تیمور بختیار؛ قدرتمندترین نظامی دوره پهلوی که ترور شد +تصاویر
رویداد۲۴ مازیار وکیلی: «تیمور بختیار خصوصیات مردانگی و جوانمردی داشت. یک افسر بسیار شجاع و جسور بود … یک مرد خان زاده و لوتی و باگذشت و فوقالعاده دست و دل باز و وطنپرست و جاه طلب. برای از بین بردن دشمنش از هیچ چیز مضایقه نمیکرد. آدم منطقی و وطنپرستی بود. در جلسات بینالمللی و کنفرانسهای ۳ جانبه با ترکیه و اسرائیل و ایران، آدم خوشش میآمد و خوشحال میشد از آن شخصیت و پرستیژ قابل قبول بختیار. تا روزی که سر کار بود نسبت به شاه وفادار و علاقهمند به مملکت بود.» حسن علویکیا
زندگینامه تیمور بختیار
تیمور بختیار متولد سال ۱۲۹۳ و از مشهورترین نظامیان دربار پهلوی بود. وی از بنیانگذاران و اولین رئیس ساواک در زمان محمد رضا شاه پهلوی بود. بختیار که در دوره پهلوی به قدرت فراوانی دست پیدا کرده و عملاً به فرد دوم مملکت تبدیل شده بود، به مرور با شاه اختلاف نظر اساسی پیدا کرد و تلاش کرد محمد رضا شاه را سرنگون کند و خودش به جای او به قدرت برسد. بختیار برای سرنگونی حکومت محمدرضا به عراق رفت و از دولت این کشور کمک گرفت. او سرانجام به دست ماموران نهادی که خودش پایهگذاری کرده بود در سال ۱۳۴۹ ترور شد.
زندگی شخصی و فعالیتهای نظامی تیمور بختیار پیش از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
تیمور بختیار در سال ۱۲۹۳ در بحبوحه جنگ جهانی اول در شهرکرد متولد شد. پدر او فتحعلی خان سردار معظم از خوانین معروف ایل بختیاری و نماینده دو دوره مجلس شورای ملی بود.
بختیار تحصیلات خود را تا مقطع سیکل در اصفهان گذراند. این زمان با شورش عشایر بختیاري علیه رضا شاه پهلوی و سرکوب شدید آنان توسط او مصادف بود که در این جریان سردار اسعد بختیاري و فتحعلی خان بختیاري به دستور رضاشاه کشته شدند.
بختیار برای ادامه تحصیل به بیروت رفت. در آنجا همراه با پسرعموی خود شاپور بختیار در یک مدرسه فرانسوی که بسیاری از فرانسه دوستان ایرانی مثل امیرعباس هویدا و حسن پاکروان هم در آنجا درس میخواندند، ادامه تحصیل داد و بعد به مدرسه نظامی سنسیر فرانسه رفت و از آنجا با درجه ستوان دومی به ایران بازگشت و از آکادمی نظامی تهران فارغالتحصیل شد.
بختیار بعد از پایان تحصیلات نظامی با درجه ستوان یکمی به زاهدان منتقل شد و چند سال بعد با درجه سروانی به تهران بازگشت. بختیار اولین گامهای شهرت را با سرکوب سید جعفر پیشه وری در آذربایجان برداشت. پیشهوری با کمک حزب کمونیست شوروی، در پی خودمختاری آذربایجان بود.
بختیار که در آن زمان به درجه سرگردی رسیده بود به صورت داوطلبانه به آذربایجان رفت و با کمک خوانین ذوالفقاری بر نیروهای پیشهوری غلبه کرد. دلیل شهرت بختیار بعد از این پیروزی به این دلیل بود که نیروهای دولتی که تا پیش از حضور بختیار به آذربایجان اعزام شده بودند همگی شکست خورده بودند و این بختیار بود که توانست با حضور خود، غائله آذربایجان را به نفع محمدرضا شاه و دربار فیصله دهد.
حسین فردوست در کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوي» درباره این اتفاق مینویسد: «این تنها نبرد واقعی علیه نیروهای دموکرات بود. سرلشگر رزمآرا رئیس ستاد ارتش انقدر از این پیروزی خوشحال شد که شخصاً با بیسیم به بختیار تبریک گفت و درجه وی را به سرهنگی ارتقا داد»
بعد از اتمام این ماجرا بختیار به ستاد جنگ رفت و دوره دافوس را به عنوان شاگرد اول به اتمام رساند و به گارد شاهنشاهی که زیر نظر سرتیپ بهرام آریانا اداره میشد انتقال یافت و به عنوان رئیس ستاد لشگر گارد شاهنشاهی مشغول به کار شد.
در دورهای دیگر تیمور بختیار برای سرکوب مبارزان زنجان به این شهر رفت و توانست با کمک ذوالفقاريها، ضربه سختی بر دموکراتهای زنجان وارد کند. اقدامات او در این برخورد، مورد توجه مقامات نظامی قرار گرفت. او نشان و یک سال ارشدیت گرفت و پس از مدتی فرمانده سوار هنگ ماکو شد.
بختیار تا درجه سرهنگی و ریاست ستاد گارد و فرماندهی تیپ مستقل زرهی کرمانشاه نیز پیش رفت اما اتفاقی که در زندگی او بسیار تاثیرگذار بود، محمدرضا شاه پهلوی با ثریا اسفندیاري بختیاري دختر عموي تیمور بود. در کتاب خاطرات فردوست آمده است که پس از این ازدواج او حتی به مهمانیهاي دربار دعوت میشد و جایگاه خاصی نزد شاه پیدا کرد. او درباره زندگی بختیار قبل از این ارتقا چنین نوشته است: «تیمور بختیار را اولین بار در خانهاش دیدم، محمود ارم با خواهش مرا به خانه او برد، معلوم بود، ارم با بختیار سوابق دوستی بسیار دارد و تیمور از او خواسته که مرا به خانهاش ببرد. خانه تیمور در یکی از خیابانهاي فرعی خیابان کاج و در یک ساختمان دو طبقه و بسیار کهنه ساز بود. طبقه دوم که دو اتاق داشت در اجاره تیمور بود و او با یک زن از ایل بختیاري و یک دختر کوچک در آنجا زندگی فقیرانهای داشت.»
اتفاق دیگری که به شهرت بیشتر بختیار انجامید دفع غائله ابوالحسن بختیاری فرماندار چهار محال و بختیاری بود که به تحریک انگلستان و برخی از درباریان دست به شورش در آن نواحی زده بود. به دستور نخست وزیر وقت یعنی دکتر محمد مصدق، بختیار برای پایان دادن به این غائله انتخاب شد. بختیار توانست با قدرت تمام این شورش را دفع کند و به شدت در سراسر کشور مشهور شود تا جایی که مجله تهران مصور گزارش مفصلی از درگیر تیمور بختیار و ابوالقاسم خان بختیاری در مجله خود چاپ کرد.
موفقیت در انجام این ماموریت باعث شد دکتر مصدق در تاریخ ۱۸ فروردین سال ۱۳۳۲ تیمور بختیار را به سمت فرماندهی تیپ نظامی کرمانشاه و با حفظ سمت فرماندار نظامی چهار محال و بختیاری منصوب کند. وی تا زمان کودتای ۲۸ مرداد در این سمت باقی ماند. اما در ۲۸ مرداد بختیار نه حامی دکتر مصدق که حامی شاه شد و تصمیم گرفت به نفع دربار وارد صحنه شود و حکم محکومیت دکتر مصدق را خود او امضا کرد.
حمید زیارانی در مقاله «کارنامه سیاسی سپهبد تیمور بختیار» مینویسد: «بیشترین شهرت بختیار، شدت در سرکوبی فعالیت احزاب مختلف و همچنین حس شهرت خواهی و جاه طلبی وی بود.»
تیمور بختیار در کنار نواب صفوی پس از دستگیری
تیمور بختیار پس از دستگیر دکتر حسین فاطمی
تیمور بختیار در ایام کودتا
به گزارش رویداد۲۴ کودتای ۲۸ مرداد برای به ثمر رسیدن و نتیجه دادن به پشتیبانی و حمایت نظامیان وفادار به شاه احتیاج داشت. به همین منظور در ایام نزدیک به کودتا طراحان برآن شدند که با نظامیان وفادار به شاه ارتباط برقرار کرده و با کمک آنها کودتا را به نتیجه دلخواه برسانند. یکی از افرادی که به موجب نزدیکی با سران ایل بختیاری برای به نتیجه رسیدن کودتا مورد توجه طراحان قرار گرفت، تیمور بختیار بود.
این جایگاه به سبب ازدواج شاه با ثریا بختیاری از اهمیت بسیار بالایی برخودار بود. برای همین سرتیپ دولو رئیس لشگر و سرتیپ ضرغام معاون لشگر اصفهان به همراه سرهنگ بازنشستهای بنام فرزانگان برای مذاکره با تیمور بختیار عازم کرمانشاه شدند. مذاکراتی که نتیجه بخش بود.
روز کودتا تیپ زرهی کرمانشاه به فرماندهی تیمور بختیار برای حمایت از کودتا به طرف تهران حرکت کردند که خبر رسید کودتا به پیروزی رسیده و دیگر نیازی به حضور تیپ زرهی کرمانشاه نیست. اما بختیار همراه نیروهایش به تهران آمد و بعد از استقرار آنها بلافاصله خودش را به سرلشگر زاهدی معرفی کرد.
بختیار در دادگاه دکتر مصدق در آبان ۱۳۳۲ هم شرکت داشت و یکی از کسانی بود که حکم محکومیت مصدق را هم امضاء کرد. به همین خاطر او یکی از افسرانی بود که بعد از بازگشت شاه از ایتالیا ارتقا درجه پیدا کرد و سرتیپ شد. بعد از پیروزی کودتاچیان، زمزمههایی مبنی براینکه برخی طراحان کودتا مثل آمریکا مایل هستند که چهره نظامی مقتدری جایگزین محمد رضا شاه شود به گوش میرسید.
فردوست در خاطرات خود چنین مینویسد: «مسلماً با توجه به اینکه از خوانین بختیاری بود، انگلیسیها برای او پرونده مستقلی تشکیل داده و روحیات و به ویژه جسارتش در جریان آذربایجان در این پرونده ثبت بود و لذا او را برای کودتا به آمریکاییها وصل کردند. تیمور با داشتن آن خصوصیات، تیپی بود که به شدت مورد توجه آمریکا قرار گرفت.»
اقدامی که مخالفت انگلیسیها که برای بختیار پرونده تهیه کرده بودند مسکوت ماند. به دستور سرلشگر زاهدی از شب ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ حکومت نظامی اعلام شد و سرلشگر فرهاد میرزا دادستان به عنوان فرماندار حکومت نظامی تهران منصوب شد. چندان طولی نکشید که به علت ضعف در انجام محوله سرلشگر میرزا دادستان از کار برکنار و تیمور بختیار به این سمت منصوب شد.
از جمله وظایفی که به عهده بختیار گذاشته شده بود میتوان به حراست و حفاظت از شهر تهران در مقابل هرگونه عملیات براندازی، مبارزه با حزب توده، کشف و شناسایی و بازداشت سلولهای مختلف حزب، کشف و تعطیلی چاپخانههای حزب، کنترل مطبوعات و جلوگیری از انتشار تبلیغات به نفع حزب توده و دکتر مصدق، کنترل دانشگاهها و دبیرستانهای دخترانه و پسرانه تهران، شناسایی بازداشت وزرا و دستاندرکاران دولت دکتر مصدق، مبارزه با ژیگولها و مزاحمین نوامیس و... بود.
کشف سازمان نظامی حزب توده توسط تیمور بختیار
بختیار در سرکوب مخالفان رژیم از هیچ تلاشی دریغ نکرد و توانست تا سال ۱۳۳۴ تصفیه سیاسی کاملی در ایران انجام دهد. یکی از سازمانهایی که بیشترین ضربه را متحمل شد، حزب توده و شاخه نظامی آن بود که تحت شدیدترین شکنجهها قرار گرفتند. پس از کودتا، فرماندار نظامی تهران، زندان شماره ۲ قصر را در اختیار گرفت و اعضاي حزب توده را در آنجا زندانی کرد. اداره زندان بر عهده ارتش بود و بختیار بر آن نظارت مستقیم داشت.
در آن ایام که هنوز جنبشهای مسلحانه تاثیرگذار همچون سازمان چریکهای فدایی خلق شکل نگرفته بود، مهمترین مخالف رژیم پهلوی حزب توده و سازمانهای امنیتی آن بودند که پس از واقعه ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ و دستگیری برخی سران آن فعالیت آن از جانب دولت لغو شد. اما این حزب همچنان به فعالیت زیرزمینی خود ادامه داد تا اینکه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ فرا رسید و بعد از این واقعه بود که در کمتر از دو سال حزب توده قلع و قمع شد.
در این تاریخ به دستور زاهدی و طبق ماده پنج فرمانداری نظامی و همچنین قانون اقدام علیه امنیت کشور هرگونه فعالیت مارکسیستی ممنوع شد. اما با روی کار آمدن دولت دکتر مصدق و آزادی نسبی که در سال ۱۳۳۱ به وجود آمد و حزب توده که خود را مارکسیست میخواند، خود را بازسازی کرد و با وجود مخالفت با برخی سیاستهای دکتر مصدق ارتباط زیادی با دولت او خصوصاً وزیر امور خارجهاش دکتر حسین فاطمی برقرار کردند.
حزب توده از طریق شبکه اطلاعاتی خود در ارتش به ویژه لشگر گارد شاهنشاهی دکتر مصدق را از یک کودتا خبردار کرد و به این وسیله کودتای ۲۵ مرداد خنثی شد. با پیروزی کودتای ۲۸ مرداد به سود محمد رضا شاه کادر مرکزی حزب توده نتوانست اقدام موثری انجام دهد.
البته حزب توده بعدها در توجیه این بیعملی عنوان کرد که ما اگر اقدام عملی انجام میدادیم سرکوب شدیدتر میشد و ما نیروهای بیشتری از دست میدادیم. کشف سازمان نظامی حزب توده با دستگیری سروان سابق ارتش ابوالحسن عباسی زده شد. مامورین از ارتباط عباسی با خسرو روزبه مطلع شدند و با زدن رد عباسی او را دستگیر کردند. از عباسی چمدانی کشف شد که در آن ۱۰۴ جلد کتاب درباره کمونیسم، نقشه کاخ سعدآباد و دفتر رمز مثلثاتی که شامل اسامی اعضای سازمان نظامی بود کشف شد.
عباسی زیر شکنجه اعتراف کرد و بعد از اعترافات او بود که ستوان منوچهر گلپایگانی، ستوان سوم اسدالله نصیری، سرهنگ عزتالله سیامک، سرهنگ محمدعلی مبشری و سرگرد جعفر وکیلی دستگیر شدند. پس از ۲۸ مرداد تعقیب سران حزب توده با حمایت آمریکا و انگلیس صورت پذیرفت. ایران هم با شوروی محتاطانه رفتار کرد و در زمان منوچهر اقبال رابطه دو کشور هم به تیرگی گرایید که یکی از دلایل آن دستگیری اعضای حزب توده بود.
ریاست تیمور بختیار بر ساواک
به گزارش رویداد۲۴ بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در ایران شاه که از اقدام علیه خود به شدت هراس داشت و احساس میکرد با تاسیس یک دستگاه امنیتی قدرتمند و قلع و قمع مخالفان سیاسی با خیال راحتی به حکومت خود ادامه دهد. از طرف دیگر بخشی از سیاست دولت آیزنهاور درباره کشورهای حامی بلوک غرب در جنگ سرد تربیت نیروی پلیسی و اطلاعاتی در ارتش این کشورها بود؛ بنابراین تصمیم گرفت تا با کمک به شاه سازمانی امنیتی در ایران راه اندازی کند.
با کمک بختیار که در آن زمان رئیس ضد اطلاعات ارتش بود نسل اول نیروهای امنیتی تربیت شدند و با تصویب مجلسین ساواک در اسفند ۱۳۳۵ آغاز به کار کرد. درباره انتخاب بختیار به ریاست ساواک تحلیلهای مختلفی وجود دارد. فردوست، بختیار را انتخاب آمریکاییها میدانست و برخی مورخان دلیل انتخاب بختیار را ترس محمدرضا شاه از او میدانند.
شاه با توجه به ویژگیهای شخصیتی بختیار علاقهمند بود او از فرماندهی یگانهای نظامی دور باشد و به همین دلیل او را به ریاست ساواک برگزید. بختیار نظامی جاهطلب، متهور، خشن و بیرحم بود؛ بنابراین ساواک به نهادی شبیه خود بختیار بدل شد. خشن و بیرحم در برخورد با مخالفین.
بختیار همان روشهای اعترافگیری خشونت آمیز فرمانداری نظامی را با خود به ساواک آورد. در این دوره بیشتر اقرارها بر اثر ضرب و شتم با چوب، کابل و شلاق است. روشی که «شعار شلاق خلاق است» را در ساواک جا انداخت.
بختیار بعد از قبول معاونت نخست وزیر و ریاست ساواک دو هدف را دنبال کرد: یکی از بین بردن هرگونه فعالیت سیاسی در ایران و دیگری رسیدن به راس رژیم و در دست گرفتن حکومت. او در رسیدن به هدف اولیه خود تا حد زیادی موفق بود. اما در راه رسیدن به هدف دوم ناکام ماند.
ساواک در سالهای حضور بختیار چندان نهاد شناخته شدهای نبود و مردم با ساز و کار و چرایی تاسیس آن آشنایی چندانی نداشتند. از ابتدای دهه چهل بود که ساواک با گسترش نفوذ خود در وزارتخانهها، ادارات دولتی، دانشگاهها، مدارس و کارگاههای تولیدی اطلاعات مفیدی از مخالفان سیاسی جمعآوری کند.
بختیار در برخورد با مخالفان گوناگون رژیم شاه روشهای متفاوتی پیش گرفت و برای هرکدام از مخالفان در دایره امنیت داخلی ساواک پروندههای جداگانه تشکیل داد و تلاش کرد تا با شیوههای مختلف مخالفان را از سر راه خود بردارد.
بختیار در سال ۱۳۳۹ به درجه سپهبدی رسید. در همین ایام بود که او در کنار فعالیتهای نظامی و امنیتی، فعالیتهای اقتصادی خودش را هم آغاز کرد. در این ایام دو اتفاق همزمان رخ داد که در آینده سیاسی بختیار به شدت تاثیرگذار بود. یکی انتخابات مجلس بیستم که شاه اعلام کرد با آزادی کامل انجام خواهد پذیرفت و دیگری رئیس جمهور شدن کندی در آمریکا.
انتخابات مجلس بیستم با حضور گسترده ملیون و مردم برگزار شد. اما بعد از اعلام نتایج ملیون و نیروهای اپوزیسیون داخلی به نتایج انتخابات اعتراض کردند که در نهایت منجر به ابطال انتخابات و برکناری منوچهر اقبال شد. هم زمان با انتخابات مجلس ایران انتخابات ریاست جمهوری هم در آمریکا برگزار شد که نتیجه آن برخلاف محمدرضا شاه و رژیم پهلوی بود.
شاه به واسطه اردشیر زاهدی سفیر کبیر ایران در آمریکا برای پیروزی نامزد جمهوریخواهان ریچارد نیکسون ۵/۳ میلیون دلار خرج کرد، اما این کندی بود که پیروز شد. بعد از پیروزی کندی نارضایتی خود را از روند حاکم بر ایران اعلام و عنوان کرد نحوه حکومت رژیم پهلوی راه را برای نفوذ شوروی بر ایران باز میکند.
شاه، تیمور بختیار را مامور مذاکره و گفتگو و گرفتن کمک نظامی از آمریکا کرد و او را به همراه عالیخانی و غلامرضا تاجبخش به آمریکا فرستاد. بختیار بعد از چند هفته توانست کندی را ببیند. بختیار پیام شاه را به کندی رساند و کندی هم حسن نیت نشان داد و قول داد با فرستادن فرستاده ویژه خود به ایران درخواستهای شاه را مورد توجه قرار دهد. در این ملاقات بختیار و کندی به زبان فرانسه با یکدیگر مذاکره کردند.
بختیار درباره مشکلات ایران در پیمان سنتو و قطع همکاری ایران و مصر حرف زد و کندی هم از رواج فساد، ارتشا و اختناق در ایران گلایه کرد. اما این تنها محور مذاکرات بختیار با مقامات آمریکایی نبود. بختیار درباره مسئله دیگری هم با آمریکاییها به مذاکره پرداخت و آن کودتا علیه محمدرضا شاه و دردست گرفتن حکومت بود. پیشنهادی که با استقبال آمریکاییها همراه نشد و آنها موضوع را به شاه اطلاع دادند و همین مسئله زمینه را برای برکناری بختیار از ریاست ساواک فراهم کرد.
بلافاصله پس از بازگشت به ایران، بختیار از ساواک کنار گذاشته شد و به دنبال آن تصفیه بزرگی در ارتش صورت گرفت و سپهبد کیا، ارتشبد عبدالله هدایت و سپهبد علوی مقدم از کار برکنار شدند. با این حال دوره ریاست بختیار برای ساواک برای او بسیار خوش یمن بود. در بخشی از کتاب «دولتمردان عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک» آمده است: «بختیار در دوره فرماندهی ساواک قدرت مالی فراوانی به دست آورد؛ از بسیاري شرکتها سهام میگرفت، در بسیاري از مقاطعکاريها شریک بود، سرمایهداران نیز براي افزایش در آمد خود، قسمتی از سهام شرکتها را افتخارا به او تسلیم میکردند. خلاصه جایی نبود که ساواك در آن رخنه نکرده باشد.»
مسعود بهنود در کتاب «از سید ضیاء تا بختیار» مینویسد: بختیار آنقدر قدرت گرفته بود که حتی خوانندگان آن زمان برای دختر او ترانه ساختند. ترانه «ای دختر صحرا نیلوفر» به مناسبت تولد نیلوفر بختیار ساخته و خوانده شد.
در بخشی از کتاب «سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواك» آمده است: «قدرت و نفوذ بختیار به جایی رسید که وقتی زاهدي به دستور شاه حاضر به استعفا نشد و تهدید کرد که (من با تانک آمدهام و با تانک میروم)، با تهدید بختیار، پس از کمی تامل در این باب حاضر به استعفا و رفتن به خارج شد.
دفتر کار سپهبد تیمور بختیار
تلاش تیمور بختیار برای رسیدن به نخستوزیری
بختیار به امید دستیابی به سمت نخستوزیری، برکناری از ساواک را پذیرفت. او از شاه اجازه گرفت تا دفتری برای انجام فعالیتهای سیاسی خود تاسیس کند. وی این دفتر را در منطقه فیشرآباد [خیابان سپهبد قرنی کنونی] تاسیس و سرهنگ صمصام آجودان سابق خود را مسئول آن کرد.
بختیار در همین دفتر بود که با دوستان، هواداران، سیاستمداران، نظامیان و سران ایلات و عشایر ارتباط برقرار کرد. دولت شریف امامی عمر بلندی نداشت و در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰ در پی اعتراضات معلمان که منجربه کشته شدن یکی از معلمان نیز شد استعفا کرد و علی امینی جای او را گرفت.
بختیار با اینکه سودای نخست وزیری داشت، اما با علی امینی هم ارتباطات گستردهای گرفت و در مجالس مختلف مهمانی از امینی برای حضور دعوت به عمل آورد. در یکی از همین مهمانیها بود که به امینی خبر دادند که بختیار قصد کودتا علیه او را دارد. به همین دلیل امینی دستور بازداشت بختیار را صادر میکند و شاه که در این ایام در سفر اسکاندیناوی به سرمیبُرد دستور داد که بختیار را به رامسر تبعید کنند.
پس از بازگشت شاه از سفر و توضیحات او به محمدرضا شاه مبنی بر اینکه که او قصد هیچ اقدامی علیه دولت امینی را نداشته، شاه قضیه را مسکوت باقی گذاشت. بختیار، اما به اقدامات خود ادامه داد؛ اقداماتی مثل نزدیک شدن به اشرف پهلوی، تبلیغات در مطبوعات به سود خودش، حضور در مجالس و مراسم عزاداری برای تثبیت چهره مردمی از خود، ارتباط با سران جبهه ملی، دعوت از سفرای کشورهای عربی، روسای مجلسین، وزرا و افسران ارشد خود به کاخ خود در نزدیکی کاخ سعدآباد.
بختیار خواهان پست نخست وزیری بود، اما مسائلی که در بهمن ماه ۱۳۴۰ اتفاق افتاد به شاه این فرصت را داد تا بختیار را به خارج از کشور بفرستد. در این میان نباید از اقدامات امینی که بختیار را رقیب خود میدید هم غافل شد. تمام این اتفاقات باعث شد بختیار از ایران خارج شود تا دوره تازهای از حیات سیاسی برای وی رقم بخورد.
خروج تیمور بختیار از ایران و حضور در اروپا و عراق
به گزارش رویداد۲۴ بختیار در اواخر سال ۱۳۴۰ به اروپا فرستاده شد. بختیار با اینکه از مخالفان سرسخت علی امینی بود، اما در ابتدای کار به شاه وفادار بود و در مراسمهای رسمی شاه در اروپا حضور مییافت و به مناسبتهای مختلف به درباریان و سران بلندپایه کشوری و لشگری پیام میفرستاد و از آنها پیام دریافت میکرد. او اکثر سران کشور و درباریان را در اروپا ملاقات میکرد.
ساواک بعد از برکناری بختیار تمام حرکات او را زیرنظر گرفت و برای او پروندهای تشکیل داد و همه ملاقاتهایش را در آن پرونده ثبت کرد. بعد از خروج بختیار از کشور ساواک به دور از چشم سرهنگ حقیقی (رئیس مرکز ساواک در ژنو) که از دوستان و هواداران بختیار بود نیروهایی را به آنجا اعزام داشت تا تحرکات بختیار را زیر نظر بگیرند.
مخالفان امینی مثل منوچهر اقبال، اردشیر زاهدی و حتی اشرف پهلوی مکرراً به ملاقات بختیار میرفتند. در ایران هم هواداران او بیکار نبودند و برخی از مطبوعات و نظامیان حامی او خبر از بازگشت قریب الوقوع او را منتشر میکردند. اما اتفاقات بعدی بختیار را به شدت ناامید و او را بدل به یک اپوزیسیون تمام عیار کرد.
با استعفای دکتر امینی در تیرماه سال ۱۳۴۱ و انتخاب اسدالله علم به عنوان نخست وزیر تمام نقشههای بختیار نقش بر آب شد. او توقع داشت حداقل برای قبول یک پست نظامی دعوت به کار شود، اما شاه برا او حکم بازنشستگیاش را ارسال کرد. این دو حادثه در کنار اخذ گذرنامه سیاسی بختیار او را به شدت خشمگین کرد و نوک پیکان انتقادها را به سمت شخص شاه گرفت.
بعد از این ماجراها، بختیار به لبنان رفت و در آنجا به دلیل حمل اسلحه دستگیر شد. دولت ایران تلاش زیادی برای استرداد بختیار به ایران کرد، اما بختیار به کمک دوستانی که داشت و رفاقت با شارل حلو رئیس جمهور وقت لبنان و تلاشهای همسر دومش توانست از استرداد به ایران جلوگیری کند. بختیار سرانجام به طور پنهانی آزاد شد و این آزادی منجر به آن شد که رابطه تهران و بیروت تیره و تار شود.
بعدها بختیار به عراق رفت و توانست با کمک حسن البکر و صدام حسین، ستادی سیاسی در عراق تشکیل دهد. دولت ایران هم به واسطه موقعیت مرزی حساس عراق و زمینههای مشترکی که در مسئله کُردها با این کشور داشت تلاش کرد با احتیاط رفتار کند. برنامه تعقیب بختیار با جدیت بیشتری دنبال شد و اداره سوم ساواک برای تعقیب بختیار انتخاب شد
بعد از آن بدون اینکه خود بختیار خبر داشته باشد اکثر برنامههایش به وسیله ساواک برنامه ریزی شد. بختیار در عراق جنبش آزادی بخش ملت ایران را راهاندازی کرد و به جذب مخالفان حکومت پهلوی پرداخت. برخی از کسانی که بختیار تلاش کرد با آنان ارتباط بگیرد داریوش فروهر، برخی اعضای حزب توده و دانشجویان خارج از کشور بودند.
جنبش آزادی بخش ملت ایران سه محور اصلی داشت: ۱- ترور و تخریب ۲- جنگهای پارتیزانی در روستاها و کوهها ۳- شورش و انقلاب ملی. ساواک تمام مکالمات بختیار را شنود میکرد و در ایران خرابکاریهایی به راه میانداخت تا هم بختیار خیال کند که در پیشبرد برنامهاش موفق است و هم در فرصتی مناسب او را به دام بیاندازد.
برخی از سران حزب توده هم به دستور روسها برای همکاری با بختیار به عراق رفتند. رضا رادمنش دبیرکل وقت حزب توده برای این کار به عراق رفت، اما او با وجود تبلیغات فراوان حزب بعث و موافقت برخی از اعضای ارشد حزب مثل ایرج اسکندری نتوانست خودش را راضی کند که با بختیار ملاقات کند. هوشنگ منتصری در کتاب «در آن سوی فراموشی» مینویسد: رادمنش در این رابطه گفت: «چنانچه مصلحت تاکتیکی هم چنین ملاقاتی را تجویز مینمود چگونه میتوانستم به خودم بقبولانم با فردی که دستها او به خون رفقای حزبیام از جمله افسران سازمان نظامی حزب توده آلوده است دست بدهم» ساواک از این روابط به وسیله جاسوسان خود مطلع بود و درباره آنها به افشاگری میپرداخت.
ترور تیمور بختیار
اداره کل ساواک با محوریت سپهبد نصیری، پرویز ثابتی و سرهنگ خسروداد تمام حرکات بختیار را زیرنظر داشت و توانست با آموزش نیروهای خود تمام اطرافیان بختیار را از ماموران ساواک پُر کند. به شکلی که از معاون تا آشپز بختیار اعضای ساواک بودند.
روایتهای متعددی درباره تیمور بختیار وجود دارد. یک روایت به عیسی پژمان نماینده ساواک در عراق تعلق دارد که معتقد است ترور بختیار کار یک نفوذی کا.گ.ب بوده که برای کشتن شهریار (مهمترین نفوذی ساواک در گروه بختیار) به عراق اعزام شده، اما اشتباهاً بختیار را هدف قرار داده است. این روایت چندان نمیتواند قابل استناد باشد، چون بعدها مشخص شد که بختیاری اصلاً در محل ترور حضور نداشته است.
روایت دیگر ترور بختیار به دست هواپیماربایان هواپیما ملی ایران که سه دانشجوی ایرانی بودند را مطرح میکنند. این دانشجویان از ایران خارج و به بختیار پیوسته بودند و به همین خاطر از دولت عراق تقاضای پناهندگی کردند. رسانهها این ماجرا را ساخته و پرداخته ساواک برای نفوذ در میان یاران بختیار میدانند. شاه از این روایت بسیار خوشش آمده بود.
اسدالله علم در خاطراتش مینویسد: «حتی شایع است که دو جوان ایرانی که چند هفته پیش هواپیمای ایران ایر را ربوده و به عراق رفتهاند از مامورین نفوذی ساواک بودهاند که برای کشتن بختیار رفتهاند» شاه از این داستان خوشش آمده و در جواب علم گفته: «هرچند این حرف مطلقاً مزخرف است، اما خوب است این شایعه را زنده نگه داریم»
فردوست از طریق اطلاعاتی که از ثابتی به دست آورده ترور بختیار را کار یک سرگرد نیروی هوایی فراری حزب توده که شهریاری به او وعده آزادی، اعزام به آمریکا جنوبی و پول هنگفت داده، میداند.
به نقل از فردوست افسر اطلاعاتی پس از موفقیت در انجام این طرح به ایران میآید و ساواک هم به وعدهاش درباره او عمل میکند. فردوست بر این نکته هم تاکید میکند که طرح ترور بختیار یک طرح به کلی سری بود که فقط شاه و نصیری به عنوان رئیس ساواک از آن خبر داشتند.
بعد از ترور بختیار، ثابتی در تلگرامی کوتاه به شاه که در آن زمان در تعطیلات تابستانی در نوشهر به سرمیبرده مینویسد: «سوژه را هدف گلوله قرار دادهاند.»
با رجوع به اسناد ساواک و اظهارات ثابتی به روایتی میرسیم که نسبت به سایر روایتها موثقتر است. کار ترور به فردی بنام اگلن ماطاووسیان با نام مستعار فرهنگ به سبب مهارت در تیراندازی سپرده شد.
پرویز ثابتی در کتاب در دامگه حادثه میگوید: «طرح من این بود که بختیار را به داخل ایران کشانده و دستگیر کنیم. برای وارد شدن به ایران یک فروند هواپیمای کوچک برای او گذاشته بودیم. معاون، آجودان و بیشتر همراهان نزدیک او با ما بودند و احتمال موفقیت زیاد بود. من مسلماً به اگلن ماموریت ترور بختیار را نداده بودم. او ظاهراً فرصتی به دست آورده و به اختیار خود این کار را کرده است.»
دولت عراق که ترور بختیار را برای خود یک ضعف فاحش امنیتی به حساب میآورد تا مدتها خبر مرگ بختیار را مخفی کرد و اعلام کرد که او برای معالجه به لندن رفته است. به همین خاطر ساواک به تمام مامورین خود در اروپا دستور داد به حالت آماده باش در بیایند تا در صورت زنده بودن تیمور بختیار مراتب را به مرکز گزارش دهند. عاملان اصلی ترور بعدها دستگیر شدند و اگلن ماطاووسیان زیر شکنجه جان سپرد.
دولت عراق همچنان که مرگ تیمور بختیار را تکذیب میکرد او را در صحن امام علی با تشریفات کامل و با حضور حسن البکر و افسران عالیرتبه دفن کرد.
در روز تدفین دولت عراق نامی از جنازه نبرد و اعلام کرد جنازه متعلق به یکی از افسران عالیرتبه حزب بعث است. تیمور بختیار در ۱۶ شهرویور سال ۱۳۴۹ در عراق ترور شد تا به این وسیله زندگی پُرماجرایش خاتمه یابد.
تیمور بختیار یک امنیتی خطرناک
بختیار یک نظامی نترس بود که در از میان برداشتن مخالفان سیاسیاش تردید به خرج نمیداد. او برخلاف نظامیان وابسته به پهلوی شخصیت و هویتی مستقلتر داشت و به واسطه سالها کار امنیتی به پیچ و خمهای حکومت پهلوی وارد بود و به همین خاطر راحتتر میتوانست به رژیم پهلوی ضربه بزند.
در حکومتهای غیردموکراتیک و بسته که محور سیاستهایشان به جای مردم برپایه تصمیمات فردی است نیروهای امنیتی به واسطه دستیابی به اطلاعات میتوانند بعد از مدتی به هیبت یک اپوزیسیون خطرناک در بیایند.
هراس شاه از بختیار هم به همین دلیل بود. بختیار سر نترسی داشت و یک فرد نظامی/امنیتی کارکشته و زبده بود. او به واسطه سالها کار در سیستم حکومت محمدرضا شاه با زیر و بم این حکومت و خصوصیات اخلاقی شاه آشنا بود. از طرف دیگر به واسطه قدرت و کفایتی که از خود نشان داده بود همیشه مورد توجه متحدان محمدرضا شاه برای جانشینی احتمالی او قرار داشت. مجموع این عوامل بختیار را برای شاه بدل به یک کابوس کرد. کابوسی که سایه سنگینش برای مدتی طولانی روی سر شاه سنگینی میکرد؛ سایه سنگینی که فقط با مرگ بختیار از روی سر شاه کنار میرفت.
تصاویری از همسر و فرزندان تیمور بختیار
منابع:
کارنامه سیاسی سپهبد تیمور بختیار/ حمید زیارانی - رویا خازنی
ظهور و سقوط سلطنت پهلوی/ حسین فردوست / مؤسسهٔ اطلاعات و مطالعات و پژوهشهای سیاسی
در دامگه حادثه/ گفتگوی عرفان قانعی فرد با پرویز ثابتی/ شرکت کتاب
یادداشتهای علم/ اسدالله علم / انتشارات معین
ساواک/ کریستین دلانوا/ ترجمه ترجمه عبدالحسین نیک گهر/ نشر طرح نو
روابط خارجی ایران (دولت دست نشانده)/ علیرضا ازغندی/ نشر قومس
در آن سوی فراموشی/ هوشنگ منتصری/ نشر شیرازه
بايد يه خدا قوت به تحريريه اين سايت خبري گفت
مقتدر و شجاع و قاطع
نسبت به رضا شاه به نظرم لایق تر هم بود چون یک دیپلمات تمام عیار بود. مسلط به زبان انگلیسی و فرانسه. خیلی عالی
اون جایگاهش توی توالتهای پست ترین نقاط زمین هم نیست .