آتش زدن اسکناس به خاطر بیارزش شدن پول آلمان
رویداد۲۴ علیرضا نجفی: بحران اقتصادی و ظهور ابرتورم در آلمان پس از جنگ جهانی اول، یکی از مقاطع تلخ و عجیب این کشور است. تورمی که بر اثر ماجراجویی نظامی دولتمردان و منفعتجویی طبقات مرفه بهوجود آمد و خسارت عمیقی بر جان و مال مردم آلمان زد.
«پرل باک» نویسنده بزرگ آمریکایی که در آن ایام در آلمان بود حال و هوای مردم را چنین توصیف کرده است: «شهرها هنوز سر جایشان بودند، خانهها هنوز سالم بودند، اما قربانیان میلیونها نفر بودند. آنها ثروت و پسانداز خود را از دست داده بودند. آنها مات و مبهوت شده بودند و نفهمیدند که چگونه این اتفاق برایشان افتاده است و دشمنی که آنها را شکست داده کیست. با این حال، آنها اعتماد به نفس خود را از دست داده بودند، احساس خود را از دست داده بودند. دیگر باور نداشتند که اگر به اندازه کافی سخت کار کنند، خودشان میتوانند ارباب زندگی خود باشند. ارزشهای قدیمی اخلاق، اخلاق و نجابت نیز از بین رفت.»
کشور آلمان از اواسط قرن نوزدهم بدل به کشوری صنعتی و قدرتمند شد. اگر چه صنعتی شدن آن صد سال دیرتر از بریتانیای کبیر صورت میگرفت، ولی این تاخیر باعث عقب ماندن آلمان در صنعت و اقتصاد نشد. اما ضعف بزرگ این کشور قدرتمند فقدان توسعه سیاسی، در نسبت با بریتانیا و فرانسه، بود.
در ابتدای قرن بیستم آلمان عملا توسط اشراف و نجبا اداره میشد و قدرت در دست امپراتوری بود که لقب قیصر یا همان سزار داشت. به همین این مقطع را «آلمان قیصری» مینامند. آلمان قیصری در ابتدای قرن بیستم هوس قدرتطلبی و ماجراجویی کرد و وارد جنگ با دیگر کشورهای اروپایی شد؛ جنگی که به عنوان نخستین جنگ جهانی شناخته میشود و از مخربترین رویدادهای تاریخ بشر بوده است.
این جنگ از ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ طول کشید و حدود ۱۰ میلیون نفر کشته و ۲۰ میلیون نفر زخمی به جای نهاد. آلمان نیز در این جنگ شکست خورد و تحت تاثیر همین شکست حکومت قیصری سرنگون شد و جای خود را به نظام جمهوری داد که امروزه این دوران تاریخی را آن را با نام «جمهوری وایمار» میشناسیم.
شکست نظامی آلمان در جنگ برای مردم این کشور شوک بزرگی بود. خبر پیروزیها و موفقیتها در جبهه حتی در آخرین ماههای جنگ نیز به گوش میرسید و مردم را امیدوار میکرد. به همین دلیل هنگامی که در اکتبر ۱۹۱۸ فرماندهان ارتش قیصری اعلام کردند پیروزی نظامی در جنگ دیگر ممکن نیست، باور کردن شکست برای مردم دشوار بود.
بیشتر بخوانید: دادگاه آدولف آیشمن به جرم کشتار یهودیان
مشکلات آلمان بسیار بیش از اینها بود؛ اکنون که در جنگ شکست خورده بود، میبایست غرامتهای جنگی سنگینی بپردازد. علاوه بر این، باید تمام مستعمرات خود و همچنین حق حاکمیتاش را نیز در تعدادی از ایالتهای کشور را به بریتانیا و فرانسه واگذار میکرد.
متفقین تهدید کرده بودند که آلمان باید همه این شروط را بپذیرد در غیر اینصورت کشور را اشغال نظامی خواهند کرد. با وجود مخالفت همه مردم و احزاب در آلمان، دولت وایمار ناچار بود در تاریخ ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۹ «پیمان ورسای» را امضا کند. این امر به کاهش شدید محبوبیت احزاب دولت ائتلافی انجامید.
پیمان ورسای برای شانههای دموکراسی نوخاسته آلمان بار مضاعفی بود که سرانجام زانوهای آن را خم کرد. غرور ملی آلمانیها تحت تاثیر این اتفاقات جریحهدار شده بود و همین مساله فضا را برای ظهور نوعی ملیگرایی افراطی مساعد میکرد.
با سرکوب احزاب چپ و اعدام رهبران آنها، دموکراسی آلمانی بیش از پیش تضعیف شد. این پدیدهها زمینه را برای افراطیگری در سیاست مساعدتر کردند. دموکراسی وایمار به «دموکراسیای بدون وجود دموکراتها» معروف است.
اما بحران اقتصادی از همه این مشکلات حادتر بود. تامین مالی هزینههای جنگ از همان سال ۱۹۱۴ باعث کاهش ارزش پول آلمان [که واحدش در آن زمان مارک بود] شد و تا پایان جنگ ارزش پول ملی به نصف کاهش پیدا کرد.
تورم، بحران اقتصادی و بیکاری هر روز بیشتر و بیشتر شدند تا اینکه در سال ۱۹۲۳ آلمان دچار ابرتورمی بیسابقه شد. برای درک ابعاد این تورم بهتر است به این نکته توجه کنیم که پس از پایان جنگ و در سال ۱۹۱۸ یک دلار در آلمان حدود ۴ مارک بود؛ اما فقط پس از ۵ سال و در سال ۱۹۲۳، هر دلار حدود ۴۲۰۰ میلیارد مارک آلمان شد.
عوامل متعددی در این وضعیت دخیل بودند، از جمله جنگطلبی آلمانها و سوءمدیریت و فساد دولتی؛ اما آنچه اوضاع را بیش از همه خراب کرد فشار کشورهای بریتانیا و فرانسه بود. در اواخر سال ۱۹۲۲ پرداخت بدهیهای آلمان به فرانسه عقب افتاد و دولت فرانسه تصمیم به حضور نظامی در آلمان گرفت تا بتواند بدهیاش را وصول کند.
آنها وارد منطقه «روهر» شدند که قلب صنعتی آلمان بود و آنجا را تصرف کردند و طبق برخی اسناد تاریخی برخی از تجهیزات و ماشینآلات صنعتی را به عنوان غنیمت از آلمان به فرانسه منتقل میکردند. از سویی دیگر کارگران آلمانی هم به نشانه اعتراض دست از کار کشیدند و منطقه صنعتی و اقتصادی آلمان به شکل تعطیل درآمد. این امر سبب شد که تولید در اقتصاد بحرانزده آلمان کاهش داشته باشد و قلب تپنده صنعتی از حرکت باز ایستد و از سوی دیگر دولت برای تشویق کارگران به اعتصاب علیه فرانسه، به آنها حقوق میداد تا برای تامین مخارج زندگی نیاز به کار کردن در منطقه تحت تصرف فرانسویها نداشته باشند و این امر سبب افزایش دوباره مخارج دولت شد. این عوامل دست بهدست هم داد تا سال ۱۹۲۳ بحرانیترین سال اقتصاد آلمان شود و بیشترین تورم را تجربه کند و در یک سال ارزش مارک حدود یک میلیارد برابر کاهش داشته باشد.
با ایجاد ابرتورم، کشور در وضعیت اسفناک فرورفته بود. کار به جایی رسیده بود که دولت آلمان اسکناسهای یک میلیار مارکی چاپ میکرد، ولی باز بیفایده بود. ارزش پول ملی آلمانیها چنان سقوط کرد که مردم از دستههای پول برای امور روزمره استفاده میکردند.
مردم حقوق روزمزدشان را با گونی یا در فرغون میگرفتند و تلاش میکردند همان روز خرجش کنند چرا که تا فردا ارزش پول نصف میشد. در نتیجه مردم معامله نقدی را متوقف کردند و به جای آن شروع به داد و ستد کالا به کالا کردند و قیمت غذا به قدری بالا بود که کارگران اغلب به عنوان دستمزد غذا میخواستند. اما جالب اینجا بود که به هیچ وجه کالا برای فروش کم نبود، همه چیز بود اما بیشتر چیزها احتکار شده بودند. طبقات بورژوا، تجار و اشراف برای فروختن کالاهای خود حاضر به پذیرش چیزی جز طلا و جواهر نبودند.
در چنین شرایطی دو گروه وجود داشتند که هرکدام برای رهایی از بحران اقتصادی نسخهای میپیچیدند. گروه نخست «ناسیونالیستهای افراطی» بودند که راه حل مشکلات را جنگی تمامعیار با فرانسه و بریتانیا میدانستند.
گروه دوم احزاب میانهرو و ضدجنگ بودند که اغلب گرایش به «سوسیال دموکراسی» داشتند. چهره شاخص این احزاب «گوستاو اشترزمان» بود که در اوج بحران اقتصادی به عنوان صدر اعظم آلمان انتخاب شد و علاوه بر ایجاد روابط دوستانه با بریتانیا و فرانسه، دست به اصلاحات اقتصادی گستردهای زد که در نتیجه این اقدامات آلمان به تدریج از بحران اقتصادی خارج شد.
«اشترزمان» برای مجموعه اقداماتش برنده جایزه صلح نوبل شد ولی در سال ۱۹۲۹ درگذشت و چهارسال پس از مرگ وی ناسیونالیسم افراطی به قدرت رسید. شاید هیچکس مانند «جورج دبلیو گودمن» نویسنده و اقتصاددان آمریکایی دوره کوتاه اما طاقتفرسای ابرتورم در آلمان را وصف نکرده باشد: «پساندازهای از دست رفته هرگز بازیابی نشدند، همچنان که ارزش سختکوشی و نجابتی که شهروندان برای پسانداز و ساخت آینده صرف شده بود.»