تاریخ انتشار: ۱۳:۳۷ - ۲۲ آذر ۱۴۰۳
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد

چرا انسان‌ها به دنبال معنا در زندگی هستند؟

در طول تاریخ، انسان‌ها همواره در پی درک معنا و مفهوم زندگی بوده‌اند. این جستجوی عمیق نه‌تن‌ها در افسانه‌ها و داستان‌های باستانی بلکه در نظریه‌های علمی معاصر نیز مشهود است. به عنوان موجوداتی متفکر، ما نیاز داریم تا روابط و پیوند‌های موجود در جهان اطراف خود را بفهمیم و در این مسیر، به دنبال معنا بگردیم. 

چرا انسان‌ها به دنبال معنا در زندگی هستند؟

رویداد۲۴ | مهدی توفیقی: از حوزه‌های روانشناسی تا زیست‌شناسی و فرهنگ، همه تلاش می‌کنند تا دلایل این تمایل بی‌پایان انسان به جستجوی معنا را توضیح دهند. اما چه چیزی این جستجو را برای انسان منحصر به فرد می‌سازد و چگونه می‌توانیم از این درک عمیق‌تر برای بهبود کیفیت زندگی خود استفاده کنیم؟

انسان‌ها به طور طبیعی به جستجوی معنا و مفهوم زندگی می‌پردازند. ما به طور فطری تمایل داریم تا ارتباطات و تعاملات موجود در جهان را درک کنیم. هر فرهنگ به نوبه خود، افسانه‌ها و داستان‌هایی درباره آفرینش جهان و شخصیت‌هایی که بر رویداد‌های طبیعی تسلط دارند، دارد. در دنیای کنونی ما، نظریه‌های علمی نیز مطرح می‌شوند که به بررسی عوامل مؤثر بر فرآیند‌های مختلف می‌پردازند. در واقع، تمامی انسان‌ها در مقطعی از زندگی خود به دنبال فهمیدن معنای زندگی هستند.

نظر روانشناختی درباره معنای زندگی

روانشناسان اغلب درباره دو تمایل اساسی انسان، یعنی تمایل به قدرت و تمایل به لذت، بحث می‌کنند. اما تمایل به معنا نیز به همان اندازه اهمیت دارد. ویکتور فرانکل، پزشک و نویسنده، در کتاب خود با عنوان «انسان در جستجوی معنا» بیان می‌کند که "جستجوی معنا نیروی محرکه اصلی زندگی انسان است و نه فقط یک توجیه ثانویه برای غریزه‌های انسانی. " معنا به طور خاص و منحصر به فرد است، زیرا تنها فرد خود می‌تواند آن را محقق کند و تنها در این حالت است که فرد به معنایی می‌رسد که نیاز او به درک معنا را برآورده می‌سازد.

از منظر شناختی، پرسش مهمی که مطرح می‌شود این است که

چرا نمی توانیم از جستجوی معنا دست بکشیم؟

چرا ما انسان‌ها نمی‌توانیم از جستجوی معنا در تقریباً تمامی فعالیت‌هایمان دست بکشیم. برای پاسخ‌گویی به این سوال، ضروری است که بفهمیم چرا مغز انسان به گونه‌ای طراحی شده است که همواره در پی درک معنای روابط در هر چیز و هر موقعیتی باشد، حتی در رویداد‌های تصادفی. هیچ موجود زنده دیگری دغدغه‌ای درباره معنا ندارد. پس چرا انسان‌ها باید نگران این موضوع باشند؟ اگر بخواهیم به دیدگاه داروینیسم رجوع کنیم و انسان‌ها را به عنوان موجوداتی زیستی و محصولی از فرایند تکامل در نظر بگیریم، می‌توان گفت که نیاز ما به معنا احتمالاً شانس بقای ما را افزایش داده است. یکی از سوالات کلیدی این است که انسان‌ها چه مزایایی از جستجوی معنا به دست می‌آورند؟ در حالی که تلاش برای درک معنا یکی از ویژگی‌های عمیق و بنیادین انسانی به شمار می‌رود، اگر ما فقط از منظر تکاملی به این موضوع نگاه کنیم و آن را به افزایش شانس بقای انسان محدود کنیم، این رویکرد ممکن است خشک و بی‌روح به نظر برسد. به نظر می‌رسد که سوالات مرتبط با معنا فراتر از حوزه زیست‌شناسی قرار دارند.


بیشتر بخوانید: چگونه می‌توانیم از تجربیات دیگران بیاموزیم؟


در مباحث معاصر پیرامون دلایل رفتار انسانی، تضاد‌هایی وجود دارد. از یک سو، زیست‌شناسان بر این باورند که رفتار انسان‌ها عمدتاً تحت تأثیر عوامل زیستی و ژنتیکی قرار دارد، در حالی که از سوی دیگر، انسان‌گرایان تأکید می‌کنند که فرهنگ و جستجوی معنا در آن، نقش اساسی در شکل‌دهی به رفتار‌های انسانی ایفا می‌کنند. به نظر من، این دو دیدگاه نه تنها در تضاد نیستند، بلکه به نوعی مکمل یکدیگر نیز هستند. به این معنا که شرایط زیستی ما تعیین‌کننده این نیستند که چه چیزی برای ما معنادار است، اما به طور قطع بر چگونگی جستجوی ما برای معنا تأثیر می‌گذارند. به عبارت دیگر، زیست‌شناسی و فرهنگ هر دو در شکل‌دهی به رفتار و جستجوی معنای انسان نقش دارند، اما هر یک به طریقی متفاوت و مکمل یکدیگر عمل می‌کنند. برخی افراد از این می‌ترسند که اگر بپذیریم زیست‌شناسی می‌تواند توضیحاتی درباره معنای انسان بودن ارائه دهد، زندگی‌مان بی‌معنا خواهد شد. در نتیجه، درک نیرو‌های تکاملی که ما را به موجودات اندیشمند تبدیل کرده‌اند، می‌تواند به ما کمک کند تا وجود خود را بهتر درک کنیم. به عبارت دیگر، شناخت علمی از تکامل و زیست‌شناسی نه تنها معنای زندگی را از بین نمی‌برد، بلکه می‌تواند به ما کمک کند تا با درک عمیق‌تر از طبیعت انسانی‌مان، زندگی بهتری بسازیم.

همان‌طور که آنتوان چخوف بیان می‌کند، "انسان زمانی بهتر می‌شود که به او نشان دهند که واقعاً کیست. " این جمله به این نکته اشاره دارد که انسان قادر است بهبود یابد و پیشرفت کند وقتی که او واقعیتی درباره خود را درک کند. این بیان نشان می‌دهد که شناخت و آگاهی از وضعیت و ویژگی‌های فردی می‌تواند فرد را به سمت رشد و تحول سوق دهد. بنابراین، داشتن درک عمیق از نقاط قوت و ضعف خود، به عنوان گام نخست در مسیر رشد فردی تلقی می‌شود. آگاهی از این جنبه‌ها نه تنها به فرد کمک می‌کند تا خود را بهتر بشناسد بلکه می‌تواند به او در اتخاذ تصمیمات آگاهانه‌تر و مؤثرتر در زندگی‌اش یاری رساند.

از کتاب ویکتور فرانکل در جستجوی معنا 

فرانکل در کتاب خود به طور مؤثری تجربه جستجوی معنا را در میان زندانیان اردوگاه‌های کار اجباری در جنگ جهانی دوم توصیف می‌کند. زندانیان با سختی‌های فراوانی مواجه بودند که بسیاری از آنها را به از دست دادن امید و هدف زندگی وادار می‌کرد. در چنین شرایطی، آنها دیگر هیچ معنا و هدفی در زندگی خود نمی‌دیدند و به طور کلی دچار بی‌تفاوتی می‌شدند. این وضعیت غالباً منجر به ابتلا به تیفوس و بیماری‌های دیگر در میان آنها می‌شد. فرانکل به وضوح اشاره می‌کند که افرادی که هنوز قادر به مشاهده معنای وجود بودند، حتی اگر این معنا بسیار ساده و ابتدایی می‌بود، بیشترین شانس بقا را در اردوگاه‌ها داشتند. این نکته تأکید می‌کند که داشتن یک هدف یا معنا، حتی در شرایط دشوار، می‌تواند به عنوان عاملی حیاتی برای ادامه زندگی عمل کند.

موقعیت خاص ما به عنوان موجوداتی در جستجوی معنا به این واقعیت برمی‌گردد که ما تنها حیواناتی هستیم که قادر به برنامه‌ریزی نه‌تن‌ها برای نیاز‌های فوری بلکه برای آینده‌ای دور نیز هستیم. برای انجام این کار، به یک هدف بلندمدت نیاز داریم که ما را وادار کند به عواقب وقایع آینده فکر کنیم و از زندگی در لحظه فراتر برویم. به عنوان یک گونه، ما به مرحله‌ای رسیده‌ایم که وجود ما به طور اساسی تحت تأثیر این تفکرات قرار دارد — ما به آینده می‌اندیشیم.

فرانکل در این زمینه می‌نویسد: "این یک ویژگی انسانی است که می‌تواند تنها با نگاه به آینده زندگی کند و در مواجهه با چالش‌های زندگی، این نگرش به آینده است که او را نجات می‌دهد. " اگرچه او ممکن است گاهی لازم باشد که ذهن خود را به این سمت هدایت کند. این بیان نشان می‌دهد که توانایی تفکر درباره آینده و جستجوی معنا در آن، نقش حیاتی در مقاومت و ادامه حیات ما در برابر دشواری‌ها ایفا می‌کند.

زمانی که حیوانات و انسان‌ها برای تأمین نیاز‌های روزمره خود برنامه‌ریزی می‌کنند، اهداف معمولاً نزدیک و ارزش آنها نسبتاً واضح است. اما وقتی نوبت به برنامه‌ریزی درازمدت می‌رسد، هدف ممکن است دور یا حتی ناشناخته باشد و ارزش آن به مراتب نامشخص‌تر می‌شود. در این وضعیت، ما به ارزش‌های کلی‌تری نیاز داریم—مانند ارزش‌های اخلاقی، مذهبی یا ایدئولوژیک—تا بتوانیم به برنامه‌ریزی خود معنا بدهیم. به عبارت دیگر، نیاز به معنا ناشی از توانایی منحصر به فرد انسان در آینده‌نگری است. در این راستا، معنای زندگی به هدف نهایی تبدیل می‌شود. سوالات وجودی ما از انگیزه‌های عمیق‌تر برای یافتن علل در رخداد‌های روزمره و شناسایی الگو‌ها در جهان سرچشمه می‌گیرند. این جستجو برای معنا و فهم بهتر از واقعیت، به ما کمک می‌کند تا به زندگی‌مان ساختار و هدفی بدهیم.

در نهایت، جستجوی معنا به عنوان یکی از بنیادی‌ترین و عمیق‌ترین ویژگی‌های انسانی، فراتر از تبیین‌های زیست‌شناختی و تکاملی قرار دارد. این جستجو نه تنها در درک روابط و پدیده‌های جهان نمایان می‌شود، بلکه در تلاش برای یافتن هدف و ارزش‌های بلندمدت نیز به وضوح دیده می‌شود. ترکیب دیدگاه‌های زیستی و فرهنگی به ما این امکان را می‌دهد که به درک جامع‌تری از رفتار‌ها و انگیزه‌های انسانی دست یابیم. همان‌طور که چخوف به درستی اشاره می‌کند، آگاهی از واقعیت وجودی خود گام نخست در مسیر رشد و بهبود فردی است. با فهم نیرو‌های تکاملی و شناخت علمی از ماهیت انسانی، می‌توانیم به زندگی‌ای معنادارتر و پربارتر برسیم. در نهایت، درک عمیق‌تر از معنای زندگی نه تنها به ما کمک می‌کند تا با چالش‌های زندگی به نحو بهتری روبه‌رو شویم، بلکه ما را به سوی آینده‌ای روشن‌تر و امیدوارکننده‌تر هدایت می‌کند.

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
برچسب ها: سبک زندگی
نظرات شما