باید نگرانخرید درختکریسمس توسط ایرانیهای غیرمسیحی باشیم؟
در روزهایی كه پشت سر میگذاریم، بسیاری از هموطنان مسیحی ما در حال برگزاری جشن سال نوی میلادی هستند، اما در كنار آن، بعضی غیرمسیحیها هم به برگزاری جشنی با درختهای كریسمس تزیینشده روی خوش نشان میدهند؛ روندی كه به نظر میرسد در سال های گذشته شدت گرفته است. این موضوع را كه در كنار استقبال از مراسم هالوین، ولنتاین و بسیاری از آداب و رسوم فرهنگها و كشورهای دیگر بگذاریم، این سوال به وجود میآید كه چقدر باید نگران این موضوع بود و آیا توجه نشان دادن به بخشی از فرهنگ كشورهای دیگر، خطرناك است؟ این توجه به انگارههای فرهنگی وارداتی را باید نشانه بحران هویت دانست یا موضوعی طبیعی است كه ميتوان به سادگي از كنار آن گذشت؟ دكتر بهزاد دوران، جامعهشناس و معاون پژوهش پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران و همچنین دكتر محمدرضا كلاهی، عضو علمی پژوهشكده مطالعات فرهنگی و اجتماعی با حضور در كافهخبر، این موضوع را تحلیل كردهاند.
خیلیها ابراز نگرانی میكنند كه چرا جشن سال نوی میلادی، از طرف بعضی غیرمسیحیها هم مورد توجه قرار میگیرد؛ شما این موضوع را نوعی بحران هویت میدانید و فكر میكنید باید درباره اختلال در فرهنگ كشورمان نگران بود؟
دوران: من معتقدم این موضوع در این شكل جای نگرانی ندارد؛ ما هموطنان مسیحی داریم كه این روزها را جشن میگیرند و چه اشكالی دارد اگر ما هم در كنار آنها از رسیدن سال جدید میلادی خوشحال باشیم؟ اگر آنها به عنوان افرادی ایرانی، در مراسمی مانند تاسوعا و عاشورا شركت كنند و نذری بدهند یا آیین نوروز و شب یلدا و ... را انجام بدهند، به آنها میگوییم دچار بحران هویت شدهاند و باید احساس نگرانی كنند؟ ما در جامعهای چندفرهنگی زندگی میكنیم كه اقوام مختلفی با ادیان مختلف سابقه زندگی طولانی و مسالمتآمیز كنار هم دارند، بنابراین چنین تاثیرگذاریهای فرهنگی طبیعی است و نباید نگران آنها بود. من حتی فكر میكنم اگر جز این باشد جای نگرانی است. اگر فرهنگها ایزوله و بركنار از همدیگر باشند و تاثیر و تاثر نداشته باشند، دقیقا آنجاست كه اختلاف و گسیختگی پیش میآید. این برهم تاثیرگذاریها، نشانههای حداقلی یك حیات طبیعی امیدواركننده است.
موضوع اینجاست كه چرا فقط در بعضی از موارد شاهد این تاثیرگذاری هستیم؟ اين مساله، ناشی از هجمههای تبلیغاتی نیست؟
دوران:
بعضی موارد به انگارههای زیباییشناسی مد در سطح جهان تبدیل شده و
استقبال جهانی را شامل میشود. نه فقط در كشور ما بلكه در كشورهای دیگر هم
افراد به این فرهنگها توجه میكنند كه احساس كنند جزیی از جریانات فرهنگ
جهانی هستند. بخشی از این مساله به فرآیند جهانی شدن برمیگردد كه به
اصطلاحهای غربی شدن و آمریكایی شدن هم شناخته میشود، این موضوع باعث شده
ارزشهای امریكایی بیشترین حجم صدور انگارههای فرهنگی را به كشورها و
فرهنگهای دیگر داشته باشد. وقتی یك فرهنگ میتواند مسلطتر از فرهنگهای
دیگر عمل كند، طبیعی است كه بیشتر مورد توجه واقع شود.
خب اين موضوع نگرانكننده نيست؟
دوران: منظور من از این كه میگویم تاثیر گرفتن از
فرهنگهای دیگر جای نگرانی ندارد، این است كه نباید نسبت به تاثیرگذاری
فرهنگی نگران باشیم چون در عین حال در چنین فضایی ما هم میتوانیم
داشتههایمان را به كشورهای دیگر عرضه كنیم، اما باید این را بررسی كرد كه
تاثیرگذاری فرهنگی ما بر كشورهای دیگر چقدر است. وقتی منفعل عمل كنی و
تولیداتی نداشته باشی، صرفا گیرنده هستی. اگر مدیریت فرهنگی قوی داشته
باشیم، میتوانیم به جای نگرانی از تاثیر فرهنگها بر همدیگر، از این موضوع
استقبال كنیم و براي ارائه فرهنگ خودمان از اين فضا استفاده كنيم.
كلاهی:
ایدهای وجود دارد و اصطلاحی هست به نام «جهانی - محلی شدن»؛ یعنی آنچه
جهانی است محلی میشود و آنچه محلی است و در گذشته در محدودههای خاص خودش
محصور بوده، جهانی میشود و در كشورهای مختلف میتوان خردهفرهنگهای
گوناگون را دید. اما ایده دیگری هم وجود دارد كه به هژمونی فرهنگ امریكایی
اشاره دارد و معتقد است این یك درهمآمیختگی ساده نیست بلكه یك سلطه است و
فرهنگ و سرمایهای كه قدرتمندتر است، بر فرهنگهای دیگر آوار شده است. به
عقیده من، در شرايط فعلي، این در هم آمیختگی، صرفا خنثی و برابر نیست بلكه
یك طرف در این مراوده فرهنگی مسلطتر است.
دكتر بهزاد دوران، جامعهشناس
يعني در اين شرايط نابرابر، امكان در خطر قرار گرفتن ارزشهاي فرهنگي وجود دارد؟
كلاهی: ببینید، من فكر میكنم مهم این نیست كه فرهنگی منتقل شود، مهم این است كه كدام بخش فرهنگ منتقل شود. اگر بخشی از داشتههای یك ملت به دیگران انتقال داده شود كه باعث غنای فرهنگ شود خیلی هم خوب است اما مساله اینجاست كه در بیشتر موارد، این انتقال صرفا تحریك كننده و تهییج كننده است و اندیشه برانگیز نیست. هجوم فیلمهای كرهای و سريالهای ضعیف در تلویزیون به چشم میخورد كه هر كدام میتواند بحران هویت ایجاد كند اما جالب است كه هیچ حساسیتی نسبت به آن وجود ندارد. به عقیده من این مسائل حتی مهمتر از برگزاری مراسمی مثل هالوین و كریسمس هستند و در حالی كه حساسیت نسبت به آنها از بین رفته، میتوانند بسیار ضربهزنندهتر باشند.
دوران: این در شرایطی است كه به جای برنامههای
كممحتوا، تلویزیون میتواند از مناسبتهای مختلف برای بیشتر كردن وفاق ملی
استفاده كند. صداوسیما قرار است به تمام اقشار جامعه توجه كند و چه بهتر
است كه به جای نادیده گرفتن اقشار مختلف، هنگامی كه هموطنان كشورمان در
ادیان گوناگون مناسبتهای خاصی دارند، به آنها هم به عنوان یك ایرانی توجه
شود چون در قانون اساسی كشورمان هم این ادیان پذیرفته شده و محترم هستند.
لازم است اقلیتهای مذهبی سهم بیشتری در سپهر فرهنگی داشته باشند و صدایشان
شنیده شود نه این كه بخواهیم آنها را حذف كنیم و به تقابل بین مردمی كه در
یك كشور زندگی میكنند دامن بزنیم. اما متاسفانه میبینیم كه به جای ایجاد
برای وفاق و همدلی، از پرداختن به فرهنگهای دیگر احساس نگرانی وجود دارد.
این احساس نگرانی از كجا ناشی میشود؟
دوران: متاسفانه به نظر میرسد برخی مسئولان اینطور
فكر میكنند كه آنقدر فرهنگمان غنی است كه نیازی به یادگیری از فرهنگهای
دیگر نداریم؛ اما این كه تصور كنیم نیازی به ارتقا نداریم، دقیقا نقطهای
است كه از همانجا احتمال سقوط ممكن میشود. فرهنگی كه رو به رشد و پیشرفت
نباشد، راكد میماند، در جا میزند و یك نقطه پایان برای خودش میگذارد.
عدم اعتماد به نفس فرهنگی باعث میشود این تصور به وجود بیاید كه هر چیزی
به جز روایت اصلی ما میتواند فرهنگ ما را از بین ببرد در حالی كه اینطور
نیست، بعضی تاثیرات گذرا هستند و نمیتوانند فرهنگ را به راحتی تغییر
بدهند.
اما بعضی تاثیرات فرهنگی گذرا نیستند و میبینیم كه شدت هم میگیرند.
دوران:
حتی اگر اینطور باشد هم اشكالی ندارد، فرهنگ میتواند بخشهایی از
داشتههای كشورهای دیگر را بگیرد و آنها را با توجه به آنچه نیاز دارد
درونی كند و غنیتر شود. هیچ فرهنگی كاملا خالص نیست.
با این شرایط، دچار هرج و مرج فرهنگی نمیشویم؟
دوران: چگونه به دركی از خودمان برسیم وقتی قرار باشد
دیگران را نبینیم و خودمان را از زاویه چشم آنها نگاه نكنیم؟ درك خود منوط
به درك دیگری است، نباید تنها به بخش استعماری فكر كرد بلكه وجه فكری و
معرفتی هم باعث میشود بخواهیم فرهنگهای دیگر را بشناسیم و از آنها در جهت
ارتقای فرهنگ بهره بگیریم.
*دكتر محمدرضا كلاهي، جامعهشناس
اما
میبینیم كه در این تبادل، اتفاقاتی مانند فرهنگ شهرنشینی، رانندگی و ...
منتقل نشده بلكه تنها نمونههایی مثل آیینها و بخشهاي ظاهري فرهنگها
انتقال يافتهاند.
كلاهی: نباید مساله را
به سطح شخص تقلیل داد، این كه در كشورهای دیگر بسیاری از مسائل اخلاقی و
شهروندی رعایت میشود به این دلیل است كه سیستم، این فضا را برایشان فراهم
كرده است، تفكیك زباله، جریمههای سنگین رانندگی و بسیاری از قوانین و
مكانیزمهای موجود در كشورهای پیشرفته باعث شده كه تخلف امكانناپذیر شود.
نباید فكر كنیم آنها اگر این مسائل را رعایت میكنند به این دلیل است كه
شخصا و ذاتا افراد بهتری هستند و ما افراد خوبی نیستیم. این كار، روانشناسی
كردن مساله اجتماعی است در حالی كه بسیاری از مناسبات اجتماعی بر این
مسائل حاكم است؛ ضمن این كه معتقدم اساس مقایسه این كه چرا فرهنگ رانندگی
را نگرفتهایم اما بعضی از مراسم مثل كریسمس و هالوین اجرا میشود، كاملا و
ماهیتا با هم تفاوت دارند و قابل مقایسه نیستند.
دوران: من فكر میكنم این مساله به دلیل آن است كه هر كس به دنبال چیزی است كه ندارد. مردم ما شادی ندارند بنابراین بخشی از شادی را میخواهند از طریق آیینهای دیگر به دست بیاورند. رسانهها در همه جای جهان، یكی از وظایف اصلیشان سرگرم كردن مردم است در حالی كه رسانهها در كشور ما مردم را مورد تهاجم قرار میدهند؛ انواع خبرهای ناگوار در هر كجای دنیا كه هست پوشش داده میشود ولی خبری از تفریح و سرگرمی و شادی نیست. مردم از سر كار میآیند و به جای تجدید قوا و استراحت، باید باز هم با مشكلات دست و پنجه نرم كنند. این میشود كه مشتری كالاها و فرهنگهایی میشوند كه به آنها شادی بدهد. شادی، در تولیدات فرهنگی ما سهم كمی دارد و حتی برای شادیهای خودمان هم در رسانه ملی جایی نداریم. در عین حال، در جامعه ما به دلیل این كه مدرن نشدهایم، حالت چسب و وصلهای و چهلتكهای از فرهنگهای مختلف پیدا كردهایم، انگارههای فرهنگی در كنار همدیگر نمینشینند چون درونی فرهنگ ما نشده و جامعه مدرنی نداریم. در جامعه مدرن، شكاكیت حرف اول را میزند اما در جامعهای كه شك وجود نداشته باشد چطور انتظار میرود افراد نسبت به خودشان و داشتهها و اندوختههایشان پرسش مطرح كنند؟ این را نمیبینیم و ترویج هم نمیشود كه افراد پرسشگر باشند و به دنبال آموزههای جدید باشند بنابراین به سطوحی از انتقال فرهنگی بسنده میشود.
كلاهی: من فكر میكنم این دوگانه سنت و مدرنیته ابزار
تحلیلی مناسبی نیست. این كه درباره هر چیزی بگوییم «چون مدرن نشدهایم»،
راه حل مناسبی نیست. باید ببینیم این كه مدرن نشدهایم اصلا به چه معنی
است؟ ما نسبت به سالهای قبل تغییرات زیادی داشتهایم و اصلا قابل مقایسه
با نوع زندگی در صدها سال پیش نیستیم. این كه میگویند مدرن نشدهایم به
این دلیل است كه تصور میشود مدرنیته جوهره و ویژگیهایی دارد كه اگر
جوامعی داشته باشند، مدرن محسوب میشوند. این در حالی است كه مدرنیته جوهری
ندارد، یكی از ایرادها دقیقا همین است كه كلیتی به نام مدرنیته مطرح
میشود در حالی كه مدرنیته انگلستان مسیر متفاوتی با آنچه در فرانسه رخ داد
داشت و هر دو با آلمان و امریكا و شرق آسیا متفاوتند. این كه در كشور ما
نابسامانیهای اقتصادی و اجتماعی وجود دارد را نباید با مدرنیته مقایسه
كنیم، چون به راحتی میشود پرسید این كه مدرن نشدهایم یعنی چه و بعد این
كه چرا مدرن نشدهایم؟ به نظر من در پاسخ به این سوال كه چرا میرویم سراغ
مراسم شاد كشورهای دیگر به این دلیل است كه آن آیینها قابلیت همهگیر شدن
دارد و تفریحی و آیینی است و نباید آن را با مثالهای دیگری مثل رفتارهای
شهروندی مقایسه كرد و گفت مدرن نیستیم.
با تمام اینها، برای این كه در دادوستد فرهنگ و آیینها،
فقط گیرنده نباشیم و بتوانيم داشتههاي فرهنگيمان را به ديگران ارائه
كنيم، باید چه كار كرد؟
دوران: به نظر من
بیشتر از هر چیزی مهم است كه نظام سیاسی خودش را برای دخالت در هر چیزی
محق نداند، در بسیاری از موارد باید برنامهریزی وجود داشته باشد اما در
موارد زیادی فقط كافی است بستر لازم فراهم شود و اجازه داده شود جامعه به
طور طبیعی مسیر خودش را برود. باید اولویتهای نظام فرهنگی در سیاستگذاری
به موارد كلیدی محدود شود كه آنها را مد نظر قرار بدهد و بعد اجازه بدهد
جامعه خودش تصمیم بگیرد كه چه چیزی را بپذیرد و چه چیزی را نه. فرهنگ نیاز
به قیم ندارد، مردم راه خودشان را میروند، اگر به طور خودجوش این اتفاق
نیفتد كه فرهنگ از عقیم بودن دربیاید و زایا شود، اگر تولید داشته باشیم،
اگر با محصولات فرهنگی مناسب، اعتماد به نفس ارائه آنها به دیگران افزایش
پیدا كند، فرهنگ كشورمان نه تنها از بین نمیرود بلكه پیش میرود؛ اما اگر
تولید نكنیم، باید منتظر این باشیم كه داشتههایمان با داشتههای دیگران
جایگزین شود.
كلاهی: من هم فكر میكنم موسیقی، سینما و به طور كلی هنر كشورمان پیشرفت بسیار زیادی داشته و اینطور نیست كه فرهنگ ما ارتقا نداشته باشد؛ اما مساله اینجاست كه گاهی حاكمیت با مداخلاتی كه دارد باعث میشود این موارد در مسیر درستی قرار نگیرند. نكته مهم این است كه تشكلهای مذهبی، فرهنگی، سیاسی و ... هر كدام بر اساس منطق درونی خودشان عمل كنند، صنوف تخصصی خودشان را داشته باشند و در حوزههای مختلف اجتماعی بتوانند اقداماتی را كه لازم است داشته باشند. این موضوع باعث میشود تولیدات مفیدی داشته باشیم و فرهنگ كشورمان را به كشورهای دیگر معرفی و عرضه كنیم. لازم است ممیزیها از سر حوزههای مختلف كنشگری اجتماعی و فرهنگی برداشته شده و آنها اجازه عمل داشته باشند. عرصههای زیادی هست كه به آنها ورود نكردهایم در حالی كه اگر فرهنگ و هویتمان را در آنها تقویت كنیم، نباید نگران مواردی مثل درخت كاج و تزیینات كریسمس خریدن مردم باشیم. معماری و غذای ایرانی یكی از اینهاست. ما حوزه غذا را دست كم میگیریم در حالی كه غنای غذایی داریم اما مردم كشور خودمان هم از آن بیبهره هستند و در رستورانها كه میروند نمیتوانند غذای مناطق مختلف كشورمان را انتخاب كنند در حالی كه با غذاهای خارجی طرفند؛ اینها مواردی است كه رفته رفته سبك زندگی افراد را میتواند تغییر دهد اما مورد بیتوجهی قرار میگیرد و بعد به مواردی میرسیم مثل نگرانی برای خرید درخت كریسمس!