کبرای آنها اعظمِ ما !!
حامد محمدی در کانال تلگرامی خود نوشت:به اعظم طالقانی مثل هر فعال و کُنشگر سیاسی انتقاد وارد است، روزنامه جوان نزدیک به سپاه بعد از اینکه او برای انتخابات ثبت نام کرد تیتری زد با عنوان «اصلاحات با واکر»
رویداد۲۴-حامد محمدی در کانال تلگرامی خود نوشت:
به اعظم طالقانی مثل هر فعال و کُنشگر سیاسی انتقاد وارد است، روزنامه جوان نزدیک به سپاه بعد از اینکه او برای انتخابات ثبت نام کرد تیتری زد با عنوان «اصلاحات با واکر»
نویسنده گزارش دختر خانمی شاید بین بیست تا بیست و دو سه ساله به نام کبری آسوپار، است.
تیتر بدی نبود، به حدی کافی گویا بود. اسمش را سرچ کردم دختر فعالیست، کانال تلگرامی دارد در گوگل پلاس عضویت دارد، فارغ از اینکه محتویات نوشتههایش چیست از خیلیها از جمله خودم بهتر مینویسد.
عکس پروفایلش «لبیک یا خامنهای» بود.
صورت زیبایی هم داشت، شبیه دختران خلیجی، ابروهای پهن، چشمانی روشن، پوست سفید، از نوشتههای غیرسیاسیاش پیداست عاشقانگی هم بلد است، لابد در کار خودش هم وارد است که در آن مجموعه آنقدر به او اعتماد شده تا چنین تند و تیز بنویسد.
اعظم طالقانی به سن و سال این دختر که بود، چهار فرزند داشت، همزمان، هم در مدرسه دبیری میکرد، هم در کنار پدرش علیه حکومت وقت مبارزه سیاسی میکرد. آخرین حکمش از زندان اعدام بود. از نظر جایگاه خانوادگی نیازی نداشت برای رسیدن به پول و قدرت تکاپو کند، پدرش محمود آنقدر برایشان مال حلال گذاشته که کافی باشد. همسرش هم با وجود کسالت همچنان شاغل است. شاید اگر این نوشته به دستش برسد از گفتن این بخش ناراحت شود، اما دلیلی است که شاید نشان دهد به پول نیازی ندارد، ارزش ملک منزلش خیابان دولت و دفترش در خیابان هدایت برای خوردن و خوابیدن هفت نسلش کافیست، اما تمام فرزندان او بیآنکه ذرهای مثل دیگر آقازادهها رانت بگیرند، نه زحمت بلکه جان میکنند و اتفاقاً موفق هم هستند.
کبرای قصهی ما هم سن و سال نوهی اوست. اعظم به سن او بود آن وقتها که نصف مردم نمیدانستند پارلمان چیست، او در بهارستان نطق میکرد، در کنار علی خامنهای مینشست. پیگیر بیمه زنان سرپرست خانوار بود، اشتغالزایی میکرد، کارگاههای تواناسازی زنان را از تهران تا ناکجاآباد راه میانداخت؛ در روستاهایی که مسواک زدن بلد نبودند با هر بدبختی حتی از جیبش پول میگذاشت خرید لوازم بهداشتی میکرد به دورترین مناطق ایران میبرد و به روستاییان یاد میداد مسواک بزنند. تمام حقوق بازنشستگی خود را به اضافه هزینههای داخلی منزل روی هم میگذارد تا مجله درآورد.
چه بعد از کوی دانشگاه و چه بعد از تظاهرات 88 آن وقتها خیلیها سوراخ موش میخریدند، دوجین نامهی سرگشاده محرمانه نوشت، از رهبر تا رییس قوه قضائیه تا رییس جمهور به نفع حقوق و آزادی.
از جیبش میگذاشت و به خانواده مستمندان و زندانیان کمک میکرد، با وجود فرزندی بیمار، با وجود بیش از پنج عمل قلب و پا در کمتر از دو سال شبها که کبری در خواب ناز است او تا چهار صبح کار میکند.
اما مشکل از کبری نیست، که او را نمیشناسد، نباید از این دخترک رنجید، سن و سالش ایجاب میکند پر هیاهو بنویسد، ایراد از بزرگتر اوست، مدیر کوتاه قامت آن مجموعه.
دختر جوان دنبال تیتر قشنگ است، مدیر مسئول اوست که باید اصالت داشته باشد، نجابت ژنتیک نیست، اکتسابی است، خانواده و اجتماع باید به فرد یاد دهد.
اگر میخواهیم ببینیم چه کسی هستیم به دور و بریهایمان باید نگاه کنیم.
کبری آسوپارها که زن هستند این چنین به همجنسان خود حمله میکنند، جوان و پرنشاط هستند اینگونه مریض احوالی دیگری را تیتر ارتزاقشان میکنند، خروجیهای نسل جوان انقلاب هستند.
این دختر از اسمش پیداست از خانوادهای مذهبی است، اما ببینیم چه سطح خانوادهای دارد و مذهبش از چه جنسی است که چنین نگاهی دارد. اگر او قرآن خوان است، اعظم طالقانی مفسر قرآن است. اگر او سیاسی مینویسد، اعظم طالقانی سیاستمدار است. چگونه ذهن نوجوانی را چنین شستشو دادند فراموش کرده از تهران تا دوردستترین روستاها دستکم یک خیابان به نام طالقانی است.
از اعظم طالقانی بخواهیم تا حال و روزش برقرار است کتاب خاطراتش را منتشر کند، آن وقت کبرای عزیز ما خواهد فهمید...
حامد محمدی