تاریخ انتشار: ۱۱:۴۲ - ۱۹ شهريور ۱۴۰۳
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد:

علی‌اصغر خان اتابک؛ داستان زندگی یک سیاستمدار پیچیده

علی‌اصغر خان اتابک، که با لقب «امین‌السلطان» و «اتابک اعظم» نیز نامیده می‌شود، یکی از پیچیده‌ترین شخصیت‌های سیاسی ایران در قرن گذشته است. وی متجاوز از ربع قرن در سمت‌های وزیر اعظم، صدراعظم و نخست‌وزیر مشروطه، سیاست داخلی و خارجی ایران را اداره کرد و نقاط قوت و ضعف خاص خودش را داشت. مورخین درباره زندگی سیاسی و اجتماعی اتابک مطالب بسیاری نوشته اند که مجموع این مطالب حاکی از هوش و زیرکی وی و شخصیت توانمدش هستند. اما همچنین بر اشتباهات متعددش نیز شهادت می‌دهند؛ اشتباهاتی که نهایتا باعث شد به دست مشروطه‌خواهان رادیکال به قتل برسد.

علی‌اصغر خان اتابک کیست؟ | داستان زندگی یک سیاستمدار پیچیده

رویداد ۲۴| علی نوربخش: میرزا علی‌اصغرخان اتابک در شانزدهم بهمن سال ۱۲۳۶ هجری شمسی در تهران متولد شد. پدرش آقا ابراهیم امین السلطان از سیاستمداران مهم دربار ناصرالدین شاه بود که مقام وزارت داخله و دربار را به عهده داشت. علی‌اصغر تحصیلات خود را در زمینه‌های ادبیات فارسی، زبان عربی، ریاضیات، تاریخ و کلام نزد معلمین خصوصی ادامه داد و در نظم و نثر و اسلوب سخنور شد. وی در پانزده سالگی به کارمندان پدرش پیوست و مسئولیت انبار غله را بر عهده گرفت. چند سال بعد نیز خزانه‌داری نظام به او محول شد و یک سال بعد لقب امین‌الملک گرفت. علی‌اصغر پس از فوت پدرش قائم مقام مشاغل و مناصب او شد و با سمت وزیر اعظم امور مربوط به وزارت داخله و دربار به عهده او واگذار شد و لقب پدرش، امین‌السلطان، به او رسید.

سه سال پس از این ماجرا، امین‌السلطان امور مربوط به سیاست خارجی ایران و وزارت امور خارجه را عهده دار شد و از آن تاریخ به بعد که مصادف با درگذشت میرزا یوسف خان مستوفی‌الممالک (صدراعظم وقت) بود، عملا بدل به شخص دوم کشور شد. امین‌السلطان در سال ۱۲۶۷ هجری شمسی به منصب صدراعظمی ناصرالدین شاه رسید و تا سال ۱۲۷۵ هجری شمسی که ناصرالدین شاه به قتل رسید، صدراعظم کشور بود.

کارنامه‌ی امین‌السلطان در دوران ناصرالدین شاه

امین‌السلطان در ۲۸ سالگی دومین فرد قدرتمند ایران بود. دوم ایران بود و از این لحاظ عده زیادی از رجال که نزدیکی او را به شاه موجب دوری خود می‌دیدند بنای مخالفت و مبارزه را با وی آغاز کردند، ولی او بر تمام مخالفین خود فائق آمد.

از اقدامات امین‌السلطان در دوران ناصرالدین شاه، کوتاه کردن دست پسران شاه، افرادی همچون ظل‌السلطان و کامران میرزای نایب‌السلطنه بود. ظل‌السلطان بر یک سوم از خاک ایران حکومت یا سلطنت داشت و در اصفهان برای خود نیروی مجهزی با تعلیمات افسران اتریشی فراهم آورده بود که هر آن بیم حمله و تصرف تهران می‌رفت. امین‌السلطان در ابتدای کار موفق شد حکومت ظل‌السلطان را فقط به اصفهان اختصاص دهد و فارس و جنوب و خوزستان و لرستان و گلپایگان و سایر ش+هرهائی که زیر نظر وی بود خارج و به افراد دیگر سپرد. همچنین از دخالت‌های کامران میرزا نایب‌السلطنه، وزیر جنگ، در سیاست جلوگیری کرد.

شاهکار سیاسی امین‌السلطان

امین‌السلطان در زمان کشته شدن ناصرالدین شاه و تغییر سلطنت، اوج هنر مدیریت خود را به نمایش گذاشت و ترتیب انتقال آرام و بدون تنش قدرت به مظفرالدین شاه را فراهم آورد. در طول تاریخ ایران، پدیده‌ی انتقال قدرت چالشی اساسی بوده است و به مجرد مرگ پادشاه، جنگ بر سر جانشینی او کشور را دچار آشوب و جنگ داخلی کرده است. این پدیده را «شاه میری» یا «شاه مُردی» می‌نامند و در زمان قتل ناصرالدین شاه، به تدبیر علی اصغر خان اتابک بود که شاه میری در کشور رخ نداد.

دکتر محمد احیاء‌الملک که در واقعه‌ی قتل ناصرالدین شاه حضور داشت ماجرا را چنین روایت می‌کند که اتابک به محض اینکه فهمید شاه به قتل رسیده، طوری وانمود کرد که گویی ماجرا چیزی جز یک جراحت سطحی نیست و اینطور ادامه می‌دهد: «اتابک اعظم با عصایی که در دست داشت به مجدالدوله به سختی کوفت و فوری اطاق را به کلی خلوت و خالی کرد و باز به من فرمود دکتر جان امروز روز ترقی تو و بروز لیاقت است. کاری کن شاه به حال بیایند. در این وقت اتابک میان راهرو بین حرمین قدم می‌زد. با اشاره ایشان را به طرف خود آوردم به طوری که خم شدند. در گوش ایشان با اینکه اطاق خلوت بود آهسته گفتم: قربان، قلب به کلی از کار افتاده و شاه قطعا و حتما مرده است و از نظر اینکه چاکر نمک‌خوار شما بوده و هستم در عالم دولت‌خواهی عرض می‌کنم مثل حاجی میرزا آغاسی وزیر محمدشاه از میان این حرم بیرون نروید تا از اینجا مانند او به کربلا بروید. اتابک هم یک سیلی محکم به گوشم نواخت و بدون تغیر گفت: «معراج نرو» و باز فریاد کرد دکتر جان روز ابراز لیاقت و هنر است، تمام ترقیات تو امروز است، شاه را حال بیار، تیر پای شاه خورده زود کاری کن که شاه حال بیاید. پس از خوردن سیلی از اتابک در حقیقت بیدار و هشیار شدم و وظیفه خود را دانستم و مشغول مالش پهلوی و پای شاه گشتم و لباس‌های او را مرتب نمودم و فریاد زدم قربان، الحمدالله حال قبله عالم به جا آمد. اتابک فریاد کرد: ناصرالملک قلیان بیار، حال شاه به جا آمد.» دکتر احیاء الملک چنین ادامه می‌دهد که «اتابک به من گفت در راه مراقب باش به کسی حرفی نزنی جز اینکه خدا را شکر کنی که شاه به دست تو حالش به جا آمده و تیر به پایش خورده است و دست‌های خود را هم خوب از خون پاک کنی.»

شاهزاده عبدالله میرزا ادامه‌ی ماجرا را که در کاخ گلستان گذشت چنین روایت می‌کند: «در حیاط تخت مرمر کلیه رجال و شاهزادگان و اعیان و امناء دولت حیران نشسته بودند، همه به دور من جمع شدند و حال شاه را پرسیدند. گفتم: الحمدالله تیر به پای شاه خورده و حال شاه به جا آمده است... نیم ساعت از شب گذشته که در حیاط گلستان را باز و جمیع منتظرین را احضار کرد. در معیت پدرم شاهزاده یمین‌السطان میرآخور وارد حیاط گلستان شدیم. جلو عمارت ابیض روی زمین را فرش کرده بود و چراغ زیاد روشن بود. همه رفتند و به فراخور شأن و مقام خود روی زمین نشستند. اتابک آمد و نشست و پس از لحظه‌ای گفت: آقایان تا دو ساعت قبل من صدراعظم شما بودم و اینک یک نفر از افراد عادی و با شما‌ها همقطارم. باید اولا بدانید که هر کاری وقتی دارد فعلا وقت گریه و زاری نیست. شاه به رحمت ایزدی رفت و اکنون اختیار با شما است. هر چه را برای مملکت مناسب و صلاح می‌دانید و بر آن اتفاق می‌کنید بگویید من هم مطیع آراء شما هستم. اگر میل دارید و صلاح می‌دانید ولیعهد در تبریز است و او را به سلطنت انتخاب کنیم و اگر به جمهوریت راغب و آن را برای کشور صلاح می‌دانید من حرفی ندارم. آنچه صلاح می‌دانید بفرمایید تا عمل کنیم. شاهزاده یمین‌السلطان از جای خود بلند شد و گفت: چنان که تا دو ساعت قبل شخص شما صدراعظم و صاحب اختیار ما بودید من و تمام شاهزادگان و کلیه جماعت نوکر عرض می‌کنیم که فعلا هم صدراعظم و صاحب اختیار و آقای ما شما هستید، هر چه را شما برای مملکت و ما‌ها صلاح بدانید ما اطاعت می‌کنیم، رای خودتان را بفرمایید. اتابک گفت: عقیده من اینست که الساعه از همین جا تلگرافی به ولیعهد بکنیم و برای سلطنت استدعا کنیم هر چه زود‌تر تهران تشریف بیاورند. همه به اتفاق تصدیق کردند. اتابک کاغذ و قلم خواست و در یک لحظه خود متن تلگراف را تحریر کرد و رئیس تلگرافخانه قصر گلستان را احضار نمود تا فوری به تبریز مخابره نماید.»

متن این تلگراف معروف که امین‌السلطان به مظفرالدین شاه فرستاد به این قراربود: «تبریز، پیشگاه اعلیحضرت قدر قدرت شهریاری ارواحنا فداه.

چرا خون نگریم چرا خوش نخندم / که دریا فرو رفت و گوهر برآمد

اگر شاهنشاه مبرور [مرحوم]انارالله برهانه که پادشاه سالخورده‌ای بود حق تعالی در کنف مرحمت خود او را برد و از فیض و احسان خویش برخوردار ساخت، به حمدالله تعالی عنایت خداوندی شامل حال مسلمانان شد و شاهنشاه مهربان مشفق جوانی به ایرانیان ارزانی فرمود که امیدواریم در سایه ذات مقدس و وجود اقدسش ایران و ایرانیان سربلند، مملکت آباد و خلق آسوده خاطر و دعاگو باشند. حکم آنچه تو فرمایی ما بنده فرمانیم. چاکران این دولت روزافزون تمامی چشمشان به راه و گوش به در، چون گوش روزه‌دار بر الله اکبر است.»

بیت شعری که در ابتدای تلگراف آمده نیز سروه‌ی خود امین‌السلطان است و به تعبیر حسن نراقی، هم تسلیت دارد، هم تبریک دارد و هم خبر است!


بیشتر بخوانید: میرزا نصرالله مشیرالدوله؛ اولین نخست وزیر تاریخ ایران


کارنامه‌ امین‌السلطان در دوران مظفرالدین شاه

پس از آنکه مظفرالدین به تخت سلطنت نشست، علی‌اصغر خان اتابک صدراعظم وی شد و، به جز وقفه‌ای حدودا یک‌ساله، تا سال ۱۲۸۲ هجری شمسی در این سمت باقی بود. اتابک در این مدت یکی از بزرگترین خطا‌های کارنامه‌ی سیاسی خود را انجام داد و با گرفتن دو وام کلان از روس‌ها، موجبات سفر مظفرالدین شاه به اروپا را فراهم ساخت. هدف از این سفر معالجه‌ی شاه و بازدید از پیشرفت‌های ممالک مترقی جهان بود، اما منابع مالی این سفر به شیوه‌ی نادرستی فراهم شده بود.

علاوه بر این، امین‌السلطان با مشکل خزانه‌ی خالی مواجه بود و تلاش می‌کرد از دولت‌های خارجی وام بگیرد. اما وضعیت کشور به اندازه‌ای وخیم بود که کسی حاضر نبود به ایران وام دهد. امین‌السلطان در این وضعیت، و عمدتا به دستور مظفرالدین شاه، امتیازات فراوانی را به دولت‌های خارجی اعطا کرد. معروفترین این امتیازات عبارت بود از امتیاز دارسی که برای بهره‌برداری از نفت جنوب بود و به مدت ۶۰ سال، به ویلیام ناکس دارسی اعطا گردید. اعطای این امتیاز، مخالفت روس‌ها را دربرداشت و منجر به گرفتن امتیاز گمرکات شمال و امتیاز خط‌آهن جلفا و قزوین به روسیه شد. امین‌السلطان پس از مدتی به خاطر مخالفت دو کشور روس و انگلیس و بدبینی شاه نسبت به وی، از صدارت عزل شد.

البته باید به این موضوع اشاره کرد که ریشه این مشکلات به دوران «شاه شهید» بازمی‌گشت. در کتاب عصر بی‌خبری یا تاریخ امتیازات در ایران چنین آمده است: «اتابک در دوران زمامداری خود بطور رسمی سه سفر به خارج نمود. در معیت ناصرالدین شاه به اروپا سفر کرد و پس از مراجعت قرارداد لاتاری که با انگلستان بسته شده بود موجب عدم رضایت مردم شد و لاجرم واقعه تحریم تنباکو و فتوای میرزای شیرازی پیش آمد. در این حادثه عده زیادی از مردم مقتول و مجروح شدند و سرانجام قرارداد فسخ شد و مبلغ پانصد هزار لیره خسارت به کمپانی دریافت کننده امتیاز داده شد. ناصرالدین شاه این خسارت را از بانک شاهی با بهره شش درصدی قرض گرفت و همین قرض موجبات بهم خوردن وضع مالی ایران شد.»

سفر به اروپا، آشنایی با فراماسونری و تحول عمیق فکری

امین‌السلطان پس از عزل به اروپا سفر کرد و حدود چهار سال در آنجا اقامت داشت. وی از کشور‌هایی مانند هند و ژاپن نیز دیدن کرد و عمیقا تحت تاثیر مدرن شدن سریع ژاپن قرار گرفت. همچنین در انگلستان با مقامات بریتانیایی و حتی با دشمن دیرینه‌ی خود، میرزا ملکم خان، دیدار کرد و به یکی از لژ‌های فراماسونری پیوست.

امین‌السلطان در اثر اقامت چهارساله‌ی در اروپا، به حکومت قانون و مشروطیت تمایل یافته بود و خود درباره این موضوع گفته است که «فراماسونری مرا آدم کرد.». میرزا ملکم‌خان، دشمن دیرینه وی، در یکی از نامه‌های خود به دوستانش متذکر شده است که «اتابک فعلی با اتابک سابق فرق عمده‌ای دارد.»

امین‌السلطان پس از چهار سال اقامت در اروپا، بنا بر درخواست‌های مکرر محمدعلی شاه به ایران بازگشت تا مقام نخست‌وزیری را در دست گیرد. وی پس از ورود به ایران به عنوان نخست‌وزیر انتخاب شد و کابینه‌ی خود را به مجلس معرفی کرد و چهار ماه نخست‌وزیر کشور بود. تحولات امین‌السلطان در کارنامه سیاسی این دوره از زمامداری وی نیز مشهود بود. امین‌السلطان تعدادی از آیین‌های مشروطیت را بنیان نهاد؛ آیین‌هایی مانند ضرورت ارائه‌ی برنامه به مجلس و رای اعتماد جداگانه مجلس به وزرای دولت. همچنین دولت وی با وابستگی به «مجمع آدمیت» در واقع نخستین دولت حزبی تاریخ ایران بود.

امین‌السلطان پس از بازگشت به ایران، محمدعلی شاه را از مزایای حکومت دموکراتیک آگاه کرد. شاه اظهار کرد در جهت حفظ قانون اساسی مشروطیت تلاش خواهد کرد. اما به زودی مشخص شد که شاه دروغ می‌گوید و چنین نیتی ندارد. محمدعلی شاه تصور می‌کرد که امین‌السلطان به او در جهت سرنگونی مشروطیت و مجلس کمک خواهد کرد، اما امین‌السلطان به شدت و قدرت احساسات مشروطه‌خواهی پی برده بود و شاه را یاری نمی‌کرد. امین‌السلطان تلاش کرد اعضای میانه‌رو مجلس، مانند دوست قدیمی‌اش سید عبدالله بهبهانی را که مخالف مشروطه‌خواهان رادیکال بودند تقویت کند. وی در امور مختلف با شاه مخالفت می‌کرد. درباریان نیز با دیدن تغییرات امین‌السلطان شایعه کردند که او قصد دارد کشور را به جمهوری تبدیل کند.

امین‌السلطان از شاه خواست اعضای نامحبوب کابینه را برکنار کند. همچنین رهبر خاندان رحیم‌خان را که با همدستی شاه حمله‌ای علیه شهر انقلابی تبریز ترتیب داده بود، دستگیر کند. او همچنین تلاش کرد شاه را متقاعد به همکاری با اکثریت میانه‌رو در مجلس کند؛ اما تلاش‌هایش ثمری نداشت.

اما مشروطه‌خواهان از تحولاتی که امین‌السلطان پس از سفر اروپا پیدا کرده بود بی‌خبر بودند یا آن را باور نداشتند، به مخالفت با وی پرداختند. مخبرالسلطنه درباره‌ی آمدن امین‌السلطان می‌نویسد: «آزادیخواهان در بادکوبه و رشت و تهران مخالف اتابک هستند... اشخاصی که قبل از مسافرت اتابک را می‌شناسند، از افکار اتابک بعد از مسافرت مستحضر نیستند. من بعد از مسافرت چین و ژاپن او را خوب و متوجه مصالح مملکت می‌دانم. در این موقع حتی از وام دوم نیز اظهار ندامت می‌کرد.»

دست آخر نیز این سوءتفاهم باعث قتل امین‌السلطان شد و در شهریورماه سال ۱۲۸۶ و در حالی که با سید عبدالله بهبهانی از مجلس خارج می‌شد، توسط یکی از اعضای گروه حیدرخان عمواوغلی، به قتل رسید. قتل وی درست در روزی اتفاق افتاد که روسیه و بریتانیا قرارداد معروف تقسیم ایران را منعقد کردند.

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
برچسب ها: چهره ها
نظرات شما
پیشخوان