سرنوشتپلاسکو در یکقدمی ۳برج خیابانجمهوری/ کسبهآلومینیوم: شهرداری با مامورعوارض، مامورایمنی هم بیاورد
نماي چرك ساختمان از دور حرف ميزند، حتي آفتاب هم از پنجرههاي خاك گرفته آن انعكاسي ندارد. اينجا ساختمان آلومينيوم تهران است در ضلع جنوبي خيابان جمهوري و چند قدم مانده به علاءالدين معروف؛ ساختماني كه به همراه پلاسكو جزو نخستین بلندمرتبههاي تهران است و توسط مالك بزرگترین کارخانجات صنایع پلاستیکسازی ایران احداث شده است. رنگ و روي ديوارها رفته و نماي بيروني ساختمان از دو طرف تا طبقات ششم ريخته و هنوز يادگاري آتشسوزي سال گذشته بر ديوارهاي بيروني و غربي طبقه چهارم مانده است. ساختمان آلومينيوم حالا نزديك به ٦٠ سال قدمت دارد و سالهاست كه ميزبان بخشي از صنف تعميركاران انواع لوازم خانگي، ساعت و حتي دوربين عكاسي و فيلمبرداري است.
ورودي ساختمان ١٣ طبقه را تا پنج متر كه جلوتر ميرويد، لابي دو قسمت ميشود و بعد به دو راهروي بلند و باريك ميرسيد. نزديك ظهر است و ساكنان اين ساختمان قديمي مشغول كارند. آنها هم در بهت و ناباوري حادثه پلاسكو ماندهاند؛ به همين دليل چند نفرشان سعي دارند براي تجهيز ساختمان امضا جمع كنند اما چند نفري هم هستند كه معتقدند سرنوشت ساختمان آلومينيوم مانند پلاسكو نميشود.
موسي خان كه از ٢٤ سال قبل در طبقه اول اين ساختمان لوازم خانگي ميفروشد، همين اعتقاد را دارد: «اينجا هم مثل پلاسكو ايمني ندارد؛ اما پلاسكو كبريت ميخواست و آماده انفجار بود.» ماشين لباسشويي، مایكروفر و اجاق گاز اينها اجناس مغازه موسيخان است كه او اعتقاد دارد خاصيت اشتعالزايي ندارد: «مسئول ايمنسازي بنياد مستضعفان است اما فقط پول ميگيرد. تمام اقداماتي هم كه تا الان در مورد امنيت و سرويسها انجام شده توسط شوراي ساختمان و با مشاركت اهالي بوده است. ميگويند دو ساله پلاسكو را ميسازيم اما چرا قبلا اين كار را نكردند؛ حتما بايد فاجعهاي رخ ميداد.» موسي خان حرفهايش را اينطور تمام ميكند: «كسبه ميخواهند براي ايمنسازي اينجا استشهاد جمع كنند.»
اهالي ساختمان ميگويند كه سالي يك بار از سازمان آتشنشاني میآیند. بعد از مراجعه فرم پر ميكند كه ساختمان ناامن است اما نتيجهاي نداشته است. ابراهيم كه او هم در طبقه اول مغازه دارد، معتقد است كه اخطار زماني اجرايي ميشود كه شهرداري پاساژ را پلمپ كند: «سه سال قبل شهرداري حق و حقوق تجاريبودن ساختمان را ميخواست. با مأمور آمدند تا همه را با خود ببرند؛ با بنياد درگير بودند. ميخواستند كه مستأجران را ببرند. چرا براي ايمني اين كار را نكردند؟ دومين جاي ناامن همينجا است. سال قبل يك واحد انباري در طبقه چهارم آتش گرفت اما دسترسي براي خاموشكردن آن وجود نداشت براي همين هم اطفاي آن نزديك به يك ساعت طول كشيد. آتشنشاني هيچ دسترسي براي خاموشكردن آن نداشت.»
افشين پلهها را يكي دو تا كرده تا به طبقه دوم برسد: «اينجا كه همين جوري در حال ريزش است. اگر اتفاقي بيفتد فاجعه ديگري ميشود، حتي قبل از حادثه پلاسكو اين موضوع را ميدانستيم اما من كارگرم و از دست من كاري بر نميآيد؛ فقط ميتوانم سعي كنم از اينجا بروم.» عباس فروشنده ديگري است كه پيچگوشتي را كنار اتوي برقي ولو ميكند و بعد از جايش بلند ميشود: «كپسول آتشنشاني داريم، راه پله دارد و جنس مغازهها هم محدود است و تجارت اينجا با آنجا فرق دارد. آتشسوزي در اينجا مهار شدني است. الان هم دارند براي افزايش ايمني تعداد كپسولها را افزايش ميدهند. قبلا هم قرار بود يكي از واحدها را خالي كنند تا از آنجا پله فرار بزنند اما عملي نشد.»
طبقه سوم، بورس ساعت مچي است. فريد ساعت مچي را از دستش درميآورد و در ويترين جا ميدهد. با بيتفاوتي ميگويد: «اينجا هم ناايمن است، اما مثل پلاسكو نميشود. پلاسكو مواد آتشزا داشت. اينجا سال قبل آتشسوزي شد اما در كمتر از يك ساعت خاموش شد.»
در راهروهاي ساختمان ولولهاي است. كارگران درحال سوراخ كردن ديوارها براي جاسازي كپسولهاي جديد آتشنشاني هستند. آقا جواد در يكي از مغازهها نشسته. وقتي خيالش راحت ميشود مامور بيمهاي در كار نيست، دستگاه را خاموش ميكند: «مرگ با خداست. اگر آتش بگيرد، ميميريم اما بايد ايمني را بيشتر كنيم. براي همين صبح يكشنبه از طرف شوراي ساختمان ما را تا سقف ٢٠ ميليون تومان بيمه كردهاند.»
ابتداي ورود به طبقه پنجم مواجهه با مغازه تعميرات لوازم سينمايي، پروژكتور و انواع دوربينهاي فيلمبرداري كهنه است، البته با چراغهاي خاموش؛ اما بعدتر واحدهاي زيادي هست كه مثل طبقات ديگر كاركرد انباري دارد. آقا مصطفي كه در راهرو طبقه ششم منتظر آسانسور است، ميگويد از زمان وقوع آن فاجعه در پلاسكو به فكر نقل مكان از آلومينيوم است: «واحدهايی كه در اينجا خاصيت انباري دارند، كالاهاي قابل اشتعال ندارد. امروز به ما اعلام كردند كه كپسول بگذاريم، اما آيا با كپسول آتشنشاني اينجا ايمن ميشود؟ ساختمانهاي ايمن سيستم هشدار سريع و اطفای حريق دارند كه خودبهخود عمل ميكنند، اما ما اينجا رو هواييم. در برج ميناي شريعتي كه بودم خيلي بدتر از اين بود و با ١٥ طبقه حتي يك كپسول آتشنشاني هم نداشت.»
طبقه دهم، روي تابلوي بالاي اتاق نوشته شده اتحاديه فروشندگان لوازم خانگي تهران. پيرمرد درون اتاق نشسته و از احتمال پلمپ ساختمان حرف ميزند: «يكي، دو روز است كه از شهرداري، بنياد و ساير دستگاهها ميآيند و ميروند و حتي حرف هست كه اينجا را پلمپ كنند اما هنوز معلوم نيست نتيجه چه شود!» رئيس شوراي ساختمان موضوع پلمپ را كاملا منتفي ميداند. با انگشت نشانه عينکش را به انتهاي بينياش ميچسباند: «خانم پلمپ يعني چه؟ صحبتي از پلمپ نيست. در این چند روز بيشتر از ١٠ نفر اين حرف را به من زدهاند. ما تازه درحال اقدام براي افزايش ايمني اينجا هستيم. اين ساختمان٨٠٠ كسبه دارد. اگر پلمپ شود، دوهزار نفر بيكار ميشوند. ما داريم با بنياد مكاتبه ميكنيم كه ايمني ساختمان را افزايش بدهيم. اصلا بحث پلمپ نيست.»
بورسبازها در خواب
شهرداري تهران اعلام كرده كه تنها در منطقه ١٢ حدود ١٠٨ ساختمان ناايمن وجود دارد و از طرف دیگر در حالي كه رئيس كميته ايمني شوراي شهر از وجود ٣هزار ساختمان مشابه پلاسكو خبر داده است، رئيس كميسيون معماري و شهرسازي شوراي شهر گفته كه شرايط ايمني حتي در ساختمانهاي تازهساخت تهران هم رعايت نشده است. البته بهجز ساختمان آلومينيوم، ساختمان بورس تهران هم بارها بهعنوان يك ساختمان در معرض آسيب معرفي شده است. نيمه جنوبي خيابان حافظ را كه به سمت پايين بروي، اين ساختمان غولپيكر را سر راه خود خواهي ديد كه سالهاست طبقه همكف و اول آن روزانه محل رفتوآمد صدها بورسباز است، حدود ٢٨٠ نفر پرسنل اداري تماموقت دارد؛ ساختماني ٥٣ ساله با ارتفاع ٦٨ متر و ١٩ طبقه. البته كمتر بورسبازي ميداند كه اين ساختمان هم ممكن است يك روز روي سر همه خراب شود.
سازمان بورس هم از ٦سال پیش پروژه احداث ساختمان جايگزين را در سعادتآباد كليد زده است كه ٢٠درصد تا تكميل فاصله دارد. البته مدير كنوني تاسيسات ساختمان بورس با اطمينان عدم ايمني ساختمان را رد ميكند: «چون ساختمان بورس دولتي است آتشنشاني حسنآباد هر دوسال يكبار درباره ايمني آن بازرسي انجام ميدهد و هيچ خطري اين ساختمان را تهديد نميكند. ساختمان اداري است و در واحدهاي اداري مواد قابل اشتعال وجود ندارد.» او ميگويد در اين چند روز هم هيچ كدام از واحدها نسبت به ايمني ساختمان حرفي را با او مطرح نكردهاند.
اما اقبال شاكري، عضو كميسيون عمران شوراي شهر تهران اين حرفها را قبول ندارد: «هيچ ارتباطي بين نوع موادي كه در ساختمان هست با احتمال خطر وجود ندارد و بازرسان بايد ميزان استحكام و ايمني ساختمان را تشخيص دهند. بررسي وضعيت ساختمان كار حرفهاي و تخصصي است و بايد توسط مراجع مربوطه انجام شود. او معتقد است كه تنها مراجعي كه ميتوانند در اينباره نظر تخصصي دهند وزارت كار، آتشنشاني و سازمان نظام مهندسي هستند.»
کسبه علاءالدین بعد از حادثه پلاسکو از هراس تکرار اتفاق میگویند
زیر پل حافظ، جز ساختمان قرمز و سیاه علاءالدین، که به سختی درگوشهای ازخیابان جمهوری جا گرفته، بیش ازهمه حضور خودروی پلیس، نیروها و مردم به چشم میآید. خیابان جمهوری شلوغ است و درست آنطرف خیابان که جاده به ساختمان فروریخته پلاسکو میرسد، خلوت. ٦روز از فاجعه گذشته و آتشنشانان همچنان درحال آواربرداری و خاموشکردن آوار گداختهاند. مردم همچنان از پلاسکو حرف میزنند و جای خالیاش را به هم نشان میدهند. این طرف خیابان زندگی برقرار است، اما با هراس از احتمال تکرار حادثه در پاساژی که درچند سال اخیر درباره ساختن طبقات غیرمجاز و تخریبشان حرف و حدیث زیاد بوده.
با اینکه چند سال قبل از این سعید شریفزاده، مدیرعامل وقت سازمان آتشنشانی و خدمات ایمنی شهرداری تهران، خیلی صریح گفته بود که کل این پاساژ دربسیاری از فاکتورها نمیتواند استانداردهای لازم ایمنی را کسب کند و برای مراجعهکنندگان و کسبه ناایمن است.» اما انگار بالاخره ریختن پلاسکوی عظیم و دفن آتشنشانان، ته دل بعضی از فروشندگان علاءالدین را خالی کرده است. آنها بعد از حادثه مدام نام این پاساژ را بهعنوان یکی از ساختمانهای ناایمن تهران شنیدهاند که معابر، پلهبرقیها، آسانسورها، نحوه چینش کالا در آن استاندارد نیست.
نگاه کسبه این پاساژ که ساختش ازسال ٧٤ آغاز شده، هنوز به جای خالی پلاسکو است. یکی از فروشندگان، پلاسکو را با علاءالدین مقایسه میکند و میگوید: «اینجا هنوز ٢٠سالش هم نشده، آنجا ٥٤ساله بود و با بهترین مصالح ساخته بودندش. پلاسکو به نظر محکم میآمد اما ریخت و نیست شد، همین کمی ترس میاندازد به جان آدم. هنوز باورم نمیشود این ساختمان با این هیبت چطور ریخت؟ همین علاءالدین ما دوبار آتش گرفت ولی مگر ریخت روی سرمان؟ اصلا با عقل جور درنمیآید.»
موهایش سفید است، مشتری را راه میاندازد و پی حرفش را میگیرد: «این چند روزه تا تلویزیون را روشن میکنم، اسم علاءالدین را میشنوم. خیلی از فروشندگان به فکر افتادهاند، اما چه کنیم؟»
پاساژ که ١١٠٠واحد دارد، شلوغ است و آدم به شک میافتد که چطور هیکل این ساختمان با سقف کوتاهش، ظرفیت عبور این همه مشتری را داشته باشد. درشلوغی پاساژ هیچ کپسول آتشنشانی دیده نمیشود، درمغازهها هم به جز گیرنده سفیدی که آتشسوزی را به مرکز اصلی اعلام میکند، تجهیزات دیگری نیست. دریکی از مغازههای کوچک که گوشهای از زیرزمین پاساژ جا خوش کرده، فروشنده نظر دیگری دارد: «بعد از آتشسوزیها آمدند سیستم ایمنی وصل کردند. الان کمی دود که بلند شود، به مرکز اعلام میشود تا سریع بیایند. اگر شعلهور شود، هم خودبهخود آب باز میشود و خاموش میکند. بعد هم اینجا محکمتر این حرفهاست.»
فروشنده دیگری به اینکه از علاءالدین بهعنوان ساختمان ناایمن یاد میشود، چنین واکنشی نشان میدهد: «ناایمن یعنی چی؟ خود پلاسکو از نظر ساختار ایمن بود. اینجا راهروهایش پر از دکههای تبلیغاتی شده بود. بعد از آن آتشسوزیها آتشنشانی آمد و همه این دکهها را برداشت تا راه باز شود و موقع خطر مردم سر راه له نشوند.»
بازار شایعه دربازار موبایل هم داغ است، یکی میگوید: «به اینجا هم صدبار گفتهاند، اما صاحبش قدرت زیادی دارد و گوشش به این حرفها بدهکار نیست. کی فکر ماست اگر یک روز اینجا له شدیم؟ از صاحب اینجا دل خوشی نداریم، معلوم نیست چطور برای طبقات اضافی جواز گرفت. خود شهردار منطقه ١٢ هم برای افتتاح بود، اما آخرش خرابش کردند. همین خرابکردن طبقات هم ترسناک است.» اشاره او به این است که نخستینبار احمد حکیمیپور، نماینده شورا نسبت به ساختوساز درطبقه ۷ این پاساژ تذکر داد، اما به جای پاسخ به این تذکر، مدیران شهری درمراسم افتتاح این طبقه شرکت کردند.
«خالی کنیم برویم کجا؟ مگرجایی را برای ما درنظر گرفتهاند. کسی به فکر ما نیست که اینجا نان درمیآوریم. هی میگویند اینجا امن نیست. همین حالا پلاسکوییها آلاخان، والاخان شدهاند و نمیدانند شب عیدی کجا کار کنند. صاحب پاساژ هم عین خیالش نیست که کاری برای ایمنی بکند، فقط همین گیرندهها که معلوم نیست به درد میخورد یا نه، برای ساکتکردن هشدارها نصب کردهاند.» مرد فروشنده که دل پری دارد، موبایلی را توی جعبه میگذارد و این را میگوید. مغازه او نبش خیابان است، از اینجا میشود ته خیابان را دید: «هربار میبینم پلاسکو نیست، دلم هری میریزد. راسته این خیابان پر از ساختمان قدیمی است. خدا به خیر کند.»