روایتی از فروریختن پلاسکو در گفتوگو با آتشنشانی که از مرگ نجات یافت: جز دو منطقه در تهران، به ساختمانهای این شهر اعتمادی ندارم
مردی
که صادقانه دلش میخواهد آن روز مثل همان 16 همکار فداکارش شهید میشد،
دستکم به خاطر همه کابوسهای خواب و بیداری این روزهایش که خلاصه شده در
صبح سی دیماه، به همکاری که جلوی چشمانش شهید شده، به صدای شهید امینی و
آخرین جملهای که از او شنیده، به ساختمانی که دیگر نیست اما آوارش در جان و
روح و این مرد و خیلیهای دیگر هنوز باقی مانده.
با همه این حرفها، جمال فرنیا، هنوز شغلش را دوست دارد، با اینکه زخمهای
جان و روحش حین تعریف روز واقعه، از دستهایش، نگاهش، لرزش صدا و بغضش
پیداست اما اصرار دارد بنویسیم، شغلشان سخت است، دوستانش عاشقانه زحمت
میکشند و چه ساده و بیانصافاند کسانی که دستکم تا پیش از پلاسکو
تصورشان از آتشنشانها، اتاقک استراحت بود و والیبال و چند باری هم
عملیات. مشروح گفتوگوی آنا با وی را میخوانید:
* شما در ایستگاه 54 فعالیت میکنید. با توجه به بُعد مسافت و اینکه قبل از شما چندین ایستگاه دیگر در محل حادثه پلاسکو حاضر بودند، چرا از شما درخواست شد تا در محل حادثه حاضر شوید؟
در حوادث و حریقهای گسترده احتیاج به حضور نیروها و ایستگاههای بیشتر است. در این زمان اصلا مهم نیست که ایستگاه شما در کدام نقطه تهران واقع شده است، تمامی ایستگاهها باید این هماهنگی را داشته باشند که در لحظه اعلام در محل حادثه حضور پیدا کنند. ضمن اینکه ما تنها ایستگاهی نبودیم که به صورت نیروهای کمکی به آنجا اعزام شد. در لحظات اولیه حادثه ایستگاههای نزدیک پلاسکو به عنوان نیروهای اصلی به آنجا اعزام شده بودند و سپس از چندین ایستگاه متفاوت برای حضور در آنجا درخواست کمک شد.
*شما قبل از این حادثه هم به پلاسکو رفته بودید؟
بله، چون به شکل حرفهای ورزش (بسکتبال) میکردم، هرازگاهی برای خرید کتانیهای مارک به ساختمان پلاسکو سر میزدم و آخرین بار حدود پنج سال پیش بود که به پلاسکو رفتم.
* در این سالهایی که شما به پلاسکو رفت و آمد میکردید، شده بود به روزی فکر کنید که ساختمان پلاسکو دچار حریق شود؟
به غیر از دو منطقه تهران -شهرکهای اکباتان و امید- که ساختمان آنها از هر لحاظ ایمن است، به هیچکدام از ساختمانهای ساخته شده در تهران از این لحاظ اطمینان ندارم. این در حالی است که عمر مفید هر ساختمان 30 سال است. ساختمانهایی که در دنیا ساخته میشود و دارای قدمت طولانی است موضوعشان متفاوت است. در واقع این ساختمانها را به طور مرتب بازبینی و تعمیر میکنند. این اتفاق برای پلاسکو افتاد در حالی که 16 اخطاریه و سه اخطار پلمپ برای این ساختمان فرستاده شد. این به این معناست که این ساختمان از لحاظ ایمنی دارای ضعف بوده است.
* آیا لیستی تحت عنوان اماکن پرخطر در پایتخت در اختیار شما قرار دارد؟
اماکن پرخطر از سوی آتشنشانان بازدید میشود و لیستی تحت این عنوان در محدوده کاری ما در اختیار آتشنشانان قرار میگیرد. این بازدیدها به صورت سالانه اتفاق میافتد. آتشنشانان اماکن پرخطر محدوده خود را شناسایی و سپس به شهرداری اعلام میکنند.
* وقتی شما اخطار میدهید و در نتیجه فایدهای ندارد، پس اصلا این اخطاریهها به چه کار میآید؟
ما قدرت اجرایی نداریم و نمیتوانیم ساختمانی را پلمپ کنیم و زمانی که برای ساختمانی 16 بار اخطاریه فرستاده میشود و نتیجه نمیبینیم لابد قدرتی وجود دارد که مانع به نتیجه رسیدن میشود.
* زمانی که برای بازدید از ساختمانها میروید، به شما پیشنهاد رشوه میدهند؟
به من تا به حال پیشنهاد رشوه ندادهاند. ما آنقدر در کار خود جدی هستیم که اجازه ندهیم حتی به این پیشنهاد فکر کنند.
*برگردیم به روز حادثه؛ شما چه ساعتی به محل حادثه رسیدید و ارزیابی اولیهتان از حادثه چه بود؟
ساعت حول و حوش 9:15 دقیقه بود که من به همراه تیمم به محل حادثه رسیدیم. در لحظات اولیه بهترین چیزی که به چشمم آمد، زونبندی بود که از سوی پلیس انجام شده بود. این کار باعث میشد تا از ورود خودروها و افراد متفرقه به محل حادثه جلوگیری شود.مردمی هم که در محل حادثه بودند در واقع کسبه ساختمان پلاسکو بودند، البته باز هم تجمع جمعیت در آنجا زیاد بود، اما این تنها مختص حادثه پلاسکو نیست و ما در واقع در بیشتر موارد با تجمع جمعیت در حوادث روبهرو هستیم. ناگفته نماند که حضور جمعیت در محل حادثه باعث کاهش 70درصدی کارایی آتشنشانان میشود. وقتی رسیدیم خودروهای بالابر آتشنشانان از سه جهت در حال اطفای حریق در پلاسکو بودند.
*اما آنطور که در فیلمها و تصاویر میبینیم، حتی با وجود بالابرهایی که از آن نام میبرید، باز هم آب به صورت کامل به محل حریق نمیرسید. علت چه بود؟
ارتفاع بالابرهای آتشنشانی حدودا 52 متر است؛ در حادثه پلاسکو استقرار خودروهای بالابر در بهترین جای ممکن بود. همین خودروها بودند که باعث شدند بسیاری از پرسنل آتشنشانی و مردم عادی گرفتار در ساختمان پلاسکو نجات پیدا کنند. آن خودرویی که مشاهده میکنید در حال آبپاشی هستند اما آب به محل حریق نمیرسد، به دلیل موانع (میلههای آهنی) و خودروهای پارکشده در خیابان فردوسی بود. در 3-4 دقیقه مانده به ریزش ساختمان پلاسکو حدود 20 نفر را به وسیله همین خودروهای بالابر نجات دادند.
* آیا برای اطفای آتش نقشه یکسانی وجود دارد؟
خیر. برای هر حریق و حادثهای پلن (نقشه) مخصوصی وجود دارد. هیچ حادثه حریقی شبیه حادثه دیگر نیست. در طول تاریخ آتشنشانی در کل دنیا نمیتوانیم یک حریق یا حادثهای را جمعبندی و آنالیز کنید و در نهایت متوجه شوید که دو حریق شبیه یکدیگر است. یک فرمانده باید بتواند با یک ارزیابی اولیه برای اطفای حریق به یک جمعبندی مناسب برسد و سپس وارد عملیات شود.
* عدهای، کسبه را در این حادثه مقصر میدانند و به نوعی آنها را علت شهید شدن آن 16 آتشنشان معرفی میکنند. شما این اظهارات را چگونه ارزیابی میکنید؟
به طور حتم کسبه در شهید شدن آن 16 آتشنشان مقصر بودند. آنها به ما اجازه کار کردن نمیدادند. زمانی که طبقات را برای رسیدن به محل آتشسوزی طی میکردم، عدهای را دیدم که با تی مشغول تمیز کردن مغازه خود بودند. زمانی که حتی به یکی از آنها هشدار دادم با من رفتار بسیار نامناسبی داشت. آنها گمان میکردند آتش اطفا شده و پس از تمیز کردن مغازههایشان میتوانند مشغول به کار شوند.
* پلیس از ورود کسبه به داخل ساختمان ممانعت نمیکرد؟
پلیس نمیتوانست کسبه را از ساختمان بیرون کند، البته تا زمانی که فرماندهان آتشنشانی اجازه ندهند، نیروهای پلیس نمیتوانند وارد عملیات ما شوند و کسبه چون تصور نمیکردند ساختمانی به این عظمت ریزش کند، به هشدارها گوش نمیدادند. دوستان آتشنشان ما تلاش کردند تا مردمی را که در ساختمان حضور داشتند، به صورت کامل تخلیه کنند. چند گروه در طبقات اول تا سوم مشغول تخلیه کسبه پلاسکو از ساختمان بودند. البته موضوع دیگری که در بحث ساختمان پلاسکو مطرح است، نبود اطلاعرسانی به موقع به آتشنشانی است.
* زمانی که شما به عنوان تیم کمکی وارد ساختمان پلاسکو شدید. در اولین دقایق چه اقداماتی از سوی شما صورت گرفت. آیا شما جزو کسانی بودید که حریق طبقات بالا را اطفا کردند؟
زمانی که به محل حادثه رسیدم به همراه چهار نیروی دیگر گروهام اول لباسهایمان را تعویض کردیم. مدیر عملیات از من خواست قبل از ورود به صورت کامل اطلاعات خود و همراهانم را در اختیارشان قرار دهم. وقتی که به همراه دو نفر دیگر وارد ساختمان پلاسکو شدم، اولین موضوعی که توجه من را به خودش جلب کرد راهپلههای بسیار باریک ساختمان بود. موضوع بعدی نفراتی بودند که در طبقات اول تا سوم ساختمان حضور داشتند. به گمان من حدودا 150 نفر از کسبه در این طبقات حضور داشتند. یکی از نکات سخت دیگر در ساختمان پلاسکو تعداد طبقات زیاد بود. ما باید تا طبقه 13 با پله و با لباسها و کپسول اکسیژن میرفتیم. در حوادث حریق امکان استفاده از آسانسور هم وجود ندارد، زیرا اگر آتشنشانی از آسانسور استفاده کند در واقع حکم مرگ خود را امضا کرده است. هر طبقهای که میرفتیم مردم و کسبه را داخل مغازههایشان میدیدیم. یکسری وسایلشان را خارج میکردند؛ حتی چند نفری را دیدم که گاوصندوقشان را یک طناب بسته بودند و آن را کشانکشان به سمت پلهها میبردند.
* زمانی که شما به طبقات بالا رسیدید، آیا حریق در طبقه آخر پلاسکو اطفا شده بود؟
بله و نیروهای ما (حدودا 6 نفر) با خستگی در حال پایین آمدن از پلهها بودند و در آن زمان به دلیل بالا بودن حرارت به صورت تیمی آتشنشانها در حال اطفای حریق بودند. حتی در آن زمان یکی از مدیران ارشد ما گفت «بچهها خدا را شکر آتش به طور کامل خاموش شد.» طبقات بالایی محلی برای دپوی لوازم (پارچه و مانکن) بود. در طبقهای که من حضور داشتم هنوز حریق وجود داشت به همین دلیل شروع به اطفای حریق کردیم. زمانی که اطفای آنجا هم تمام شد، گروهی که مشغول به کار بودیم برای لحظاتی روی زمین نشستند تا استراحت کنند. مکان استراحت ما دقیقا نقطهای بود که ما تجهیزاتمان را در ساختمان در آنجا اسکان داده بودیم تا نیاز نباشد نیروها این تعداد پلههای زیاد را بالا و پایین بروند. من دوبار با آن تجهیزات همه پلهها را بالا و پایین رفتم تا جایی که بار سوم برای رسیدن به بالای پله از دستانم کمک میگرفتم.
* اولین تخریب چه زمانی رخ داد؟
حریق از بالا اتفاق افتاده بود، به همین دلیل ما تک به تک در هر طبقه حریق را اطفا میکردیم و به طبقه پایین میرفتیم. زمانی که اطفا در طبقات بالایی انجام شد ناگهان آنطور که در بیسیمها اعلام کردند حریق بار دیگر از ضلع غربی (سمت فردوسی) شعله گرفت. زمانی که ما تصمیم گرفتیم به غرب ساختمان برویم، اولین تخریب اتفاق افتاد. حتی در آن زمان هم ما ریزش را احساس نمیکردیم.در حالیکه همگی روی زمین نشسته بودیم ناگهان همه چیز تیره و تار شد و من به عقب پرت شدم. زمانی که به خودم آمدم متوجه شدم یک تیرآهن ضخیمی روی یکی از آتشنشانانی که در حال اطفاء حریق بود،افتاد. تمام این اتفاقات به اندازه یک چشم بر هم زدن به وقوع پیوست،یکی دیگر از بچهها سر همان صحنه بین دو آهن گیر کرده بود و بعد هم دو پایش شکست، چون من با آنها فاصلهام بیشتر بود آسیبی ندیدم. در حادثه پلاسکو دو تخریب انجام شد، در تخریب اول که ابتدا انجام شد ما در محلی که حضور داشتیم گیر افتادیم، تخریب اول از بالا اتفاق افتاد و علت این تخریب باری بود که در طبقات بالا بر ساختمان وارد شده بود تمام تلاشم را انجام دادم تا آتشنشانی را که زیر تیرآهن گیر کرده بود خارج کنم. با تبر زمین را کندم دستکشهایم را درآوردم و با دست مشغول کندن زمین شدم اما تلاشهایم بیفایده بود در آن صحنهها شهید علی امینی هم حضور داشت و از ما مرتب میخواست تا ساختمان را تخلیه کنیم.
* شما خودتان چه زمانی دچار آسیبدیدگی شدید؟
در همان لحظات، تخریب دوم هم اتفاق افتاد و طبقه دهم به پایین همگی فروریخت وقتی تخریب دوم اتفاق افتاد از کسبه افرادی کنار ما نبودند در این صحنه فقط نیروهای آتشنشانی حضور داشتند که تلاش میکردند یکدیگر را نجات دهند. البته به دستور مدیران ارشد بیشتر آتشنشانان ساختمان را تخلیه کرده بودند مدیر ارشدمان به طور مداوم فریاد میزد «جمال بلند شو، خطرناکه ساختمان داره ریزش میکنه» در همین حین پشت لباس من را گرفته بود و تلاش میکرد که من را بلند کند که ناگهان ریزش دوم باعث شد یک و نیم طبقه هر دو با هم سقوط کنیم و در همان جا ضرباتی به سر و گردن و کتفم وارد شد. در واقع من جانم را مدیون مدیر ارشدمان هستم که در همان لحظات آخر مرا نجات داد. متاسفانه بقیه افرادی که سقوط کرده بودند به داخل فضای خالی ساختمان پلاسکو افتادند.
بعد از سقوط، چند نفر از آتشنشانان مرا بلند میکنند و در یکی از اتاقهای به سمت فردوسی روی میز میگذارند و تلاش میکنند تا مرا به هوش بیاوردند. شهید امینی در کنارم حاضر میشود و لباسها و کلاهم که شکسته بود و دستگاه تنفسیام را از من جدا میکند. در همان حالت بیحالی صدای شهید امینی را میشنیدم که دستورات لازم را به دیگران برای به هوش آوردن من میداد. تمام پنجرههای ساختمان پلاسکو دارای محافظ بود و برای خارج شدن از پنجرهها بچهها شروع کردند با دستگاه فرز توریها را بریدند. مرا به سمت سبد بالابر بردند.
* چرا در همان لحظات شهید امینی و بقیه آتشنشانان با شما نیامدند؟
یک نفر دیگر را هم با من سوار سبد بالابر کردند، در همان لحظات آخر به شهید امینی گفتم «آقا شما هم بیا» که شهید امینی جواب داد «برو جمال، شماها جوانید» و این آخرین کلامی بود که من از شهید امینی شنیدم و هرگز از یاد نمیبرم. زمانی که به پایین رسیدم مستقیم مرا به ماشین اورژانس منتقل کردند. در آن لحظات نیمه هوشیار بودم اما بیهوش کامل هم نبودم از ماشین اورژانس با پتویی که رویم انداختند فرار کردم و دوباره نزدیک ساختمان پلاسکو آمدم.
* چرا از ماشین آمبولانس فرار کردید؟
من فکر میکردم بچهها هنوز داخل ساختمان هستند، فرار کردم تا بروم آنها را نجات دهم اما مجددا مرا گرفتند و پس از آن به بیمارستان بردند، دوباره قصد داشتم با لباس بیمارستان فرار کنم که مجددا مرا گرفتند.
* شما در آن لحظات میدانستید که ساختمان پلاسکو به صورت کامل فروریخته است؟
بله، آخرین لحظاتی که میخواستند مرا به بیمارستان منتقل کنند همان لحظاتی که پتو بر سر نزدیک ساختمان پلاسکو بودم ساختمان تخریب شده را دیدم. در واقع فاصله بین خروج من از ساختمان تا رفتن به ماشین آمبولانس و تخریب پلاسکو زمان بسیار کوتاهی بود.
* شما چه زمانی از بیمارستان مرخص شدید؟
سر جمع نیم ساعت هم در بیمارستان نماندم توان ماندن در آنجا را نداشتم بعد از اینکه پزشکان معاینهام کردند، سر و کتفم آسیب جدی دیده بود رضایتنامه را امضا کردم و با رضایت خودم از بیمارستان خارج شدم و در خیابان به یک موتور سوار التماس کردم تا مرا مجددا به پلاسکو ببرد. زمانی که به محل ساختمان رسیدم متوجه شدم عمق فاجعه خیلی زیاد است، شهید امینی را هم کسی ندیده بود. مدیرم هم در همان لحظات آخری که همه بچهها را با بالابر به پایین منتقل کرده بودند، خودش را به سمت بالابر پرت میکند و در لحظات آخر نجات پیدا میکند. یکی از مواردی که باعث شد 7-8 نفر از نیروها نجات پیدا کنند شجاعت اپراتور بالابری بود که در کنار ساختمان مستقر شده بود اما با تمام صحنههایی که در آنجا وجود داشته با تخریبهایی که اتفاق میافتد باز هم اپراتور برای نجات جان آتشنشانان همه تلاشش را کرد.
* خانوادهتان چه زمانی از زنده ماندن شما مطلع شدند؟
نیم ساعتی را در محل حادثه ماندم و پس از آن به ایستگاه بازگشتم تلفن همراهم هم به صورت کامل از بین رفته بود، خانوادهام پس از اینکه متوجه حادثه میشوند مدام به ایستگاه و سایر همکارانم زنگ میزنند و در نهایت وقتی مرا پیدا نمیکنند همگی به سر صحنه میآیند حتی همسرم هم در سر صحنه دچار یک آسیبدیدگی میشود و پایش بر اثر برخورد با شیشه 28 بخیه میخورد و در نهایت برادر بزرگترم بود که متوجه شد من زنده هستم و به بقیه خانواده خبر داده بود.
* شما فرزند دارید؟
دو فرزند دارم، یک دختر 10 ساله و پسری دو و نیم ساله.
*به فرزندتان اجازه میدهید که آتشنشان شود؟
بله، حتما. من عاشق این هستم که جان مردم را نجات دهم دلم میخواهد پسرم هم
در این را قدم بگذارد. من همیشه طرفدار آدمهای شجاع بودهام.
* از روزهای بعد حادثه و از حضور مردم خاطراتی دارید؟
مردم ایران بار دیگر در این حادثه نشان دادند که تا چه میزان مهربانند. در همان روز حادثه در حالی که من به شدت خیس بودم و گریه میکردم خانمی چادری، روسری خودش را از سر در آورد و با آن تمام سر و صورت من را خشک کرد. یک نفر دیگر به من و بچهها آب خوردن میداد. آنها تا روز آخر بچههای آتشنشان را تنها نگذاشتند. واقعا از آنها ممنونم.
*به محل کارتان بازگشتید؟
دو ماه برایم استراحت تجویز شده است، البته یک روز به محل
کارم بازگشتم اما حالم نامساعد شد و بچههای ایستگاه مرا به بیمارستان
رساندند. پزشک به من گفت شما و همکارانتان که در آن صحنه حضور داشتید باید
به صورت مرتب به روانپزشک مراجعه کنید و تنها به چند جلسه روان درمانی
اکتفا نکنید.
* به جلسات روان درمانی رفتهاید؟
شهرداری برای ما جلسات روانپزشکی در نظر گرفته که البته هنوز نوبت من نرسیده است.
* و حرف آخر؟
آتشنشانان قشر مظلوم جامعه هستند و شرایط مالیشان مناسب نیست. حقوق ما و حتی حقوق مدیران آتشنشانی نجومی نیست. جا دارد به این قشر بیشتر توجه شود.