیده بود و بعدتر با مطالعه آثار متفکران عصر روشنگری اروپا، از دین رسمی رویگردان شده بود. کسروی در آثارش بر جدایی دین از دولت تاکید میکرد و رسالت فرهنگی خود را مبارزه با خرافات و باورهای غیرعقلانی میدانست.
فعالیتهای فکری کسری
کسری حدود ۷۰ جلد کتاب به زبانهای فارسی و عربی نوشت که در میان آنها دو کتاب «انقلاب مشروطه ایران» و «تاریخ هجده ساله آذربایجان» جزو مهمترین آثار تاریخنگاری مدرن ایران به حساب میآیند. وی در روایت خود، انقلاب مشروطه را همچون یک نهضت رهاییبخش ملی ترسیم کرد که مجتهدین روشنفکر پیشگام آن بودند با تلاش مردم عادی به ثمر نشست.
این دو کتاب به زبان سره و با کمترین میزان از واژگان غیرفارسی نوشته بود و این مسئله به بینش فرهنگی خاص کسروی بازمیگشت. در واقع بینش کسروی ترکیب غریبی از ناسیونالیسم و خطابههای پیامبرگونه بود. وی در دهههای ۱۳۱۰ و ۱۳۲۰ یک نهضت دینی مدرن را پیریزی کرد که به تعبیر خودش خالی از «خرافه» و «مغلطه» باشد.
مورخانی مانند عباس امانت اعتقاد دارند که کسروی در این گرایش فکری خود تحت تاثیر جنبش یونیتارینسم (توحیدگرایی) در مسیحیت بود؛ مذهبی که در پی زدودن شاخ و برگهای تاریخی و عارضی مسیحیت بود و در عصر انقلابهای علمی اروپا هواداران زیادی پیدا کرده بود. کسروی پروژه فکری خود را «جنبش پاکدینی» مینامید، جنبشی که در پی عقلانی کردن دین و زدودن انحرافاتی بود که از منظر کسروی پیام اصلی پیامبران را آلوده کرده بودند.
آنچه بیش از همه چیز موجب سوءشهرت کسروی شد، حملات او به ادبیات کلاسیک فارسی با نگاه یک منتقد اجتماعی بود. وی ادبیات کلاسیک فارسی را از نظر اخلاقی منحط و فاسد میدانست و دلیل عمدهای که برای دفاع از چنین عقیدهای ارائه میکرد ترویج عشق همجنسگرایانه در ادبیات کلاسیک فارسی بود. کسروی در اقدامات خود به قدری پیش رفت که در اقدامی افراطی مراسم کتابسوزان به راه انداخت و گروهی از پیروانش که «باهماد آزادگان» نام داشتند، آثار شاعرانی، چون حافظ، مولوی و سعدی را به آتش میکشیدند.
کسروی مقالات فراوانی نوشت و به انواع فرق و مذاهب حمله کرد؛ از بهاییت و صوفیگری تا مذهب تشیع. همین مساله باعث شد پیروان اندک و دشمنان فراوانی داشته باشد. اما در میان نوشتههای گوناگون وی، رسالهی شیعیگری بیش از دیگر نوشتههایش شهرت یافت و جنجال آفرید.
حمله به مذهب تشیع
موضع کسروی درباره تشیع و روحانیون را در نامهای که خود او در سال ۱۳۲۳ به نخست وزیر وقت نوشته میتوان دید، نامهای که خشم گروه فدائیان اسلام و نواب صفوی را نیز برانگیخت: «در این موضوع که مذهب جعفری، مذهب رسمی است و قانون اساسی هم آنرا تصریح نموده حرفی نیست، اما این موضوع که شیعیان به خود حق میدهند بر مذاهب دیگر با آسودگی تف و لعنت بفرستند خلاف مشروطه و دموکراسی است. جناب آقای بیات حقیقت آن است که اینها معنی مشروطه را نیک نمیدانند، زیرا مشروطه معنایش اینَست که تودۀ مردم، ایران را میهن خود بدانند و کوشش به آبادی و آزادی آن کنند و قانون را نیز پاس بدارند... اینکه مشروطه در ایران به نیکی ممالک غرب به نتیجه نمیرسد همین ناسازگاری ملایان با قانون و از جمله قانون مشروطه است... میبینید که برابر هر گام که میخواهیم به سوی پیشرفت برداریم چه ایستادگی و کارشکنی میکنند... میگویند عدلیه خلاف شرع است! دبستان خلاف شرع است! نظام وظیفه خلاف شرع است! سِجل و مالیات خلاف شرع است! دانشکده خلاف شرع است.»
در میان اقشار و گروههای اجتماعی مختلف، بسیاری از کسروی بیزار بودند: ادبا بخاطر حملات وی به شاعران بزرگ ایران، صوفیه به دلیل نقدش به صوفیگری و بهاییان به دلیل نگارش کتاب بهاییگری. اما روحانیت تشیع که از لایههای متنفذ اجتماعی بود، قدرت بیشتری برای مقابله با کسروی داشت و نهایتا هم نواب صفوی و پیروانش تصمیم به مقابله با کسروی گرفتند.
قتل کسروی توسط فداییان اسلام
سیدمجتبی نواب صفوی نخستین بار در بیست سالگی و زمانی که در نجف بود به یکی از کتابهای کسروی برخورد و به گفته خودش آن کتاب قلبش را آتش زد. نواب صفوی به ایران آمد و نزد کسروی رفت تا با بحث و محاجه وی را به اسلام بازگرداند. کسروی سخن نواب را نمیپذیرد و ظاهرا بحث بین نواب و کسروی بالا گرفت و کار به جایی کشید که در یکی از جلسات بحث یکدیگر را تهدید کردند.
بیشتر بخوانید:آخرین سفر شاه به مشهد و تلاش برای اتحاد با روحانیون/ چرا روحانیت شیعه با محمدرضا شاه همراه نشد؟
نواب صفوی، کسروی را مرتد میدانست و تصمیم گرفته بود به حکم اسلام خونش را بریزد. نواب صفوی نخستینبار در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۲۴ و زمانی که فقط ۲۱ سال داشت به در چهارراه حشمت الدوله به کسروی حمله کرد و نخست گلولهای به وی زد و سپس سعی کرد سرش را به جدول کنار خیابان بکوبد. اما با رسیدن پلیس نواب دستگیر شد و کسروی در بیمارستان مداوا شد و جان سالم به در برد.
فداییان اسلام با نفوذی که در ساختار قدرت داشتند حکم نواب را بسیار سبک کردند. ظاهرا در گزارش پلیس نوشته شد که نواب از خود دفاع کرده است. همین امر باعث آزادی وی شد.
نواب ده روز پیش از ترور کسروی بیانیهای منتشر کرد به نام «خون و انتقام» که در آن از مسلمانان میخواست برپاخیزند و حقوق خویش را بستانند: «ای جنایتکاران پلید! شما خویشتن را بهتر از دیگران در زیر پردههای مرموز میشناسید و بر دقائق جنایات خود مطلعید، ما هم آزادمردان از خود گذشتهایم که باک نداریم و به کمک احتیاجمان نیست. بترسید از نیروی ایمان زمانی که مجال یابد. ما سرچشمه کل میبینیم و تیرانداز و الا تیر و جویبار را چه کند؟ منشأ خرابیها و بیدینیها و مظلومکشیها شمائید. به خدا خونمان میجوشد و خون فداکاران دین در جوشش است و خون تازه میطلبد. جانبازی بر ما شیرین است. لیک، تا نستانیم، نبازیم، جان به زنجیرهای رقیب و اسارت پانصد میلیون مسلیمن عالم گسیختنی است. سالها است که زنجیر سیاهی ممالک اسلامی را از یکدیگر جدا ساخته، مراکز نصب این زنجیرها در داخله مسلمین به الوان گوناگون به قطع و فصل رشته اخوت و اتحاد و پاشیدن سم فساد و سوءاخلاق و جهل و بیایمانی و اختلاف مشغول است. «انما المؤمنین اخوة» - مؤمنان برادرند - این زنجیرها از ناحیه خودخواهانی است که سالها بعد از تمدن اسلام و ندای عالمگیر قرآن و دعوتش به آزادی، در جهل و بربریت غوطهور بودند.ای مسلمین عالم، قیام کنید، زنده شوید، تا حقوق خویش بازستانیم.»
در بیانیه نواب صفوی مشخص نبود از چه کسی باید این حقوق ستانده شود. این نوشته در واقع مانیفست فداییان اسلام بود.
پس از مدتی که نواب آزاد شد، این بار برای کسروی در دادگاه پروندهای گشوده شد. کسروی به دلیل نداشتن امنیت جانی از حضور در دادگاه امتناع میکرد، اما با فشار دولت مجبور شد در دادگاه حاضر شود و نواب هم این فرصت را از دست نداد و تصمیم به قتل کسروی در دادگاه گرفت.
کسروی نهایتا در اسفند همانسال به همراه منشیاش حدادپور به کاخ دادگستری رفت و گروهی از فداییان نیز با هدایت برادران امامی وارد آنجا شدند و کسروی و منشیاش را به قتل رساندند. آنها نخست هفت گلوله به کسروی شلیک کردند و بعد با چاقو ضربات متعددی به پیکر وی زدند و بدنش را پاره پاره کردند.
جسد کسروی مدتی همانجا ماند چرا که او را دشمن دین میخواندند و حاضر به دفنش نبودند. نهایتا دولت تصمیم گرفت جسد کسروی را با در شمیران دفن کردند و قاتلین وی نیز پس از مدت کوتاهی از زندان آزاد شدند. در واقع دولت بخاطر فشار محافل مذهبی سریعا قاتلان را آزاد کرده بود. محمدرضاشاه برخلاف پدرش مذهبی بود و با به قدرت رسیدن وی به نوعی از نیروهای مذهبی دلجویی شد؛ نیروهایی که در دوره رضاشاه با اصلاحات سکولار وی به حاشیه رفته بودند. نواب پس از قتل کسروی نیز به فعالیتهایش ادامه داد. او دو سال بعد با شاه دیدار کرد و برای رهایی یکی از آشنایانش از شاه درخواست کمک کرد که مورد قبول واقع شد.
معذرت میخوام پس نواب صفوی توسط عمه من اعدام شد یا شاه وطن فروش