جشن نوروز چگونه پس از حمله اعراب پابرجا ماند؟
رویداد ۲۴| گروه تاریخ: پس از استیلای اعراب مسلمان بر ایران در دوران ساسانی، بسیاری از سنتها و آیینهای کهن زرتشتی دستخوش فراموشی و یا تغییر ماهیت اساسی شدند. بهویژه آن دسته آیینهایی که با نظام شاهنشاهی یا باورهای خاص زرتشتی گره خورده بود، یا به کل منسوخ شد یا رنگ باخت و تضعیف شد. اما نوروز با وجود آنکه نمادی دیرپا از مشروعیت پادشاهی و «فرّه ایزدی» در ایران باستان بهشمار میآمد، توانست بیش از دیگر جشنها دوام بیاورد. دلیل این امر را شاید بتوان در پیوندی ژرف دانست که میان نوروز و هویت ایرانی برقرار بود. در واقع نوروز بهقدری ریشه در خاطرات فرهنگی، تاریخی و قومی ایرانیان داشت که هویت ایرانی و نوروز یکدیگر را پشتیبانی میکردند و همین امر باعث شد در دوران اسلامی هم از میان نرود.
از سوی دیگر، خلفا و فرمانروایان مسلمان نیز بهتدریج دریافتند که حفظ نوروز افزون بر کسب درآمد مالیاتی و دریافت هدایای مردمی، به تحکیم جایگاه سیاسی آنان نیز کمک میکند. در یکی از گزارشهای قدیمی چنین ذکر شده است که والیان و حکمرانان در سالهای نخستینِ پس از فتح ایران، «مالیاتهای نوروزی و مهرگانی» را با جدیت تمام دریافت میکردند و این موضوع خود در پایدارماندن این جشن نقشی بسزا داشت. بهعبارت دیگر، حاکمان جدید_ چه از تبار عرب و چه ایرانیانی که در مقام والی یا امیر محلی منصوب میشدند_بهجای آن که نوروز را کاملا حذف کنند، با افزودن عوارض و مالیات بر آن و نیز برگزاری تشریفاتی، از یکسو درآمد حکومتی را افزایش میدادند و از سوی دیگر هم به مردم نشان میدادند که در برابر برپایی جشن مقاومت چندانی ندارند.
نوروز، ابزاری برای مشروعیت سیاسی و نمایش قدرت
در دوران خلافت عباسی، مخصوصا هنگامی که والیان ایرانیتبار قدرتی نیمهمستقل داشتند، همواره جشن نوروز با آیینهای باشکوه و تشریفات درباری برگزار میشد. بیهقی در شرح وقایع غزنویان، به ما میگوید چگونه دستگاه سلطنتی با بزمهای مفصل، موسیقی، شعرخوانی و اهدای هدایای گوناگون، نوروز را جشن میگرفت. بهتعبیری، از همان آغاز، نوروز راهی شد برای نشاندادن شکوه دربار به مردم. طبق بعضی گزارشها، بسیاری از پادشاهان و امیران وقتی در روز نوروز بر تخت سلطنت تکیه میزدند، از آن بهمنزلۀ گواهی برای حقانیت حکومتشان استفاده میکردند.
برخی پادشاهان مسلمان نیز جنبههای عرفی و نمادین نوروز را به کار میبستند تا خود را در جایگاه پاسدار سنتهای کهن ایران نشان دهند، بیآنکه ظواهر اسلامی را نادیده بگیرند. این دوگانگی در نهایت به سود حاکم تمام میشد؛ از طرفی رضایت توده مردم جلب میگشت و از سوی دیگر، روحانیان درباری با تفسیرهای ویژه خود، وجهی مقبول از جشن نوروز در چارچوب اندیشه اسلامی فراهم میآوردند. یکی از پژوهشگران در بخشی از متن خویش چنین نگاشته است: «نوروز همراه تمام آیینهایش، بهویژه سنت هدیهدادن، به زمامداران امکان میداد که قدرت و جایگاه خویش را از مجرایی غیرمذهبی نیز تحکیم کنند.»
اندیشه اسلامی و همزیستی با آیین نوروز
یکی از موانع احتمالی بر سر راه تداوم نوروز، حساسیت علمای دینی نسبت به آیینهای کهنِ پیش از اسلام بود. آنان بیم داشتند که این رسوم باعث گردد مسلمانان از روح دین دور شوند. بر همین اساس، گاه فرمانهایی مبنی بر منع روشنکردن آتش در نوروز یا پرهیز از پاشیدن آب بر دیگران صادر میشد؛ چنانکه منابع تاریخی آوردهاند «در ۸۹۷ میلادی، خلیفۀ عباسی المعتضد فرمان داد که مردم بغداد، در شب سال نو از افروختن آتش و در روز نوروز از پاشیدن آب بر رهگذران پرهیز کنند.»، اما این فرمان، بهدلیل شورشها و اعتراضهایی که به همراه داشت، دیری نپایید.
نخست مخالفتهایی جدی با نوروز صورت میگرفت و حتی برخی فقیهان میگفتند این جشن «بدعتی زرتشتی» است و مسلمانان باید بهجای آن بر اعیاد اسلامی تمرکز کنند، اما در نقطۀ مقابل، شماری از راویان تلاش کردند برای نوروز ریشۀ اسلامی بتراشند؛ بهطور نمونه، به حدیثی جعلی یا منسوب به پیامبر اسلام استناد میکردند که «روزی ظرفی از شیرینی برای پیامبر هدیه آوردند و ایشان علت آن را پرسیدند. گفتند این رسم نوروز است و پیامبر نیز با دعای خیر این هدیه را پذیرفت.» همچنین بر پایه متنی منسوب به امام ششم شیعیان آوردهاند که نوروز روزی است «که خداوند در آن کشتی نوح را نجات بخشید، باران رحمت فرستاد و بسیاری از رخدادهای مبارک تاریخِ پیامبران در این روز روی داده است.» چنین روایتهایی سبب میشد بخشی از جامعۀ مسلمانان، نوروز را نه صرفا جشن ملی یا بازمانده از آیینهای باستانی، بلکه جشنی مشروع و متبرک تلقی کنند.
اندیشههای کلامی و دینی در تبیین نوروز
در طول قرون متمادی، بحثهای کلامی فراوانی پیرامون جشنهای باستانی ایران به راه افتاد؛ بهویژه در دورۀ پس از رسمیت مذهب تشیع (دوران صفوی به بعد)، فقیهان شیعه بر آن بودند که جایگاهی شرعی برای نوروز پیدا کنند یا برعکس، آن را بهطور کلی نفی نمایند. در احادیث امامان شیعیان چنین آمده است که نوروز روزی است که «خداوند در آن از بندگان پیمان گرفت تا جز او را نپرستند؛ روزی است که آفتاب دمید و باد وزید و زمین سرسبز شد.» و نیز نقل کردهاند که «در همین روز کشتی نوح بر کوه جودی آرام گرفت و پیامآور نصرت و زندگی نو گشت.» این انتسابها و روایات، ولو از نگاه تاریخنگاران منتقد سندیت کاملی نداشته باشد، به هر حال در بین مردم مقبول افتاده و دستاویزی شده است برای اینکه نشان دهند جشن نوروز نهفقط آیینی دنیوی یا باستانی، بلکه جشنی مقبول و مبارک نزد الله است.
از سوی دیگر، عالمانی که نگاه منفیتری به نوروز داشتند، این ادعا را مطرح میکردند که پیامبر اکرم در قیاس میان نوروز و مهرگان با عید فطر و عید قربان، فرموده است: «خداوند دو عید بهتر به شما داده است.» اگرچه این دیدگاه شدت گرفت، اما فراگیر نشد. در عمل، جامعه به این نتیجه رسید که نوروز یکی از ارکان فرهنگی و تاریخیشان است و حذف آن نه عملی است و نه به صلاح حکومت و دیانت.
به هر روی نوروز در درازنای تاریخ ایرانِ پس از اسلام، بهصورت آیینی درآمد که بخشی از مردم آن را به نشانۀ هویت و سنّتهای ملی خود گرامی میداشتند، و روحانیان و پادشاهان، گاه برای آن روایتهای اسلامی میتراشیدند تا مشکل تضاد با تعالیم دینی برطرف شود. در فرهنگ عامه نیز اعتقاد داشتند که روز اول بهار «فرصتی برای پاکی جسم و جان» است؛ گویی نمایش نمادین «نوشدن» طبیعت، مجالی را برای توبه، آشتی، بندگی و طلب رحمت از خدا فراهم میکند. از این منظر، تفسیری عرفانی پا گرفت که نوروز را زمانی برای رویش دوباره دل و جان مومن میدانست؛ چنانکه برخی شعرا و عارفان در اشعارشان، آمدن بهار را با احوال درونی سالک قیاس کردهاند.
نشانههای اسطورهای و فلسفی در نوروز
از دیدگاه اساطیری، نوروز بازماندهای از باور ایرانیان باستان به نوزایی جهان در آغاز فصل اعتدال طبیعت است. بهویژه در افسانهها و روایتهایی که به جمشید (یا جم) بازمیگردد، نوروز بهمنزله روزی که «پایهگذار آیین نو و فصل تازهای از زندگی است» نگریسته میشد. در اسناد پس از اسلام و بهخصوص در شاهنامه، این انگاره تداوم یافت که جمشید در چنین روزی، تاج و تخت خود را آراست و از پسِ زمستانی طولانی، دوران روشنایی و خرمی را آغاز کرد. روشن است که این نوع روایتها، نزد طبقات فرهیخته و ادیبان مسلمان نیز پیوندی میان هویت کهن ایران و هویت نوین اسلامی برقرار میساخت.
بیشتر بخوانید: معانی و دلالتهای مختلف نوروز در باور ایرانیان باستان
عنصر «آبپاشی» نیز در همان معنای اسطورهای/باستانی، رمزی برای باروری و رستگاری دانسته میشد. چنانکه در متنی یاد شده: «مردمان در بامداد نوروز، سه بار از آب یا گلاب مینوشیدند، یا بر یکدیگر میپاشیدند، و آن را نمادی از باران رحمت و پاکی میشمردند.» همچنین موضوع کاشت سبزه _ یا بهقول منابع کهنتر، افروختن مشعل و کاشت غلات هفتگانه در ظروف_ همگی حکایت از اندیشۀ «آغاز جدید و مقدس» دارند که در جهانبینی ایرانی و بهتبع آن در باور عرفیِ ایرانیانی که مسلمان شده بودند، ریشه دوانده است.
همزیستی نوروز در لایه عمومی جامعه
نوروز در طول تاریخ پس از اسلام ایران نیز در اغلب دربارهای شاهی جشن گرفته میشد. اما از آن مهمتر، این جشن در میان مردم نیز رایج بود و در گوشهوکنار شهرها و روستاها، مردم با رسم و رسومات کهنی از نوروز استقبال میکردند: خانهتکانی، سبزکردن گندم و عدس، چراغانی و آذینبندی کوچه و بازار، دیدوبازدید و عیدیدادن به کودکان و نزدیکان. گزارشهای متعددی حکایت دارد که حتی در دورانهایی که پادشاه یا برخی فقیهان سختگیری میکردند، مردم آداب عمومی نوروز را ترک نمیگفتند. بدینگونه، نوروز پایۀ همبستگی اجتماعی شد و آیینی مشترک میان همه طبقات. از سوی دیگر، عرفا و شاعرانی که دغدغۀ معنویات داشتند، جشن نوروز را فراتر از یک شادی زودگذر میدانستند. از نظر آنها، نوروز «فصل نو شدن دل، آمرزش و آمادگی برای تقرب به حقیقت» بود؛ گویی طبیعت بیرونی و طبیعت درونی آدمی، همزمان در آغاز بهار تازه میشود.
جالب آنکه همین الگوی آیینی، با اندکی تفاوت در نامها و جزئیات، در میان تاجیکها، افغانها، کردها و بسیاری دیگر از اقوام مرتبط با فرهنگ ایرانی هم تداوم یافت و حتی در سرزمینهایی، چون هند گورکانی یا امپراتوری عثمانی هم تأثیر گذاشت. بدینسان نوروز «ملیِ ایرانی» به قلمروی فراتر از جغرافیای ایران امروز گسترش یافت و بهصورت جشنی فراگیر در حوزههای تمدنی و فرهنگی ایرانشهری در آمد.
ابعاد فلسفی: نوزایی طبیعت و معنای عرفانی نو شدن
جنبههای فلسفی نوروز را میتوان در سه زمینه کاوید: اول، اندیشۀ بازگشت چرخهای طبیعت که در فلسفۀ ایرانِ باستان و نیز در حکمت اسلامی مورد توجه بوده است. دوم، جایگاه نوروز در “کیهانشناسی” و “اسطورههای خلقت” که بیان میدارد در این روز، جهان از نو آفریده میشود. سوم، نمادسازیهای عرفانی از مفهوم “نو شدن” که نوروز را نهتنها پدیدهای فصلی، که واقعیتی درونی و روحانی میدانند.
بسیاری از عارفان، نوروز را کنایه از باززایش قلب میگرفتند و میگفتند: اگرچه طبیعت با اعتدال بهاری جان میگیرد، اما انسان نیز میتواند در همین لحظه، با گسستن از گذشته و رفع کدورتها، به میلاد مجددی در جان خویش دست یابد. حال آنکه در اسطورههای کهن، بیشتر بر محور کیهان تأکید میشد و نوروز انعکاسی کیهانی-جهانی داشت؛ بدینصورت که حرکت خورشید به برج حمل در اعتدال بهاری، تمام هستی را به سطحی تازه از زندگی میبرد؛ لذا در عقلانیت پس از اسلام، بین این حرکت کیهانی و سیر و سلوک باطنی پیوندی برقرار گردید و آن را مستمسکی برای خودسازی معنوی قرار داد.
پیامدهای جهانیشدن نوروز
امروزه جامعۀ جهانی نیز نوروز را به رسمیت شناخته است. سازمان ملل متحد و یونسکو، نوروز را جزو میراث فرهنگی ناملموس بشری ثبت کردهاند. این رسم هرساله توسط جمعیتهای ایرانی و غیرایرانی در سراسر جهان جشن گرفته میشود. بدین ترتیب، آنچه زمانی جشنی ایرانی با ابعاد قبیلهای و آیینی قلمداد میشد، اکنون نموداری از گفتگوی فرهنگی و همبستگی میان ملتهاست.
این تحولاتِ جهانی را میتوان ادامۀ منطقی همان قابلیتی دانست که نوروز در درازای تاریخ نشان داده بود: قابلیتی برای همزیستی با شرایط متفاوت سیاسی و دینی، توانایی تلفیق با آیینهای محلی و مذهبی گوناگون، و در نهایت جذب مخاطب به واسطۀ نشانههای شادی، نوزایی و امید به فردایی بهتر. همانطور که در یک متن تاریخی آمده: «نوروز از همان آغاز با نمادهای زندگی و شکوفایی گره خورده بود و همین خصیصه، آن را جشنی جهانی ساخته است.»
علل پایداری نوروز در دوران پس از اسلام
حال که این مسیر تاریخی را مرور کردیم، روشن میشود نوروز چرا و چگونه در دوران پس از اسلام ادامه یافت و حتی اوج گرفت. ازیکسو، جشن نوروز نماد هویت فرهنگی و ملی شد و ازسویدیگر، دین اسلام در ایران بهگونهای با فرهنگ بومی آمیخت که بخشی از آیینهای کهن مشروعیت تازهای یافتند. این ادغام دو بُعد، نهفقط نوروز را از حذف و خاموشی نجات داد، بلکه بر جلوهگری آن افزود.
افزون بر این، جایگاه فلسفی و اسطورهای نوروز _بهعنوان لحظۀ نمادین آغاز و نوشدن_سبب شد مردم و حکمرانان آن را بستری برای آشتی با زمانۀ خویش بیابند. در هر مرحلهای از تاریخ، نوروز قادر بود بازتعریفی از خود ارائه دهد: گاه نشانهای از فرّه ایزدی و مشروعیت پادشاهان، گاه جشنی عام برای پیوند طبقاتی و همبستگی اجتماعی، گاه جلوهای نمادین از آرمانهای مذهبی و یادکرد روایات شیعی، و گاه حتی بروز روحیۀ وطندوستانه و قدردانی از نیاکان.
با نگاه به دوران پس از انقلاب، میبینیم که نوروز همچنان جایگاه خاص خود را حفظ کرده است؛ جشنگرفتن در لحظۀ تحویل سال، گستردن سفرۀ هفتسین، گشتوگذار در روز سیزدهم فروردین و شلوغی جادهها، همه گویای آن است که این آیین هنوز یکی از مهمترین ستونهای فرهنگ اجتماعی در ایران معاصر محسوب میشود. افراد با هر گرایش سیاسی و اعتقادی در پذیرش نوروز و آیینهایش مشترکاند.
بدینترتیب، نوروز نهتنها در هیاهوی برخوردهای مذهبی محو نشد، بلکه توانست بستری برای صلح و پیوند ایجاد کند. دلیلش هم آن است که نوروز پشتوانهای از اسطورهها و نمادهای امیدبخش دارد و از طرف دیگر با رسومی اجتماعی و ملموس پیوند خورده است که دل مردم را شاد میکند. از فلسفۀ نوزاییِ جهان گرفته تا آیین خانهتکانی و عیدیدادن به کودکان، همۀ اینها باعث شده نوروز در ذهن ایرانیان و فارسیزبانانِ جهان، به نشانهای از زندگی، پویایی و امید بدل شود.
شاید بتوان جان کلام را از قول پژوهشگری که دربارۀ ریشههای تاریخی و فرهنگی نوروز سخن گفته است، چنین خلاصه کرد: «نوروز از یک سو با خاطرات کهنِ پادشاهان و نیاکان درآمیخته که به آن تقدس و شکوه باستانی میبخشد و از سوی دیگر، آنچنان با طراوتِ طبیعت و اقبال جمعی جامعه گره خورده که هرسال بر غنای خود میافزاید و مردمان را با سازوکارهای متفاوت اجتماعی، دینی و سیاسی گرد هم میآورد. هیچ جشنی در ایران تا این اندازه قدرت استمرار و تحول نداشته است.»
ازاینرو، میتوان گفت رمز پایداری نوروز در دوران اسلامی، همین همنشینی شگفتانگیز عناصر گوناگون است: میراث باستانی، اسطوره و فلسفه، هویت دینی و پروژههای سیاسی، نمادهای طبیعی و شادیهای جمعی. تمام این وجوه گوناگون در طول قرنها سبب شدهاند نوروز بهسان رودی خروشان، از سد زمان و تغییر حکومتها بگذرد و با حفظ ریشۀ کهن خویش، پیوسته خویشتن را نو کند؛ چنانکه پیام بنیادینش را میتوان درشش این کلام خلاصه کرد: «هر آغازِ تازه، امکانی است برای زایش دوباره و شکفتن.»